یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

فال قهوه (قارئه الفنجان) - نزار قبانی

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل abuse@akhbar-rooz.com و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : مهشید س. م

عنوان : شعر
آقای باقرپور عزیزم تردید نمی کنم شما را شاعر معاصر صدا کنم. چون هم با شعر ها ی خودتان جان و روح را تازه می کنید و هم شعر هایتان به شعر شاعر های دیگر شبیه نیست. چند ترجمه شعر از شما خوانده ام که به این خاطر که خودم سال های زیادی است در اروپا هستم و یکی دو تا زبان بلدم اصلشان را خوانده ام و فهمیده ام که چه روح لطیفی در ترجمه که خیلی سخت است می دمید. برای من حس شعر و انتقال آن به اندازه جسم شعر اهمیت دارد. شعر دوست ها می دانند که ترجمه شعر خیلی خیلی سخت است و مثل داستان نیست. چونکه حس شاعر هم باید به خواننده برسد. موفق باشید و شما را خیلی دوست دارم.
۲۵۱۴۶ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : لیثی حبیبی م. تلنگر

عنوان : بیایید با هم مهربان تر از اینها که هستیم باشیم. بیایید قبل های ترک خورده و نازک و شیشه ای یکدیگر را دریابیم. بیایید اگر خبر از حقیقتی داریم بی دعوا و با ملایمت تمام برای هم توضیح بدهیم. بیایید این پایگاه ها را به مکانی زیبا بدل سازیم ...
سلام بر همه
بیایید اینجور مکان ها - چه مجازی و چه غیر مجازی - را به جای محل در گیری به یک درمانگاه برای یکدیگر بدل کنیم. بسیاری از ما خسته و در بداغانند. خیلی وقت ها عکس العمل ها شتابزده است و چه بسی بعد که آرام می شویم، پشیمان نیز می شویم.
پس بیایید اگر چیزی بلد هستیم با مهر و خوش رویی به هم بیاموزیم، وگرنه گاه آموزش به عکس خود بدل می گردد.
چندی پیش تمایندگان مجلس اکراین زدند و سر و گوش همدیگر را دریدند. دیروز باز عکسی در اینترنت دیدم که نمایندگان مجلس ترکیه دارند همدیگر را می زنند. این ها مثلاً سر آمد جامعه هستند. این زدن ها از روی حق به جانبی نیست، این ها عصبیت، درگیری درون و نا فرهیختگی انسان ها است که اینگونه بروز می کند.
گاهی از دست آدم در می رود و چیزی می نویسد، و بعد دیر تر متوجه می شود. و چه خوب که اگر دیگری متوجه شد بی شعار و شمیر کشی بهش بگوید، بانوی گرامی، آقای عزیز! آن نیست و این است. و تمام.
اشتباه کردن طبیعی است. اما گاه حتی می تواند سو تفاهم ایجاد کند بی آنکه اشتباه گر منظور بدی داشته باشد.
به عتوان نمونه چند روز پیش در جواب بهمن پارسای عزیز نوشتم: ای پیر پارسی گوی ما... و بعد از نوشتن پشیمان شدم، زیرا فکر کردم که شاید او و دیگران معنی مستقیم پیر را بر داشت کنند، در حالی که منظور من یک بانو و یا آقای پیر نبود، بلکه پیر به معنی بزرگ خانه ی قلم منظور نظرم بود - دانای نیک جمع
پس بیایید بزرگوار باشیم و اشتباهات و نکات را برای هم توضیح دهیم.بیایید راهنمای هم باشیم، و اینجور جا ها را به محل شادابی بدل سازیم. بیایید دیگران را به خانه ی شادمانی و خرد خود دعوت کنیم. البته طبیعی است که عده ای برای در گیری و آشفته سازی جو می آیند، مرا با آنان کاری نیست، مردم مورد خطاب مهربانانه ی منند.
اشتباهات گاه بزرگ است، مثل آمنه را مرد دیدن، ولی باور کنید که من توضیح خاموشی را می پذیرم، برای خودم که همیشه تلاش می کنم صادقانه زندگی کنم نیز پیش آمده و باعث شرمندگی شده. یعنی بدون اینکه من منظور بدی داشته باشم از حرفم بر داشت بدی شده. و این بر می گردد به دو چیز، اشتباه من و جامعه ای که زخمی است و آماده شمشیر کشی. چنین جامعه ای خیلی زود کارش از عقل به مشت گراید.
و گاه اشتباه کوچک است، مثل مرهمی که حمیده ی عزیز با ح می گذارد، مثل امسال من است که با ث سه نقطه نوشته می شود.
همه چیز را همگان دانند، پس بیایید تا زنده ایم قدر یکدیگر را بدانیم.
مرده پرستی هنری نیست. زنده و زندگی را پاس داشتن، هنر است و بزرگ هنری می باشد.
چون هر لحظه ممکن بود فرزاد فرهیخته و کم نظیر را به پای چوبه ی دار ببرند، چندی پیش در همین پایگاه توشتم: هم وطنان مرده پرست عزیزم! فرزاد زندگی است، بیایید قبل از اینکه فاجعه رخ دهد برای نجات اش کاری بکنیم، و نگذاریم زندگی را بکشند.
هزار کار می شد کرد، که نکردیم. من نمی گویم بعد از آن کار های ما او را نمی کشتند، ولی شاید هم ما موفق می شدیم.
فرزاد را حالا از دست داده ایم و همه گریانیم.
فرزاد خیلی بزرگ بود. زلال و زیبا اندیشه بود، درخت اش به تنهای بیشه بود. با همه رنجی که برده بود، سبز ِ زنده ی پر شور ِ امید دهنده ی خردمند دوران بود. عقده و زشتی در آن وجود نازنین و بزرگ راه هیچ نیافته بود.

فرزاد اندیشمندی به راستی فرهیخته و بزرگ بود.

برای اینکه اعتراض بر علیه بیداد به وسیله ی هر کسی که باشد زیباست. اما در اوج جوانی معترض و تا ژرفای جان فرهیخته بودن، کار نوادر است؛ خردمندی هوشیار و بزرگ می خواهد، و فرزاد از این دست بود. این جان شیفتگان، آدم را به یاد ابن سینا و مردمان عمیقاً در درون بینا می اندازند.
اینک فرزاد رفته است؛ اعتراض ما خوب است تا فاجعه های دیگری رخ ندهد، ولی اعتراض ما فرزاد بزرگ و اندیشمند را دیگر به ما پس نمی دهد. آن روز که نوشتم به خود گفتم گرچه این وظیفه ی تو است که بگویی و هشدار دهی، اما ای پسر! به احتمال قوی جواب تو را کس نمی دهد!
پس بیایید تا زنده ایم قدر یکدیگر را بدانیم و با خرد مهر و عشق و شور بیافرینیم.

در ضمن ما فرزاد فراوان نداریم، بزرگواری و کشاده رویی آن مرد ِ خرد را به خاطر بسپارید، و نام کودکان خود را فرزاد بگذارید.
پیروز باشید
۲۵۱۱۷ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : محسن خاموشی

عنوان : معذرت
دوستان محترم و عزیز من واقعا نمی دانستم که خانم آمنه زن هستند. فکرم متوجه نظرشان بود و به وجدانم قسم فکر کردم مرد هستند به اسمشان اصلا توجه نکردم. بعدا متوجه شدم چه اشتباهی کرده ام. امیدوارم ایشان و دوستان من را می بخشند. من اصلا زن ستیز نیستم و مثل همه شما از وضعیت زن رنج کشیده ام. دوستان بهتر است یک کمی هم احتمال می دادند من اشتباه کرده ام وفکر کردم خانم آمنه مرد است. من از این اوضاع فهمیدم در این ایران و میان ایرانی ها کافی است تو ندانسته و واقعا بی هوا یک غفلتی بکنی تا جنازه ات را بندازند کف خیابان. واقعا از این برخورد ها شوکه شدم. اونم این جا که همه فرهنگی اند
۲۵۱۰۷ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : شیوا سیکارودی

عنوان : واپسگرایی مردانه
محسن خاموشی با خطاب"آقا" به یک بانو ،حکایت از روح حقیر مردباور خویش دارد.این همان روحیه یی است که ظرف سی و یک سال گذشته بر سرنوشت شیر زنان ایران حاکم بوده.ایشان اگر هم چیزی برای گفتن داشته اند با توجه به این روحیه زن ستیز که حتی جنسیت یک زن را نمی پذیرد و حتما باید طرف سخن او مرد باشد تا حرفی بزند،تمام گفته خود را تبدیل کرده به اعلامیه یی علیه یک بانو .مرگ بر جمهوری اسلامی و باور های کهنه و واپسگرایانه مبتنی بر بر تری جنسی.
۲۵۰۹۶ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : حمیده محرابی

عنوان : تامرد سخن نگفته باشد...
من از ترجمه باقر پور لذت بردم موضوع فنی کار را هم وارد نیستم که حرفی بزنم بهمن پارسا مثل اینکه از دیگران بهتر میداند که چه میگوید و محسن خاموشی کاش در همان معنای نام فامیل اش عمل میکرد برای همه بهتر بود زیرا معلوم نیست چه ناراحتی دارد که میخواهد یک خانم را آقا خطاب کند امیدوارم به این وسیله به زخم خویش مرحمی گذاشته باشد ببخشید اگر وقتتان را گرفتم
۲۵۰٨۲ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : بهمن پارسا

عنوان : فقط یاد آوری
بی آنکه قصد درگیری در مباحث اساتید مذکر ومونث را داشته باشم،فقط یاد آور میشوم فال بین آخرین کار موسیقیایی عبدالحلیم حافظ بود، که ترانه ی آن را قبانی سروده و موسیقی اش را محمد موجی ساخته است. و اساسا این سه نفر با همکاری یکدیگر پدیده آورنده ی این اثر هستد. این است که گمان میکنم اطلاق ترانه بر این شعر نمیباید چندان نا وارد باشد. بیش از اینرا به اساتید و شیفتگان مباحث صحت و سقم و راست ودروغ وامیگذارم.
۲۵۰۲۰ - تاریخ انتشار : ۱۹ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : محسن خاموشی

عنوان : آمنه بنی عدنان
خیلی معذرت می خواهم آقای آمنه بنی عدنان شما آمده اید اینجا دعوا کنید یا شعری را نقد کنید. یک صفحه فرمایش فرموده اید آخر هم شعر معروف فال قهوه قبانی را ترانه معرفی کرده اید! لابد چون عبدالحلیم حافظ و چند تا خواننده دیگر آن را خوانده اند؟! تازه استاد دانشگاه تاجیکستان هم هستید. به نویسنده و اقای کدکنی هم در مورد این که قبانی را بزرگترین شاعر عرب گفته اند نوشتید که حرف بی پایه زده اند. آقا جان ما که شما را اصلا نمی شناسیم با این اسم عربی آمدید تا زهر چشم بگیرید؟ باقرپور و شفیعی کدکنی هر چه بنویسند ادم های معلومی هستند و مسئولیت چیزی را هم که می نویسند به عهده می گیرند امضاشان هم زیر نوشته شان هست. شما با این همه لقب و عنوان و درجه که به خودتان دادید ما کور بشویم اگر بشناسیم! بهتر است آدم کاری را نقد می کند کمی آرام باشد و این انرژی را بگذارد برای جاهای مناسب. استاد دانشگاه تاجیکستان که این جوری اظهار نظر نمی کند.
۲۵۰۱۵ - تاریخ انتشار : ۱۹ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : ابراهیم شاهمرادی

عنوان : کلمات اضافی
چیزی که در ترجمه خیلی مهم است اینکه متن و فضا عوض نشود کلمه ی بانو برای یک فالگیر در جماعت عرب متشخص است باید بشود (زن ) و مثلا ً قالت : یا ولدی . لا تحزن می شود محزون نباش اصلا ً کلمه ی ترس در اینجا وجود ندارد یا اینکه میگه

به دفعات و مکرر عاشق می شوی
دفعات و مکرر یعنی چی اگر می گفت مکرر و مکرر خیلی بهتر بود در شعر اصلی هم آمده
ستحب کثیرا وکثیرا
وتموت کثیرا وکثیرا
یا عیناها .. سبحان المعبود می شود چشمانش باشکوه است که در ترجمه با چشمانی شهلا و با شکوه یا اینکه این بخش
فمها .. مرسوم کالعنقود
ضحکتها .. موسیقی وورود
لکن سماءک ممطره
وطریقک .. مسدود .. مسدود
در ترجمه چیزهای عجیب و غریب به آن اضافه شده و اینطور از آب در آمده
لبانش! وای...! انگور یاقوتی!
لبخندش! آه...! ترانه....نه! اصلا... گل!
اما... نترس! آسمانت بارانی است!
بر سر راهت مانعی است
وای و آه و نترس و اینها ندارد و اگر مترجم به دلبخواه خودش اینها را اضافه نمی کرد خیلی بهتر بود
این شاخ و برگهای بی مورد خیلی ترجنه را دور از شعر کرده که اصلا ً جایز نیست . من با نظر خانوم آمنه صد در صد موافقم
۲۴۹۷۶ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : کمال ب

عنوان : مقایسه
با دروود
شعر را خوانده بودم و خوشم آمده بود. کومنت ها را که دیدم رفتم با دقت با متن اصلی عربی مقایسه کردم. شعر همان است که نزار قبانی سروده است اما مترجم مثل این که سعی کرده با استفاده از کلمات بیشتری بیشتر به روح شعر و شاعرنزدیک بشود انصافا. شعر قشنگ ترجمه شده و این شاخ و برگ دادن بیشتر به شعر به قول آن آقای عزیز که نظر درستی داده بودند مرا بیشتر به حس و حال قبانی نزدیک کرد. من فکر می کنم این هم طبیعی است به نظرم ترجمه شاعرها از شعر با ترجمه مترجم ها که شاعر نیستند فرق می کند. خیال و رویا در ذهن شاعر ها بیشتر است حتی در ترجمه شعر. به هر حال من که لذت بردم.
۲۴۹۶۹ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣٨۹       

    از : آمنه بنی عدنان

عنوان : افراط نکنیم
بی مقدمه بگویم عربی زبان مادری من است.ورشته ی تحصیلی سالهای جوانی ام بوده.محضر استاد بزرگوار کدکنی را هم به هنگام سالهای تحصیلات عالیه درک کرده ام.من با ترانه ها و اشعار عربی تقریبا به رشد رسیده ام و خوشبختانه این ترانه ی قبّانی را از روزگار جوانی ام در ذهن دارم. اینکه کسی با هر مقدار از دانش ادعا کند قبّانی بزرگترین شاعر سوری است،ممکن است باری به هر جهت پذیرفت. اما بزرگترین شاعر عرب اصلا و ابدا!! چرا که چنین عنوانی برای هیچ ادب مردی در هیچ فرهنگی یافتنی نیست. آیا محمود درویش کم شاعر است؟ آیا الملایکه محل اغماض است؟میشود در قبال ادونیس-علی احمد سعید اسبر- و یا طه محمد و یا جبران الخلیل جبران و ابراهیم جبرا ، و خیل نامداران دیگر گفت قبّانی بزرگترین شاعر عرب آست؟ حق این است که خیرو آقای پارسا درلفّافه ی ادب فرموده اند و من در کمال صراحت میگویم این جمله و حکم از ناحیه هرکس صادر شده غلّوی است بی پایه.
واما کار مترجم محترم هرگز و به هیچ روی مبین روح لطیف و جان کلام عمیق و خیال انگیز قبّانی نیست.به هنگام مقایسه متن آن ترانه و این ترجمه آشنایان با زبان عربی در میابند که بین آنچه نزار گفته و آنچه در ترجمه آمده به لحاظ روح شعر و کلام قبّانی چه مقدار فاصله است. دلیل عمده ی این امر نیز به نظر من عدم تسلط بایسته مترجم است به زبان عربی که شاید یکی از پیچده ترین و در عین حال کاملترین زبانهای دنیا ست.عدم آشنایی به روح و جان و موقع کلمات در ادبیات عربی در اولین نگاه در هر ترجمه یی خود را نمایان میکندوباعث رنجوری جملات فارسی نیز حتی میشود.ترجمه در هر حال کار دشواری است و واقعا نیاز مند دانشی وسیع در هردو زبان میباشد. در خصوص نام این ترانه نیز اگر از عرب زبانی بپرسید به شما خواهد گفت :فال بین! وبد نیست در همین جا اضافه کنم در خصوص عنوان قاریه الفنجان استدلال آقای موسویان وارد است.
در هر حال به زحمت آقای باقر پور احترام عمیق دارم.اما از تایید آن معذورم. هر چند که از تایید من بی نیاز باشند- اینرا گفتم تا کسی یا کسانی زحمت به جواب نکشند - این امر نیاز به کار و دانشی بیش از این دارد.من در حال حاضر مسوول بخش فرهنگ وادب عرب در مدرسه زبانهای خارجی موسسه علوم انسانی تاجیکستان هستم و هرگونه نظری را در این زمینه به میل کامل پذیرایم.
اردات واحترام آ.ب.عدنان
۲۴۹۶۶ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣٨۹       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۵)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست