"آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد"
پاسخی به "دکتر احمد صدری"ها
مهدی اصلانی - ایرج مصداقی
•
آیا شما به جنایاتی که نظام جمهوری اسلامی تا آبان ۷۱ مرتکب شده بود واقف نبودید؟ آیا نمیدانستید قدم به سرزمینی میگذارید که حکومتش تازه از اسیر کشی ۶۷ فارغ شده؟ آیا تا آن تاریخ دستانِ مسئولان نظام و از جمله مصباح یزدی به خون صدها جامعه شناس و متخصص و استاد دانشگاه و اندیشمند آلوده نشده بود؟
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱۲ آبان ۱٣٨۹ -
٣ نوامبر ۲۰۱۰
واکنشِ شتابآلود دکتر احمد صدری تحت عنوان "پاسخ به منتقدان" (1) با هدف پاسخ به "هان ای شرم! سرخیات پیدا نیست" (2) با تکیه و تاًکید بر تاریخ دیدارشان با "استاد مصباح یزدی" در ستون اصلی خبرنامه گویا منتشر شد. ایشان در دفاع کممایه و تدافعیشان ما را متهم به جعل و دروغپردازی در ارتباط با تاریخ دیدارشان با "استاد مصباح" کردهاند. کوشش میکنیم در پاسخ به این اتهام، با تعریف از جعل، سنجش عیار آن را به انصاف خواننده واگذاریم.
ایشان خطاب به ما مینویسند: «واقعاً ایندو بزرگوار با چه روئی یک مناظره عمومی (؟!) با آقای مصباح یزدی را که هجده سال پیش (یعنی در ۱۴ آبان ۱۳۷۱) اتفاق افتاده به دو ماه قبل یعنی به ۱۱ شهریور ۱۳۸۹ منتقل کرده اند؟» (3) - تاًکید از ما- آقای دکتر شما از کجا این تاریخ را کشف! و آن را به ما منتسب کردهاید؟ در کجای نوشتهی ما آمده است تاریخ دیدار شما با "استاد مصباح" که به تازهگی به "آقای مصباح" تغییر نام دادهاند، شهریور، آنهم یازدهم بوده است. ما در نوشتهمان به نقل از شماره سوم و چهارم ماهنامه "معرفت" تاریخ درج خبر و نه تاریخ دیدار را سوم و چهارم شهریور ذکر کرده، و از قضا برای آن که تاریخ و هویتِ دیگر شرکتکنندهگان نشست بر ما دانسته نبوده، با بازکردن پرانتز () و علامت سئوال؟ آنرا اینگونه نقل کردهایم: "ماهنامه معرفت شماره ۳ و ۴ در تاریخ ۳ شهریور ۱۳۸۹ در دو قسمت خبر از "گفتگو و نشستی" (؟) میدهد با حضور "آیت الله استاد محمد تقی مصباح یزدی، استاد دکتر احمد صدری و تنی چند (؟) از اساتید و محققان دفتر همکاری حوزه و دانشگاه" (4)
شما به ظاهر حتا به اصل لینکهای ارائه شده از جانب ما مراجعه نکرده و به کمک موتور یابندهی گوگل، به سایت جهان نیوز، از تارنماهای حامی دولت وصل شدهاید. تاریخ درج خبر در این تارنما البته یازدهم شهریور قید شده است است. (5)
این حد از بیدقتی غیر آکادمیک از چهرهای دانشگاهی، عجیب و البته تنها محدود به بیان این تاریخ نمیباشد. آقای صدری در پاسخ به منتقدان هرجا سخن از حوادث انتخابات اخیر (22 خرداد 1388) به میان آوردهاند، شاید؟ به جهتِ علائقشان به قیامِ مردمی!! پانزده خرداد از این تاریخِ موردِ علاقه و خودساخته بهره گرفتهاند: "حوادث پانزده خرداد و سرکوب آن قیام مردمی .[...] کسی نیست که نداند که بعد از وقایع پانزده خرداد سال گذشته من هم مانند بسیاری از ایرانیان بلیط خود را لغو کردم و منبعد قادر به بازگشت به وطنم نیستم." (6)
تارنمای "مهرگان" از نشریات وابسته به خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی در شماره 3196 خود در تاریخ چهارشنبه 19 تیر ماه 1384 در بیوگرافی مربوط به دکتر احمد صدری پس از درج مدارک تحصیلی ایشان که به احتمال از جانبِ خود ایشان تنظیم شده آورده است: "او در درس ریاضی ضعیف بود" این ضعف جدای از شهادت بر خطا در بیان دو تاریخِ زمانی به شمارش اسکناس به ویژه از نوع دلار نیز مرتبط است. ما در جایی از نوشتهی خود اشارهای داشتیم به اختصاص کمک یک میلیون دلاری دانشگاه فارست لیک: "چندی پیش، به مدد کمکی یک میلیون دلاری به دانشگاه «فارست لیک" در نزدیکی شیکاگو، یک کرسی "مطالعات جهانی اسلامی" در آن دانشگاه بوجود آمده و آقای دکتر احمد صدری گردانندهی آن شدهاند" (7)
آقای دکتر صدری با مناعت و بلندی طبع و قابل ندانستن رقم نجومی فوق بدون آن که اصل اختصاص چنین رقمی را انکار کنند، با زبانی طنزآلود در مقام پاسخ مینویسند: "کرسی یک ملیون دلاری درست به همان اندازه اسباب تعجب است که اتوموبیل چهار چرخه" (8) به ظاهر برای تعیین واحد و اختصاص کمک به کرسی "مطالعات جهانی اسلامی" تحت نظارت و سرپرستی دکتر صدری و مقابله با تعجب ایشان، پس از این باید با اختصاص ارقامی دیگر از تریلی هجده چرخ بهره برد.
اما میماند یک سئوال؟ که پاسخ آن تنها نزد دکتر صدری میتواند باشد و بس: چرا و با چه منطقی خبرِ دیدارِ نزدیک به دو دهه قبل در ماهنامهای ایدئولوژیک و البته غیرخبری و یک سایتِ منتسب به جناحِ حامیانِ کودتا رسانهای میشود؟ چه اهمیتی در درج این خبر کهنه در صفحات اصلی این دو رسانه موجود است؟ آیا درج این خبر ارتباطی با پس دادن بلیط مسافرت جناب دکتر به قم ندارد؟ و مصداق این ضرب المثل معروف زبان فارسی نیست: "چوب را که برداری، گربه دزده فرار میکنه"
جناب دکتر احمد صدری باور بفرمایید ما برای دانستن تاریخ دیدار شما با "استاد آیتالله مصباح" به هر دری زدیم، از جمله با مراجعه به سایت دانشگاه محل تدریستان "لیک فارست". در صفحهی مربوط تعداد دفعاتی را که هر ساله با رادیو بی بی سی، صدای آمریکا ، رادیو فردا مصاحبه کردهاید را همراه با نام مصاحبهکنندهگان مشخص کردهاید. شما حتی یک نوبت شرکت در برنامهی فارسی رادیو سیدنی و گفتگو با شعله صدر و دو نوبت گفتگو با با فرنگیس حبیبی در رادیو فرانسه که هر دو گفتگو در نشریههای ایران و حیات نو ۳ نوامبر ۲۰۰۲ انتشار یافته را با دقت و حوصلهای استادانه ثبت کردهاید، و نیز دهها گفتگوی رادیویی با National Public Radio را. تاریخ و عنوانِ تمامِ نشستها و سخنرانیهایی که در خارج از کشور داشته را دقیقاً مشخص میکنید، اما کوچکترین اشارهای به سخنرانی در "محضر استاد محمدتقی مصباح یزدی" و «دانشپژوهان» باقرالعلوم و سخنرانی در سازمان »حوزه و دانشگاه» نمیکنید. چرا؟
www.lakeforest.edu
اگر خبر دیدار شما با "استاد آیتالله مصباح یزدی" در سایت های خود رژیم رسانهای نمیشد جز اطرافیان نزدیک و مورد اعتمادتان هیچکس از آن دیدارِ به زعمِ شما "عمومی" (؟) خبردار نمیشد. آنچنان که از دیگر دیدارهای احتمالی خبری منتشر نشده است. این همه پنهانکاری از سر چیست؟ خوشبختانه قبح دیدار با تئوریسین خشونت و جنایت، مصباح یزدی آنچنان است که دیگر چون هجده سال پیش فخر فروختن بدان تحت عنوان دیدار با یک فیلسوف و نظریهپرداز اسلامی جز شرمساری نصیبی نخواهد داشت.
آقای دکتر صدری، شما با این استدلال که فاقد کرامات خضر پیامبر به علم پیشبینی هستید، مدعی شدهاید که در زمان دیدارتان با مصباح یزدی در سال 1371 حوزهی دانستههایتان اجازه نمیداده تا متوجه باشید سالیان بعد "استاد مصباح" فتوای قتل صادر میکند و میدرد و می کشد. پایهی این استدلال چوبین بر یک منطق استوار است که همانا تغییر کردن شرایط و دیگران است. با فرمول آقای دکتر صدری ایشان هجده سال پیش نه با تئوریسین خشونت که با یک فیلسوف اسلامی دیدار داشته. توجیهی یکسر خطا و پلید.
شما مرقوم داشتهاید:"آقای مصباح از افرادی است که در این مدت کاملاً تغییر ماهیت داده است." و دیدار مربوط به "سالها پیش از ورود آقای مصباح به سیاست است". به زبان سادهتر شما همچنان از دیدارتان در قم با "استاد مصباح" دفاع کرده و دستکم قبحی بر اصل آن دیدار قائل نیستید. آن چنان که در دفاعی ناشیانه و بسیار بد از همکار و همفکرتان دکتر حمید دباشی کردهاید. با این کارپایهی نظری شما تغییر چندانی نمیکنید این شرایط است که مدام تغییر میکند و البته که شما خضر پیامبر نمیباشید تا بدانید فردا چه پیش میآید.
ما نوشته و گفتهایم که حمید دباشی "پیش از حوادثِ موجِ سبز و سبز شدن، از جمله در سال 2007 در کنار محمدجواد ظریف، نمایندهی پیشین حکومت اسلامی در سازمان ملل یکی از صحنهگردانهای سخنرانی ظریف در آمریکا بود" به باور ما در کنار سفیر جمهوری اسلامی بودن یعنی تاًیید و مشروعیت بخشیدن به قدرتی که جنایتپیشه است. آن چنان که سفر به قم و کنار "استاد مصباح" قرارگرفتن همین معنا دارد. تازه این شما نیستید که داوطلبانه در جلسهای حضور داشته و سپس بنا بر قرعه به این سمت منسوب شوید. این قدرت است که تعیین میکند چه کسی "مادریتور" برنامه سفیرش در آمریکا باشد نه شما.
اما نگاه شما به رخدادهای سیاسی ایران و دعواهای حکومتی پیش از حوادث موج سبز سمتوسویی دیگر داشته است و امروز در جانبی دیگر پاندول میشود. ترجمان شما از کلیدواژه "صحنهگردانی" عامل جمهوری اسلامی بودن است، لذا در پاسخ به ما که آنرا اتهامزنی هم معنا میکنید مرقوم داشتهاید: "ظاهراً تنها ایفای نقش "مادریتور" در یک جلسه عمومی برای اثبات اینکه کسی عمیل جمهوری اسلامی است در نظر این آقایان کافی و وافی است." (8) البته پیش از آوردن این فرازِ طلاییتان! در دفاع از اقدام دکتر حمید دباشی، قید "یکبار" را برای کم کردن بار احتمالی خطا آنهم از زبان و قول ما قلمی کردهاید، و لابد بر اساس ضرب المثل معروف "یکی چشم گاو است" دیگران میبایست آن را ندید میگرفتند. شوخی نمیفرمایید جناب استاد!؟ تنها مادریتور یک جلسه عمومی. مگر این امر "مادریتوری" کنسرت موسیقی در لسآنجلس بوده است که حتماً آن هم ضوابط و قیدهایی برای خود دارد.
آقای صدری بنابر گفتهی خودتان زمانِ دیدار شما به چهارده سال پس از استقرار نظامی که سلاخی کرده و پوستِ انسان دریده و تمامکُش کرده مرتبط است، آنهم با یکی از مهمترین فیلسوفها و نظریهپردازان نظام اسلامی. ایشان در همان سال 60 در مناظره و جدل فلسفی سیاسی نظام به عنوان تابلوی فلسفی نظام بر پردهی جادو ظاهر شده و در کنار عبدالکریم سروش و بهشتی دفاع از نظامی را عهدهدار میشود که از آغاز کمر به قتل مخالفان بسته است.
دیدار شما به هنگامی است که دو قتلعام جمعی در حکومت اسلامی شکل گرفته و "دارها برچیده، خونها شستهاند." مصباح یزدی پذیرنده و پذیرانندهی آن جنایات بوده است. او مبلغ یک ساختار بوده و به عنوان مدافع یک فلسفه و یک نظریهپرداز مورد شناسا واقع میشود. فلسفه ایشان از بدو امر در خدمت نظامی تمامدینی و تمامیتخواه قرار داشته است. از قضا مصباح یزدی نه تنها به نسبت شما تغییر نکرده که از ابتدای شکلگیری نظام از ایدئولوگهای ارشد نظامِ دینی بوده است.
شما زمانی با جناحی از حکومت نرد عشق میباختید، گیریم در بعد مناسبات فلسفی و علمی و تبادلآراء و تلاش جهت نزدیککردن علم و دین آنهم به سال 1371 و دوران هاشمیرفسنجانی، که در سال اول ریاست جمهوریاش ابتدا در سال 1368 دکتر قاسملو را سلاخی کردند. در سال 1369 طرح همهکشی خانوادهی دکتر کاظم رجوی به جهت نارسایی عملیاتی با ترور وی در سوئیس اجرایی شد. یک سال بعد دانشآموختهگان و شاگردان "استاد مصباح" عبدالرحمان برومند را پای آسانسور منزلش کاردی میکنند و کوتاهزمانی بعد با چاقوی نانوایی دکتر شاپور بختیار را مثله. از بد حادثه شما زمانی به دیدارِ"استاد مصباح" در قم رفتید (آبان 71) که تنها دو ماه از ترور رستوران میکونوس گذشته و هنوز پلیس آلمان برای تکمیل تحقیقات و کشف جرم خونهای دلمه بسته شده کف رستوران را نشسته است. همزمانی غمانگیزی است آقای دکتر نه؟ شما آن زمان البته در دیدارتان از "ام القرای اسلام" اهدافی مهمتر در سر میپروراندید از جمله آشتی دین و اخلاق؟! زمانی که به باور شما "استاد مصباح" هنوز سیاسی نشده و فلسفهاش را عملی نکرده است. امروز اما نگاهتان با تغییر صفبندی در چرخهی قدرت جمهوری اسلامی به جناحی دیگر متمایل شده است. مصباح همان مصباح است. از ابتدا همیشه سرسپردهی قدرتِ حاکم. معنای حرف شما آن است که ایشان پس از دوران خاتمی وجهه فلسفی و نقاب وانهاده و به راست افراطی پیوسته. به دیگر سخن و با بازتعریف شما "استاد مصباح" زمانی که فیلسوف بوده راست افراطی نبوده است. ببینیم این قضاوت تا چه حد واقعی است.
آقای صدری، مصباح یزدی کسی است که در سالهای خونین ۶۰ با تعطیل کلاسهای خود شاگردانش را برای قتل و جنایت آماده میکرد. در کتاب خاطرات او آمده است: "ایشان درسهای بخش آموزش موسسه در راه حق را تعطیل کردند و طلاب گروه (الف) را که مشغول تحصیل بودند برای مبارزه، بسیج کردند. […] به این ترتیب همه 20 نفر اعضای گروه (الف) درسها و برنامههای حوزوی خود را تعطیل کردند و برای مبارزه با تفکرات التقاطی در حد لازم برای تبلیغ آماده شدند و به کردستان – گیلان – مازندران – خوزستان – بوشهر رهسپار شدند. (9)
منظور از «مبارزه با تفکرات التقاطی» راهاندازی دستگاههای اطلاعاتی، امنیتی و قضایی و ادارهی سیستم زندانها، دادستانی انقلاب و دادگاههای چند دقیقهای و از همه مهمتر مبارزه با معاندین است. (۱۰) تصور میکنیم با این واژه و مفهوم معاند آشنایی کامل دارید.
شما در سفرتان به قم، در حضور "استاد مصباح" که به باور شما هنوز نقاب فلسفه واننهاده و سیاسی نشده از آموزش چهرههای وابسته به تفکر مصباحایسم با ستایش یاد کرده و این گونه با شعبده و خامدستی حرمت علم میشکنید: "انشاءالله امیدوار هستم که دانشگاههای کشور بتوانند از مراکزی مثل این مرکز در آینده استفاده بکنند. و از این قدرتی که در این جا ایجاد میشود و از این سنت تحصیلی که وجود دارد، از این سنت تفکری که در این جا وجود دارد، دانشگاههای کشور بتوانند از آن در آینده استفاده بکنند. و انشاالله آنها هم بتوانند از این سنت بسیار قدیم و عمیقی که در این آب و خاک وجود داشته و در این مذهب وجود داشته بهره بگیرند: سنت عقل، تعقل، جدی گرفتن سئوالها و خلاصه، سوال جدی مطرح کردن و جواب جدی دادن به آن سئوالها. [...] الان در دنیا بعضی از افرادی که در حیطههای فکری دیگری هستند مطالعه دقیق اسلام و ایران را شروع کردهاند، ولی آنها با نیّت بسیار کینهتوزانه به سراغ اسلام آمدهاند. یعنی با نیّت اینکه چگونه میتوانیم با این مسأله انقلاب اسلامی و یا اسلام در بیفتیم و اینها معاندین و مخالفین و دشمنان ما هستند." (1۱)
تراژیکترین بخش نوشتهی شما آن جایی است که تلاش میکنید با ساختی دراماتیک و پیش کشیدن پای مادر که البته بیمار هم هستند و زیارت بردن ایشان به قم، به توجیه دیدارتان با ایدئولوگ و نظریهپرداز بلندپایهی نظام بپردازید. شما میگویید در سال ۷۱ هنوز جعفر پوینده و مجید شریف کشته نشده بودند و منکر دیده بوسی با کسانی که دستشان به خون آغشته بود شده و مدعی آن که پیشگویی خضر نبی نداشته تا از آیندهی افراد با خبر باشید!
آیا شما به جنایاتی که نظام جمهوری اسلامی تا آبان ۷۱ مرتکب شده بود واقف نبودید؟ آیا نمیدانستید قدم به سرزمینی میگذارید که حکومتش تازه از اسیر کشی ۶۷ فارغ شده؟ آیا تا آن تاریخ دستانِ مسئولان نظام و از جمله مصباح یزدی به خون صدها جامعه شناس و متخصص و استاد دانشگاه و اندیشمند آلوده نشده بود؟ تنها در کشتار ۶۷ دهها زندانی مسن که استاد رشتههای تاریخ، اقتصاد، جامعه شناسی، اقتصاد سیاسی، روانشناسی، علوم سیاسی، فلسفه، علوم اجتماعی، جغرافیا، فیزیک، شیمی، ریاضی، پزشکی، حقوق سیاسی و روابط بینالملل بودند به قتل رسیدند. آیا تا آبان ۷۱ هزاران زندانی سیاسی و از جمله متخصصین طراز اول کشور به جوخهی اعدام سپرده نشده بودند؟ آیا تا آن موقع دهها هزار زندانی سیاسی بر تختهای شکنجه شرحه شرحه نشده بودند؟
ماجرا به سادهگی روایت شما نیست. ما با سیستمی مواجهیم که تنها مسئول یکسال بلیط پس دادنِ داوطلبانهی شما برای عدم بازگشت به ایران نیست. نظامِ جهنمی اسلامی مسئولیت 30 سال به ایران نرفتن دیگران را در کارنامه دارد. بیشمارانی که بدون بلیط از کوه و کمر به تبعید پرت شدند. دیدار مادران و بستگانشان و حتا خاک آنها در غربت سرد تبعید از ایشان دریغ شد. موضوعی که اینک پوست نازکتان را کمی به درد آورده، نشان از دردناشناسی شما دارد. بدین علت که شما با درد دیگران بیگانه بوده و اساساً آن را درد نمیشناختید. دردپذیری شما با حوادث اخیر بیشتر نشده، جای تازیانه را درد نمیشناختید. آقای دکتر صدری، تاریخ ستمکاری آنجایی آغاز نشده که شما بلیط سفرتان به قم را پس داده و خود را داوطلبانه از سفر به ایران و دیدار مادر بیمار محروم کردهاید. شما پس از دورانی خونین (به اعتراف خود دست کم در سال 1371) کنار خیر و نیک حماسهای قرار داشتید که تراژدی دیگران در آن رقم خورده است. این گونه سادهگی سیاسی در تطهیر کردن یک ساخت، کاری است البته استادانه.
8-6-3-1نگاه کنید به "پاسخ دکتر احمد صدری به منتقدانش." خبرنامه گویا 9 آبان 1389
7-2 نگاه کنید به "هان ای شرم سرخی ات پیدا نیست." م. اصلانی ا. مصداقی. خبرنامه گویا. 7 آبان 1389
1۱-4- www.bashgah.net
www.bashgah.net
5- www.jahannews.com
9- نگاه کنید به زندگینامه آیتالله مصباح، اسلامی، محمدتقی، ۱۳۸۲، چاپ نخست، رقعی، شومیز، صص 50-249
۱۰- از جمله دست پروردگان مصباح یزدی و مدرسه حقانی میتوان به نامهایی چون غلامحسین نیری، علی مبشری، غلامحسین رهبرپور، ابراهیم رئیسی، علی رازینی، غلامحسین محسنی اژهای، روحالله حسینیان، و... اشاره کرد. آگاهی از داستان روزی که مصباح عمامهاش را بر زمین کوبید نیز شاید خالی از لطف نباشد.: دکتر احمد صدری به قاعده باید میدانستند که حکم قتل حبیبالله آشوری که در شهریور سال 1360 اعدام شد توسط مصباح یزدی صادر شده است.
khabaronline.ir
|