سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

دیالکتیک تاریخ و منطق اصلاحات!


حبیب تبریزیان


• آقای کیانوری هم تا واپسین روزهای زندگی خود سعی در نصحیت آقای خمینی و مقام رهبری داشت. او هم تا واپسین روز حیات خویش خود را سرنشین کشتیِ انقلابی میدانست که سکاندارش کشتی انقلاب را درست هدایت نمیکرد... عریضه آقای نگهدار به رهبر نشان میدهد که ایشان نمی خواهد بفهمند که او و امثال او در این کشتی انقلاب و گفتمان آن مصرف سوخت کشتی بوده اند نه حتی سرنشین ساده آن ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۶ دی ۱٣٨۹ -  ۱۶ ژانويه ۲۰۱۱


«...و کار کسانی که جز به هموار سازی راه آشتی ملی نمی اندیشند آن است که به همگان بباورانند که می توان نگذاشت کار به آنجا بکشد که کار از کار بگذرد و راه اصلاح مسدود شود. من به وضوح برق این دغدغه را در رفتار آقایان موسوی و کروبی و خاتمی و اخیرا در سلوک آقای هاشمی می بینم و می پسندم. کسی که به امکان اصلاح رفتار رهبران معتقد نیست اصلاح طلب نیست» فرخ نگهداردر نامه به رهبر.

نامه ی نصیحت آمیز آقای فرخ نگهدار به مقام رهبری و هشدار به وی که مبادا فردوست ها از شما آریامهر بسازند وا کنش وسیعی را در بین فعالین سیاسی (البته بیشتر خارج کشوری) برانگیخته است. نقد تفصیلی این نامه میتواند به ده ها صفحه برسد که هم از توان من خارج است و هم از حوصله خوانندگان احتمالی این یاداشت. لذا من بجای نگاه تفصیلی و مورد به مورد به منطق این نوشتار می پردازم. و بعنوان آغاز، این پرسش ساده را در برابر آقای نگهدار میگذارم که: آیا عنوان مقام معظم رهبری، و ولی امر مسلمین، برای روضه خوانی که تحصیلات دبیرستانی هم ندارد، آرایا مهرانه تر است یا لقب آریا مهر برای پادشاهی که حد اقلش که پدرش شاه بوده و... .آیا اگر یک داروغه خود را بزرگ ارتش دار بنامد نابهنجار تراست یا یک سرهنگ ستاد دیده ؟
آقای کیانوری هم تا واپسین روزهای زندگی خود سعی در نصحیت آقای خمینی و مقام رهبری داشت. او هم تا واپسین روز حیات خویش خود را سرنشین کشتیِ انقلابی میدانست که سکاندارش کشتی انقلاب را درست هدایت نمیکرد. او هم تا واپسین روز حیات، خود و حزب توده را بخشی از کاروان گفتمان انقلاب با مضمون ضد امپریالیستی، ضد پهلویستی، ضد صهیونیستی و... ، میدانست. و در واقع کاروان گفتمان انقلاب شامل گفتمان چپ هم میشد و، نه در آنهگام تردیدی در آن بود و نه امروزه ولی نه بعنوان قافله سالار بلکه بعنوان هیزم کش.
امروزهم هیچ یک از نمایندگان رسمی چپ بخود این زحمت را نداده اند تا رسماً بگویند در این تحول چند دهه «جای تاریخی ما آن جا نبود که که قرار گرفته بودیم». هنوز هم گفتمان انقلاب آن خط قرمزی است که جامعه سیاسی ایران را نه از منظر ساختار جامعه شناختی سیاسی و تاریخی و از منظر موقعیت ژئو پولیتیکی اش؛ یعنی آرایش طبقاتی و مناسبات نیروهای سیاسی اش و رابطه اش با دنیای مدرن، بلکه از منظر پدر کشتگی تاریخی و منافع قبیله ایی به دو اردوی متخاصم تقسیم میکند. سی دو سال از سقوط رژیم شاه میگذرد ولی هنوز روح شعارِ مرگ بر شاه تا آنجا بر گفتمان سیاسی چپ حاکم است که آقای نگهدار را وامیدارد که به رهبر هشدار دهد مبادا آریا مهر شود: آیا این روضه خوان مست کمتر از شاه آدم کشته است ؟ آیا او کمتر بر مردم ستم روا داشته است ؟ آیا او با این همه در آمد نفتی پیشرفت زیاد تری برای مملکت نسبت به رژیم شاه ایجاد کرده است؟ آیا رژیم مقام رهبری فضای اجتماعی ـ فرهنگی ـ سیاسی بهتری از رژیم شاه برای کشور ایجاد کرده است؟
عریضه آقای نگهدار به رهبر نشان میدهد که ایشان نمی خواهد بفهمند که او و امثال او در این کشتی انقلاب و گفتمان آن مصرف سوخت کشتی بوده اند نه حتی سرنشین ساده آن.
واکنشها نسبت به نامه آقای نگهدار از جمله نقد منطقی و دور از عصبیت آقای بهزاد کریمی به وی برغم دقت و نکته سنجی انتقادیشان متأسفانه از این کاستی بر خور دار هستند که همه قضیه را عرصه ای محدود، بلحاظ سیاسی، به نقد میشکند و در جزئیات جنگل موضوع چنان فرو میروند که گستره و زمینه تاریخی آنرا یکسره از یاد میبرند. واقعیت اینست که در یک گستره وسیع تاریخی سازمان اکثریت، بعنوان بخشی از نیروی چپ و نیروی چپ بعنوان بخشی از گفتمان و نیروی انقلاب در همان شط واحد تاریخی ای ره میسپارند که رژیم حاکم و رهبر در رأس آن لذا این شط را نمیتوان خشک کرد بلکه فقط باید آنرا لاروبی کرد. این است آن نتیجه درست و منطقی که از نامه و رویکرد تسلیم طلبانه آقای نگهدار میتوان گرفت. نمیتوان بطور کلی از گفتمان انقلاب قاطعانه فاصله نگرفت و تواماً موضع اصلاح طلبانه ی هرچند متمایل به تسلیم طلبی آقای نگهدار را کوبید.
متأسفانه در کشور ما عادتیست که یا از این سر و یا از آن سر بام می افتیم. و امروزه برخی انقلابیون دیروز اصلاح طلب دوآتشه شده اند تا آنجا که فکر میکنند کفتار را هم میتوان اهلی کرد چونکه از خانواده سگ سانان است.
گفتمان مدرنیته از درون کلیسا فراروئید چون یگانه بستری بود که خارج از آن هیچ گونه امکانی برای بحث و فحص و تحقثق نبود. اما با برونزائی بخشی از همان رفرماسیونیستها از درون شبستانها کلیسایی و گفتمان اسکولاستیسم، اصلاح طلبی کلیسایی جای خود را به میدان پیکار رویاروی سکولاریسم و کلرجیکالیسم (کشیش سالاری) داد. یعنی گفتمان عرفی در برابر گفتمان شرعی قرار گرفت. آری اگر جمهوری اسلامی توانسته بود از مملکت ما یک شوروی و یا جمهور دموکراتیک کره بسازد، آنوقت همه راه ها بسوی دموکراسی باید الزماً از درون دهلیزهای حزبی عبور میکردند. ولی خوشبختانه امروز به برکت اصلاحات همان شاه دیکتاتور و پدر قلدرش، ما نه در موقعیت کره هستیم و نه در وضعیت اتحاد شوروی. جنبش سیاسی و اعتراضی در میهنمان، حتی صرفنظر جنبش سبز، آن عناصر و خمیر مایه لازم سیاسی را دارد تا مجبور نباشد بطور«اکید و مطلق»، خود را مشروط و منوط به اصلاح رهبر و نظام ولایی ایشان کند.
منطق اصلاحات خود تابعی از منطق توازن نیرو است. و اصلاحات تعریف منجمد و متصلبی ندارد. فشار سیاسی و اعتراضی مردم میتوان یک رژیم سیاسی را به تسلیم وادارد همانگونه که طی سه دهه گذشته شاهدش بوده ائیم. اصلاحات را میتوان به مبارزه مسالمت آمیز و مقاومت مدنی تعبیر کرد و یا نه، به فعالیت در چهار چوب یک نظام حقوقی. رژیم شاه نمونه ایی از رژیمهایی بود که کاملاً میتوانست با اصلاحات در ساختارش به یک نظام دموکراسی مدرن تحول یابد چون بسیاری از رویکرد های او در عرصه های مختلف نه تنها تباینی با انتظارات نیروهای دموکراسی خواه امروز نداشت بلکه حتی در بسیاری موارد فرای سطح آنچه بود که مخالفینش، امروزه، بدان قانع گشته و یا انتظار آنرا دارند ولی انتظاراصلاحات به معنای واقعی کلمه در چهار چوب نظام حقوقی والایی و لومپنکراتیک موجود بیشتر به هذیان گوئی شبیه است تا چیز دیگری. رژیم شاه، در بسیاری عرصه ها ،هم با نیروهای مخالفش همسو بود بدون اینکه آنها خود بدانند و هم، با گرایش عمومی توسعه جهانی، پیش زمینه ایی که رفرم را در آن ساختار تسهیل میکرد، حال انکه این ررژیم در تمامی عرضه بدون استثنا تمام قد در برابر نه تنها مخالفین داخلی و مطالبات برحق و ابتدائیشان ایستاده است بلکه از موضعی ارتجاعی و بس ماجراجویانه در برابر اجماع جهانی نیزایستاده و بحساب رنج مردم ما برای دنیا گردن کشی میکند.
اگر بتوان این معجزه را کرد تا با پیوند زنی از گلابی سیب و یا از سیب نوعی گلابی بدست آورد تصور اینکه با پیوند زنی گلابی بر روی تنها بلوط بتوان میوه ایی بدست آورد خیلی خیالپردازانه است. برای اینکه بدانیم هر رژیمی تا چه حد اصلاح پذیر است، باید به همسوئی و همسازی یا برعکس ناهمسوئی و ناهمسازی اش با با مقتضیات سیاسی روز، و انتظارات منطقی مردمش و جایگاهش در روند عمومی جهانی و ملی توجه کنیم. و فراموش نکنیم مبارزه مسالمت آمیز، از طریق نافرمانی مدنی نیز خود نوعی اصلاح صلبی است که با تسلیم طلبی امثال آقای نگهدار تفاوت بنیادی دارد.

مایل بودم بحث اصلاحطلبی را بیشتر بشکافم ولی فکر میکنم از حوصله خارج میشود. این یاداشت را برای سایت اخبار روز و در ارتباط با یاداشت آقای کریمی میفرستم امید که درج شود.
حبیب تبریزیان


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست