سکولاریسم نیز قادر به بی اثر کردن آخوند و آخوندیسم نیست!
محمدعلی مهرآسا
•
راه حل مسئله تنها کنار نهادن فقیه از دولت نیست. گرچه این کار به نوبه ی خود ضروری است، ولی کافی نبوده و مسئله را حل نخواهد کرد. چاره کار در عدم مداخله ی دین و به تبع آن متولیان دین در سیاست است؛ آنهم نه به طور مستقیم، زیرا نفس عمل مخالف دموکراسی و حقوق بشر است. بلکه به گونه ای غیر مستقیم یعنی جداکردن مردم از آنها؛ یعنی در واقع بی ارج و قُرب کردن آرمان آخوندی
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲۷ فروردين ۱٣٨۹ -
۱۶ آوريل ۲۰۱۰
هر آنچه برمسلمانان به طور اعم، و ایرانیان به گونهی اخص در این ۱۴ سده رفته است، و هر مصیبتی دیده اند و هر زجری که چشیده اند، همگی به دلیل استبدادی است که در ذات دین اسلام نهفته است. این سخن از روی توهین نبوده بل بیان یک واقعیت است زیرا دین و تعبد ضد آزادی و دموکراسی است. دین استبدادی بالقوه و بالفعل است که هم در فلسفه و دکترین دین جا دارد، و هم توسط معتقدان و پیروان و متولیان و شریعتمدارانی که ازسوی حاکمان تأیید و حمایت میشدند و میشوند، اعمال می شود.
همین استبداد را به صورت ماده و تبصره در قوانین مدنی و جزائی کشورهای به اصطلاح اسلامی نفوذ داده و گنجانده اند و خسارات و صدماتش را به مردم تحمیل کرده اند. در کشورهای اسلامی از همان ابتدا تا اکنون بنیاد فرمانروائی، بر زور و ظلم بنا نهاده شده و حکومت این کشورها مجموعه ای بوده است از ستم ذاتی حکام و استبداد دین؛ و ملقمه ای بوده است از احکام الله و فرمانهای شاه یا (سایه ی خدا). در واقع ظلم و استبداد با زیربنای دین و با مشاوره و صلاحدید آخوند، توسط حاکمان جبار به روش حکومت تبدیل شده، و ستم رفته بر مردم در تمام موارد با دین سازگار و همخوان بوده است. انقلاب مشروطه و قانون اساسی نوین نیز هیچ باری از دوش ما برنداشت. گرچه «کانتی توشن» را از کشورهای اروپائی گرفتند، ولی آئین شریعت اسلام را برروی آن سوار کردند و معجونی ساختند که همان بهتر که اجرا نمی شد. معجونی از اسلام و مدرنیته که اگر درست هم اجرا میشد، باز فرمانروائی زیر جاذبهی دین و نفوذ فقیهان متولی اسلام و شیعه بود. درآن قانون اساسی نیز، دین رسمی! مردم ایران «آئین حنیف و مذهب حقهی جعفری» است؛ پنج تن از آیات عظام و علمای اعلام باید قانونهای مصوبهی مجلس شورای ملی را تأیید و یا رد کنند؛ ازدواج و طلاق بر حسب دستور قرآن است؛ زن حق انتخاب درهیچ موردی، و اجازه ی شرکت در هیچ انتخاب زندگی و انتخابات کشوری را ندارد. تمام قوانین مدنی کشور از اسلام و دستورهای قرآن نشأت می گرفت و مطابق قرآن تدوین میشد... حتا ما تا دوره ی رضا شاه، دادگستری نوین نداشتیم و شیخ الاسلامها و فقیهان بین مردم قضاوت می کردند؛ و استبداد دین همچنان برفراز سر ملت مانند اختاپوس سایه انداخته بود. انقلاب اسلامی خمینی، کار را یک سره کرد و دادگستری را دو باره به حوزه ی دین برگرداند و فرهنگ را نیز در چنبره ی دین انداخت.
در بارهی حَسَنات و سیئات این رژیم و برگزیدگانش، کتابها می توان نوشت؛ و تاریخ حکماً این کار را خواهد کرد و این رژیم شتر گاوپلنگی را به آیندگان خواهد شناساند. اما در زمان حال توصیف خودنمائی ها و شیرینکاری های سران رژیم و دیگر کارداران حکومت که هر روز دسته گلی جدید برآب می دهند، حدیثی دیگر است؛ و نمایش بلاهت حکام از لونی دیگر بوده، و نشانی دیگر دارد.
با این وصف، مشکل و مسئله ی مردم نه وابسته به بلاهت احمدی نژاد است و نه در فقاهت حضرت رهبر و دیگر معممینی که کشور را با فتوا و دستور شرعی اداره می کنند نهفته است. مشکل این کشور و دیگر کشورهائی با چنین شکل و شمایل، در ایدئولوژی حاکم بر محیط، و آرمان مسلط بر اذهان است. تا ایمان مطلق در توده مردم به توصیهی آخوند رخنه دارد، امید تحول در جامعه بسیار اندک است.
متاسفانه باید گفت: با دقت نظر و مطالعه در بافت جامعه ی ایران و با توجه به میزان اعتقاد و ایمانی که اکثریت عوام و گونه ای از خواص به سخن و دستورهای اهل عمامه دارند، این معنا که آخوند از فرمانروایی حذف شود، در نهایت تنها جنبه ی تئوری و نظری دارد و از پشتوانه ی عملی و اجرائی برخوردار نیست. تجربه ی تاریخی نشان میدهد که دین و مذهب از طریق متولیانش یعنی آخوندها، در هر دوره، و در زمان هر حاکم و سلطانی در عین قبضه کردن ذهن و مغز توده های مردم، سلطان و حاکم را نیز مطیع و اسیر افکار خود کرده اند. در کشور ما مدتی نزدیک به پنج قرن است که آخوند و ملا با استفاده از مقوله ای به نام فقه و شریعت، سکان زورق حیات و ممات مردم را دردست گرفته اند تا با ایجاد ترس از آخرت موهوم، خاص و عام را در زیر نفوذ داشته باشند.
در جامعه ی ایران که مذهب تشیع فراگیر است، آخوند و اهل عمامه و اصحاب منبر در هر زمان، از هر حاکم و پادشاهی نیرومندتر و با نفوذتر بوده اند. نفوذ و قدرت آخوند نیازی به لشکر و قورخانه ندارد. در این پنج سده، تمشیت زندگانی و رتق و فتق امور دنیا و آخرت مردم همیشه در اختیار این طبقه بوده و پادشاهان نیز (جز شانزده سال دوره ی رضاشاه) یا جور و ستمشان مورد تأیید اینان بوده و یا خود آلت دست این قشر بوده اند. اندک عدم توجه و یا کم لطفی ی سلطان و حاکم به این قشر، سبب ایجاد بلواها و فتنه ها شده، با اشاره به کلامی و حدیثی در اندک زمان، مردم عوام را به صحنه ی مبارزه و آشوب کشانده اند. تاریخ کتبی و شفاهی پنج قرن اخیر مملو از این بلواهاست.
بازاریان تهران به دستور شیخ و ملا همواره - حتا در این دوره هم- با لطایف الحیل و با دادن انواع رشوه ها از زیر بار دادن مالیات دولت شانه خالی کرده و میکنند. اما خمس و سهم امام را که اختراعی آخوندی است با رضایت خاطر تا آخرین شاهی به جناب شریعتمدار می پردازند و دست مبارکش را هم می بوسند.
حرام و حلال بودن ناموس و همسر، کسب درآمد و تجارت، نوع خوراک و پوشاک، چگونه زیستن و چگونه مردن برای مردم عوام و عوامزده، همه در قید سخن مذهب و فرمایش آخوند است؛ و نه به حکم قانون و مقررات دولتی. نحوه ی برخورد و اطاعت عوام نسبت به آخوند (و نه برخورد آخوند نسبت به عوام) بسیار مستحکم تر از بارگاه سلاطین غدّار و ستمکار است. چون کیفیت دنیای آخرت بی پایه ی مردم را آخوند رقم میزند و مانند کشیشان قرون وسطی، برایشان در بهشت تأمین محل و لذت میکند، لذا نفوذشان بر این اکثریت به مراتب نیرومندتر از هر ارتش و قوای انتظامی است. عوام بر این باور است که بدون راهنمائی شریعت و حمایت آخوند امکان آمرزیدن و رفتن به بهشت برایش میسر نیست. به عبارتی دیگر، شریعتمداران با پدیدهی ساختگی به نام فقه که در هر زمان به وسیله ی هر فقیه اعلمی پوسته ای بر لایه های فراوان گذشته اش افزوده شده است، ذهنیات عوام و مقلدان خود را در اختیار دارند و به هر کار که اراده کنند آنان را وا میدارند. مبالغی که به عنوان خمس و وجوه امام از طرف مومنین با رغبت به دستگاه فقیهان پرداخت می شود، از کل مالیات بر درآمدی که دولت از همین عوام میگیرد به مراتب بیشتر است؛ و پشتوانه ای است محکم برای قدرتمداری و اعتماد به نفس ملا و تفوق آخوند بر اذهان و افکار عوام.
بنابراین پرسش این است: آیا این قشر را که هم نبض اقتصادی و هم محتوای ذهن و نبض حیات و ممات جامعه ی متعصب را در دست دارد، می توان با سکولاریسم صوری از دایره ی فرمانروایی و نفوذ بر اکثریت دور کرد؟ به گمان من پاسخ منفی است.
محضر این آقایان همواره از کسانی که برای دنیا و آخرتشان پرسشهائی دارند، پر است. پای منبر و رواقشان را انبوه مردمانی که طلب بخشایش الهی دارند، انباشته است. و در همین تماسهای از روی رغبت است که آخوند خواسته ها و ذهنیات خود را به مریدان و عوام دیکته و تلقین میکند و او را با تفکر و تمایل آخوندیسم و قشریگری آشنا و همراه و گمراه می سازد. آخوند در این زمینه به کمک افسونهائی که سراسر خرافی و غیر معقولند، مریدش را حتا به ترور انتحاری وامی دارد و با نیرنگ شهادتبازی از آنها برای خود فدائی می سازد.
دو عامل اصلی و مهم که سبب ایجاد نیرو و برتری در انسان می شود، یکی ثروت و پول است و دیگری تأثیر کلام و نفوذ معنوی، و این هر دو را آخوند به گونه ای کارا و موثر دارد. در مغازهی دین، متاع قابل عرضه، تعبد و ترس از دنیای موهوم و نامعلوم پس از مرگ است که متأسفانه اکثر دانش آموختگان نیز به این هراس دچارند و دفاعشان از دین از همین وحشت و ایمان به آخرت سرچشمه میگیرد. به سخن دیگر مشتری برای این کالا کم نیست و تنها بی سوادان را شامل نمی شود. نکته ی در خور توجه اینجاست که در این سودا و سود، این مشتری است که به دنبال صاحب کالا می دود و ضمن خرید متاع، با احترام و تکریم، اطاعت محض را نیز می پذیرد.
فرض کنیم با یک قانون اساسی ی بسیار پیشرفته و محکم، سکولاریسم برقرار سازید و فقیه و شریعتمدار را به قم و مشهد و مسجدها برگردانید؛ و مُلا از مداخله ی مستقیم در کار دولت و زمامداری منع شود و پست دولتی به او اهدا و یا عرضه نگردد؛ کوچکترین تضمینی که او را منع کند تا از همان محل جلوس و جلسه ی تدریس و منبر وعظ و خطابه، طی حرافیهای بی شمار، سخن خود را در رد و تنقید حکومت دموکراسی و دولت حاضر بیان نکند، وجود ندارد. آیا شما که معتقدید آخوند و ملا باید به مسجدها باز گردند، قادرید که رواق و منبر را نیز از او بستانید و حرافی و گزافه گوئیهایش را نیز مهار کنید؟
بی تردید هیچ سلطانی، هیچ حاکمی و هیچ ستمکاری از نفوذی که فقیه بر مریدانش دارد، بهره مند نیست و این بزرگترین موهبت و مهمترین فاکتور تفوقشان بر جامعه است.
هواداران آزادی و مردمسالاری برآنند و مصرّند که آخوندها پستهای دولتی را به گونه ای که امروز در اختیار دارند رهاکنند و دو باره به درس و موعظه و ارشاد بپردازند! و تصور چنین است که با این کار تأثیر فریب و مداخله ی آخوندی در ساخت و سامان ملک و جامعه از بین رود. ولی زهی خوشخیالی! زهی فراموشی! آخوند در رژیم گذشته جایش مسجد بود و دخالت و شرکتی در کار دولت و حکومت نداشت؛ و جز دو یاسه نفر معمم که نماینده ی مجلس شاه می شدند و تنفر دیگر آخوندها را به جان می خریدند، کسی پست کلیدی در دستگاه نداشت. اما در سیاست به نحو موثر و مرموز دخالت میکرد و به گونه گون ترفندها بر روی منبر مکنونات قلبی خود را به گوش مستمعین میرساند و درون خود را خالی میکرد. او از همان مسجد، از روی همان منبر و از همان رواق، چنان آتشی در درون مریدان بی فرهنگ و با فرهنگ خویش برافروخت، که لهیبش سراسر ایران را گرفت و همان مریدان، کفن پوش به جلو مسلسل داران حکومت نظامی میرفتند و پنجمین ارتش غیر اتمی جهان را در عرض سه ماه به عاملی بیکاره و درمانده تبدیل کردند. تمام تصمیمها برای زمامداری و حاکمیت دین، درون مسجدها و اطراف محرابها ریخته و گرفته شد. و چون مساجد و تکیه ها مصون از تعرض دستگاههای امنیتی بودند، تصمیمات متخذه به بیرون درز نمی کرد و دستگاه ساواک و دیگر دوایر مأمور امنیت شاه در بی خبری از این تلاشها سردرگم شده بودند؛ و سرانجام مات گشتند و بازی را باختند. زیرا بیشتر افراد ارتش هم به فرمان آخوند گردن می نهادند و پستها را رها کرده و فرار می کردند.
مذهبی که چنان در همه زمینه های حیات و ممات پیروانش نفوذ و دخالت می کند که جماع با گوسفند و شتر تا همبستری با مادرزن و پدرزن و خاله و عمه برایش مسئله و درد است و راه حل و درمانش نیز در قوطی عطارانی به نام فقیه و ملا جاسازی شده است، همواره می تواند قشرهای بی سواد و کم سواد و متعصب بی فرهنگ را به دام اندازد و در اختیار گیرد.
شریعت و دستورهای مذهبی و فتواها، چون زمینی نبوده و ریشه در ماوراء الطبیعه دارند، با تلقین و تفتین آخوندها که خود را حامیان دین میدانند، روان پیروان خود را تسخیر و مطیع کرده اند. این دستورها تنها در زمینه ی معنویات و اخلاق نیست و اگر چنین بود مشکلی به وجود نمی آمد. بلکه دین اسلام و مذهب تشیع، جهان مادی و مسایل زندگی از قبیل کسب درآمد، خوردن، آشامیدن، لباس پوشیدن ، ازدواج، حمام رفتن و با حکومت چگونه رفتارکردن و... را هم در ید قدرت خود میداند و می گیرد. نوزاد ایرانی از روز تولد تا زمان مرگ و حتا سالها پس از مرگ اسیر دین است. بهترین دموکراسیها در جایی که دین بر افکار و عقیده ی مردمان غلبه ای تعصب آمیز و هراس انگیز دارد، در عمل به یک آلت بی مصرف و بیهوده تبدیل می شود و راهی ندارد که دو باره به استبداد بگرود تا زمام امور از دستش خارج نشود. زمامدار دموکرات، با قانون و مقرراتی که از دموکراسی و حقوق بشر نشأت گرفته است، تنها می تواند به ظاهر بر مردم فرمان راند؛ اذهان و افکار مومنان دردست آخوند و تحت فرمان مذهب است. زیرا مذهب و آخوند از بهشت و آخرت مردمان سخن میگوید و سرنوشت پس از مرگ را که به زعم عوام- و حتا اکثریت درس خوانده- سرنوشت نهایی است، رقم میزند.
هواداران فرضیه ی برگشت آخوند به مسجد و حلقه ی تدریس فقه که درضمن هوادار آزادی و مردمسالاری اند، ممکن است سرانجام بتوانند قشر معمم را از دولت و کارهای اجرایی دورکنند و به مسجدها بفرستند، اما جداکردنشان از مردمانی که توشه ی آخرتشان را از فقیه می ستانند، امری محال است. بنابراین وجود تماس مداوم بین فقیه و عوام سبب دخالت فقیه در سیاست شده و از همین راه، زهر خویش را نسبت به دولت و جامعه ای که او فرمان برآن ندارد می ریزد و ذهن مخاطبانش را مسموم میکند. هنر آخوند لفاظی است و میدانیم در حکومت مردمسالار این حق از هیچ کس گرفته نمی شود. یعنی درکمال آزادی و با بهره وری از ثروتی که تجار و کاسب ها با میل خود به آنان تقدیم میکنند، دستگاه تبلیغ و تبین و تفتین شان برقرار بوده بیش از پیش در سیاست مداخله کرده و در فاز مخالفت، مردمان را از دولت و حکومت بدبین کرده و وسیله ی شورشهای آتی را می چینند. اینها در هرجا باشند، حاکمانی هستند پولدار با مریدانی مطیع و حرف شنو.
پس سکولاریسم بی پشتوانه نیز توانا به شکستن قدرت آخوند و طرد اندیشهی آخوندیسم نخواهد بود و حکومت اصلی که همانا فرمانروایی بر افکار و ذهن هاست دراختیار قشر فقیه همچنان باقی خواهد ماند و چون گذشته رواق، منبر، خطبه، موعظه و روضه اسلحه هایی هستنذ که دولتهای دموکرات و مخالف دخالت آخوند را هدف می گیرند.
راه حل مسئله تنها کنار نهادن فقیه از دولت نیست. گرچه این کار به نوبه ی خود ضروری است، ولی کافی نبوده و مسئله را حل نخواهد کرد. چاره کار در عدم مداخله ی دین و به تبع آن متولیان دین در سیاست است؛ آنهم نه به طور مستقیم، زیرا نفس عمل مخالف دموکراسی و حقوق بشر است. بلکه به گونه ای غیر مستقیم یعنی جداکردن مردم از آنها؛ یعنی در واقع بی ارج و قُرب کردن آرمان آخوندی، به گونه ای که به زدودن تقدس و مقدس نمائی آنان و شکستن حریم مقدسشان منجر شود.
این کار نیز فقط در حوزه ی فرهنگ است و به مبارزات فرهنگی نیاز دارد. هرگونه شدت عمل و زورگویی در این راه، غلط و خلاف اصول است. زیرا نتیجه ی عکس می دهد و سبب مظلوم نمایی آنان و شیفتگی و تمایل بیشتر عوام به سویشان خواهد بود.
باید قشر فرهیخته و روشنفکر بدون هراس از تکفیر و حکم ارتداد، پا به میدان مبارزه با جهل و خرافه گذارند و با هر وسیله که ممکن است به اطلاع عامه برسانند که خدا پرستی و دین، چندان لزومی ندارد و اگر لازم هم باشد، بسیار ساده تر از آن است که آخوند برایشان تصویر و نقاشی کرده و میکند. لازم است این توهم که راه رسیدن به بهشت از دالان آخوند است، از ذهنیت عام و خاص زدوده شود.
باید دست شریعتمدار که قرنهاست به تخریب فکر و ذهن مردم مشغولند، بیش از پیش رو شود تا سخن و موعظه شان بی خریدار ماند و نافذ بودن کلامشان نابود شود. باید مردمان را از راه رادیو، تلویزیون، جراید و سخنرانیها و مقالات به حد و معیاری از معرفت و آگاهی رساند که متوجه شوند مسائل و مشکلاتی که در دایره ی دین برای خود می آفرینند، بی پایه و اساس است و در این راه اگر پیش از هر اقدام به ندای وجدان خود پاسخ دهند، گرفتاری و معضلی که دفع و رفعش در دامن آخوند باشد، ایجاد نخواهد شد. اگر به خدا معتقدند که هستند، بدانند خدای نادیده و نامرئی که طبعاً باید خالق تمام کاینات باشد، مکانش نه تنها در محضر آخوند نیست، بلکه از آن گونه محلها به کلی گریزان است. به گفته ی حافظ:
خدا زان خرقه بیزار است سد بار که سد بت باشدش در آستینی
به هرحال وظیفه ی دانشوران، فرهیختگان و روشنفکران برای روشنگری در مردم و افشای مکر و کذب آخوندی، بسیار بالاست و مسئولیتشان در این برهه فوق العاده سنگینتر است. زیرا انقلاب سال ۱٣۵۷ خورشیدی و حکومت سی و یک ساله ی مذهب و آخوند، هرگونه شک و ظنی را در مورد این طبقه به یقین تبدیل کرده است. در این زمینه یعنی در طیف خرافه گرایی و تسخیر افکار مردم، آخوند خوب و بد نداریم و همه و هریک در حد خود به نوعی در این عوامفریبی دخیل و سهیمند. دقت در گفتار آخوندهائی که توسط همین رژیم خلع لباس شده اند، درستی این سخن را نشان می دهد.
دکتر محمدعلی مهرآسا کالیفرنیا ۱۵/۴/۲۰۱۰
|