در سوگ شاعر معاصر منصور خاکسار
•
منصور در سال ۱۳۶۳ آخرین عضو سازمان بود که تن به تبعیدی اجباری و ناخواسته سپرد و همراه دو دختر کوچک و همسرش به شکل غیر قانونی راهی دیار غربت شد. او در سالهای تبعید نیز ضمن وفاداری به آرمان صلح و دموکراسی و رستگاری بشری به نقد گذشته پرداخت و در عرصه ی فرهنگ و ادبیات و شعر، حضوری مشخص داشت
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲ فروردين ۱٣٨۹ -
۲۲ مارس ۲۰۱۰
« می دانم
نخلی که
افتاده است از ضربه های طوفان
تسلیت حاشیه ای آفتاب را
نمی پذیرد.»
تکه ای از شعر« هنوز عادت نکرده ام » منصور خاکسار
به گفته دوستان نزدیک ، ساعت ۶ عصر روز پنجشنبه ۲۷/۱۲/٨٨ نسیم با اندوه بسیاراز هلند خبر داد که منصور در لس آنجلس مرگ را پذیرا شده است. مرگی دیرباور وپرسش بر انگیز؟
منصور خاکسار در عمر نزدیک به ۷۰ سا له اش ، که مجموعه ای از مبا رزه سیا سی و کار فرهنگی بود همواره عنصری صادق و از جان گذشته در راه اهداف وا لای بشری صلح،دموکراسی و عدالت اجتماعی بود.
از همان زمان که جنگ جنوب ـ هنر و ادبیات جنوب ـ را در سا ل ۱٣۴۵ بنیان گذاشت،به خلق ادبیات و فرهنگی می اندیشید که باز تاب اند یشه ای صیقل یافته از خرد ملی و جهانی در راستای واقعیت تاریخی رنج انسان معاصر و زمانه ی ما باشد.
منصور با تلاش شبانه روزی به آموزش و جهت دهی نیروهای پراکنده ای پرداخت که درفضای انفعالی
بعد از کودتای ۲٨ مرداد ٣۲ بدون چشم اندازی تاریخی به سرمی بردند وحرام کافه ها ومحفل های سترون روشنفکران افیونی و حاشیه نشین تهران و شهرستانها می شدند.
منصور با نجابت جنوبی و شرف شکل گرفته از فرهنگ « کار » خون تازه ای در کالبد فرهنگی ادبیات جنوب و ایران جاری ساخت و صادقانه در جهت پیوند نیرو های زنده و بالنده تاریخی آن سال ها که در
جنگ آدینه ی تبریز و هنر و ادبیات رشت و جنگ اصفهان و.... قلم می زدند گام برداشت. تا جایی که
در سالهای ۴۵ و ۴۶ ، آبادان و «هنر و ادبیات جنوب» پذیرای بسیاری از چهره های نام آور ادبیات و عناصر فرهنگی آن سال ها شد. فضایی که رژیم شاهنشاهی نتوانست تحمل کند و عاقبت منجر به تعطیل
« هنر و ادبیات جنوب » و دستگیری منصور و نسیم وبخش وسیعی از یاران اهل قلم « جنگ جنوب »
شد .
منصور نه تنها در عرصه شعر و فرهنگ بلکه در زمینه ی مبارزه ی سندیکایی و سیاسی نیز همواره حضوری فعال و موثر داشت . او از هر روزنه ی کوچکی برای مبارزه با رژیم شاهنشاهی و نهادینه کردن دموکراسی استفاده می کرد. تلاش او در راستای مبارزات جبهه ی ملی سوم طی سالهای اوایل دهه ی ۴۰ در آبادان در امر انتخابات و دخالت ساواک در جلوگیری از آن ، برای اکثر نسل قدیمی و مبارز جنوب بیاد ماندنی است.
منصور با صداقت و نو جویی که در وجودش ریشه داشت هیچگاه حقیقت را فدای مصالح خاص حزبی
و یا گروهی نمی کرد. او با شکل گیری جنبش نوین مبارزه مسلحانه ی چریکی، جسورانه به سازمان
فدائیان پیوست و نقش موثری در ارتقاء فرهنگ مبارزاتی و فاصله گیری از حرکات سطحی و چپ روانه داشت.
منصور خاکسار در سالهای ۵۴ به سبب فاش شدن رابطه اش با سازمان مجبور به خروج از کشور
شد و در اروپا مبارزه فرهنگی و سیاسی خویش را ادامه داد.
او در آستانه ی انقلاب ۵۷ دوباره به ایران بازگشت و چون سربازی صادق به وظایف انقلابی خود در سازماندهی و آگاهی بخشی در سازمان فداییان خلق پرداخت و در این راه بازداشتها و سختی های فراوانی را تحمل کرد.
منصور در سال ۱٣۶٣ آخرین عضو سازمان بود که تن به تبعیدی اجباری و نا خواسته سپرد و همراه
دو دختر کوچک و همسرش به شکل غیر قانونی راهی دیار غربت شد.
او در سالهای تبعید نیز ضمن وفاداری به آرمان صلح و دموکراسی و رستگاری بشری به نقد گذشته پرداخت و در عرصه ی فرهنگ و ادبیات و شعر ، حضوری مشخص داشت و در« کانون نویسندگان ایران در تبعید » در ویراستاری هفت شماره از دفتر کانون نویسندگان ایران در تبعید و ویراستاری صفحه ی ادبی فصل نامه ی «آرش » نقشی اساسی داشت.
از منصور خاکسار سیزده مجموعه شعر به نام های:
۱ ـ کارنامه خون
۲ ـ حیدر و انقلاب
٣ ـ شراره های شب
۴ ـ سرزمین شاعر
۵ ـ با طره ی دانش عشق
۶ ـ قصیده سفری در مه
۷ ـ لس آنجلسی ها
٨ ـ تا این نقطه
۹ ـ آن سوی برهنگی
۱۰ ـ چند نقطه دیگر
۱۱ ـ با آن نقطه
منتشر شده است و از جمله کارهای آماده چاپ او کتاب دو جلدی «گفتار های پراکنده پیرامون شعر و ادبیات مهاجرت» و گفتگویی بلند با نام «من هرگز به سکوت نیندیشیده ام» و مجموعه شعر «سحر خیزان» است که کتاب آخر در دست چاپ است .
ما جمعی از یاران اهل قلم و اندیشه درگذشت شاعر بزرگ معاصرایران را به جامعه ی ادبی و فرهنگی ایران و به خانواده ـ همسرودختران ـ و بستگان شاعر خواهران و بویژه برادران مبارز واهل قلم واندیشه اش : ناصر خاکسار ، نسیم خاکسار ، عباس خاکسار و ماشاءاله خاکسار و دیگر یاران و دوستان هنرمند و آشنای با او تسلیت گفته و یادش را گرامی می داریم.
جمعی از یاران اهل قلم و اندیشه ی ایران ـ ۲٨ اسفند ۱٣٨٨
غزلی از شاعر :
یکبار دگر می زده تر آمده ام من شوریده تر از جان سحر آمده ام من
پیگرتراز زخمه ی واگویه شبگیر پرخاشگر از قعر خطر آمده ام من
سر در قدم صبح اگر باد، پذیر ام ناگفته پذیرشگر سر آمده ام من
تا طرح نوی بفکنم از مقدم خورشید بر پیکر شب همچو تبر آمده ام من
در بدرقه ی میکده با تلخی بدرود حسرت زده ی جام دگر آمده ام من
چشمیم به میخانه وچشمیم به خانه گر، سر به گریبان سحر آمده ام من
تا سلسله ی مرگ از این خانه بر افتد با پرچمی افراشته تر آمده ام من
از کتاب « باطره ی دانش عشق »
|