یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

فال قهوه (قارئه الفنجان)


نزار قبانی - مترجم: خسرو باقرپور


• نگاهش به فنجانی که وارونه کرده بودم افتاد
گفت:
پسرم! نمی خواهد بترسی!
عشق میراث توست
و اصلا... سرنوشت توست ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱۷ ارديبهشت ۱٣٨۹ -  ۷ می ۲۰۱۰


 
 

● نزار قبانی بزرگترین و با شکوه ترین شاعر عرب است. وی در بیست و یکم ماه میلادی مارس سال 1923 در شهر دمشق سوریه به دنیا آمد و در سی ام آوریل 1998 در شهر لندن درگذشت. او به شاعر زنان معروف است. زن در شعر نزار قبانی خدای او و تمام هستی و شاعرانگی و خیال اوست. محمد رضا شفیعی کدکنی، شعر شناس سرشناس، نزار قبانی را بزرگترین شاعر عرب خوانده است. من شاعران عرب زیادی را نمی شناسم. اما... شعر نزار قبانی قلبم را باژگونه و روحم را چون دریا موج در موج در موج می کند. شعری از او را بسیار دوست می دارم. اسم این شعر "فال قهوه" است یا به زبان عربی قارئه الفنجان. بخشی از این شعر را به فارسی برگردانده ام. در این جا می آورم:



بانو نشست،
و جام چشمانش،
پر از ترس.

نگاهش به فنجانی که وارونه کرده بودم افتاد
گفت:
پسرم! نمی خواهد بترسی!
عشق میراث توست
و اصلا... سرنوشت توست

پسرم!
هرکس در راه عشق بمیرد
شهید است

و این فنجان
جهانی است
که لبالب از وحشت است.

زندگانی ات، سرشار از سفر،
و نبرد های بسیار است
به دفعات و مکرر عاشق می شوی
و بارها می میری،
دلت را می بازی،
به همه ی زنان زمین
دل از دست می دهی
و برمی گردی   
چونان پادشاهی شکست خورده

پسرکم! در زندگیت...
آها...!
زنی می بینم!
با چشمانی شهلا و با شکوه
لبانش! وای...! انگور یاقوتی!
لبخندش! آه...! ترانه....نه! اصلا... گل!
اما... نترس! آسمانت بارانی است!
بر سر راهت مانعی است
پسرکم! معشوق تو در کاخی بی دریچه و بی در و بی روزن در خواب است
در کاخی عظیم،
کاخی با نگاهبانانی از سرباز و از سگ!

شاهدختی که قلبت را ربوده،
خواب است،
هر آن کس که به دیدارش برود،
یا خواستگارش باشد،
یا از پرچین باغش بگذرد،
وای!... وای!
غیب می شود یک دفعه!

پسرکم!
هرکس بافه ی گیسوانش را باز کند،
غیب می شود یک دفعه!

پسرکم! طالع بسیارانی را بارها دیده ام
فال خیلی گرفته ام!

اما... عزیزکم... پسرکم!
هیچ وقت فالی چون فال تو
هرگز ندیده ام
فنجانی چون فنجان تو،
هرگز نخوانده ام
و ندیده ام هرگز، اندوهِ ژرف و شگرفی
چونان اندوهِ ژرف و شگرف تو!

چه سرنوشتی داری تو پسر!

سفری در پیش داری!
سفری در عشق
راه ات خطرناک است
بر لبه ی خنجر گذر می کنی،
تنهایی!
تنها...
مثل مرواریدی در صدفی!
تنها...
اصلا!... مثل بیدی،
بید مجنون!
اندوهگین و تک و تنها.

پیشانی نوشتت،
وای!
به کشتی ای می مانی،
تنها...
در طوفان مانده...
تنها...
بر دریا می روی انگار،
تنها...
هزار بار عاشق می شوی،
و هزاران بار باز می گردی
تنها...

پادشاهی را می مانی
سرنگون شده،
مخلوع،
تنها...

پسرکم!



شعر را با صدای نزار قبانی بشنوید:
www.youtube.com


بخش هایی از این شعر را با صدای جادویی عبدالحلیم حافظ خواننده ی کبیر درگذشته ی مصری بشنوید:
www.youtube.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱۵)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست