یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

چرا سبز نیستم یا انحصار طلبی در در لوای سرمایه ی نمادین


مزدک دانشور


• تسلیم طلبی تئوریک با همکاری عملی تفاوتی ماهوی دارد. به نظر می رسد همکاری مقطعی برای دست یابی به اهدافی مشترک از سوی بعضی از این روشنفکران خلط شده است با تن دادن به جریان اصلی. البته حضور ترس پنهان روشنفکران از مقابله یا تعریف مرز با حرکتی که میلیون ها پیرو دارد هراس ازتعلق داشتن به "اقلیت"، خستگی از انتظار بی پایان و میل به مشارکت روشنفکران در جریان امروز جامعه خود ولو به قیمت فراموشی آرمان ها در این تسلیم طلبی تئوریک و وادادگی نمادین مقصر است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ٣ تير ۱٣٨۹ -  ۲۴ ژوئن ۲۰۱۰


درهمین روزها به بهانه برگزاری برنامه ای نمادین در آمستردام- دوچرخه سواری در مسیری مشخص همراه با شعارهایی که آزادی زندانیان عقیدتی را میخواهد – یکی از سخنرانان این مراسم، علی هنری (1)، در نقذی متین و به شیوه ای مودبانه نحوه برگزاری این مراسم را به چالش کشیده است.
مخلص فحوای کلام ایشان - از نظر نگارنده البته- بیان این مساله است که چرادر حالیکه سبز نشان جنبش اعتراضی مردم ایران در این روزهاست، مراسمی که در سالگرد این اتفاقات برگزار میشود سبز نیست و بی رنگ است و همه جور پرچمی در ان حضور دارد و چرا برگزار کنندگان مراسم اجازه حضور این همه تنوع را در مراسمی اینچنین میدهند. علی هنری، این بی رنگی مراسم را عامل بی رونقی آن نیز میداند و عدم حضور دانشجویان ایرانی دلفت و لیدن و خرونینگن را نیز از همین رو تاسف آور می پندارد و البته همه این ها را با زبانی متین و آرام بیان میکند.
نگارنده اما در سطور بعدی نقبی بر نقد ایشان وارد میکند که از مفهوم سرمایه نمادین میگذرد و به توضیح سرکوب هژمونیک ختم میشود.

خوانندگان این سطور قطعا صحنه ای از فیلم معروف عصر جدید چارلی چاپلین را به یاد دارند. چارلی آس و پاس که از آسایشگاه روانی به تازگی مرخص شده است در نهایت ساده دلی پرچمی را که از پشت یک کامیون افتاده بر میدارد و برای رساندن آن پرچم به دست راننده کامیون آن را تکان میدهد و به دنبال کامیون حرکت میکند. در همین احوال گروهی از کارگران در اعتراضی خیابانی به پشت سر چارلی می رسند و چارلی چاپلین با همان ساده دلی و بی توجه به وضع و احوال اطرافش همچنان پرچم را تکان میدهد که ناگاه پلیس سوار و باتوم به دست نیویورک به صف های تظاهرات حمله ور میشود و چارلی از همه جا بی خبر به عنوان رهبر تظاهرات گرفتار پلیس می گردد. حال سوال اینست که با اینکه فیلم سیاه و سفید است، مخاطبان این فیلم چه رنگی را در ذهنشان برای پرچم تصور می کنند؟
بدون شک میتوان انتظار داشت که بسیاری از مخاطبان رنگ سرخ را به عنوان پاسخ بر می گزینند. به راستی چرا؟
بیننده آگاه این فیلم، این شاهکار بزرگ ضد سرمایه داری، میداند که جنبش های اعتراضی کارگری کمونیستی در سراسر جهان از یک مفهوم نمادین یا سرمایه نمادین- به قول بوردیو – سود میبرند که آن ها را در یک پیوند مشترک با یکدیگر قرار میدهد.
این رنگ تداعی کننده مبارزات میلیون ها انسان، رنگ پرچم احزاب چپ گرای شمال و جنوب و نماد مبارزه علیه ستم فرادستان به فرودستان است و حضور چنین رنگی حتی از ورای پرده نقره ای و سپیدی و سیاهی فیلم نیز قابل تشخیص است. رنگی که نه بازتاب "زندگی روزمره"، نه روشنگر "دانش و قدرت" بلکه تداعی کننده "تاریخ" است. تاریخی از مبارزه مشترک میلیون های انسان که با نمادی مشترک رمز گشایی می شود.
رنگ سبز در یک ساله اخیر و پس از انتخابات ریاست جمهوری نیز نقشی نمادین در جنبش اعتراضی مردم ایران بازی کرده است. حضور این رنگ در شال گردن ها، روسری ها، لباس ها و دستبندها، ازجشنواره های بین المللی گرفته تا کنسرت های موسیقی، از سالن های مد تاخیابان های اروپا و آمریکا قابل پیگیریست. رنگی که تلاش میکند بازگوی اعتراض مردمی باشد که با ملایمت به خیابان ریختند و با خشونت از آن رانده شدند.
این نماد اما همچون هر سمبل دیگری – مانند تصویر چه گوارا- اما قابلیت تهی شدن از خویش یا حداقل امکان تقلیل یافتن به یک معنای مشخص و انحصاری را دارد.
چنانچه بسیاری از صاحبنظران معترفند، برای بسیاری از رای دهندگان رای به موسوی یا شرکت در تظاهرات سکوت و غیرسکوت به معنای تایید یا تصویر ایشان به عنوان غایت مطلوب نبود بلکه منطق انتخاب میان بد و بدتر چه در مورد ایشان و چه در مورد محمد خاتمی بر اذهان حداقل ایرانیان طبقه متوسط غالب بود.
بررسی اینکه موسوی که حتی اصلاح طلبان طرفدارش از روز انتخابات از او میخواستند "اندکی اصلاح طلبانه تر" رفتار کند، از سوی طرفدارانش تبدیل به رهبر کاریزماتیک جنبش سبز شده است از حوصله این مقاله و مقال خارج است. چرا که آنچه نگارنده در پی بیان آن است هژمونی طلبی نیروهای طرفدار میرحسین موسوی و تحت لوای جنبش سبز است.

سبز رنگی نمادین است که هر چه افراد شرکت کننده در یک تجمع، تظاهرات یا هر حرکت جمعی دیگری خود را با آن متعین کنند بر مقبولیت و شیوع ان افزوده میشود و این همانی معنای جنبش اعتراضی مردم ایران با آن امکان یکدست شدن آن را افزایش میدهد. سرمایه ای نمادین که امکان تعریف و بازتعریف آن، نه به صورت عمومی چون پرچم ها یا شال های سبز بلکه به صورت اختصاصی و گاه انحصاری توزیع شده است و به وسیله بیان کنندگان خاصی چون کدیور و مهاجرانی و سازگارا که از این تریبون های "صدا و سیمایی" برخوردارند "بیان میشود"، حد و مرزش مشخص میشود و جهت گیری های خود را پیدا میکند. آیا چنین کاری قابل نکوهش است؟ به هیچ وجه! نگارنده به هر کنشگر سیاسی حق میدهد که تلاش کند حرکت اجتماعی سیاسی جامعه خود را به آن سویی بکشاند که دلخواه اوست. پس چه چیز قابل مناقشه است؟ پیروی و دنباله روی و تعین خود با "سرمایه ای نمادین" که تعریف و تشخیص آن با "دیگری" است.
نگارنده، قصد ندارد کنش روشنفکران سکولاری را که خود را سبز میدانند و سعی میکنند تعریفی وسیع تر از سبز را به مخاطبان و شرکت کنندگان در جنبش ارائه کنند تخطئه کند و یا عمل آن ها را با فعالیت حزب توده در سالهای اول انقلاب بهمن که سعی داشت خط امام را معنایی ضد امپریالیستی ومردمی بدهد مقایسه کند ولی به نظر میرسد رگه هایی از همان گرایش در کنش این روشنفکران نیز وجود دارد.
تسلیم طلبی تئوریک با همکاری عملی تفاوتی ماهوی دارد. به نظر می رسد همکاری مقطعی برای دست یابی به اهدافی مشترک از سوی بعضی از این روشنفکران خلط شده است با تن دادن به جریان اصلی. البته حضور ترس پنهان روشنفکران از مقابله یا تعریف مرز با حرکتی که میلیون ها پیرو دارد هراس ازتعلق داشتن به "اقلیت"، خستگی از انتظار بی پایان و میل به مشارکت روشنفکران در جریان امروز جامعه خود ولو به قیمت فراموشی آرمان ها در این تسلیم طلبی تئوریک و وادادگی نمادین مقصر است. وادادگی ای که امکان موسع کردن جنبش دموکراسی خواهی مردم ایران را دچار خدشه می کند و از ظهور و حضور هویت های متفاوت و در عین حال همراه جلوگیری میکند.
باهمه این احوال اما این نوشته و نقد مخاطب دیگری نیز دارد و آن مفسران انحصاری و سبز گرایانی هستند که تلاش در گسترش "هویت" خود از این "سرمایه نمادین" سبز دارند. آنان که گرچه شاید از معنای "هژمونی" آنگونه که گرامشی تعریف کرده بی خبر باشند ولی در همان راستا و با علم کردن رنگ سبز تلاش برای برقراری هژمونی خود در جنبش اعتراضی مردم دارند .
به این دوستان باید گفت که گرایش دست بالای جنبش اعتراضی مردم ایران در یکساله اخیر تنها بیان کننده نیازهای فرهنگی و اقتصادی طبقه متوسط بالا و سرمایه داری صنعتی بوده است بی آنکه حتی نیم نگاهی به وضعیت کارگران یقه سفید (پرستاران، معلمان و ..) و یقه آبی (کارگران صنعتی و خدماتی) داشته باشد.
این دوستان باید بدانند که بی حضور و کنش طبقات مولد، امکان شکست حاکمیتی انحصار طلب امنیتی نظامی و اقتدار گرا وجود ندارد وتلاش برای حقنه کردن هویت و هژمونی سبز بر طبقات مولد فرودست تا به حال راه به جایی نبرده است و بهتر است که این دوستان اگر به واقع صادقند و به ایرانی برای تمام ایرانیان ملتزمند، گذار به دموکراسی را تنها از مسیری دموکراتیک ادراک میکنند، به دنبال نفی انحصار طلبیند و مخلص کلام آنکه به همبستگی هدف و وسیله باور دارند هویت "دیگری" را به رسمیت بشناسند، سرمایه نمادین دیگران را محترم شمارند و مراسم بی رنگ را که محتوای تلویحی تکثر در خود دارد بپذیرند. جنبش سبز با تعریفی که پیش ازاین شد- جنبش خواسته های طبقه متوسط بالا- از روزهای اوج خود فاصله گرفته است و ناگزیر به علت ناتوانی در تغییر مناسبات موجود سیاسی بسیاری از شرکت کنندگان در این جنبش به بازخوانی تجربه ناکام خود پرداختند و اگر سخن گویان جنبش تناقضات درونی آن را بازنشناسند و تنها بخواهندبا تاکید بر سرمایه نمادین دیگران را مطیع و منقاد خود سازند شرکت کنندگان منتقد در جنبش را نیز از دست خواهند داد و این امر جز به تضعیف جنبش اعتراضی مردم ایران منجر نخواهد شد.
در انتها نقدی را که علی هنری بر مراسم بی رنگ شبکه جوانان پیشرو نوشته بود میتوان از منظر دیگری نیز بر رسی کرد. زبان این نوشتار مودب و آرام است و از ادبیات دهه شصت اصلاح طلبان فعلی به مقدار قابل توجهی دور. اما انحصار طلبی و تفوق طلبی در لابلای سطور، خود را به تمامی می نمایاند و این شاید بدان معنا باشد که اصلاح طلبان ایرانی دریافته اند که هژمونی، با زبان احمدی نژادی که تداوم منطقی ادبیات دهه ی شصت است به دست نمی آید بلکه عرصه سرکوب میباید از خشونت عریان به سرکوب نرم تغییر موضع بدهد؛ یعنی عوض شدن سرکوب عریان با نقش زبان در خاموشی طلبی مخالف و منتقد که این خود زنگ خطری میتواند برای روشنفکران سکولاری باشد که همچنان با ادبیات وام گرفته از مذاهب ابراهیمی به نفرین و تخطئه یکدیگر مشغولند، غافل از انکه لیبرالیسم ایرانی در حال بر ساختن زبانی متناسب با شکل حکومت آینده اش است.


1.   tehranreview.net


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۶)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست