نگاهی به مناسبت نیروهای اجتماعی در ایران
ن. ناظمی
•
آنچه مهم است این است که در نظر نگرفتن نقش واقعی اصلاحطلبان داخلی، و یا تلاش برای ایجاد ریزش در نیروهای آنان، به هیچ رو به نفع «جنبش سبز» نیست. زیرا پیوند میان دو طیف عمده از بدنه ی جامعه ی شهری ایران، با هر حرکت اعتراضی از طریق همین اصلاحطلبان برقرار است. که هر دواین نیروها در صورت ریزش به نیروهای اپوزیسیون دیگر نخواهند پیوست؛ یکی مذهبیان کاملا سنتی ایران (به معنی پیشاانقلابی) و دیگر دانشجویان مذهبی و غیر مذهبی نسل اول حامی اصلاح طلبان داخلی
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۲۷ بهمن ۱٣٨٨ -
۱۶ فوريه ۲۰۱۰
تحلیل ف.تابان (در گفتگو با خانم شهلا بهاردوست) البته کاملا درست به نظر می رسد و نقطه های نادیده ی بسیاری را مورد توجه قرار می دهد. اما به نظر من خود این تحلیل هم یک اشکال اساسی دارد. آن هم در نظر نگرفتن وزن نیروهای اصلاح طلب داخلی است. یعنی به امکانات و دشواری های به تعامل رسیدن نیروهای اپوزیسیون با اطلاح طلبان داخلی اشاره ای نمی کند.
این که بزرگترین مشکل این است که جایگاه فعلی اطلاح طلبان داخلی امکان هر گونه ارتباط واقعی و تعامل گونه ی آنان را با نیروهای اپوزیسیون خارجی از آنها گرفته است. بسیاری از افراد نیروهای فکری (و نه الزاما سیاسی) سکولار و لائیک در داخل، پیش از حکومت از همپوشانی میان سیاست و ایدئولوپی گذر کرده اند و به حمایت قطعی و جدی از اصلاح طلبان می پردازند. بدنه ی روشنفکران و نویسندگان و روزنامه نگاران داخلی با هر شرایط فکری، به دلیل سابقه ی همکاری چند ساله، نزدیکی عملگرایانه ی بیشتری با اصلاح طلبان دارند تا اپوزیسیون خارج از کشور. نیروهایی که در داخل از اصلاح طلبان حکومتی حمایت می کنند و تلاش های دوازده ساله ی آنان را فارغ از ایده آلیسم، به عنوان صحیح ترین قدم های عملی به سمت دموکراسی تعبیر می کنند کم نیستند. این طیف اغلب تمایز میان سکولار و مذهبی را نپذیرفته و امکان تعامل با اصلاح طلبان را واقعی تر از تمایل به اپوزیسیون خارج از کشور ارزیابی کرده اند.
به هر حال با وجود هجوم بی امان مردم و فریادهایشان دو طیف در ایران در بدنه ی اعتراضات هستند که کمترین صدا را از آن خود کرده اند ولی حذفشان از حرکتهای اجتماعی خطرناک است. بی صدا بودن این دو طیف باعث می شود حذفشان از جنبش ناگهانی به نظر برسد و سقوط سهمگینی را لااقل موقتا به روند اعتراضات تحمیل کند. بدون این که دقیقا متوجه شویم آن دسته ی کنار کشیده از جنبش چه کسانی هستند.
نخست طیفی از مذهبیان سنتی هستند که به شیوه ی زندگی مذهبی پیش از انقلاب پایبند مانده اند و رفتارشان با حکومت جمهوری اسلامی نیز تفاوتی با رفتارشان با پهلوی نداشته است: کناره گیری. این نیرو در واقع بی صداترین نیروی این جامعه است که حتی به اصلاح طلبان نیز کاملا اعتماد نداشته اند. اگر موسوی وارد گود انتخابات نمی شد این طیف را که سکوتشان همیشه مورد سو استفاده ی تبلیغاتی جمهوری اسلامی بوده است، به سختی می شد به حمایت از اصلاح طلبان وادار کرد. این طیف علیرغم حضور کم در عرصه ی صداهای حاکم و معترض، نیروی مهم و قابل توجهی است که اکنون زیر چتر اصلاح طلبان داخلی قرار گرفته اند و رهبران اصلاح طلب مهمترین حلقه ی واسط این تعامل اجتماعی هستند. با نادیده گرفتن اطلاح طلبان هرگز نمی توان فاصله ی میان طیف مذهبی سنتی (سنتی به معنای کسی که ممکن است هنوز به مرجع تقلید خودش مثلا آیت الله منتظری بیش از تلویزیون اعتماد داشته باشد) با دیگران را از بین برد. با مرگ منتظری و حصر صانعی همنشینی این طیف با نیروهای معترض اندکی سست تر خواهد شد و آخرین حلقه ای که این طیف را به جامعه ی معترضین متصل می تواند نگه دارد (آن هم نه چنان که منتظری می توانست) بازمانده ی مذهبی طیف اصلاح طلبان است.
نیروی دیگر نیروی فکری جوان و به ویژه دانشجوست که طی دوازده سال گذشته از نوجوانی برای اطلاح طلبی با وجود نگرش سکولار و غیرمذهبی همراه و همگام بوده است و زنجیره ی اجتماعی اصلاح طلبان را با بدنه ی جامعه ساخته است. این طیف که ظاهرا از نظر فکری طیفی متناقض است مهمترین حلقه ی رابط خیابانها و جریانهای فکری و خبری دنیای پیرامون است. اما تناقض ظاهری این طیف تنها هنگامی رخ می دهد که بر حسب گفتمانی که با تولد جمهوری اسلامی اوج گرفت، تمایز میان مذهبی و غیرمذهبی را به آنان تحمیل کنیم. در حالی که این طیف اغلب (موفق یا ناموفق) تلاش کرده است بر این تمایز غلبه کند. طی ۱۲ سال گذشته این طیف در مقاطع حساس از اصلاح طلبان حمایت کرده و صدای آنان را انعکس داده است. در واقع به محض این که حمایت این طیف از جوانان از اصلاح طلبان حکومتی کاهش پیدا کرده نیروی اجتماعی اصلاح طلبان نیز رو به افول رفته است. بروز پدیده ی احمدی نژاد دوباره این طیف را با اصلاح طلبان آشتی داده است. این نیرو بخش عمده ای از همان جریان است که اکنون اپوزیسیون خارجی را متهم به عبور از موسوی و کروبی می کند. از دست دادن اعتماد این نیرو، وزن هر نیروی اجتماعی را در ایران به شدت کم خواهد کرد. بخش عمده ای از جوانان پیوسته یه این طیف (به ویژه در میان متولیدن دهه ی پنجاه که در به قدرت رسیدن خاتمی نقش اساسی داشتند) نگران آنند که اپوزیسیون خارجی به ویژه سلطنت طلبان و مجاهدین خلق به منظور سهم خواهی از قدرت به جای طرح اندیشه و ایده و به جای افزایش وزن نیروی خود در صدد ایجاد ریزش در حامیان اصلاحطلبان داخلی باشند. این بخش عمدتا نگران ریزش متولدین نیمه ی دوم دهه ی شصت هستند که با روایت های شفاهی پراکنده و نابسامان درباره ی تاریخ انقلاب و دهه ی شصت مواجه هستند و هنوز منابع فکری موثق خود را نیافته اند. این نیرو (متولدین نیمه ی دوم شصت) عمدتاً بر خلاف متولدین دهه ی پنجاه که در واقع خود را به وجود آورنده ی بدنه ی اجتماعی پدیده ای به نام اصلاحطلبی می دانند، با این انتخابات برای اولین بار با اصلاحطلبان بیعت کرده اند. طیفی را که در کل تحت عنوان متولدین دهه ی پنجاه و شصت از آنان نام برده شد، شاید بتوان طیف جوانان دانشگاهی و دانشجوی غیرمذهبی شناخت. در این طیف دانشجویان قدیمی تر حامی اصلاحطلبی پیشاپیش جایگاه دموکراتیک خود را در کنار اصلاح طلبان از موضع قدرت تثبیت کرده اند. زیرا پیش از این به اصلاحطلبان ثابت کرده اند که در صورت عقب نشینی اصلاحطلبان از خواسته های این طیف، اصلاحطلبان را از این حلقه ی واسط در زنجیره ی اجتماعی اش محروم خواهند کرد. نمود این تهدید قدرت در انتخابات شورای شهری بود که نقطه ی افول اصلاحطلبان به شمار می رفت. اصلاحطلبان این بار پیش و تا مدت قابل توجهی پس از انتخابات رضایت این طیف را به خوبی کسب کردند و این طیف در این انتخابات یکی از مهمترین متحدان خاموش اصلاح طلبان بوده اند و بدنه ی فعال آنان را در جامعه تشکیل می دادند. البته هموزن همین نیرو دانشجویان جدیدتر و متولدین شصت بوده اند که در این انتخابات به طیف قدیمی تر دانشجویان پیوستند. این طیف قدیمی تر است که نگران رفتار اپوزیسیون خارج از کشور است زیرا این احساس در طیف قدیمی تر به وجود آمده که بخشی از نیروهای اپوزیسیون خارج از کشور (به ویژه سلطنت طلبان و مجاهدین خلق که فاقد بدنه ی داخلی جدی هستند) قصد دارند نیروهای خود را از میان طیف جوانان اصلاح طلب کسب کنند و این ممکن نیست مگر با ایجاد ریزش در میان حامیان داخلی. دلیل جبهه گیری طیف دانشجویان فعال غیرمذهبی و مذهبی که در این سالها بازوی فعال و شبکه ی اجتماعی اصلاحطلبان بوده اند این است که بخشی از نیروهای اپوزیسیون خارجی (به همراه بخشی از روشنفکران مذهبی متمایل به اصلاحطلبان) مدام در حال بازتولید تمایز میان مذهبی و سکولار هستند که طیف دانشجویان حامی اصلاحطلبی با تلاش بسیار طی این ۱۲ سال برای رفع آن بدون حضور در فضای مطبوعاتی تلاش کرده بودند.
به هر روی فارغ از درست یا غلط بودن این دغدغه ها در میان طیف های دانشجویی نیروهای داخلی «جنبش سبز» آنچه مهم است این است که در نظر نگرفتن نقش واقعی اصلاحطلبان داخلی، و یا تلاش برای ایجاد ریزش در نیروهای آنان، به هیچ رو به نفع «جنبش سبز» نیست. زیرا پیوند میان دو طیف عمده از بدنه ی جامعه ی شهری ایران، با هر حرکت اعتراضی از طریق همین اصلاحطلبان برقرار است. که هر دواین نیروها در صورت ریزش به نیروهای اپوزیسیون دیگر نخواهند پیوست؛ یکی مذهبیان کاملا سنتی ایران (به معنی پیشاانقلابی) و دیگر دانشجویان مذهبی و غیر مذهبی نسل اول حامی اصلاح طلبان داخلی. نمی گویم نسل دوم، زیرا نسل دوم جوانان حامی اصلاحطلبی امکان جذب دوباره به نیروهای اجتماعی را دارند. چه به اصلاحطلبان و چه به نیروهای دیگر، اما بخش قابل تاملی از نسل اول در صورت شکست خوردن و جدایی از اصلاحطلبان بر حسب کنشهای قبلی تا قدرت گرفتن دوباره ی روند اصلاحطلبی داخلی کناره خواهند گرفت. چنانچه کناره گیری این طیف از فعالیتهای سیاسی منجر به بروز پدیده ی احمدی نژاد و جرات گرفتن جریان تندرو اصولگرایان شد.
یکی دیگر از اشکالات این تحلیل غیر از نادیده گرفتن اردوی اصلاحطلبان، نادیده گرفتن اردوی اصولگرایان و حامیان آنان است. نباید از یاد برد که هر نیرویی که از اصولگرایان ریزش می کند یا به سمت اصلاحطلبان خواهد رفت و یا به کلی کناره گیری خواهد کرد. به هر حال توان اصولگرایان نیز حتی آنان که ریزش نمی کنند، نباید در هیچ تحلیل سیاسی ای از وضع ایران نادیده گرفته شود. نادیده گرفتن آنان، تنها یک معنی دارد افزایش بلندی دیوار حایل میان حامیان حکومت و مخالفانش. هنگامی که حلقه ی واسط اصلاحطلبان را نیز در توازن قوای اجتماعی ایران نادیده می گیریم، چه رسد به حامیان اصولگرایی، تنها یک پیام به سوی حامیان حکومت ارسال می کنیم: شما از نظر ما وجود ندارید. این پیام خطرناک آنان را که در موضع قدرت هستند به سوی خشونت بیشتر و دشوار کردن بیشتر فضا سوق خواهد داد.
به هر حال بزرگترین مشکل فقط دشواری امکان تعامل با مجاهدین نیست. بزرگترین مشکل دشواری امکان تعامل میان تمام نیروهای اجتماعی است. دو سر این دشواری نیروهایی قرار دارند که حذف کامل یکی از نیروهای سیاسی و اجتماعی ایران را طلب می کنند. نادیده گرفتن جایگاه اصلاحطلبان چند حلقه ی رابط بسیار مهم را برای تعامل های اجتماعی و سیاسی میان معترضان، از میان خواهد برد
|