تغییر جمهوری اسلامی از نقد خمینی می گذرد!
بخش سوم
ماشااله سلیمی - منوچهر مقصودنیا
•
خمینی هم بعنوان پیرو پیگیر اسلام در صدر آن و هم بمثابه باورمند به اسلام سیاسی و استقرار حکومت اسلامی و نیز بمثابه بنیانگذار جمهوری اسلامی، مسئول مستقیم فجایعی است که امروز در کشورما جاری می باشد. ستایش و خواست بازگشت به دوران حکومت وی در عمل به معنای ادامه فاجعه حکومت اسلامی در کشور بوده اعتماد برانگیز نمی باشد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱۶ خرداد ۱٣٨۹ -
۶ ژوئن ۲۰۱۰
پاولوف روانشناس معروف روسی روزی دستور داد برای ۲۰ کودک ۵ ساله شیر برنج درست کنند . ۱۹ تای آن می بایست خیلی لذیذ تهیه می شد و یکی را پرازنمک می کردند. بعد ازاینکه ۱۹ کودک اول شیر برنج های خوشمزه را نوش جان کردند، نوبت به نفر بیستم و شیربرنج شوررسید. تمامی ۱۹ نفر اول که همزمان شیربرنج را تحویل گرفته بودند، با اشتهای فراوان و با به به، چه لذیذ است، شیربرنج را خوردند. وقتی کودک آخری شروع به خوردن کرد، گرچه ابرو درهم کشید، اما شجاعت آنرا نیافت که بگوید، شیربرنج پرازنمک است و قابل خوردن نیست، بنابراین شیربرنج را تا ته خورد.
پاولوف با این کار می خواست بداند که آیا جوعمومی بر کودکان نیزآنچنان تاثیر می گذارد که شجاعت بیان حقیقت را نداشته باشند. زیرا کودکان ملاحظات بزرگ سالان را ندارند و نمی توانند داشته باشند. آنها راحت حرف دلشان را می زنند. اما دراین مورد جوتعریف ازشیربرنج چنان قوی بود که حتی کودک ۵ ساله نیزازبیان حقیقت باز ماند .
درجریان انقلاب بهمن ۵۷ چنان جو نفرت ازشاه و حکومت وی بالا بود که تقریبا تمامی نیروهای سیاسی از چپ گرفته تا راست، از مسلمان تا غیر مسلمان، از عمامه بسر تا کراواتیها، از میخانه رو تا مسجد رو به خیابانها ریختند وبدون توجه به شعارهای انقلاب بهمن، مانند « حزب فقط حزب الله، رهبر فقط روح الله » و « نه شرقی، نه غربی جمهوری اسلامی » عملا پشت سر روحانیت قرار گرفتند. روحانیتی که ازانقلاب مشروطیت سیلی خورده، از اصلاحات ارضی و تغییر قانون اساسی در سال ۱٣۴۲ و دادان حق رای به زنان و نیزمدرن شدن جامعه درخیلی ازعرصه ها، بشدت خشمگین بود و مترصد انتقام ازانقلاب مشروطیت و مدرنیسم بود.
در چنین شرایطی ازمیان رجال معروف سیاسی کشور، این بختیار بود که با شجاعت کم نظیر فریاد زد، مردم شیر برنج پراز نمک است، آنرا نخورید. وی ایستاد و به استبداد عمامه و نعلین نه گفت و سرانجام تروریست های عمامه و نعلین جانش را ازوی گرفتند
بختیار درآنزمان تقریبا تنها ماند. صدایش درمیان فریادهای میلیونها شعار دهنده خفه شد. بدتراز همه شعار « بختیار، بختیار، نوکر بی اختیار » تبدیل به یکی از شعارهای همه گیر شد.
چندین نسل است که بهای سنگین چنین اشتباهی را می پردازد. بخصوص نسل های بعد ازانقلاب که خود دربرپائی چنین فاجعه ای نقشی نداشته اند. کشورما و مردمش، در سایه حکومت اسلامی هر روز له و لورده می شود. منافع ملی کشورما، توسط مشتی لمپن اسلامی و در راه اهداف جاه طلبانه شان، به تاراج می رود. مردم به ستوه آمده ازاین وضعیت، به ویژه زنان و جوانان کشورما، از کوچکترین فرصت برای رهائی از وضعیت، بهره گرفته و به اشکال مختلف به حرکت های اعتراضی می پردازند. نقطه اوج اعتراضات تاکنونی آنها بعد ازانتخابات ریاست جمهوری در ۲۲ خرداد ۱٣٨٨ بود.
قیام میلیونی آنها این باربا شعار« رای من کو » آغاز و نام جنبش سبزرا بخود گرفت. و تاریخ دوباره تکرار شد. ناگهان تقریبا همه سبز پوش شدند. ازدینی تا غیر دینی، ازسکولارتا غیرسکولار حتی از مشروطه خواه تا جمهوری خواه و نیز ازچپ گرفته تا راست سبزپوش شدند. بدون برخوردی نقادانه و دلسوزانه به جنبش، بدون نقد برنامه و شعارهای آن و بدون نقد چهره ها و شخصیت های برجسته این جنبش. بدون اینکه حداقل بپرسند که این جنبش سبز چه آلترناتیوی درمقابل حکومت اسلامی دارد.
دوتن از رهبران معروف جنبش به صراحت بیان کردند که می خواهند به شرایط دهه ۶۰ برگردند، می خواهند تمامی بندهای قانون اساسی به اجرا گذاشته شود وحکومت دوباره درمسیری قرار گیرد که خمینی ترسیم کرده است. بدون اینکه انتقادی به آن دوره دهساله داشته باشند. بدون اینکه خواهان تغییر حتی بندی ازاین مرتجع ترین قانون اساسی در جهان کنونی باشند. آنها هنوزدرتوهم برپائی مدینه اسلامی، توهم روشنفکران اسلامی، قبل ازانقلاب اسلامی بهمن ۵۷ بسر می برند. انگارکه چنین مدینه فاضله ای ٣۱ سال در حکومت قرار نداشته است. توجه ندارند که نه تنها این مدینه بلکه اصولا هیج مدینه فاضله ای تاکنون نتوانست به موفقیت رسیده و دمکراسی و حقوق بشررا مستقر نماید. همه این مدینه های ایدئولوژیکی بدون استثنا، به حکومت های استبدادی و توتالیتر تبدیل شده اند.
با این فکر بود که آنها وقتی بیش ازسه میلیون نفرازمردم کشورما، خیابانهای تهران را فتح کردند، از مردم خواستند که بخانه ها برگردند. گو اینکه مردم رابه جشن عروسی دعوت کرده بودند نه برای احقاق حقوق انسانی شان. آنها درمحدوده فکری خود نمی توانستند ازمردم بخواهند که تا حصول نتیجه نهائی خیابان را ترک نکنند، زیرا ازفروپاشی کل سیستم واهمه داشتند. با بازگشت مجدد مردم به خانه هایشان بود که، کودتاگران فرصت بازسازی روحیه سربازان خودرا یافته و یه شکارعناصر سازنده جنبش پرداخته و سرکوب وسیع را آغاز کردند . بدین ترتیب بطورموقت هم که شده توانسنتد سواربراوضاع شوند.
قصد ما البته برابرسازی بین انقلاب ارتجاعی بهمن ۵۷ و جنبش سبز نبوده، بلکه به دلیل آگاهی مردم ازاین رویداد نزدیک، آنرا برای مثال و روشن شدن اذهان انتخاب کرده ایم . و همچنان قصد ما نه تنها تضعیف جنبش سبز وموقعیت آقایان موسوی و کروبی نیست، بلکه هدف این است تا با نقد وبررسی جنبش سبز، ازنقاط ضعف و کمبودها کاسته وبا تاکید بر جنبه های مثبت آن بر توانش برای ادامه راه بیافزائیم. نقد ازجنبش به معنی عدم حمایت ازآن نمی باشد. متاسفانه بخش قابل توجه ای از جامعه سیاسی ایران اینباردردامن افراط گرائی دیگری درغلتیده است. بر مبنای نظر این بخش، هرگونه نقدی ازاین جنبش مترادف با مخالفت و تضعیف آن معنی می دهد. در حالیکه دوستان دلسوز جنبش، می خواهند با نقد، کمبودهارا از بین برده و جنبش را به پیروزی و موفقیت برساند. به همین دلیل نقد آنرا را نه تنها مترادف با تضعیف آن نمیدانند، بلکه براین باورهستند که بر نیرو و توانش هم افزون خواهد کرد.
هدف ما این است که به آقایان موسوی و کروبی و دیگر شخصیت های ذینفوذ سیاسی درجنبش یادآوری کنیم که بین منافع نظام و منافع ملی کشور و نیز بین آرمان گرائی اسلامی و دمکراسی و حقوق بشر مجبور به انتخاب هستند. ازاین منظر معتقد هستیم که نباید تسلیم جو شد. تجربه را نباید دوباره تجربه کرد . یکی ازاین راهها، نقد خمینی بمثابه بنیان گذار حکومت اسلامی می باشد. به عبارت دیگر نقد خمینی یعنی نقد ساختار حکومت اسلامی و کودتاگران و در راس همه آنها سید علی خامنه ای نیزاست.
بویژه اگر بر سخنرانی آقای میرحسین موسوی در جمع شماری از « ایثارگران انقلاب اسلامی و دفاع مقدس » تامل کنیم، براحتی در می یابیم که تکیه ایشان بر اسلام و خمینی از روی مصلحت سیاسی و تاکتیکی نبوده و بیشراز همه اعتقادی است. به فرازهائی از سخنان ایشان توجه کنیم :
« باید به مردم اینها را انتقال بدهیم و اینکه حکومت دینی و جمهوری اسلامی به معنای بازشدن تمام راه ها برای ابراز نظرو خلاقیت آنها و بودن آنها درصحنه واقعی است .. » .... « ما تنها عنصری که داریم و قدرتش ازهمه اینها بیشتر است ایمان و آگاهی است. باید این دورا تقویت کنیم. ایمان به یک دین رئوف و دینی که امام مطرح کرد. » ... « ... به عنوان یک مسلمان می خواهیم طوری رفتار کنیم که جوانها را مایوس نکنیم و حداقل بگوئیم اسلامی که می شناسیم این نیست، اسلامی که می شناسیم رحمت دارد، رئوف است، سعه صدر دارد. همه را می پذیرد. بازبان استدلال با افراد روبرو می شود. اسلام دینی است که می تواند با پیشرفت جامعه بشری همسو و پیشتاز شود . »
بنابراین چنانکه ملاحظه شد، آقای موسوی تفسیری ازاسلام ارائه داده که نه با تجربه ٣۱ ساله حکومت اسلامی و عمل کرد خمینی در دهه اول استقرار این حکومت سازگار است و نه با قدرت گیری آن درعربستان و نه نیزدر سایر کشورها و بویژه با کشورما مطابقت دارد.
در عین حال این تفسیر به لحاظ تئوریک نیز با احکام صریح آمده در قرآن منافات دارد. بدون اینکه قصد نقد اسلام را داشته باشیم، مجبوریم برای مستدل کردن ارزیابی خود، به آیه هائی از احکام قرآن، آنهم تنها در چهارچوپ ادعای فوق تاکید کنیم. همینطور برای اثبات این نظر که برداشت سیاسی ازاسلامی که خمینی بشدت طرفدار آن بود، برای جامعه ایران و نیز جامعه بشری بسیار زیانبار است. این به نفع طرفداران اسلام است که ازآن پرهیز کنند و آنرا در حوزه اخلاقی و شخصی محدود سازند.
در سوره التوبه آیه ۲٨ آمده است:
« (ای اهل ایمان ) باهر که ازاهل کتاب ( یهود و نصاری ) که ایمان بخدا و روز قیامت نیاورده و آنچه را خدا و رسولش حرام کرده حرام نمی دانند و به دین حق ( آئین اسلام ) نمیگروند قتال و کارزار کنید تا آنگاه که با ذلت و تواضع به اسلام جزیه دهند »
آیه ۷٣ همان سوره :
« مومنان باید در راه خدا با آنان که حیوه ( حیات ) مادی دنیا را برآخرت برگزیدند جهاد کنند و هرکس در جهاد براه خدا گشته شد یا فاتح گردید، زود باشد که اورا ( در بهشت ابدی ) اجری عظیم دهیم. »
سوره المائده آیه ٣۲ :
« همانا کیفر آنانکه با خدا و رسول او به جنگ برخیزند و به فساد کوشند، در زمین جز این نباشد که آنهارا بقتل رسانند و یا بدار کشند و یا دست و پایشان بخلاف ببرند ( یعنی دست راست را با پای جپ و یا بعکس )
علاوه بر همه اینها زندگی سیاسی پیغمبر اسلام خود گواه این موضوع می باشد. بسیاری از جنگهای مهم اعراب در دوره حیات ایشان اتفاق افتاد و آن موضوعی نیست که مخفی مانده باشد و تقریبا تمامی جهان اسلام ( اعم سنی و شیعه ) این جنگها را از افتخارات خود می دانند .
در اثر این جنگها و فرهنگ کشی و نسل کشی بعد از آن بود که مصر آفریقائی عرب شد و زبان، تمدن و فرهنگ خویش را یکلی از دست داده و فراموش کرد.
اعراب بعد ازحمله به ایران درزمان عمر، قصد داشتند همین بلا را برسرایران هم بیاورند، ولی همت ایرانیان و تلاش آنان و بویژه فردوسی در این زمینه و مبارزات بایک ها این روند را متوقف کرد.
آقای موسوی ضمن اینکه اسلام را دین رئوف معرفی می کند، منادی آنرا هم خمینی می داند . ما در فرصت های بعدی به خمینی بعد از به قدرت رسیدن خواهیم پرداخت و آنجا خواهیم دید که خمینی چقدر تابع اسلام و رئوف بود .
در اینجا قصد ما فقط این است که تا با نقد نظرات کسانی که مدافع اسلام سیاسی و خمینی بعنوان یکی از پایه گزارانش بوده و دغدغه شان روی گردانی و بیزاری جوانها از دین می باشد، گفنه باشیم که شتر سواری دولا دولا نمی شود، وبدینوسیله کمک نمائیم تا این افراد بین اسلام سیاسی و خمینی ، و حقوق بشر، دمکراسی و منافع ملی، گروه دوم را انتخاب نمایند. ما بر این باور می باشیم که چنین انتخابی هم به نفع آنها و هم به نفع کل جامعه می باشد.
نظر خمینی نسبت به زن :
بیشک می توان خمینی را یکی از پیروان صدیق قران کریم در مورد زن ارزیابی کرد. وی درتمامی قضاوتها و اقداماتش در مورد زن از روی قران عمل کرد و به احکام قران وفادار ماند.
ما روی این مسئله ازاین رو تاکید داریم که بسیاری از فعالین سیاسی دینی ادعا دارند که تبعیضی که امروزه بر زن ایرانی حاکم است، تبعیض بزرگی که هم در قانون اساسی و هم درحکومت و قوانین حقوقی و جزائی در مورد زن موجود دارد، برخلاف اسلام بوده و ربطی به اسلام ندارد. این باور حتی در میان بسیاری از زنانی که برای احقاق حقوق خود مبارزه می کنند و تاکنون هزینه های زیادی نیزدراین راه متحمل شده اند، شیوع گسترده ای دارد.
لازم به تاکید دوباره می دانیم که اگر احکامی که در زیر درمورد زنان از قران کریم خواهد آمد، صرفا باورهای دینی می بود و در هیات سیاسی،اجتماعی و اقتصادی چامعه عملکرد فانونی نداشت، و نیز بنیانهای فکری خمینی و رهروان وی در حکومت اسلامی نبد، ما پرداختن به آن را نه لازم و نه وظیفه خود می دانستیم.
از جمله در قران سوره البقره آیه ۲۲۲ آمده است :
« زنان کشتزار شمایند پس برای کشت( فرزند صالح ) بدانها نزدیک شوید. هرگاه مباشرت آنان خواهید ..... »
و همینطور مردان را برتر از زنان دانسته ،
سوره النساء آیه ٣٣ :
« مردان را برزنان تسلط و حق نگهبانی است بواسطه آن برتری ( نبرو وعقل ) که خدا بعضی را بر بعضی مقرر داشته و هم بواسطه آنکه مردان از مال خود بزنان نفقه دهند. پس زنان شایسته و مطیع آنهایند که د رغیبت مردان حافظ حقوق شوهران باشند و آنچه را که خدا به حفظ آن امر فرموده نگهدارند ... »
از اشکال مجازات زنان
سوره النساء، آیه ۱۴ :
« زنانیکه عمل ناشایسته کنند چهار شاهد برآنها بخواهند، چنانکه شهادت دادند در این صورت آنانرا در خانه نگهدارید تا زمان عمرشان بپایان رسد ... »
همان سوره آیه ٣٣:
« ... زنانیکه از مخالفت و نافرنامی آنان بیمناکید آنها را موعظه کنید. اگر باز مطیع نشدند از خوابگاه آنها دوری گزینید باز مطیع نشدند بزدن تنبیه کنید، چنانچه اطاعت کردند دیگر بر آنها حق هیچگونه ستم ندارید. ... »
درمورد پوشش زنان در سوره النور آیه ٣۰ آمده است :
« ای رسول زنان مومن را بگو تا چشم ها بپوشند و فروج و اندامشان را محفوظ دارند ..... باید سینه و برودوش خودرا به مقنعه بپوشانند و زنیت و جمال خودرا آشکار نسازند ... و آن طوری پای به زمین نزنند که خلخال و زیورپنهان پایشان معلوم شود ...»
البته خمینی در این مورد تنها نیست واکثریت جامعه روحانیت در ایران ، پیرو قرآن در باره زن هستند. فقط لایه نازکی از روخانیت طرازاول تاکنون تلاش کرده اند که برخی احکام قرآن را نادیده گرفته و اسلام را با ملزومات معاصر دمساز سازد. یکی از آنها آیت الله شریعتمداری بود که دیدیم خمینی چه بلائی بر سر وی آورد .
مخالفت با دادن حق رای به زنان، یکی از اصلی ترین دلایل قیام ارتجاعی ۱۵ خرداد ۱٣۴۲ علیه شاه بود . خمینی درآذر ماه ۱٣۴۱ در اعتراض به حق رای زنان در تلگرافی که به دربار شاه فرستاد چنین نوشته است:
« حضور مبارک اعلیحضرت همایونی . طهران . پس از اداء تحنیت و دعا، بطوریکه در روزنامه منتشر شده دولت در انجمن های ایالتی و و لایتی به زن ها حق رای داده است. و این امر صریحا حلاف مقررات اسلام و موجه نگرانی شدید علما و سایر قبقات مسامین شده است. مستدعی است امر فرمائید این قبیل مطالب را از برنامه های دولتی و حزبی حذف نمایند تا موچب دعاگوئی ملت مسلمان شود . » قم الداعی روح الله الموسوی الخمینی
خمینی این سخنان را در ۱۵ خرداد ۱٣۴۲ نیز تکرار کرد. بنابراین آنچه خمینی را بعد از انقلاب ارتجاعی بهمن ۱٣۵۷ وادار به عقب نشینی در مورد اعتقاد وی مبنی بر عدم حق رای زمان کرد ملزومات جامعه بود . اگر چه تا آنجا که امکان وجود داشت دیگرحقوق بدست آمده زنان دردوران پهلوی ها، مانند حق قضاوت، وزارت، حقوق زناشوئی و .... لغو کرده اند .
نقش و حقوقی که زنان در حیات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی درقبل از انقلاب اسلامی بدست آورده بودند، آنچنان نهادینه شده بود که حکام جدید قدرت از بین بردن همه آنها را نداشتند. خمینی هم این هشیاری و زرنگی را داشت تا برای مشروعیت بخشیدن به خویش و حکومت اسلامی، از آرای زنان هم استفاده کرده و به مخالفت با « حق رای زنان » ادامه ندهد.
اما در سایر عرصه ها به ضدیت خویش با حقوق زنان ادامه داد. جاری شدن احکام سنگسار زنان، محبور کردن آنها به پوشش اسلامی و حتی تلاش ناکام برای جلوگیری از تحصیل آنها، چند همسری، جلوگیری زنان ازرسیدن به پست های کلیدی مانند، قوه آجرائی، قضائیه و مقننه و ...ازموارد این اقدامات ضد زن بوده که تاکنون هم درجمهوری اسلامی ادامه داشته است.
بنابراین آن اصلاح طلبانی که آرزوی دهه ۶۰ را دارند، آیا توجه ندارند که بیش از نیمی از جمعیت ایران را زنان کشور تشکیل می دهند که بدون اغراق نقش اصلی را در مبارزه علیه استبداد اسلامی بر عهده داشته و تاکنون هزینه های گزافی نیز پرداختند؟
آیا خودرا موظف نمی دانند که برای احقاق حقوق زنان و آزادسازی آنهااز اسازت مردمسالاری اسلامی دهه ۶۰ را نه اینکه آرزو، بلکه نقدو پشت سرگذارده و برای عدم تکرار دهه ۶۰ که بعبارتی دهه وحشت نبز بود مبارزه کنند؟
خمینی، اسلام و سیاست !
وی از جمله مجتهدینی بود که به اسلام صرفا اززاویه باوردینی نگاه نکرده و شدیدا طرفدار اسلام سیاسی بود. او به این جمله « سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ما » اعتقاد کامل داشته و بدان هم عمل کرد. او اعتقاد نداشت که روحانیت تنها وظیفه آشنا کردن مردم به شرعیات را دارد.
« البته مسائل عبادی را باید یاد بدهید، اما مهم مسائل سیاسی اسلام است، مسائل اقتصادی و حقوقی اسلام است. آنها محور کار بوده و باید باشد . وظیفه ما این است که ازحالا برای پایه ریزی یک حکومت حقه اسلامی کوشش کنیم؛ تبلیغ کنیم؛ تعلیمات بدهیم؛ همفکر بسازیم؛ .... تا یک جریان اجتماعی پدید آید، و کم کم توده های آگاه وظیفه شناس و دیندار در نهضت اسلامی متشکل شده، قیام کنند و حکومت اسلامی تشکیل دهند» نقل از کتاب ولایت فقیه ، صفحات ۱۲٨ و ۱۲۷
چنین دیدگاهی با نظریه جدائی دین از دولت ازبنیاد اختلاف داشته و باهم تضاد آشتی ناپذیر دارند. بنابراین آن بخش از باورمندان به اسلام و اصلاح طلباین که داعیه بازگشت به خمینی را دارند، آیا همچنان این بخش ازنظرات خمینی را می پذیرند؟
این طیف ازاصلاح طلبان بهتر است به جای اصرار بر بازگشت به دوران خمینی تجربه فاجعه بار حکومت ایدئولوژیک در جهان و بویژه تجربه ٣۱ سال استقرار حکومت اسلامی کشور بررسی و نتایج آنرا در برابر دیدگان خویش قرار دهند.
درست است که در دروان خمینی یک نوع تقسیم قدرت میان خودی ها وجود داشت. اما کلی این خودی ها در سوق کشور به فلاکت و وضعی که امروز بر کشور حاکم است سهیم بوده و هستند. و چنانکه تجربه اثبات کرد، اشن تقسیم قدرت میان خودی ها، نه تنها کشور را بسوی تعالی و دمکراسی هدایت نکرد، بلکه همچنانکه خاصیت حکومت های ایدئولوژیک است بتدریج منجر به تنگتر شدن حلقه خودی ها شده و اداره کشور به مرور زمان به دست نادان ترین و بیرحم ترین و ضد ملی ترین و ارتجاعی ترین بخش خودی ها افتاد. و جامعه مدینته النبی خاتمی به جامعه امام زمانی احمدی نژاد ارتقاا پیدا کرد نه بر عکس.
توصیه ما به این گروه از اصلاح طلبان دینی حکومتی و پیرامونیان آنها این است که مانند اضلاح طلبان دوره رنسانس مسیحیت عمل کرده و دین را از دولت جدا و روحانیون را به بازگشت به حوزه ها، مساجد و تبلیغ وظایف دینی شان دعوت کنند. تنها دراین صورت است که می توانند در خدمت دمکراسی و منافع ملی کشورمان باشند نه با آرزوی بازگشت به دوره خمینی.
خمینی ضمن اینکه طرفدار شدید اسلام سیاسی و حکومت اسلامی بود در عین حال مخالف هرگونه رفرمی دراساس اندیشه های اسلامی بود. اصلاحات ارضی و کلا انقلاب سفید، تغییرات چشمگیری را در جامعه پدید آورد. گسترش مدارس و دانشگاهها، و نیز افزایش نقش زنان در جامعه، گسترش فرهنگ غربی درکشورو نیز ایجاد کارخانه ها و موسسات صنعتی، باعث شد تا جامعه از مناسبات فئودالی عبور کرده و وارد مناسبات سرمایه داری گردد. این تحول تمی توانست بر قشر روحانیت بی تاثیر باشد. وضعیت جدید ایجادشده در جامعه، در باورهای دینی جامعه هم تاثیرات خودرا باقی گذاشت. بخشی از روحانیون طراز اول کشور مانند آیت الله شریعتمداری در رساله های دینی خود تلاش کردند تا اسلام را با وضعیت جدید سازگار سازند و تا حدودی ازصدر اسلام قاصله بگیرند.
خمینی ازدو جنبه به مخالفت با اینگونه روحانیون پرداخت. اولی اززاویه فرهنگی بود و آن تلاش هرچند کم رنگ آنها برای وفق دادن احکام شرعیه با شرایط جدید فرهنگی و از جمله پوشش زنان . دومی که اهمیتش بمراتب ازاولی برایش بیشتر جنبه سیاسی داشت، عبارت از کم شدن نقش و وزن سیاسی روحانیون درهیات حاکمه و تن دادن آنها به این وضعیت بود.
خمینی با برچسب روحانیون درباری، خواستار طردشان از حوزه ها بود. وی در بخش « اصلاح روحانیت » در کتابش، ضمن نقد این دسته روحانیون دستور می دهد که « افکار جماعت مقدس نما که مردم را از داخل حوزه های روحانیت از اسلام باز می دارند اصلاح شود؛ آخوندهای درباری که دین را به دنیا می فروشند از این لباس خارج و از حوزه ها طرد و اخراج شوند » ص ۱٣۷
او اضافه می کند. « ... بعضی را می بینیم که درحوزه ها نشسته به گوش یگدیگر می خوانند ... ما باید دعا کنیم و مساله بگوئیم . » ص ۱٣٨.
در ادامه اضافه می کند. « بله آن آدم های بی عرضه ای که در حوزه ها نشسته اند، از عهده تشکیل و ادامه حکومت بر نمی آیند .. و اکنون من نمی توانم این تبلیغات سوء را از گوش بعضی بیرون کنم . به آنها به فهمانم که شما باید رئیس بشر باشید. » ص ۱٣۹
بنابراین خمینی هم بعنوان پیرو پیگیر اسلام در صدرآن و هم بمثابه باورمند به اسلام سیاسی و استقرار حکومت اسلامی و نیز بمثابه بنیانگذار جمهوری اسلامی، مسئول مستقیم فجایعی است که امروز درکشورما جاری می باشد. ستایش و خواست بازگشت به دوران حکومت وی درعمل به معنای ادامه فاجعه حکومت اسلامی در کشور بوده اعتماد برانگیز نمی باشد.
***
این نقل قولها، همگی از قرآن ترچمه مهدی الهی قمشه ای که توسط بنیاد و نشر قرآن و چاپ شده درانتشارات امیرکبیر، برگرفته شده است.
ماشاالله سلیمی . منوچهر مقصودنیا ۰۵.۰۶.۲۱۰۱
|