سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

به یاد سارا


• وقتی خبر مرگ سارا یزدان پناه را تلفنی از طریق یکی ازدوستان شنیدم با آنکه سالها ست وی راندیده و از وی بی خبر بودم، اما بی اختیارچهره خندان و شادابش در ذهنم نشست و سایه خیال مرا برد به سالهای دور، سالهای اولیه انقلاب و روزهای پر شر و شور و پربیم و امید ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱٨ شهريور ۱٣٨۹ -  ۹ سپتامبر ۲۰۱۰


وقتی خبر مرگ سارا یزدان پناه را تلفنی از طریق یکی ازدوستان شنیدم با آنکه سالها ست وی راندیده و از وی بی خبر بودم، اما بی اختیارچهره خندان و شادابش در ذهنم نشست و سایه خیال مرا برد به سالهای دور، سالهای اولیه انقلاب و روزهای پر شر و شور و پربیم و امید. امید به آینده ای روشن و زیبا و سعادتمند که همه ما از فردای پیروزی انقلاب به آن دل بسته بودیم و در راه رسیدن به آن سر از پا نمی شناختیم.

آمدن رفتن دویدن
عشق ورزیدن
در غم انسان نشستن
پا به پای شادمانی های مردم پای کوبیدن
...

و بعد هم خیلی زود فرا رسید روزهای تیره و تار، روزهای تلخ و دلهره. گل امید نشکفته پژمرد، امید و آمال مردمان دل بسته به دستآوردهای انقلاب یکی در پی دیگری آغشته به یاس و ناامیدی گردید.

روزگاری بود
روزگار تلخ و تاری بود
بخت ما چون روی بدخواهان ما تیره
دشمنان بر جان ما چیره
شهر سیلی خورده هذیان داشت
بر زبان بس داستانهای پریشان داشت
سنگر آزادگان خاموش
خیمه گاه دشمنان پر جوش
دختران بنشسته بر روزن
مادران غمگین کنار در
...

اما مردمان این سرزمین هنوز هم در پس آن همه سال وبا همه سختی ها و مشقت امیدشان را کاملا از دست نداده اند و همچنان در راه رسیدن به زندگی ای سعادتمند و آزاد، توام با رفاه اجتماعی، در تلاش و تکاپو هستند. مبارزه و تلاشی مستمر و هوشمندانه که در پی تجربیاتی تلخ و جانسوز و گران، بدست آمده است.

سارا آن سال ها دختر جوانی بود پرانرژی و بانشاط ،و مثل اغلب جوانان آن دوران، سرخوش از پیروزی انقلاب و امیدوار به رسیدن روزگاری نو و روشن. او را همیشه در خانه پدری اش در کوچه ای بن بست در خیابان فرهنگ ساری که درب خانه را برویمان می گشود میدیدیم، و مادرش را که مثل همه مادران با چشمانی نگران نظاره گر فرزندانش، اما گشاده رو و با تبسمی بر لب، پذیرای همه در خانه.

حال سارا همسر و مادری مهربان بود که با تمام وجود به دخترانش عشق می ورزید، اما دریغ که در سانحه ای دلخراش، همچو پرستویی پر کشید و همسر و دخترانش را با یاد خنده هایش تنها گذاشت، آنگونه که همسرش در مراسم وی خواند:

تنها ماندم، تنها رفتی، چو بوی گل، به کجا رفتی

ضمنا در مراسم پرشوری که بیاد سارا برمزارش برگزار شد یکی از دوستان متن کوتاهی را قرائت نمود که خلاصه ای ازآن درج میشود:

در این تنگ غروب
رنگ در رنگ و به هر رنگ هزارانش طیف
نغمه در نغمه و هر نغمه به‌ یاد یاران
قیژک کولی کوک است در این تنگی عصر
دلی از گریه سبک‌بار
در این تنگ غروب

خبرکوتاه بود، سارا یزدان پناه قربانی جنون سرعت شد و جمع دوستدارانش را تنها گذاشت و در زیر درخت کاج سر کشیده و بلند، آرام گرفت.
سارای شاد و شوخ طبع عاشق زندگی، طنز گویی زبردست و انرژی بی پایانش در همه امور مثال زدنی بود. آسایش و راحتی فعلی اش را مدیون سختی ها و رنج هایش در گذشته می دانست. تحمل سختی های ناشی از شرایط زمانه هیچگاه باعث دلسردی اش نشد. مناعت طبعش بی نظیر بود و آنچه را که نداشت از دیگری درخواست نمی کرد و در ازای آن تلاش بیشتری داشت. همواره در جستجوی خوشبختی بود و در هر شرایطی نیاز بدست آوردن آن را در خود احساس می کرد و نگران آینده بچه هایش، چون همه مادران بود و در رفع نگرانی هایش در کنار همسر باوفایش لحظه ای از تلاش و کوشش باز نایستاد. گرمی و طراوت خاص، در وجود او به دیگرانی که او را درک می کردند رسوخ می کرد و بر دل می نشست. آرزوی شادی در کنار دوستان را همواره ادا می کرد. آرزوی سارا جامعه ای بود فارغ از درد و رنج و بی عدالتی.
جسارت و شجاعت وی در نوع خودش بی نظیر بود و جالب. در روزهای سخت و دلگیر دهه شصت، خنده های زیبا و دوست داشتنی سارا به انسان انرژی می داد. جشن عروسی به یاد ماندنی اش، در دهه شصت در حیاط منزل حاجیه خانم یزدان پناه مادر پرمهر و عطوفت سارا و محمود در کنار خواهران مهربانش، منزل پرخاطره و آن پنجره های کوچک و درختان نارنج و پرتغال و لیمو با باغچه های مزین به گلهای شمعدانی رنگارنگ و ترانه هایی از جنس مردم که بر دل می نشست:

یک صد گل نار، یک گلش نصرانی... یک دونه انار دو دونه انار، یک صد دونه مروارید...

سارا با هزاران خاطره ریز و درشت، تلخ و شیرین از میان ما رفت. دوستانی که در خاکسپاری سارا حضور داشتند از کوچک و بزرگ، فقیر و غنی و از پیر و جوان با جمعیتی این چنینی یاد و خاطره اش را فراموش نخواهند کرد. سارا معتقد بود:
"می ریزد عاقبت یک روز برگ من، یک روز چشم من هم در خواب میشود، زین خواب چشم هیچ کس را گریز نیست، اما درون باغ همواره عطر باور من در هوا پر است.               
ما زندگی مان را با مرگ باور نکردنی سارا گره می زنیم، آرزویش را که آرزوی همه مادران دردمند و سخت کوش ماست ادا می کنیم. آرزوی سارا و همه مادران دنیایی است سرشار از شادی و سعادت.
یاد سارا در دل همه ماست.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۴)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست