سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

یادی از حسین فاطمی یار وفادار مصدق
سخنان شاهد عینی چاقو زدن شعبان جعفری به دکتر فاطمی


پرویز داورپناه


• دکتر محمد مصداق: "اگر ملی شدن صنعت نفت، خدمت بزرگی است که به ملت ایران شده، باید از آن کسی سپاسگزاری کرد که اول این پیشنهاد را کرد و آن کس شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی است" ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۶ آبان ۱٣٨۹ -  ۷ نوامبر ۲۰۱۰


زندگی فاطمی چنان مالامال از شوق مبارزه و از خود گذشتگی و فداکاری در راه آرمانهای بزرگ زحمتکشان ستمدیده میهن ما است و رنج و شادی او چنان با بحرانی ترین و شکوفان ترین روزهای تاریخ معـاصر میهن ما آمیخته است که یاد این رجل سترگ در قلب هر ایرانی شرافتمندی همیشگی است. دکتر فاطمی چه در لباس روزنامه نگار و از سنگر مطبوعات و چه در پست معاون نخست وزیر و وزیر خارجه دکتر مصدق هرگز نقش شاه و دربار سلطنتی را بعنوان مرکز فساد و توطئه ستاد نیروهای ارتجاع و دست نشاندگان امپریالیسم نادیده نگرفت و در راه معـرفی این لانه فساد سرسختانه کوشید. دکتر فاطمی در سرمقاله شماره ۷۳ باختر امروز بتاریخ سوم آبان ۱۳۲۸ بمناسبت تشکیل جبهه ملی ایران تحت عنوان "مبارزین راه آزادی جبهه ملی را تشکیل داده اند " نوشت:
"من اقرار میکنم که هیچوقت به لذت امروز مقاله ننوشته ام، امروز مانندعاشقی که پس از سالها مفارقـت و هجرت به وصل معـشوق خود رسیده است، مثل تشنه ای که روزها وشب ها در بیابانهای سوزان دویده و چشمه آب حیات را یافته است، همچون طالب مشتاقی که بکمال مطلوب خویش رسیده، در عین شوق و شعـف این سطور را بپایان می برم، زیرا که می بینم که با تشکیل جبهه ملی یک صف منظم وقوی که مظهر اراده جامعـه ایرانی است، بوجود آمده است. دیگر برای کسانی که بذر نفاق و جاسوسی می پاشید ند و نمی گذاشتند عناصر موثر و مفید دور هم جمع بشوند، امیدی باقی نیست و از محو افراد و ترور در تاریکی شب نتیجه ای نخواهند گرفت زیرا چراغ اجتماع خاموش شدنی نیست و افکار آزاد ومترقی و زنده و بیدار آنها نخواهند مرد و هـمفـکرانشان دنبال ایده آلهای پاک آنها را خواهند گرفت."
روز دهم اردیبهشت ۱۳۳۰ دکتر مصدق زمام امور کشور را در دست گرفت و دکتر فاطمی را بمعـاونت نخست وزیری بر گزید. روز ششم آبان ماه همین سال در هنگام سخنرانی بر مزار محمد مسعـود سر دبیر روزنامه مرد امروز، دکتر فاطمی هدف گلوله عبد خدائی عضو گروه فدائیان اسلام قرار گرفت و بسختی مجروح شد.
فاطمی در انتخابات دوره هفدهم مجلس شورای ملی بنمایندگی مردم تهران انتخاب شد و در مهرماه ۱۳۳۱ پست پراهمیت وزارت خارجه به او سپرده شد و بدستور دکتر مصدق امر پر اهمیت قطع روابط ایران وانگلیس را در روز سی ام مهرماه۱۳۳۱ بعهده گرفت و از همین جا کینه عمیق مصدق و فاطمی در دل تایمز نشینان پدید آمد.
دکتر فاطمی در کودتای نافرجام نیمه شب بیست وپنجم مرداد ماه ۱۳۳۲ بوسیله گارد شاهی بنحو اهانت آمیزی بازداشت شد ولی سحرگاهان پیروزمندانه به خانه اش باز گشت ودر سرمقاله یکشنبه بیست و پنجم مرداد ۱۳۳۲ (شماره ۱۱۷۲) باختر امروز نوشت:
"ساعت یازده و نیم دیشب چند افسر مسلح و قریب پنجاه، شصت نفر سرباز گارد شاهنشاهی شصت تیر بدست مثل راهزنانی که در کتابهای افسانهء قرون وسطائی خوانده اید، بخانهء من ریختند و بدون این که حتی اجازه دهند من کفش پا کنم در برابر شیون طفل یازده ماهه و مادرش مرا به سعد آباد ـ کاخ سلطنتی ـ توقیفگاه گارد شاهنشاهی بردند و در هر اطاق خانه ام نیز تا ساعت چهار صبح دوازده سرباز بیتوته فرمودند.... پس از حادثه نهم اسفند که خود شاه دخالت مستقیم در آن داشت، من دیگر تا آنوقت به دربار نرفته بودم، ولی ناگهان برای گفتن مطالبی تلفن کردم و یکسر گرسنه از وزارتخانه بکاخ اختصاصی رفتم، دیدم شاه از دکتر مصدق گله می کند و میگوید، مصدق از من رنجیده است، بگمان اینکه در حادثهً نهم اسفند من دست داشته ام. شما چه میگوئید؟ بی پروا باو گفتم که من تردید ندارم اعلیحضرت بوجود آورنده این صحنه ی شرم آور بوده اید. بعد به دو چشمان او که خیلی داعیهً معصومیت دارند، نگاه کرده، گفتم: بمن بفرمائید تا کجا میخواهید بروید. آیا اعمال فاروق برای شما سرمشق نشده است که تا آنجا رفت که تاج و تخت خویش را در روز موعود از دست گذاشت. آیا شما هم از آن راه میخواهید بروید.؟...به او گفتم: یکبار در سی ام تیر بدستور سفارت انگلیس دکتر مصدق را مجبور به استعفا کردید و سزای آنرا دیدید. آیا خیال میکنید ممکن است آن آزمایش تلخ را تکرار کرد؟»

شعبان جعفری به دکتر فاطمی چاقو زد
خانمی به اسم هما سرشار در لس آنجلس با شعبان جعفری معروف به بی مخ مصاحبه کرده و در قسمتی از متن کتاب منکر مضروب کردن زنده یاد دکتر حسین فاطمی وزیر امور خارجه دولت ملی دکتر مصدق شده است.
فریدون مظاهر تهرانی که شاهد و ناظر این ماجرا بوده است در روزنامه شرق می نویسد:
«این موضوع برای من تداعی معانی شد و تصمیم گرفتم مطلب را آن گونه که شخصاً شاهد و ناظر بوده ام به شیوه نگارش درآورم. انگیزه عدم انتشار موضوع تاکنون آن است که در رژیم گذشته به خاطر اختناق سیاه حاکم بر جامعه به وسیله نظام ستم شاهی کسی قادر به ابراز مطلبی خلاف منویات آن حکومت نبود. ولی چه همان موقع و چه بعد از انقلاب موضوع را اغلب به دوستان و آشنایان مورد اعتماد گفته بودم و حتی قرار بود مرحوم سرهنگ غلامرضا نجاتی نویسنده کتاب تاریخ ملی شدن صنعت نفت ایران و کودتای ۲۸ مرداد مشاهدات مرا در یکی از کتب خود بگنجاند که متاسفانه عمرش وفا نکرد. بگذریم و به اصل مطلب بپردازیم. به علت بچه محل بودن شخصاً و از نزدیک شعبان جعفری را می شناختم و عملاً شاهد و ناظر عملیات یاد شده بوده ام .»
شعبان جعفری ساکن محله پا گذر در«خونگاه» محاط بین گذر مستوفی و گذر باغخانه و گذر قلی بود که خیابان های اطراف آن جلیل آباد (خیام فعلی) در شرق _ بوذرجمهری در شمال و شاهپور (وحدت اسلامی) در غرب است و ما هم در همان نزدیکی منزل وی ساکن بودیم.
در یکی از روزهای اسفندماه سال ۱۳۳۲ خورشیدی (احتمالاً شش اسفند) درحالی که نوجوان ۱۷ساله ای بودم و به علت معالجه بیماری تراخم چشم مدتی بود ترک تحصیل کرده بودم جهت دیدار پدرم که افسر شهربانی بود و در اداره کارپردازی آن موقع واقع در کاخ شهربانی کار می کرد به محل یاد شده رفته بودم و به توصیه پدرم در تراس و پاگرد ورودی کاخ شهربانی قدم می زدم و منتظر پدرم بودم که ناگهان اتومبیل جیپی جلوی پلکان کاخ مذکور متوقف شد و درحالی که یک نفر نظامی در جای راننده و نفر دیگری در کنار وی بود از عقب جیپ مذکور یک نفر غیرنظامی را که ربدوشامبر تیره رنگ به بر و دمپایی به پا داشت و دارای ریش توپی سیاه رنگی بود درحالی که از جلو به دستانش دستبند زده بودند از جیپ پیاده کرده و او را از پلکان به بالا آورده و سپس از در ورودی داخل سرسرا و هال کاخ شهربانی شده و به انتهای هال رفته و از طریق پله های موجود در کنار اداره مستشاری آن موقع شهربانی یاد شده را به طبقه بالا (دوم) اتاق مخصوص رئیس کل شهربانی بردند. موقعی که شخص دستگیر شده را از کنار من عبور می دادند متوجه رنگ زرد وی در قسمت گونه ها و پیشانی شدم و عده ای می گفتند یاد شده دکتر فاطمی است. مدتی بدین منوال سپری شد. سپس دکتر فاطمی را به همان وضع که آورده بودند از طبقه بالا به پایین و هال و بعد به روی تراس و پله ها آوردند. ناگهان مشاهده کردم در خیابان جلوی پله ها که آن وقت خیابان ملل متحد نام داشت شعبان بی مخ به اتفاق تعدادی از نوچه های خود که من برخی از آنها را می شناختم و چاقو کش های حرفه ای بودند درحالی که نیم دایره ای تشکیل داده اند و هریک چاقوی برنده ای در دست دارند و به سبک مراسم عزاداری تظاهر به سینه زنی می کنند بدون آنکه چاقو را به بدن خود فرو کنند شعار می دادند: خدا، شاه ِ میهن (واژه شاه را با کسره ه تلفظ می کردند.) موقعی که مامورین، دکتر فاطمی را از پله ها پایین برده و وارد خیابان شدند و قصد داشتند او را سوار همان جیپ کذایی کنند و ببرند ناگهان شعبان بی مخ و یارانش با چاقوهای برهنه به آن شادروان حمله ور شده و ضرباتی چند وارد کردند که بغتتاً خانمی که بعداً فهمیدم خانم سلطنت فاطمی خواهر دکتر فاطمی است و از طریق خبر رادیو مطلع شده بود که برادرش را دستگیر کرده و به محل دفتر فرمانداری نظامی تهران که آن موقع در داخل کاخ شهربانی بود آورده اند خود را به آن محل رسانده که مصادف با حمله اوباش و چاقوکشان به دکتر فاطمی شده و خود را سپر بلا کرده روی برادرش افکند و از ۱۶ ، ۱۷ ضربه چاقوی حمله کنندگان شش ضربه به دکتر فاطمی و ۱۱ ، ۱۰ ضربه به خانم سلطنت فاطمی وارد شد. مامورین به صورت بهت زده ناظر جریان بودند و هیچ گونه اقدامی در جلوگیری از عمل چاقوکشان به عمل نمی آوردند. در نتیجه مردمی که در خیابان به مناسبت واقعه ازدحام کرده بودند وقتی که فهمیدند مضروب دکتر فاطمی است اعتراض و شروع به انتقاد از عمل مهاجمین کردند که به ناچار چند مامور دیگر از داخل کاخ شهربانی خارج شده و به کمک مامورین قبلی دکتر فاطمی را درحالی که روی زمین افتاده بود و خون از بدنش جاری بود با همان جیپی که آورده بودند از محل دور کردند و خواهر دکتر فاطمی را عده ای از مردم از محل دور کرده و بعداً فهمیدم به بیمارستان نجمیه برده اند. توضیح آنکه شعبان بی مخ و همکاران چاقوکش اش در آن روز لباس ورزشی به صورت بلوز و شلوار دارای رنگ های نواری آبی و قرمز و سفید به تن و کفش کتان ورزشی به پا داشتند و نوار پهنی به صورت پرچم ایران دور سینه و شانه و کمر خود بسته بودند که روی آن نوشته شده بود: «جمعیت جوانمردان جانباز!!» و یا به قول خودشان جوانمردان شاه پرست و شاهدوست. بقیه جریان را که من شاهد نبوده ام در متون کتاب های تحقیقی و تاریخی شرح داده شده و موجود است. و اما بایستی اضافه نمایم که در آن تاریخ رئیس کل شهربانی سپهبد مهدیقلی علوی مقدم، فرماندار نظامی تهران سرتیپ تیمور بختیار و فرمانده گارد شاهنشاهی سرتیپ نعمت الله نصیری (ارتشبد بعدی معدوم) بودند که با مواضعه و توطئه چاقوکشان حرفه ای و سرپرست آنها شعبان خان را خبر کرده بودند که درجا کار دکتر فاطمی را بسازند و شایع نمایند مردم او را به قتل رسانده اند که فداکاری خواهرش در آن مقطع تاریخی موقتاً وی را از مرگ حتمی نجات داد.
روز چهارشنبه نوزدهم آبان ماه ۱۳۳۳ ساعت چهار و هفت دقیقه بامداد، تیمور بختیار فرماندار نظامی و سرتیپ آزموده دادستان ارتش به زندان رفتند و حکم اعدام دکتر حسین فاطمی را در لشکر دو زرهی به وی ابلاغ کردند.
آزموده گفت اگر وصیتی دارید بفرمائید، شما که مکرر می گفتید: من از مرگ ابائی ندارم و مرگ حق است. دکتر فاطمی پاسخ داد: “ آری آقای آزموده مرگ حق است و من از مرگ ابائی ندارم، آنهم چنین مرگ پرافتخاری، من میمیرم که نسل جوان ایران از مرگ من عبرتی گرفته و با خون خود از وطنش دفاع کرده و نگذارد جاسوسان اجنبی بر این کشور حکومت نمایند.”
دکتر فاطمی درخواست کرد که پیشوای ملت و یار و رهبرش دکتر مصدق را برای آخرین بار ملاقات کند. این درخواست او رد شد قبل از اجرای حکم اعدام، دکتر فاطمی به آزموده می گوید:
" آقای آزموده! مرگ بر دو قسم است، مرگی در رختخواب ناز و مرگی در راه شرف و افتخار و من خدای را شکر میکنم که در راه مبارزه با فسادشهید می شوم..."
و سر انجام در تاریک روشن روز نوزدهم آبان ماه ۱۳۳۳ فریاد رسای آن یار وفادار مصدق راکه عاشقانه ایران را می ستود و دشمنان این سرزمین را خشم می ورزید، صفیر گلوله های چهار مامور شلیک برای همیشه در گلو خاموش ساخت. اما چهره آن روزنامه نگار شجاع و دلیر، آن سرباز نهضت ملی ایران و آن یار صمیمی و وفادار و تسخیر ناپذیر مصدق قهرمان، جاودانه بر سینه تاریخ نقش بست و تربتش زیارتگه رندان آزاده این مرز و بوم گردید.

دکتر پرویز داورپناه
۱۶ آبان ماه ۱۳۸۹


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست