سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

لائیسیته درکشورهای اسلامی


ماشااله رزمی


• هر کس هر برداشتی از لائیسیته دارد بجای خود ولی آنچه که جوهر لائیسیته است، تولرانس نام دارد. پذیرش دیگران با اکراه و یا تحمل اجباری آنان کافی نیست باید پذیرفت که حقیقت تنها دراختیار ما نیست. عیسی به دین خود، موسی به دین خود و دین هر کس بخودش مربوط است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ٨ مهر ۱٣٨۹ -  ٣۰ سپتامبر ۲۰۱۰


بعلت ابزاری شدن دین درجمهوری اسلامی ایران وتجربه سی ساله ای که مردم از حکومت دینی اندوخته اند هم اکنون سکولاریزاسیون تدریجی جامعه درابعاد وسیع درسراسرایران جریان دارد بویژه درمناطق غیرفارس که ستم مضاعف بنام اسلام اعمال شده وهمچنین درشهرهای بزرگ که با قوانین دینی قابل اداره کردن نیستند لائیسیزاسیون شدید تر است . این لائیسیزاسیون طبیعی جامعه را رهبران جمهوری اسلامی « تهاجم فرهنگی غرب» می نامند و می خواهند با رواج هرچه بیشتر آموزش های دینی مانع آن بشوند و لی آموزش های دینی با روح زمان ناسازگاراست و نتایج عکس ببار می آورد .
بنظر می رسد که اصلاح طلبان نیز متوجه این دگرگونی اساسی درباورهای مردم نیستند وبهمین جهت یکی ازعلل ناکامی جنبش سبز نیزبی توجهی رهبران نمادین این جنبش به نیروهای لائیک وسکولاربود مرد م ازجمهوری اسلامی عبورکرده اند وهرکس بخواهدبا دیکتاتوری حکومت اسلامی مبارزه کند ، باید سکولاریسم یعنی جدائی دین ازدولت شعاراصلی اش باشد نگاهی به سایتهای حوزه علمیه قم ونشریات تحقیقی که جمهوری اسلامی برای مبارزه با سکولاریسم اختصاص داده است نشان می دهد که تئوریسین های جمهوری اسلامی حلقه ضعیف ونقطه آسیب پذیر خود را خوب می شناسد وسکولاریسم را خطر عمده برای نظام ولایت فقیه می دانند .
این مقاله می کوشد ضرورت وموانع سکولاریسم و لائیسیته در جوامع مسلمان را با با ذکر تاریخچه و آوردن مثال ها و نمونه های مشخص توضیح بدهد .

مقدمتا بگویم که در این مقاله اصطلاح لائیسیته بصورت اصلی و بدون ترجمه فارسی آن که عرفی گرائی می باشد نوشته خواهد شد و هدف از کار برد عنوان اصلی برای حفظ اصالت تاریخی کلمه لائیسیته است زیرا ملت های دیگر هم که ترجمه آنرا بکار برده اند نتیجه خوبی نگرفته اند .
عبدو فیلالی انصاری اصلاح طلب دینی عرب کتابی بزبان فرانسه در کازابلانکا منتشر نموده و تلاش کرده است ثابت کند که اسلام با لائیسیته درتضاد نیست ونوعی جدائی حوزه دین از حوزه سیاست را دراسلام نشان داده است که در خورتحسین است در عین حال می گوید که لائیسیته وسکولاریسم درجوامع مسلمان به « دهریه» و« لادینیه» معروف شده است وبهتراست بجای این اصطلاحات از« علمانیت» یعنی علم گرائی و« عالمانیت» یعنی جهان گرائی استفاده شود.
نظرعبدو فیلالی شاید برای همفکرانش مورد قبول باشد ولی می دانیم که سکولاریسم و لائیسیته دارای مفاهیم تاریخی هستند و هرگونه ترجمه، آنها رااز محتوای تاریخی شان تهی می سازد . فرانسوی ها مثلی دارند و می گویند «گربه گربه است » یعنی هرچیزی را باید آنطور که هست نامید واین هم سخن داهیانه آلبرت کامو است که
« نامگذاری بد اشیاء وپدیده ها ، افزودن بر بدی های عالم است »

در ایران لائیسیته و سکولاریسم معمولا معادل هم و بمعنی جدائی دین از دولت بکار می رود ولی ایندو علیرغم کاربرد های مشابه تفاوتهای جدی باهم دارند . سکولاریسم یک اصطلاح آنگلوساکسون است و بمعنی این جهانی واین زمانی بودن می باشد سکولاریسم ازوجوه اصلی مدرنیته بوده وخود بر سه پایه انسان گرائی ، عقل گرائی و قانون گرائی تجربیات بشری استوار است . سکولاریسم با مدرنیزاسیون جامعه و افزایش تولرانس و برقراری سیستم عرفی ایجاد می شود .
اما لائیسیته که در فارسی عرفی گرائی نیز نامیده می شود و بمعنی جدائی دین ازدولت تعبیر می گردد حاصل جدال طولانی کلیسا با حکومت بر سر تسلط بر جامعه می باشد . لائیسیته یک اصطلاح فرانسوی است و لائیک در زبان فرانسه به افراد غیر کشیش و غیر خادم کلیسا گفته می شود .
در تمام قرون وسطی بین کلیسا و دربار جنگ قدرت وجود داشته است . پادشاهان می خواستند بر کلیسا حاکم بشوند و کلیسا نیز متقابلا می خواست دربار زیر نظر کلیسا قرار بگیرد نتیجه این می شد که قدرت را بین خود تقسیم می کردند و بهمدیگر امتیازمی دادند تامشترکا برمردم مسلط بشوند .جنگ فرقه های مختلف دینی برای انحصاری کردن امتیازات نیزخسارات زیادی به جامعه می زدکه اوج آن درسال ۱۵۷۲ کشتارپروتستانها توسط کاتولیک هادرواقعه سن بارتولمی با تحریک کشیش ها در فرانسه می باشد .این وضع نمی توانست ابدی باشد و بیش از یک قرن بود که کاربرد اخلاقی سیاست به بن بست رسیده بود لذا رنسانس درسیاست الزامی شده بود وتنها راه حل بحران هم جدائی دین از دولت بود که دردوره رنسانس نیکولو ماکیاولی اندیشمند ایتالیائی پیشگام جدائی دین ازدولت شدوی برای اولین بارتفسیراخلاقی سیاست را کنار گذاشت وسیاست راازاخلاق جدا کردوگفت که دین امراخلاقی است ولی سیاست برمنافع استوار است واغلب اخلاق رازیر پامی گذارد و برای حفظ حرمت دین بهتر است دین از دولت جدا باشد و با سیاست قاطی نشود .

همچنین در دورانی که اروپا در آتش جنگهای مذهبی می سوخت ، معاهده وستفالی در سال۱۶۴٨ به امضاء رسید این معاهده هم از لحاظ قوانین بین الملل و هم از لحاظ جدائی دین از دولت ارزش تاریخی مهمی دارد زیرا در این معاهده دولت ها وامپراطوری های اروپائی بدون درنظر گرفتن مذهب یکدیگر قوانین مشترکی برای برسمیت شناختن مرزهای همدیگر تنظیم می کنند و باین ترتیب هم همه ادیان برسمیت شناخته می شوند وهم دین و دولت ازهم جدامی شوند . باین اعتبار سکولاریسم موجود در کشورهای اروپائی ریشه در جنگ فرقه های متعدد مسیحیت دارد که دیگر غیر قابل تحمل شده بود وهرفرقه مذهبی از حکومت می خواست که جانب اورابگیرد و دیگران را قتل عام کند اما بی سرانجامی جنگ های مذهبی هم دولت وهم کلیسا را مجبور کرد که در کارهم دخالت نکنند و علما و فیلسوفان نیز راه نجات را نشان دادند معروف است که روزی ناپلئون بناپارت نظر منجم معروف لاپلاس را درباره خدا جویا شد ولاپلاس جواب داد که من درمحاسبات روزانه خودم به این پارامتراحتیاج ندارم .
بنیانگذاران فلسفه سیاسی مدرن نظیر هابس ، جان لاک ، روسو، کانت وولتر و دیگران که طرح دنیای نو را ریختند همه به جدائی دین از دولت تاکید کردند بویژه ولتردرعصر روشنگری در سال ۱۷۶٣ بدنبال قتل های مذهبی که در شهر تولوز فرانسه رخ داده بود نظریه « تولرانس » را باستناد این آموزه مذهبی یعنی « انچه را که بخود روا نمی داری به دیگران روامدار» تدوین کرد و صلح و آرامش در جامعه را منوط باین دانست که قوانین زمینی از قوانین آسمانی جدا باشد و بعد ها جوهراندیشه های ولتر درقانون لائیسیته فرانسه منعکس گردید .

یک قرن و نیم بعدازمعاهده وستفالی انقلاب فرانسه درسال ۱۷٨۹ تمام امتیازات کلیسا ودربار راازآنان گرفت وبه مردم داد . با از بین رفتن امتیازات دینی ، خانوادگی واشرافیت تمام انسان ها برابر شدند که دراولین اعلامیه حقوق بشر و حقوق شهروندی این برابری قید شد وشعارانقلاب کبیر فرانسه نیز عبارت بود از آزادی ، برابری ، برادری اما بیش از صد سال طول کشید تالائیسیته بطور کامل در جامعه پذیرفته شود . قانون سال ۱۹۰۵ که به قانون جدائی کلیسا از دولت معروف شده است ، دین و دولت را در جمهوری فرانسه قانونا از هم جدا می سازد . در این قانون آمده است :

ماده یک – جمهوری آزادی عقیده و دین را برای تمام شهروندان تضمین می کند .
ماده دو – جمهوری هیچ دینی را دین رسمی نمی شناسد ، هیچ کارمند دینی استخدام نمی کند وبه هیچ دینی کمک مالی نمی دهد .

این دوماده که بدنبال هم آمده اند نشان می دهند که لائیسیته ضد دین نیست بلکه بمعنی جدائی نهاد دین از نهاد دولت است و دولت آزادی مذهب ، عقیده و وجدان را برای تمام شهروندان تضمین می کند .
باتوجه به موارد بالا بطورخلاصه می توان گفت که لائیسیته آن نوع جدائی دین ازدولت است که حدود دین رادر جامعه با قانون مشخص می کند . در خود فرانسه لائیسیته بمعنی جدائی جامعه سیویل ازجامعه مذهبی فهمیده می شود زیرا اصول سکولاریسم نظیر گرفته شدن قدرت سیاسی از روحانیون وجدائی دین از دولت کاملا جا افتاده وبیش از دویست وبیست سال است که اجرا می شود لائیسیته فرانسوی ازآموزش وپرورش شروع می شود وسیستم آموزشی فرانسه سه پرنسیپ اصلی دارد یعنی آموزش وپرورش در فرانسه لائیک ، مجانی و اجباری است طرفداران هردینی حق دارند مدارس خصوصی ایجاد کنند ولی در مدارس دولتی تدریس تعلیمات دینی و تبلیغ دین شدیدا ممنوع است زیرا وظیفه مدارس تربیت انسان های آزاد، لائیک و برابر حقوق بدون در نظرگرفتن نژاد ، طبقه ،مذهب و جنسیت است .
قانون سال ۱۹۰۵ دراستانهای رون بالا ، رون پائین و موزل اجرانمی شود زیراهنگام تصویب این قانون آن مناطق جزو خاک فرانسه نبوده اند ودرآنجاها قانون ۱٨۰۱ جاری است که کشیش های مسیحی و خاخام های یهودی از دولت حقوق می گیرند درعوض بعضی ازشهرداران فرانسه لائیسیته رابه شعار های انقلاب فرانسه اضافه کرده اند و روی سر در شهر داری ها می نویسند : آزادی ، برابری ، برادری ، لائیسیته .

با اینکه فرانسه خواستگاه لائیسیته است و فرانسوی ها حساسیت زیادی به رعایت پرنسیپ های لائیسیته دارند اما مجبور شدند دردوره استعماردرالجزایراستثنائاتی قائل بشوند و با یک تصویب نامه دولتی فرهنگ ویژه مردمان بومی را برسمیت بشناسد هم اکنون الجزایری های فرانسه درانتقاد ازسیاست دولت فرانسه در باره حجاب اسلامی می گویند که دولت فرانسه قبلا شرایط ویژه مارا برسمیت شناخته است ولی اکنون آن را زیر پا می گذارد . تعامل دولت فرانسه درالجزایرنسبت به آداب و رسوم اسلامی نشان می دهد که پرنسیپ های لائیسیته صلبی و منجمد نیستند وضروری است که با فرهنگ هرجامعه هماهنگ شوند هرچند که اکثر جامعه شناسان به جهانشمول بودن پرنسیپ های لائیسیته اعتقاد دارند ازجمله جامعه شناس معروف لبنانی الاصل جورج کوروم که منشور حقوق شهروندی او معروف است در انتقاد از رفتاردولت فرانسه درالجزایرمی گوید که «حقوق برابر همه انسان ها که ازانقلاب فرانسه به بعد برسمیت شناخته شده درالجزایر برعکس شد و نابرابر بودن انسان ها برسمیت شناخته شد ».


طی بیست سال گذشته بعد ازپایان دوران جنگ سرد و برچیده شدن رژیم های آته ئیستی در شوروی و اروپای شرقی ، بنیادگرائی اسلامی در دنیا رشد کرده است و با توجه به جمعیت شش میلیون نفری مسلمانان در فرانسه که اغلب از مستعمرات سابق هستند مساله حجاب اسلامی بحث روزشده است که در سال ۲۰۰۴ قانونا استفاده از پوشش وعلائمی که آشکارا نشان مذهبی دارند ، درادارات و مدارس ممنوع شد که طبق این قانون داشتن حجاب اسلامی برای زنان مسلمان ، کیپا برای مردان یهودی ، عمامه برای سیک ها وآویختن صلیب بزرگ برای مسیحیان درمدارس وادارات قدغن است این قانون ممکن است بظاهر ناقض آزادی های مذهبی باشد ولی کاملا با تفکر لائیک در فرانسه همخوان است .

بعضی از جامعه شناسان غربی از سختگیری دولت فرانسه نسبت به ادیان و شدت عمل کمالیست های ترکیه نسبت به اسلام انتقاد می کنندواین رفتارهارا نقض حقوق بشرومغایر با آزادی عقیده و بیان می دانند اما باید توجه داشت که هم ملت فرانسه تااواخر قرن هیجدهم وهم ملت ترک دردوران خلافت عثمانی از تلفیق دین و دولت خسارات فراوان دیده بودند و قوانین محدود کننده اختیارات متولیان دین دراین دوکشوربرای جلوگیری از قدرت گیری مجدد دین فروشا ن بوده است . میهن پرستان این دوکشور محدود کردن اختیارات نهاد های دینی را تنها راه ترقی می دانستند زیرا اداره کردن کشوربا قوانین دینی ، با استخاره و خواب نما شدن همواره شکست بدنبال داشته است . استراتژهای بزرگ اگر هم از دین استفاده های تاکتیکی کرده باشند ، سیاست های کلی و سیستم اداره جامعه را دینی نکرده اند .

در تاریخ می خوانیم که تیمور لنگ درجوانی ازاسب افتاده و یک پایش لنگ شده بود و سلطان بایزید پادشاه عثمانی نیزازیک چشم نابینابود.دردنیای آن روز شرق درتسخیر تیموروغرب تحت تسلط بایزید بود ودرجنگی که بین آندو در گرفت درنبردآنکارادرسال ۱۴۰۲ علیرغم رشادتهای ینی چری ها در نهایت لشکریان تیمورقشون سلطان بایزید پادشاه عثمانی را شکست دادند وهنگامی که بایزید را اسیر کرده پیش تیمورآوردند بایزید گفت که خواست خدااین بود که شما غالب ومن مغلوب شوم تیموردرجواب گفت که خدا با سیاست کاری ندارد وگرنه نصف دنیا را به یک کورونصف دیگر را به یک چلاق نمی داد .

در اواخر خلافت عثمانی تلفیق دین و دولت باعث نا کار آمدی سیاست ملی می شد و با اندیشه های مدرن اصطکاک پیدا می کرد متولیان دین بمدت یک قرن مانع ورود چاپخانه به امپراطوری عثمانی شدند و مخالف بودند که قرآن چاپ بشود و بدست عموم برسد.
در سال ۱٨۰٣ ائلات افندی از دربارعثمانی برای سفارت به فرانسه اعزام می شود وی درآنجا خودرا نماینده اسلام و امپراطوری عثمانی معرفی می کنداما فرانسوی ها اورانماینده ترک ها می شناختند درآنزمان ترک به مردم خشن ساکن درآناطولی گفته می شد واشراف زادگان عثمانی کسر شان خود می دانستند که ترک نامیده شوند و بر سر همین مساله که سفیرعثمانی رانماینده ملت ترک می نامیدند و نه نماینده اسلام ائلات افندی به استانبول برمی گردد .
تلفیق دین ودولت درامپراطوری عثمانی هرچند که با تولرانس زیاد همراه بود اما یکی ازعلل عقب ماندگی و نهایتا سقوط آن می شود که دراوایل قرن بیستم به « مرد بیماراروپا » معروف شده بود . برای نجات از این وضع بود که ترک های جوان درسال ۱۹۰۶ اولین جمعیت لائیک را در استانبول تشکیل می دهند که « ترک درنکی» نام داشت و روشنفکران وشاهزادگان عثمانی با اشتیاق به عضویت این جمعیت در می امدند. اساسنامه همین جمعیت بعدها مبنای قانون اساسی ترکیه مدرن شد .

با تشکیل جمهوری ترکیه در سال ۱۹۲٣ مصطفی کمال پاشا (آتاتورک) پیوستن به ملل متمدن را هدف مقدم خود قرار می دهد وی نوعی از مدرنیزاسیون همه جانبه را دنبال می کند که از طریق آن ازجمله نقش و جایگاه مذهب در جامعه و دولت را نیز تعیین می کند . طی سال های ۱۹۲۵ – ۱۹٣۷ رفرم های بزرگی انجام می گیردهیئت های مذهبی قدغن می شوند ،امامزاده ها بسته می شود ، اموال اوقاف به دولت منتقل می گردد و در باره حقوق و وظایف هرفرد نیز قوانین سوئیس جایگزین قوانین قرآنی می شود وباین ترتیب چند همسری ممنوع می گرد وثبت ازدواج دردفاتررسمی اجباری می شود و درسال۱۹٣۰ زنان صاحب حق رای می شوند . گفتنی است که بعداززولاند نوترکیه دومین کشور دنیاست که زنان راصاحب حق رای شناخته است .برای اصلاح ظاهر افراد پوشیدن لباس های سنتی ممنوع می شود و شاپو برای مردان توصیه می شود . چادر برای زنان ممنوع نمی شود ولی آزادی زنان تبلیغ می شود و چادر نشان عقب ماندگی محسوب می شود .لباس روحانی خارج از محل عبادت ممنوع می شود و نماز جماعت در مساجد با نام جمهوری شروع می شود واذان بجای عربی بزبان ترکی خوانده می شودوالفبای لاتین جایگزین الفبای عربی می گردد وبالاخره لائیسیته در سال ۱۹٣۷ در قانون اساسی ثبت می گردد .
این تغییرات صد وهشتاد درجه ای در جامعه ترکیه با مخالفت جدی مواجه نمی شود و حتی برای تبلیغ قوانین لائیسیته از ادبیات مذهبی کمک گرفته می شود و کمالیست ها بویژه از این آیه قرآنی استفاده می کنند :
« ای کسانی که ایمان آورده اید ،اطاعت کنید از خدا ، از پیغمبراو وازکسی که از میان شما برشما حکومت دارد »

دراواخرخلافت عثمانی روشنفکران ایرانی نیز باتاثیر پذیری از تحولات و ایده تجدد درعثمانی عرفی گرائی را تنها راه خروج ازعقب ماندگی می دانستند و می توان گفت که بدلیل نزدیکی فرهنگی به عثمانی بلافاصله ایده لائیسیته در ایران نیز رایج شد .همچنین ایران اولین کشور مسلمان بود که شدیدا تحت تاثیر تجدد فرانسوی قرار داشت و یکسال بعداز تصویب قانون جدائی کلیساازدولت در فرانسه یعنی در سال ۱۹۰۶ فرمان مشروطیت به امضاء مظفرالدین شاه قاجاررسید و قانون اساسی ایران نیز با الهام از قانون اساسی فرانسه نوشته شد واصطلاح لائیسیته هم تحت عنوان عرفی شدن ازهمان زمان وارد ایران شد وشعرائی چون ایرج میرزا ومیرزاده عشقی مبلغ جدائی دین از دولت بودند .

انقلاب مشروطیت با تاثیر پذیری ازانقلاب کبیر فرانسه می خواست قدرت شاه و قدرت روحانیون رامحدود کند و بسیاری از مبارزان مشروطه حتی آنهائی که تحصیلات زیادی نداشتند درعمل مخالف تلفیق دین ودولت بودندمعروف است که بعدازکشته شدن شجاع نظام مرندی ، ستارخان با صلاحدید انجمن تبریزیکی از مبارزان مشروطه را بعنوان کلانتر به مرند می فرستد دیری نمی گذرد که چند نفراز افراد متعصب دینی مرندبرای شکایت پیش ستار خان می آیند و می گویند که کلانتر شراب می نوشد و در نماز جماعت حاضر نمی شود ستار خان می گوید که من برای شما کلانتر فرستاده ام ، امام جماعت نفرستاده ام اگراو در برقراری امنیت کوتاهی کرده شما حق دارید شکایت بکنید ولی شراب نوشیدن و نیامدن به نماز جماعت بخود او مربوط است و به من و شما ربطی ندارد .

بعد ازمشروطیت هم اکثریت انجمن های ایالتی لائیک بودند . قیام کلنل محمد تقی خان پسیان افسر ژاندارمری خراسان لائیک بوداوکه تحصیل کرده اروپا بود آرزوداشت درایران نیزحکومت ماننداروپا ناشی ازاراده مردم باشد ، جمهوری سوسیالیستی گیلان که تحت تاثیر انقلاب بلشویکی قرار داشت کاملا لائیک بود وحزب دموکرات شیخ محمدخیابانی در آذربایجان نیز دراساسنامه اش جدائی نهاد دین از نهاد دولت را ثبت کرده بود .انجمن های ایالتی مشروطیت توسط مستبدین سرکوب شدند وبابقدرت رسیدن پهلوی اول لائیسیته ازبالا وبصورت امرانه به اجرا درامد .اغلب روشنفکران آن روز که درست شدن کارها راتنها بدست یک دیکتاتور صالح ممکن می دانستند ، دور رضا شاه جمع شدندوافرادی نظیر داوروزیر دارائی وتیمورتاش وزیر دربارقدرتمندرضا شاه وسیله اعمال زورومعمار دیکتاتوری گشتند وعاقبت خود نیز قربانی آن شدند.

رضا شاه که شدیدا تحت تاثیر آتا ترک بود و تنها مسافرت خارجی اش هم دیدار از ترکیه بود به تقلیدازآتا ترک به اصلاحاتی دست زد وخواست ازآتا ترک نیز جلوتر برود مثلا در ترکیه حجاب فقط درادارات ومدارس ممنوع شده بود ولی رضا شاه کشف حجاب را برای همه زنان اجباری کرد . او لباس های محلی را قدغن کرد و کلاه کپی و کلاه لبه دار (شاپو)را رایج ساخت .آتا ترک در دیدار بااو توصیه کرده بود که به سبک ترکیه روحانیون را تحت کنترل دولت قراربدهد امارضا شاه این کار رانکرد یا نتوانست .
می دانیم در زمانی که رضا خان سردارسپه ورئیس الوزرا بود بحث جمهوریت در ایران رواج داشت اما روحانیون و درراس آنها سید حسن مدرس با جمهوری شدن ایران مخالفت کردندوشاه شدن رضاخان راقبول کردند حوزه علمیه قم نیز در زمان رضا شاه توسط آیت اله نائینی تاسیس شد درمجموع رضا شاه موفق نشد لائیسیته را درجامعه آنروز ایران نهادینه بکند زیرامردم وی راازخودشان نمی دانستندرضاشاه باحمایت انگلیس بقدرت رسیده بود ومردم کارهای اورا حتی کارهائی را که درست بودند سیاست استعماری انگلیس دانسته و قبول نمی کردند .

بعدازعزل وتبعیدرضا شاه توسط متفقین در سال ۱۹۴۱ پسرش تاسال ۱۹۵٣ قدرت چندانی نداشت ولی بعداز کودتا
( ۲٨ مرداد ۱٣٣۲) کوشید مانندپدرش با پنجه آهنین حکومت بکند وازجمله با رفرمهایش که انقلاب سفید نامیده شدند اقداماتی در جهت گسترش لائیسیته انجام داد که مهمترین آنهااعطاء حق رای به زنان بود وبعضی از تحلیلگران غربی معتقدند که انقلاب اسلامی درمخالفت با مدرنیزاسیون جامعه ایران ازبالا بوجودآمد زیرا جامعه سنتی ایران آماده نبود آن نوع مدرنیزاسیون رابه شیوه آمرانه بپذیرد ونمی شد بدون اصلاحات سیاسی دموکراتیک توسعه پایدارایجادکرد . بعضی دیگر نیز معتقدند که جامعه ایران می بایست تاریخا حکومت اسلامی راتجربه می کرد تا به ضرورت جدائی دین از دولت پی ببرد مانند ترکیه که حکومت مذهبی عثمانی راتجربه کرده بود ولائیسیته را با آغوش باز قبول کرد واکنون سی ویک سال بعدازاستقرارجمهوری اسلامی شاهدآن هستیم که ایران تنهاکشوراسلامی است که اوپوزیسیون سکولار داردواین درحالی است که بقیه حکومت های کشورهای اسلامی توسط اوپوزیسیون های بنیادگرای اسلامی تهدید می شوند و همه رهبران جمهوری اسلامی نیز این واقعیت را می دانند .

محسن کدیورازروحانیان اصلاح طلب جمهوری اسلامی قبل ازرفتن به آمریکامدتی درترکیه توقف داشته ویکی از همراهان اوتعریف می کند که کدیوربا دیدن مردم استانبول که تکالیف دینی خود رابا رغبت انجام می دادند و مقایسه آنها با مردم ایران که با اجباروبااتوبوس های دولتی به نمازجمعه آوره می شوندگفته بود که استقرارجمهوری اسلامی درایران واجباری کردن تکالیف دینی یک اشتباه تاریخی بود که نتیجه اش سرخورده شدن مردم از دین ودولت شده است درست این بود که نهاد دین از نهاد دولت جدا باشد تا هم دین وهم دولت اعتبار خود را حفظ کنند . این نقل قول برای نشان دادن توجه کدیوربه مساله لائیسیته است واصلا بمعنی قبول نظریات آقای کدیوردرباره لائیسیته نیست زیرا ایشان و همفکرانشان دراین عرصه نیز بدعت های نادرست می گذارند که جداگانه باید نقد شود که از جمله آنها اصطلاح«سکولاریسم دینی» می باشد.

ایرانیان درپذیرش جدائی دین ازدولت بیش ازدویست وپنجاه سال ازکشورهای غربی عقب مانده اند زیرا جدائی دین از دولت درسال ۱۷۷۶ درکارولینای شمالی ودر ۱۷۷۷ درایالت نیویورک قانونی شده است واکنون درقرن بیست ویکم جمهوری اسلامی می گوید که « سیاست ما همان دیانت ماست» و مطالعه کتاب های درسی ایران نیزنشان می دهد که تمام سیستم آموزشی جمهوری اسلامی تبلیغ دین شیعه امامی ورواج ایدئولوژی حکومت جمهوری اسلامی است و درست عکس سیستم های مدرن آموزشی دردنیامیباشد این آموزش برای تقویت دین نیست بلکه برای تثبیت حکومت فقها در جامعه است .آثار مخرب ترویج جهاد وشهادت باعث ایزوله شدن نسل های آینده ازجامعه جهانی خواهد شد و زمینه جنگ فرهنگ هارافراهم خواهد ساخت این جهت گیری فرهمگی خطرناک ،اهمیت ترویج لائیسیته برای برقراری حکومت لائیک و دموکراتیک درایران را دوچندان می کند .

قدرت گیری اسلام فقاهتی در انقلاب ۱٣۵۷ ریشه های تاریخی داشت وبه اعتبار بدست آمده دین باوران درسه نبرد یکصد و پنجاه سال گذشته بر می گشت که عبارت بودند :
۱ – مبارزه با استعمار در تحریم تنباکو که روحانیان را به رهبران سیاسی تبدیل کرد .
۲ – مبارزه با استبداد فئودالی در جریان جنبش مشروطه و شکست روحانیت ازتجدد طلبان که تجربه عملی آنهاشد.
٣ – مبارزه با ناسیونالیسم ایرانی خاندان پهلوی که منجر به انقراض سلطنت واستقرار جمهوری اسلامی شد .
اکنون روحانیت با حکومتی که نه جمهوری است و نه اسلامی به بن بست رسیده وناتوان از مدرنیزاسیون جامعه که نیاز زمان است به خشونت روی آورده و به بنیاد گرائی وارتجاع پناه برده است و باین ترتیب تمام اعتبار تاریخی خودرا از دست داده است .

در بررسی لائیسیته دونکته را همواره باید در نظر داشت :
اول اینکه لائیسیته معادل دموکراسی نیست واغلب حکومت های دیکتاتوری نیز لائیک بوده اند . اما دموکراسی مدرن بدون لائیسیته امکان پذیر نیست .
دوم علت اصلی شکست لائیسیته درکشورهای اسلامی به ناسازگار بودن اسلام با لائیسیته مربوط نبوده است بلکه حکومت های خودکامه عامل وعقب ماندگی اقتصادی – اجتماعی این جوامع علت شکست لائیسیته بوده است .

درتونس لائیسیته بنام اسلام جاری شده حبیب بورقیبه اولین رئیس جمهورتونس بعدازاستقلال آن کشورکه بعنوان مجتهد پذیرفته شده بود رادیکال ترین شکل لائیسیته را در کشور اسلامی تونس عملی کرد . قانون برابر حقوق شدن زنان با مردان درسال ۱۹۵۶ تحت رهبری بورقیبه یک انقلاب واقعی بود که امروزه این پیشرفت اجتماعی تثبیت شده است . بورقیبه سنن مذهبی را به چالش کشید اودر جامعه رها شده از استعمار، پیشرفت اقتصادی واجتماعی تونس را هدف قرار داد . بستن دانشگاه دینی مسجد زیتونا ، تخریب زاویه های دراویش با بولدیزر و بر چیدن اوقاف از جمله کارهای اوست . انتقاد فوق العاده شدید اوازحجاب ،تقبیح نگاه کردن به هلال ماه برای شروع و پایان ماه رمضان ، آزادکردن مصرف گوشت خوک و الکل در سال ۱۹۶۰ حتی امروز برای بعضی ها باور کردنی نیست .بورقیبه در سال ۱۹۶۴ در یک سخنرانی در تلویزیون در وسط روز درماه رمضان بنام جهاد و به استناد یک حدیث از پیغمبراسلام در مقابل دیدگان همه آب خورد و از تونسی ها خواست که روزه خودرا بخورند تا تولید ملی درماه رمضان کاهش نیابد استدلال اواین بود که پیشرفت علمی ، صنعتی وبهبود اقتصادی کشوربرای غلبه بر فقرو عقب ماندگی مقدم بر رعایت تکالیف دینی است .

درهمسایگی تونس لائیسیته درقوانین مراکش درج نشده ولی پرنسیپ های لائیسیته دررفتاروزندگی روز مره مراکشی ها جاری است وانعکاس آنرادررفتارفردی وجمعی مردم مشاهده می کنیم درعرض سال جاری دوانجمن غیر دولتی ابتکارات لائیک بخرج داده اند یکی ازآنها یعنی «جنبش برای آزادی های فردی» دروسط ماه رمضان یک مهمانی نهارعمومی و علنی ترتیب داده است و دیگری « جمعیت مراکشی برای حقوق انسانی » بحث لائیسیته را در دستور آخرین کنگره خود قرار داده است و بدنبال این دو اقدام بحث لائیسیته بعنوان یک واقعیت رشد یابنده به مساله روز تبدیل شده است وبنظر می رسد که موضوع تثبیت شده وپذیرش عمومی دارد . دراینجا نیز برعکس کسانی که مخالفت اسلام با لائیسیته راتکرارمی کنند امکان همزیستی ایندوبه تحقق پیوسته است وهمه ترکیه را مثال می زنند که یک کشور پیشرفته اسلامی و درعین حال لائیک است .
تجربه های موفق نشان می دهد که بجای حذف مذهب از زندگی جامعه باید عقلانیت جامعه را بالابرد و از این طریق میدان عمل مذهب را محدود کرد زیرا لائیسیته مذهب را به مذهبیون واگذار می کند .

اززمانی که تئوری جنگ فرهنگ ها توسط ساموئل هانتینگتون مطرح و اسلام با تروریسم وانتگریسم همسان معرفی گردید واصطلاح اسلاموفاشیسم ساخته شد ، برای جلوگیری ازجنگ مسلمانان با غیر مسلمانان درسطح جهانی که دموکراسی وحقوق بشرقربانی اصلی آنست ، بحث لائیسیته توسط روشنفکران لائیک درجوامع مسلمان به مسا له روز تبدیل شده است زیرا تجربه اروپا درقرون گذشته نشان می دهد که لائیسیته مطمئن ترین راه برای نجات جوامع ازخطربنیادگرائی دینی و تاریک اندیشی است که متاسفانه در حال حاضربعضی از جوامع مسلمان از جمله ایران گرفتارآن هستند .

در بعضی دیگر از کشورهای مسلمان در گذشته لائیسیته به سیاست دولتی تبدیل شده ولی آمرانه و دیکتاتوری بودن حکومتها ی این جوامع باعث شکست پروزه لائیسیته شده است که بعنوان نمونه می توان به مصرعبدالناصر، عراق صدام حسین و سوریه حافظ اسد اشاره کرد . تناقض های درونی لائیسیته نیز شایان توجه هستند از جمله قضاوت لائیک هااز راه دوردرباره فرهنگ های بومی، درک ناقص عموم از لائیسیته ، ریشه داشتن لائیسیته درفرهنگ کشورهای استعمارگرونیز قرابت و نزدیکی لائیسیته با لیبرالیسم .

هر کس لائیسیته خودرا دارد . برای کشورهای مسلمان با حکومت های غیرمنتخب لائیسیته دستاورد هائی داشته است نظیر توجه به حقوق زنان ود سترسی همه به آموزش و پرورش وغیره می باشد اما دموکراسی که شایسته نام خود باشد دارای پرنسیپ هائی است از آنجمله استقلال وجدائی دین از دولت و یا لا اقل خنثی بودن دولت نسبت به دین ، برابری همه بدون در نظر گرفتن دین وهمچنین آزادی انجام فرایض دینی است .

دررابطه با آزادی مذهبی یک موسسه تحقیقاتی آمریکائی بنام « پ ا و فوروم» یک بیلان جهانی از آزادی های دینی ارائه کرده است که در آن بسیاری از کشور های اسلامی در راس نقض کنندگان حقوق دینی افراد قرار دارند که این امر سیاست عدم رعایت حقوق پایه ای افراد وعدم آزادی وجدان را نشا ن می دهد که خود ناشی از وجود جواجتماعی عدم تحمل دیگران است این واقعیت نشان می دهد که عصر طلائی همزیستی ادیان درکشور های مسلمان بپایان رسیده است وروزگاری که مسلمان ، مسیحی ویهودی درکنارهم درصلح وآرامش زندگی می کردند بسرآمده است . دورانی که ولترازامپراطوری عثمانی بعنوان نمونه برجسته تحمل ادیان دیگرنام می برد وقبل ازاو منتسکیوجنگها را نه ناشی از اختلافات مذهبی بلکه نتیجه عدم تحمل دیگران وتلاش برای تسلط بردیگران می دانست دیگر به تاریخ پیوسته اند اکنون باید حکومت لائیک ایجاد شود تا انسان ها بدون درنظرگرفتن مذهب درکنارهم درصلح زندگی کنند .

هر کس هر برداشتی از لائیسیته دارد بجای خود ولی آنچه که جوهر لائیسیته است، تولرانس نام دارد. پذیرش دیگران با اکراه و یا تحمل اجباری آنان کافی نیست باید پذیرفت که حقیقت تنها دراختیار ما نیست. عیسی به دین خود، موسی به دین خود و دین هر کس بخودش مربوط است.

ماشااله رزمی سپتامبر ۲۰۱۰ - پاریس
متن سخنرانی در تلویزیون تیشک


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۷)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست