سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

انتقام


- مترجم: پرویز شفا


• گاهی آرزو میکنم
ایکاش میتوانستم در نبردی رویارو،
با مردی مُواجه شوم که پدرم راکُشت
و خانه مان را آتش زد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۷ شهريور ۱٣٨۹ -  ۲۹ اوت ۲۰۱۰


 
 
گاهی آرزو میکنم
ایکاش میتوانستم در نبردی رویارو،
با مردی مُواجه شوم که پدرم راکُشت
و خانه مان را آتش زد
و مرا از سرزمینم بیرون راند
تا درونِ نواری باریک به زندگی‌ام ادامه دهم،
مردی که اگر مرا می کُشت، بهتر بود
زیرا دست ِکم به آرامشِ ابدی دست مییافتم...
و آنگاه، اگر توانایی داشتم،
از او انتقام میگرفتم.
*
وقتی سر وکله ی طرف پیدا میشد،
اما اگر درمییافتم که او نیز مادری دارد
چشم به راهِ پسرش،
و یا پدری که هرگاه پسرش دیر میکند
گیرم حتا یک رُبعِ ساعت،
دست میگذارد رویِ سینه ی خود
همانجا که قلب قرار دارد،
آنگاه،
او را نمیکُشتم
                  حتا اگر میتوانستم...
*
و
نمیکُشتمش
اگر برایم روشن میشد که
برادرخواهرانی دارد
که دوستش میدارند
و پیوسته مُشتاقِ دیدارِ اویند،
و یا همسری که منتظر است تا با خوشرویی، در به رویش بگُشاید،
و بچه هایی‌که دوریِ پدر را نمیتوانند تاب آورند
و هدیه هایِ او قند در دلشان آب میکند،
و یا اگر دوستانی میداشت
و همسایگانی آشنا
یا همرزمانی، مَحبوس در زندان
یا رُفقایی، بستری در بیمارستان
یا همشاگردیانی، از دورانِ مدرسه
که جویایِ حال و احوالش بودند...
*
اما اگر معلوم میشد
تنهاست و کسی را ندارد،
جداشده همچون تَکشاخه ای شکسته از درختی،
بدونِ پدر و مادر
نه برادری، نه خواهری
و بدونِ خویش و قوم یا همسایگانی و دوستانی،
بدونِ همکار، رفیق و مُعاشرانی،
آنگاه،
بر دردِ او چیزی نمی اَفزودم،   
زیرا در آن تنهایی و بیکسی،
که هیچکس از مرگش نه عذاب میکشید و نه حتا متأسف میشد،
رضایت میدادم
وقتی در خیابان
از کنارش میگذرم،
نادیده اش بینگارم
و اعتنائی به او نکنم،
چراکه همین بی اعتنائی
خود
    نوعی انتقام است!


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست