•
پشت این اقیانوس
سرزمینی است که خاکش تلخ است
و بهارش تاریک!
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۵ ارديبهشت ۱٣٨۹ -
۲۵ آوريل ۲۰۱۰
با یاد آموزگار اعدامی فرزاد کمانگر
۱
پشت این اقیانوس
سرزمینی است که خاکش تلخ است
و بهارش تاریک!
پشت این اقیانوس
روستایی ست که آدمهایش
مفرغی اند،
و زمینش وحشت می رویاند!
پشت این اقیانوس
بوستانی ست که
مرغانش خاموشانند
سرخ ْ گلهاش سیه پوشانند!
پشت این اقیانوس
بندر تاریکی است
که کلاغان بد اندیش در آن
کبکبه ای دارند!
ساحل نیلی این اقیانوس،
از صدف سرشار است
از صدفهایی
بی مروارید!
۲
تو بمان
تو بمان،
تو در این خاک فراموش بمان
تو دراین بند رخاموش بمان
تا مهتاب
شب که از گردش کوتاهش بر می گردد
ساعتی گوشه ی بام توبیاساید
تا نفس تازه کند
وچو برخیزد
عطر آویشن صحرایی را
با نفسهای تو در هم ریزد!
٣
توگلی،
توگلی ساده و غمگینی
که هزاران صبح
و هزاران شام
در فراموشی یک باغچه متروک
می توانی ماند
می توانی زیست
و به پرواز کلاغان سخن چینی
که سبکسار ز پهنای افق می گذرند
می توانی نگریست
ومن آن رود خروشانم
که شکوه شب اقیانوس
و سرود خوش ماهیگیران
در دلم وسوسه بر می انگیزد
و مرا جانب خود می خواند!
آه اقیانوس،
آه اقیانوس....!
۴
من دراین شهر نخواهم ماند،
من در اینجا نتوانم ماند،
من از این غمکده خواهم کوچید
و به آن اطلسی آ بی خواهم پیوست
تا در امواج خروشانش
صدفی صید کنم
صدفی رنگین
که درآن رایحه ی شادی ست
نام آن مروارید آزادی ست!
|