غزلی به سفر
اول ماه می است و دل من کارگر است
ناصر فریمنی
•
مادرت سبز و پدر توده ای و دخترعموت؛
خواهر زینب و شلاقزن بدگهرست
تا که داماد عموی تو لباس-شخصی شد
بعد ازین عقرب فامیلی ما در قمر است
نفت در لوله شد و لوله به ماتحت فقیه
خط فقرست که از معده ما در گذر است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۹ ارديبهشت ۱٣٨۹ -
۲۹ آوريل ۲۰۱۰
به سفر میروم و یاد توام همسفر است
چای تلخ است سفر، خاطره تو شکر است
خود نمیخواستم اینگونه سفر دور از تو
همسرم نیز ز بی میلی من باخبر است
گفت مأمور که شغل تو چه باشد؟، دم مرز
گفتمش شاعرم و وزن و عروضم هنرست
در دلم بود که راهم ندهد، برگردم
ولی افسوس، گذرنامه من معتبر است
گرچه در طالع من کوکب قزوینی نیست
حیرتم هست چرا بخت من اینسان دمر است
راه من بسته به کوی تو در این دانشگاه؛
دانش تو که ز نادانی من بیشتر است
صبح و شامم همه همراه تو گردد سپری
گرچه وقتی که شب اینجاست، در آنجا سحر است
مادرت سبز و پدر توده ای و دخترعموت؛
خواهر زینب و شلاقزن بدگهرست
تا که داماد عموی تو لباس-شخصی شد
بعد ازین عقرب فامیلی ما در قمر است
نفت در لوله شد و لوله به ماتحت فقیه
خط فقرست که از معده ما در گذر است
منتظرباش که من نامده پهلوی توام
نوبهارست و مرا میل به کوه و کمرست
عاقبت حق خود از لعل تو پس میگیرد
اول ماه می است و دل من کارگر است
ناصر فریمنی
|