از : شهاب صابری
عنوان : نسل جدید بعداز انقلاب امیدوار کننده هستند
در باره ی تذکر آقای سالاری به نویسندگان و کاربران من از زاویه ی دیگری باید عرض کنم که نقل قول ها و مستندات تاریخی را با وسواس بنویسیم. بعنوان مثال به قسمتی از نوشته آقای سالاری می پردازم :
«اگر شاه پیشنهاد تفکیک قوا از طرف نخست وزیر منتخب مردم، یعنی همان مصدق معروف را، پذیرفته بود و اورا بجای رقیب و دشمن، یار و همکار خود قلمداد کرده بود، فعالیت های لیبرالترین حزب ایران یعنی جبهه ملی، به نفع رشد و پیدایش مرتجع ترین و متعصب ترین گروهای مذهبی وکمونیستی، یعنی کاشانی، خمینی و فدائیان اسلام و حزب غیر دموکرات توده، سرکوب و نابود نمی گشت، و در نتیجه راهی برای رشد و پیروزی انقلاب اسلامی مردم فریب باقی نمی ماند.»
۱. شرح وظایف مندیج در قانون اساسی مشروطه قبل از ۳۲ به شاه اختیارات بی مورد داده بود که می بایست از طریق تغییر قانون اساسی اصلاح می گردید.
۲. حتما میدانید ، جبهه ی ملی حزب نبود بلکه جبهه ای متشکل از چند حزب ؛ ایران، زحمتکشان ، پان ایرانیست و احتمالا حزب دیگری برهبری دکتر محمد مصدق که در تصویب قانون ملی شدن صنایع نفت ایران طرفیت خود را در سیاست داخلی و بین المللی نشان دادند.
۳. در سال ۳۱ و ۳۲ این جبهه دیگر انسجام سابق را نداشت متشتت شده بود . با دخالت های تاریخی انگلیس و نقش ایالت متحده آمریکا بعداز جنگ دوم جهانی در منطقه نقشه فعالیت های سیاسی در ایران دگرگون شد. بهمین دلیل دکتر مصدق نمی توانست با یاران خود در تغییر قانون اساسی موفق شود.
متاسفانه هنوز جبهه ی ملی به اوج محبوبت خود در پیروزی تصویب قانون ملی شدن صنایع نفت تاکید مینماید که دیگر فلسفه وجودی خود را از دست داده .حزب ایران فعالیت مستقل خود راد داشته و دارد بعضی اصلا بعداز کودتا به شاه پیوستند یا کج دار ومریض رفتار کردند.
۴. حزب توده چپ روی های خود را قبل از قانون ملی شدن نفت شروع کرد و تمام شواهد مدعی ست که علت کودتا ترس از رشد کمونیسم در ایران بوده ست. بهمین دلیل سقوط دولت مردمی دکتر مصدق حداقل به نفع حزب توده نبود بلکه متلاشی و منحل گردید.
۵. بعداز کودتای ۲۸ مرداد میدان برای زاهدی ها و شعبان بی مخ ها و مرتجعین مدهبی باز شد تا در سال ۱۳۳۹ با فشارهای عموسام
شاه مجبور شد کمی فشار را کم کند که فعالیت جبهه ی ملی دوم شروع شد که در قبل از رفرم های ۶ بهمن ۴۱ سرکوب گردید.
۶. فدائیان اسلام و خمینی با ترور حسنعلی منصور و شورش ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ نشان از رشد ارتجاع مذهبی درایران بود.
۷.مزمان با سرکوب ۱۵ خرداد رهبران جبهه ی ملی از قبل در زندانهای شاه اسیر بودند و سرکوب مردم را محکوم ولی هزگز از خمینی حمایت نکردند.
۸. از بعداز ۴۲ تمام کسانیکه از غائله ی ۱۵خرداد و خمینی حمایت کردند و آنرا برای تحریک احساسات مردم مانند عاشورای حسینی استفاده کردند نه تنها خدمتی به روشنگری مردم نکردند بلکه شرائط را برای قدرت گرفتن خمینی و مشروعه فراهم نمودند.
۹.شاه تمام فعالیت های نیروهای آزادیخواه ملی و چپ را ممنوع و سرکوب ولی علنی - آل احمد و شریعتی - مخفی نهضت ازادی و مجاهدین برای خمینی «مرثیه » میخواندند. مجاهدین در نجف «شرفیاب» هم شدند
۱۰. در آستانه ی ۲۲ بهمن بخشی از جبهه ی ملی هم به پاریس عزیمت نمود.
نتیجه: شاه و حامیان داخلی و خارجی او قدرت عظیمی داشتند و «بقیه» را سرکوب - خمینی از شاه وحشتناکتر «بقیه» را قتل عام کردند !
تا کی مردم میخواهند شاهد قتل عام «بقیه» باشند ؟
- زمان شاه تمام حامیان حکومت به جنایات شاه تمکین کردند و به «بقیه» اهمیت ندادند هنوز هم متاسفانه از تاریخ نیاموخته اند .
- ۳۰ سال ست که دارو دسته ی خمینی روی شاه را «سفید» کردند و هنوز چند میلیونی دور احمدی نژاد جمعند ، چند میلیونی با اصلاح طلبان هستند هیچکدام به «بقیه » مردم فکر نمی کنندو بلاهائی که بر سر مردم آوردند.
موضوع به این سادگی نیست دو جبهه ی شکست خورده ی تاریخی و مرتجع حاکم تمام امکانات داخل و خارج از کشور را در اختیار دارند
به مخالفین دو رژیم که نگاه می کنم بیشتر نا امید میشوم مجاهدین ، فدائیان و توده ایها و سایر چپ ها
اما نسل جدید بعداز انقلاب امیدوار کننده هستند ولی باید تلاش کرد تا آنها ماهیت سردمداران دو رژیم و مخالفان آنها را همانطور که هستند بشناسند.
من بدون تردید در برابر تمام کسانیکه علیه دو رژیم مبارزه کردند سر تعظیم فرود میاورم و حکومت ها را باعث تباهی ایران میدانم
و بخاط اینکه «بقیه» ی مردم را از حقوق شهروندی خود محروم کردند محکوم میکنم.
۲٣٨٨۹ - تاریخ انتشار : ٣۰ فروردين ۱٣٨۹
|
از : شهاب صابری
عنوان : کمپین بین المللی
جناب دکتر مهر آسا ، از مقاله ی جنابعالی مثل همیشه استفاده کردم و راغب شدم نکته ای را عرض کنم.
نقش و جایگاه فعالیت های فرهنگی و سیاسی در روند پیشرفت اجتماعی جوامع به شکل عمومی و درایران ما در شرائط ویژه آن موضوعی اساسی و حیاتی می باشد. تمام فعالیت های حکومت مذهبی در این ۳۰ سال بر ناتوان کردن فعالیت های فرهنگی و سیاسی مردم متمرکز گردیده شد تا آسان تر به بقای خود ادامه دهد. در این مدت تا چه میزان بر میراث های فرهنگی و سیاسی مردم صدمه زده شده ست در صلاح خود نمی بینم که اظهار نظر کنم . با وجودی که نقش فعالیت های «دفاعی » فرهنگی مردم و فرهنگ ورزان در سه ده ی اخیر مانند همیشه در پیشانی تاریخ درخشیده ست اما شرائط بسیار دشوار معاصر برای تحقیقات و خلاقیت های فرهنگی بسیار نامساعد بوده ست و حکومت ضد فرهنگ عزم این را دارد که بیش از پیش به تضییقات و تخریبات خود علیه میرات مادی و معنوی مردم ایران ادامه دهد. بهمین دلیل ؛ فکر میکنم که نقش فعالیت سیاسی در این برهه از تمام مقاطع تاریخ سنگین تر و با تکیه با دستاوردهای انتخابات ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ فعالان سیاسی ملی ، دمکرات ، چپ ، سکولار و لائیک وظیفه دارند بیش از پیش برای شرکت در سرنوشت سیاسی کشور آماده گردند. ما نباید تا نزدیکی انتخابات بعدی منفعل باشیم و در نزدیکی انتخابات به فعالیت بپردازیم. از هم اکنون باید تمام سازمانها و شخصیت های منفرد سیاسی از طریق کمپین بین المللی در نبود امکانات انتخابات آزاد در ایران به مجامع بین المللی مراجعه کنند. هنوز پرونده ی انتخابات دهمین دوره ی ریاست جمهوری بسته نشده ست.
نیروهای ملی ، دمکرات ، چپ ، سکولار و لائیک در نبود کاندیداهای مستقل خود در یک تاکتیک تاریخی به کاندیدهای مورد قبول دستگاه حکومتی یعنی آقایان موسوی و کروبی رای دادند که موجب پیدایش جنبش سبز گردید. متاسفانه نه آقای موسوی و نه حجت الاسلام مهدی کروبی به حذف سایر کاندیداها از جمله آقای شعله سعدی اعتراض نکردند و هیچ نیروی اصلاح طلب حکومتی تا بحال از حذف نیروهای غیر خودی انتقادی هم ننموده اند. اصولا مقوله ی منشور حقوق بشر هنوز در محدوه ی خط قرمز های نیروهای مذهبی قرار دارد.
فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر دقیقا در آستانه ی انتخابات ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ با قطعنامه ای نقض حقوق اساسی شهروندی در ایران را به حکومت مذهبی ابلاغ نمودند و تاکید کردند میلیونها شهروند ایرانی از حق آزادانه ی انتخاب شدن و انتخاب کردن
کاندیاهای مورد نظر خود محروم می باشند که در رسانه ها از جمله اخبار روز منعکس شد.
کمپین بین المللی علیه حکومت مذهبی بخاطر نقض حقوق بشر در ۳۰ سال اخیر و از جمله انتخابات های هدایت شده و تقلبی می تواند
نقطه ی عطفی در تاریخ معاصر باشد تا نیروهای عملا موجود ملی ، دمکرات ، چپ ، سکولار و لائیک بتوانند نقطه صفر شروع پروسه دمکراسیزایون در ایران را دوباره به حرکت در آوردند. اگر حکومت به این حق شهروندی میلیونها ایرانی تن ندهد. تردیدی نخواهد بود که گذار به اشکال دشوار تری ارتقا خواهد نمود.
۲٣٨٨۵ - تاریخ انتشار : ۲۹ فروردين ۱٣٨۹
|
از : رضا سالاری
عنوان : استراتژی دموکراسی مطلق است ولی تاکتیک ها باید بسیار قابل انعطاف باشند
استراتژی آرمانی نیل به دموکراسی مطلق است ولی تاکتیک ها باید بسیار قابل انعطاف باشند، البته بدون آنکه اصل هدف و استراتژی را خدشه دار کنند.
فرصت های پیشرفت در راه و هدف دموکراسی در هر دوره گذرا و انتقالی ممکن و بالقوه را نباید از دست داد.
بدیهی است، اکثر مقالات و نقدهای کاربران اخبارزور، که در جهت فواید و کمک به استقرار نهایی دموکراسی درو برای ایران آینده، نوشته می شوند، در شرایط کنونی استبداد دینی حاکم برجامعه، ممکن است ناممکن، غیر عملی، ایده الیستی، آرمان گرا، وحتی مضحک و خنده دار جلوه کنند. بنابراین قبل از اینکه مهر ایده الیستی و نا عمل گرایی بر پیشانیمان زده شود باید به دوره های انتقالی ممکن مسئولانه و عملی بشکل تاکتیتکی بپردازیم.
به همین دلیل بسیار مهم است که هم نویسندگان مقالات محترم و هم ما کاربران عادی، در نوشتار و کامنت های خود، محتوای نظریات و اشارات خود را فقط به آینده خیالی و نامعلوم اختصاص ندهیم. باید همواره موضوعات مورد بحث و کامنت ها را به شرایط حال هم بکشانیم و بخصوص در مورد اینکه اکنون چه موضع و سیاستی را باید اتخاذ و پیشه کرد و باید از چه حرکتی ویا جنبشی پشتیبانی کرد، که حتی فقط ممکن است یک قدم کوچک ما را به همان هدف و یا استراتژی نهایی یعنی دموکراسی نزدیکتر کند، اظهار نظر کنیم. مثلاً امکان تشکیل هر نوع دوره گذرا، از استبداد نفس گیر و طاقت فرسای فعلی به هر دوره گذرای بعدی، که می تواند هنوز استبدادی، ولی قدری رقیق تر و قابل تحملتر باشد، را نباید از نظر دور داشت.
باید پابه پای مردم معترض ترقی خواه خودمان حرکت کنیم، نه تندتر و نه کند تر، همانگونه که معمولاً این سیاستمدارانند که به دنبال مردم حرکت میکنند نه بالعکس! مثلاً اگر خمینی بجای منبر رفتن و اعتراض در جهت نصیحت و اصلاح رژیم، تندتر از مردم، در سال ۴۲ فتوا داده بود که مردم به پادگانها بریزند و بجنگند تا حکومت سرنگون شود، باز هم نتیجه اش همان که دیدیم یعنی سرگونی و انقراض کل رژیم شاهنشاهی، همانند اتفاق سال ۵۷ بود؟ مسلماً خیر! جز شکست کامل و سربه نیست شدن او پیامد دیگری را نمیتوان فرض نمود. ولی خوب نمیتوان اکنون این افسوس خیالی و بیهوده را هم خورد که ایکاش تندروی کرده بود تا انقلاب ۵۷ اتفاق نمیافتاد! بالعکس، اگر شاه پیشنهاد تفکیک قوا از طرف نخست وزیر منتخب مردم، یعنی همان مصدق معروف را، پذیرفته بود و اورا بجای رقیب و دشمن، یار و همکار خود قلمداد کرده بود، فعالیت های لیبرالترین حزب ایران یعنی جبهه ملی، به نفع رشد و پیدایش مرتجع ترین و متعصب ترین گروهای مذهبی وکمونیستی، یعنی کاشانی، خمینی و فدائیان اسلام و حزب غیر دموکرات توده، سرکوب و نابود نمی گشت، و در نتیجه راهی برای رشد و پیروزی انقلاب اسلامی مردم فریب باقی نمی ماند.
درست است که دین و نظام اسلامی و قانون اساسی فعلی سد راه «اندیشه » دموکراسی، یعنی همان استراتژی نهایی ماست، ولی ابتدا باید دید چه تاکتیک هایی پیش روی ما قرار دارد؟
۱. جنبش سبز، یعنی همان جنبشی که فرضاً اگر مثلاً تا انتخابات بعدی و یا بهر دلیلی پیروز شود، موسوی طرفدار نظام را سر کار میآورد. حال سوال مهم تاکتیکی اینست که کدامیک، احمدی نژاد خرافاتی و نظامیان فاشیستی پشت سرش، یا موسوی اصلاح طلب دینی و وفاداربه نظام برای هدف و استرتژی نهایی ما کم ضررترند؟
۲. اکنون تاکتیک و سیاست اکثر مردم مترقی و معترض ما کدام است؟ همراهی با جنبش صلح جو سبز به رهبری موسوی؟ اگر نه پس چه جنبش های دیگری در داخل و خارج در همان بعد و اندازه و سنگینی و ثقل وجود دارند که نه دنیای داخل و نه دنیای خارج از آن باخبرند؟ بفرض مترقی تر و دموکرات تر بودن، واقعیت اینست که مخالفین و معترضین غیر سبز خارج از کشور هم ناتوانتر و هم پخش و پراکنده تر و محدودتر و هم بسیار بسیار کم تر نسبت به جنبش سبز طرفدار دارند، بخصوص در داخل کشور، بطوریکه عملاً در شرایط و افق فعلی، جز امتزاج با سبز، قادر به رهبری و سازمان دهی هیچ نوع جنبش ممکنی بخصوص در مقیاس جنبش خودجوش سبز فعلی نیستند.
۳. فقط از میان همین رهبران اصلاح طلب دینی نظیر موسوی میتوان در حال حاضر با رژیم سفاک ولایی، طالبانی، کهریزکی، جمکرانی، گفتگو و تعامل کرد. پس تاکتیک خردورزانه امروز چه باید باشد؟ سکوت و تحریم رژیم و انتخابات آینده آن؟ اقدام به جنگ و نبرد مسلحانه؟ درگیر شدن در انتخابات و اداره و امور کشور با حمایت از جنبش سبز و رهبری مقطعی و تاکتیکی از موسوی؟
۴. مردم روشن و مترقی ما، که در پوشش جنبش سبز جان برکف و بی سلاح از خانه بیرون زدند و تظاهرات کردند، از ما چه میخواهند؟ آیا ما پا به پای آنها باید از آنها حمایت کنیم و یا آنها را تنها بگذاریم و جنبش سبز را تحریم کنیم؟ کدامیک ما را به هدف غائی دموکراسی نزدیکتر میکند؟
منصف، واقع بین، ممکن گرا و عمل گرا باشیم!
۲٣٨۶۴ - تاریخ انتشار : ۲۹ فروردين ۱٣٨۹
|
از : رضا سالاری
عنوان : آیا دین زدایی ذهنی و فردی توسط خود شخص یک ضرورت تاریخی است؟
برای کاهش تأثیر آن در امور اجتماعی و سیاسی جامعه، نباید با دین نهادینه شده در ذهن دینداران و مردم دور و بر خود ستیز و جنگ راه بیندازیم تا در عقاید منجمد خود مصرتر و متعصب تر شوند. بلکه، باید کاری کنیم که بزرگی و حجم و سنگینی بار و نفوذ دین در ذهن و تفکر آنها بتدریج رو بکاهش گذارد، به امید روزیکه شاید به کل از مغز و خیال و روان آنها رخت بر بندد.
جهت پایداری اجتماع، روح و روان جمعیت رو به رشد مردمان گوناگون ایران تشنه صلح و همزیستی عاری از هرگونه تعصب و سنت دینی در مسیر عقل و خردورزی مدرن میباشد. باید کاری کنیم که تمام محفوظات و ارثیه های ذهنی ناشی از دین را کم کم فراموش کنیم. از یاد بردن نقش ۱۴ معصوم در ذهن انسان مدرن نه تنها موجب هیچگونه کمبود، بیماری، عقوبت اخروی او نمی شود، بلکه خلوص ذهن و سلامت کامل فکر و تن و روان او و جامعه اش را بدنبال می آورد. جز نیکی، هیچ اتفاق شر و بدی برایش نمی افتد اگر محمد و اقوامش را فراموش کند.
در صد قابل توجهی از مردم ایران بخاطر مجموعه پیچیده ای از ترس و نا اگاهی علمی و تاریخی و احترام بدون قید و شرط به والدین و نزدیکان و خویشان و بزرگان خانواده و فامیل و حفظ و رشد موقعیت کاری و اجتماعی خود، گزاره های دینی
اثبات نشده، نظیر گزارش زیر توسط علی دوانی که در زیر آورده شده است، را بدون هیچگونه شک و تردید همچون آب خوردن جذب کرده و باور و ترویج می کنند.
چه راه حلی را برای تغییر این نوع خطبه خوانان و واعظین و نویسندگان دینی و مومنین طرفدار آنها توصیه و پیشنهاد میکنید تا حقایق تاریخی دینی را آنطور که عقل و خرد و علم تاریخ بی تعصب اثبات میکند ببینند؟
پیروز و آگاه و سربلند باشید.
« از علی دوانی تاریخ اسلام از آغاز تا هجرت
نیاکان پیغمبر تا بیست و یک پشت شناخته شدهاند . بدینگونه: عبدالله، عبدالمطلب، هاشم، عبد مناف، قصی، کلاب، مره، کعب، لوی، غالب، فهر، مالک، نضر، کنانه، خزیمه، مدرکه، الیاس، مضر، نزار، معد، عدنان. از عدنان تا اسماعیل درست روشن نیست. خود پیغمبر وقتی نسب خود را میشمرد، چون به عدنان میرسید سخن را قطع میکرد و میفرمود: ئقتی به عدنان رسیدید، بالاتر نروید، حال چرا؟ و آیا این نقل درست استیا نه؟ درست روشن نیست. به گفته یعقوبی; عدنان نخستین کسی است که برای کعبه پوششی قرار داد. فرذزندان عدنان ازحجاز به سایر نقاط رفتند وسکونت ورزیدند، از جمله گروهی از آنها به یمن رفتند، معد پسر عدنان شریفترین فرد اولاد اسماعیل بود، و او از منطقه حرم بیرون نرفت.(تاریخ یعقوبی ج ۱ ص ۲۵۳)
تبع در سر راه خود به یمن از مکه گذشت و به تعمیر خانه خدا «کعبه» پرداخت. دری برای خانه خدا (کعبه) قرار داد و کعبه را با پردهای پوشانید، و به نقلی او نخستین کسی است که خانه کعبه را با پرده پوشش داد.(مروج الذهب مسعودی - جلد ۲ صفحه ۷۶ و کامل ابن اثیر - جلد ۱ صفحه ۲۴۴.)
روایات اسلامی میگوید تبع همان موقع به پیغمبر اسلام که هنوز متولد نشده بود ایمان آورد.
اعراب نژاد سامی بازماندگان «سام» پسر حضرت نوح پیغمبر بودند و لذا زبان آنها را شاخهای از زبان سامی میدانند که بهترین زبان نژاد سامی است.
مورخان، قوم عرب را به دو دسته تقسیم کردهاند: عرب خالص که گفتیم ساکن یمن بودهاند و به عرب قحطانی شهرت داشتند، و تیره دیگر، عرب عدنانی بودند که در سرزمین تهامه، نجد، یمامه، حجاز، شام و عراق پراکنده شدند.
عدنان نیای اعلای اینان که جد بیستم پیغمبر اسلام است، نواده حضرت اسماعیل فرزند حضرت ابراهیم خلیل است. علتسکونت آنها در سرزمین حجاز این بود که بواسطه مصالحی، خداوند به ابراهیم وحی نمود که فرزند خردسالش «اسماعیل» و مادرش «هاجر» را بوسیله «براق» از فلسطین به نقطهای در حجاز که بعدها شهر مقدس مکه در آنجا بنا شد، بیاورد و در آنجا ساکن گرداند، و ابراهیم نیز چنین کرد».
قریش نجیبترین مردم حجاز بودند که در شهر مکه سکونت داشتند. نجابت و احترامی که قریش در میان سایر قبایل مختلف عرب کسب کرده بودند، به خاطر «کعبه» خانه خدا و یادگار حضرت ابراهیم و اسماعیل بود که قریش خود از اولاد حضرت اسماعیل به شمار میرفتند. به طوری که عموم قبایل عرب در یمن و حجاز و نجد و دیگر نقاط کعبه و شهر مکه را محترم شمرده و آن مکان مقدس را رمز اعتبار خود میدانستند.
هر ساله اعراب از بادیهها و شهرها در ماه رجب و ذی حجه برای زیارت کعبه و انجام مراسم، و زیارت بتهای مشهور خود به مکه و منا میآمدند. از میان عرب عدنانی و قریش قبائلی که شهرت داشتند عبارت بودند از: بنی هاشم، بنی امیه، بنی مخزوم، بنی اسد، بنی نوفل، بنی جمح، بنی عدی، بنی سهم، بنی عبدالدار، بنی زهره، و غیره. »
۲٣٨۵٣ - تاریخ انتشار : ۲۹ فروردين ۱٣٨۹
|