سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

چرا سبز نیستم یا انحصار طلبی در در لوای سرمایه ی نمادین - مزدک دانشور

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : بهروز برنا

عنوان : انصاف داشته باشید!
این تحلیل های آبدوغ خیاری واقعا تاسف بار است. این طبقات مولد که مورد نظر شماست هنوز به آگاهی سیاسی نرسیده است وبه سادگی وبا بالا بردن چندرغاز حقوق ماهیانه پیش از انتخابات خاموش می شود. شما هم مثل اهالی نظام این جنبش را متعلق به طبقه متوسط وبالا می دانید. شمایا طبقه اجتماعی را در ایران نمی شناسید ویا از این که جوانان کشور که اکثرا به دنبال دموکراسی وعدالت هستند ونه مرام های دیکتاتوری مثل کمونیسم وفاشیسم حرص می خورید. نگاهی به کشته شدگان وزندانیان جنبش سبز در ایران نشان دهنده طبقه اجتماعی آن هاست. آیا فرزندان کارگران وکارمندان جزئ طبقه متوسط ویا بالا هستند؟آیا داشتن یک آپارتمان ویک اتومبیل نشانگر طبقه متوسط بودن فر داست؟ آیا شما نمی دانید که طبقه بالای جامعه ایرانی صد درصد وابسته به نظام است و هیچگاه نمی خواهد که این سیستم تغییر پیدا کند.؟
آقای عزیز یک کم انصاف داشته باشید وبی طرفانه به قضاوت ننشنید. کوبیدن جنبش سبز به نفع ایران و هیچ انسان آزاده ای نیست.
۲٨۵۵۱ - تاریخ انتشار : ۷ تير ۱٣٨۹       

    از : ا نها که کار را به اینجا رساندند

عنوان : پیک نت گذشته تو بوق که عنقریب به ایران حمله اتمی میشه
اگر به ایران حمله شود مسول ان چپ روسی است
چون نگذاشتند لیبرالها در ایران حاکم شوند
چون اصرار کردند کنترل دست چپ ها و خط امامی ها و روس ها باشد
چون نگذاشتند رژیم با امریکا بسازد

http://www.peiknet.com/۱۳۸۹/۰۹tir/۰۶/page/۳۱Bombaran.htm

http://www.iran-emrooz.net/index.php?/news۱/۲۳۱۸۶/

http://www.peykeiran.com/Content.aspx?ID=۱۸۵۱۷
۲٨۴۵۹ - تاریخ انتشار : ۶ تير ۱٣٨۹       

    از : مسافر خسته

عنوان : نه استبداد شه خوبه و نه استبداد خمینی، لعنت بهردو و طرفداران استبداد دیگر
با مظاهر و بازماندگان استبداد و خشونت (شاه و خمینی) هیچگاه مبارزه ای آزادیخواهی مردم ایران بثمر نمیرسد. حکومتهای شه وشیخ دشمن هر کسی که آزادمنش و آزادیخواه باشد، هستند و اینرا با کشتار و تجاوز در ۶۰ سال اخیر نشان داده اند.در صفوف مبارزان راه آزادی، گروههای استبداد طلب و ارتجاعی و وابسته هرگز جایی نخواهند داشت.یقین دارم مبارزات مردم ایران درزیر فشار خفقان رژیم ددمنش پهلوی قادر شد بساط سلطنت را در ایران برچیند، وهمانگونه هم قادر است بساط حکومت ولایت فقیهی مرتجع و جنایتکار را با پیدا کردن شیوه مبارزه نوین از میان بردارد و حاکمیت مردم برمردم را در جامعه برقرار سازد.
۲٨۴۲٣ - تاریخ انتشار : ۵ تير ۱٣٨۹       

    از : ضد هر نوع دیکتاتوری

عنوان : اگر حذف خوبست خودت حذف شو. دوره دیکتاتوری تمام شده پس لطفا از جانب خودت حرف بزن و نه از جانب ۷۵ میلیون ایرانی.
۷۵ میلیون ایرانی، قیم نمی خواهند پس لطفا فقط از طرف خودتان حرف بزنید و نه از طرف همه ما. هر کسی یک رای بیشتر ندارد و هیچکس حق ندارد افکار و عقاید خودش را به دیگران تحمیل کند. هر قشر فکری باید آزادانه فعالیت سیاسی خود را بکند و رایش شمرده شود. دمکراسی راجع به حذف این و آن نیست و همه باید مشارکت داشته باشند تا هیچ مخالفی مجبور نباشد زیر زمینی فعالیت سیاسی کند و بعد به مبارزات مسلحانه دست بزند. ما دیگر هیچگونه دیکتاتوری ای نمی خواهیم. هیچکس نباید حذف شود همه حق حیات مسالمت آمیز دارند. لطفا تعیین تکلیف برای ۷۵ میلیون ایرانی نکنید که این و یا آن باید حذف شوند. اگر حذف خوبست خودت حذف شو.
۲٨۴۱۹ - تاریخ انتشار : ۵ تير ۱٣٨۹       

    از : نکته سنج

عنوان : حکومتهای شه وشیخ دوطرف یک سکه استبداد هستند.
« استقرار آزادی و استقلال، دموکراسی، رفاء عمومی، امنیت اجتماعی، فردی و قومی،حکومت فانون، نظام مردمی و.. جزو خواستهای بلافصل مردم ایران است و تنها با اتحاد و همبستگی همه نیروها و گروههای ملی و دموکرات و آزادیخواه براساس رهبری دستجمعی برمبنای برنامه مشترک در نظام جمهوری ایران (جمهوری دوم ایران) تحقق پدیراست. جمهوری که همه عناصر و بازماندگان رژیم ضدملی و وابسته پهلوی را از یکطرف و از طرف دیگر برقراری هرنوع جمهوری اسلامی باصطلاح «خوبتر» را طرد میکند، جمهوری که با حاکمیت مذهبی از هر قماشی در جامعه مخالف است..».
با اجازه و تشکر از نشریه جمهوری ایران (ناشرافکار آزاداندیشان و جمهوریخواهان ایران)شماره ۲، اول تیرماه ۱۳۶۱. (آرشیو)
جنبش سبز بعنوان بخشی از روند مبارزه آزادیخواهی مردم ایران برای رسیدن بهدف نهایی خویش یعنی برای ایجاد چنان نظام اجتماعی که در آن حفظ حقوق و حرمت انسانی از اولین مواد قانون اساسی آن است، مورد تایید و پشیبانی همه عناصر و جریانهای سیاسی ملی و غیروابسته قرار دارد.مبارزه اییکه بیش از سی سال است که برای کاکمیت مردم بر مردم شروع شده و در سال قبل براثر «شرایط» نوین رنگ «سبز» بخود گرفت و مطمینآ با پرچم شیروخورشید سه رنگ ایران به پیروزی نهایی خواهد رسید. 
۲٨٣۲۵ - تاریخ انتشار : ٣ تير ۱٣٨۹       

    از : چاپلوسی و تملق در دربار شاه خائن

عنوان : برای انهائی که میخواهند با سلطنت طلبان همراه شوند تا ایران را به دمکراسی برسانند
نماد دیگر اشرافیت درباری، تشکیل حلقه‌ای از چاپلوسان حرفه‌ای به دور اعلیحضرت، علیاحضرت و والاحضرتها بود. در رژیم پهلوی درباریان هیچ انتقادی را بر نمی‌تابیدند، از مدیحه‌سرایی و تملق لذت می‌بردند و از تملق دیگری حسادت می‌ورزیدند و چاپلوسان نیز برای رسیدن یا ماندن در قدرت، زبان به هر تملقی می‌گشودند.
«محمدرضا خیلی لذت می‌برد که گروهی از فرماندهان عالیرتبه ارتش با آن لباسهای پر‌زرق و برق جلو او صف می‌کشیدند و به ترتیب دست او را می‌بوسیدند». گاهی «در مراسم رسمی یا میهمانیها... افسران عالیرتبه ارتش دست و یا حتی کفش محمدرضا را می‌بوسیدند.» شاه چنان به دست‌بوسی معتاد شده بود که خودش «دستش را دراز می‌کرد» تا اطرافیان ببوسند.
بوسیدن پای شاه بعد از جشنهای ۲۵۰۰ ساله در دربار به اوج رسیده بود، عبدالعظیم ولیان استاندار خراسان و نایب‌التولیه هرگاه به حضور شاه می‌رسید روی زمین می‌افتاد و پای شاه را می‌بوسید.

بعد از انتصاب اردشیر زاهدی به وزارت امور خارجه، همه معاونین و سفرا را مجبور کرده بود تا هنگام «شرفیابی» در مقابل شاه زانو بزنند. زانو زدن وزیر و به خاک افتادن وی در برابر شاه موجب اعتراض یک خبرنگار فرانسوی به علم شد. علم اعتراض خبرنگار را به اطلاع شاه رساند و شاه پاسخ داد: «حق بود به او می‌گفتی که اردشیر رعایت سنتهای ملی مملکت را می‌کند.»
سفرا موظف بودند در گزارشهایشان به شاه، جمله «پای مبارک را می‌بوسم» بنویسند. پرویز راجی از این که امیر‌خسرو افشار، آخرین وزیر امور خارجه ایران دوران شاه به جای کلمه «پای مبارک» را می‌بوسم، نوشته بود «دست مبارک را می‌بوسم» اظهار شگفتی می‌کند. هرمز قریب یکی از مدیر‌کلهای وزارت دربار در نامه می‌نوشت:
مراتب پرستش چاکرانه مرا به خاک پای مبارک بندگان اعلیحضرت همایون شاهنشاه تقدیم [می‌کنم.] پای مبارک علیاحضرت ملکه و والاحضرت شاهدخت شهناز را با کمال احترام می‌بوسم.
گاهی وقتها چاپلوسی چنان شدت می‌گرفت که هر کدام از اطرافیان سعی می‌کردند از رقیب سبقت بگیرند. علم وزیر دربار به یکی از این جلسات اشاره می‌کند و می‌نویسد: «ناهار را دسته‌جمعی در حضور شاه خوردیم و هر یک سعی کردیم گوی چاپلوسی و تملق‌گویی به او را از دیگری برباییم.» گاه این تملق‌گویی به جایی می‌رسید که حالت انزجار دست می‌داد. پرویز راجی سفیر شاه در انگلیس اعتراف می‌کند که «واقعاً هم خودم از این همه تملق و چاپلوسی که موقع شرفیابی به حضور شاه نشان دادم، حالت انزجار داشتم.» بعضی اوقات تملق بیش از حد مورد اعتراض نزدیکان چاپلوسان قرار می‌گرفت. در یکی از میهمانیهای ملکه مادر، علم چنان چاپلوسی کرد که مورد اعتراض همسرش قرار گرفت و به او «تذکر داد که امشب بیش از حد معمول نسبت به شاه تملق» گفتی.
چاپلوسی در دربار چنان فرهنگ شده بود که گاه از شخص شاه می‌گذشت و نسبت به نزدیکان شاه، ملکه، ملکه مادر، بچه‌ها و حتی سگ شاه هم می‌رسید. هویدا به عنوان شخصیت دوم کشور گاه خم می‌شد و دست بچه‌های شاه را می‌بوسید. او دست علیرضا، فرزند شاه را که بیش از ۴ سال نداشت می‌بوسید. فرح از این که می‌دید اطرافیان شاه مجبورند حتی نسبت به سگ شاه چاپلوسی کنند، احساس حسادت می‌کرد.
رکوع و سجده در مقابل شاه چنان غیرطبیعی بود که هر تازه‌وارد را به تعجب می‌انداخت. مارگارت لاینگ، روزنامه‌نگار انگلیسی که برای نوشتن زندگینامه شاه اجازه ملاقات و حضور در دربار را پیدا کرده بود، تعجب خود را از این صحنه پنهان نمی‌کند:
ناگهان یک اتاق پر از اشخاص مختلف به تعظیم افتادند به طوری که نصف بدن آنها به موازات کف اطاق درآمد.
مسابقه در چاپلوسی گاهی حس حسادت درباریان را برمی‌انگیخت، خصوصاً شاه از دست‌بوسی غیر از خودش رشک می‌برد. به روایت ثریا، شاه: «وقتی می‌بیند که این یا آن وزیر، توجه بیشتری به من نشان می‌دهد دچار بدبینی و حسادت می‌گردد، در حالی که خود نیز می‌داند که آنها فقط برای تحکیم مقام و موقعیتشان در برابر من تملق و چاپلوسی می‌کنند.»
فرهنگ چاپلوسی حلقه‌ای از تملق‌گویانی را تربیت می‎کند که تنها مطالبی را طرح کنند که مورد پسند دربار باشد، نه واقعیتها را. در نتیجه، درباری به وجود آمد که از حال رعیت بی‌خبر بود و دل‌خوش به گزارشات اطرافیان و بله قربان گویان. به گزارش علم، شاه نیز می‎گفت: «عجیب است، تمام وزرای من هر حرفی که به آنها می‌زنم، می‌گویند از صمیم قلب معتقدند که عین حقیقت است.» علم که خود گوی چاپلوسی را از دیگران ربوده بود، در دل گفت: «تمام وزرای او جز یک مشت بادمجان دور قاب چین چیز دیگری نیستند.»
چاپلوسی و تملق دربار، محمدرضا پهلوی را به مالیخولیای عقل کلی مبتلا کرده بود و «متملقان آن قدر او را عقل کل و تافته جدا بافته و خدایگان نامیده بودند که کم کم خود نیز به این باور رسیده بود که دارای رسالت ویژه‌ای از سوی قدرت‌های ناشناخته است.»
۲٨۲۹۶ - تاریخ انتشار : ٣ تير ۱٣٨۹       

  

 
چاپ کن

نظرات (۶)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست