یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

اصلاح‌‌طلبان دینی، سبز هستند


ب. بی نیاز (داریوش)


• جنبش عمومی مردم ایران در ماهیت و جوهر خود سکولار (جدایی کشورداری از دین) است، اگر رهبری بخشی از آن هم اکنون در دست افرادی مانند خاتمی یا موسوی قرار گرفته، فقط و فقط نتیجه‌ی یک بستر غیردموکراتیک انتخاباتی است. در واقع جایگاه کنونی خاتمی و موسوی نه محصول و نتیجه‌ی یک انتخابات آزاد بلکه نتیجه‌ی یک نظام حذفی و به غایت غیردموکراتیک است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۷ بهمن ۱٣٨٨ -  ۱۶ فوريه ۲۰۱۰


علت «سبز» شدنِ جنبش عمومی و دموکراتیک مردم ایران این بود، چون «رنگ‌»‌های دیگر امکان شرکت در انتخابات و امکان حضور در صحنه‌ی سیاسی ایران را نداشتند. نظام جمهوری اسلامی طی سی سال حکومت خود هر نیرویی را که خارج از دایره‌ی اسلام فقاهتی بود با سرکوب و ترور از دور خارج کرد. تعداد بیشماری را در داخل ایران به قتل رساند و تعداد بسیاری را در خارج از ایران، و به قول خانم لادن برومند جنبش سکولار را یتیم کرد.
اصلاح‌طلبان نیز در حیطه‌ی اسلام فقاهتی طبقه‌بندی می‌شوند و اتفاقاً به همین دلیل توانستند تاکنون به بقای خود ادامه دهند. وجه مشترک آنان با آزادی‌خواهی یعنی با لیبرالیسم، چه در حوزه‌ی سیاست و چه اقتصاد، آن چنان باریک و شکننده است که با اندکی احساس خطر، دوباره به همان اسلام فقاهتی ناب پناه می‌برند. اگرچه این مورد به کرات، از زمان خاتمی تا به امروز، رخ داده است، ولی ظاهراً بسیاری از «سکولارها» حاضر نیستند بپذیرند که این آقایان و خانم‌ها با سکولاریسم و لیبرالیسم سازگاری ندارند و نمی‌توانند داشته باشند، زیرا «یک شبه» نمی‌توان از «آخوند» بودن به سکولار بودن «مسخ» شد. اگر تغییر به همین سادگی می‌بود، جهان چهره‌ای دیگر می‌داشت! (1)
جنبش عمومی مردم ایران در ماهیت و جوهر خود سکولار (جدایی کشورداری از دین) است، اگر رهبری بخشی از آن هم اکنون در دست افرادی مانند خاتمی یا موسوی قرار گرفته، فقط و فقط نتیجه‌ی یک بستر غیردموکراتیک انتخاباتی است. در واقع جایگاه کنونی خاتمی و موسوی نه محصول و نتیجه‌ی یک انتخابات آزاد بلکه نتیجه‌ی یک نظام حذفی و به غایت غیردموکراتیک است.
ولی با این وجود جنبش اصلاح‌طلبان دینی یعنی «جنبش سبز» آقایان خاتمی و موسوی مستقل از اراده و شعور شما و من به وظایف تاریخی خود عمل می‌کند و خواهد کرد. این وظایف تاریخی چیست؟ تلفیق دینِ قابل‌تحمل‌تر و نرم‌ در بافت‌ِ نهادهای دولتی، حفظ دولت قدرقدرت (در حوزه‌ی سیاست و اقتصاد) و در بهترین حالت، تحقق یک «دموکراسی کنترل شده» برای خودی‌ها. صرف‌نظر از علایق شخصی این یا آن اصلاح‌طلب، وظایف و تعهدات تاریخی این گرایشِ دینی به همین جا ختم خواهد شد.
از این رو، بدون یک جنبش سکولار و لیبرال قوی و سازمانیافته، ما در آینده- چه اصلاح‌طلبان در قدرت سهیم باشند و چه نباشند- با همان موقعیتی مواجه خواهیم شد که هنوز پس از 20 سال از فروپاشی شوروی، جنبش دموکراتیکِ رشد نیافته در روسیه با آن دست و پنجه نرم می‌کند: یعنی اولیگارش‌ها یا ابرثروتمندانی که تمام اهرم‌های اقتصادی و سیاسی را در دست دارند و هرگونه ندای آزادی‌خواهانه را سرکوب و ترور می‌کنند.
اولین اقدام جنبش سکولار ایران ایجاد صف مستقل خود است. صف مستقل به معنای تقابل نیست، اتفاقاً می‌توان در بسیاری از نقاط و نکات همراه بود ولی نه عنوان زائده‌ی این یا آن روحانی با یا بدون عمامه. سکولاریسم و لیبرالیسم از یک پشتوانه‌ی عظیم نظری و تجربی برخوردار است که می‌توان با اتکاء بدان دقیقاً نشان داد چرا و به چه دلیل ما با اصلاح‌طلبان متفاوت می‌باشیم و مشارکت خود را با کیفیت نوینی آغاز نمائیم.
جای دارد که در این جا از یک بخش از سکولارها که منشاء‌شان در چپ، به ویژه «چپ روسی» نهفته است، اشاره‌ شود. اساساً این بخش بنا به نوع نگرش خود به اقتصاد و دولت (درک توتالیتاریستی) همواره از زمان انقلاب تاکنون درک نادرستی از دولت دینی و سپس جنبش اصلاح‌طلبان دینی ارایه داده است. هنوز این چپ قادر به درک ماهیت اصلاح‌طلبی دینی در ایران نیست و تلاش می‌کند به هر شکلی آن را طبق معیارها و میزان گذشته‌ی خود «تعبیر و تفسیر» نماید. به قول آقای نوری علا (2)، یک «تفکر دلبخواهی» که برای دل خود و آرزوهای خود «اصلاح‌طلبان دینی» را آن چنان می‌چرخاند تا مثل آن گربه‌ی معروف با چهار دست و پا فرود آید. این چپ می‌بایستی با آن تفکر و نگرش کهنه و منسوخ تسویه حساب نهایی کند و به اصطلاح برای همیشه بند ناف خود را از آن بگسلد وگرنه هیچگاه نمی‌تواند به طور واقعی یک صف مستقل بوجود آورد.
ما سکولارها می‌بایستی صادقانه جنبش سبز یعنی جنبش اصلاح‌طلبان دینی به رهبری خاتمی، موسوی و کروبی را به رسمیت بشناسیم و در حد خودشان از آنها انتظار داشته باشیم. بدانیم وظایف تاریخی آنها چیست و آن چه که آنها نمی‌خواهند بی‌خود و بی‌جهت در دهانشان نگذاریم و در همین راستا نیز بار بی‌برنامه‌گی و بی‌سازمانی خود را به دوش آنها نیندازیم. سخنان آنها را همانگونه که است بخوانیم و بفهمیم و از تفاسیر «دلبخواهی» بپرهیزیم.

خاتمی مبتکر
کسانی که مانند من از دور دستی بر آتش دارند می‌دانند که رهبر فکری، واقعی و عملی جنبش اصلاح‌طلبی دینی ایران آقای محمد خاتمی است. حتا گفتمان‌های کنونی حاکم بر کل جنبش عمومی مردم ایران به گونه‌ای نتیجه‌ی جریان فکری آقای خاتمی و ابتکارات او می‌باشد. آقای خاتمی توانست طی هشت سال حکومت خود و بعد از آن در سطح ملی و بین‌المللی یک زیرساخت (infrastructure) سیاسی نسبتاً پایداری بوجود بیاورد. طبعاً این اقدامات آقای خاتمی نه عیب اخلاقی دارد و نه عیب سیاسی و به اصطلاح، انتقادی از این بابت متوجه او نیست. زیرا این حق طبیعی او و دوستانش است که آن گونه که درست تشخیص می‌دهند عمل نمایند.
در حقیقت می‌توان آقای موسوی را جزو این زیرساخت سیاسی محسوب کرد. آقای خاتمی از هنگام انداختن شال سبز بر گردن آقای موسوی توانست مانند یک رهبر فکری کارکشته، جنبش در حال وقوع را تحت عنوان «جنبش سبز» به مردم ایران بقبولاند یا بهتر بگویم تزریق کند. رنگ «سبز» در ضمیر ناخودآگاه ما ایرانیان، چه بخواهیم و چه نخواهیم، رنگ اسلام است و به اصطلاح از بچگی با این نماد اسلامی بزرگ شدیم. به قول معروف آقای خاتمی توانست با یک ورقِ پیک دو بی‌ارزش آس برنده را ببُرد، این اقدام روانشناختی اجتماعی آقای خاتمی واقعاً عظیم بود! ولی با این وجود، حرکت جریان فکری آقای خاتمی نه از روی بدطینتی که از روی اعتقاد به درستی آن است. اما تحلیل ما نه بر اساس خوش نیتی یا بدنیتی بلکه براساس اندیشه و رفتار سیاسی فرد یا گروه سیاسی رقم می‌خورد.
به اعتقاد من آقای خاتمی و جریان اصلاح‌طلبان تحت رهبری او به واسطه‌ی وحشتی که از بسط و گسترش لیبرالیسم دارند نمی‌توانند- حتا اگر بخواهند- یک تغییر کیفی در ایران را به فرجام برسانند. زیرا اساس لیبرالیسم در حوزه‌ی مدنی یعنی تضمین آزادی‌های فردی و اجتماعی برای همه شهروندان، مستقل از دین، اعتقادات سیاسی، جنس، زبان و فرهنگ، می‌باشد و در حوزه‌ی سیاسی یعنی به حداقل رساندن نقش دولت در اقتصاد و گسترش سرمایه‌ی خصوصی.
جنبش سکولار و دموکرات ایران راهی ندارد به جز یک «عقب‌نشینی» برای تمرکز و آرایش نیروهایش، پرهیز از آکسیونیسم گذرا و آغاز یک کنکاش (مشورت و رایزنی) و دیالوگ سازنده برای سازماندهی خود. بدون وقت گذاشتن برای این تمرکز و آرایش نیروها ما نه تنها نیرو و انرژی خود را به هدر می‌دهیم بلکه در بهترین حالت دچار آکسیونیسمی می‌شویم که در نهایت بی‌برنامگی و دنباله‌روی خواهد بود.


1- به نوشته‌ها و سخنان نماینده‌ی آقای خاتمی در خارج از کشور یعنی آقای مهاجرانی توجه فرمائید. او نه تنها خشم خود را از سکولاریسم پنهان نمی‌دارد بلکه هنوز به فتوای خمینی علیه سلمان رشدی پایبند است. «سلمان رشدی، آیه‌های شیطانی و مهاجرانی"اصلاح‌طلب»، اسد سیف
www.1oo1nights.org

2- تفکر دل‌بخواهی و مشکل تاکتیک‌ها
news.gooya.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست