شراکت در "ولایت"
قبا بردوش خامنهای، قدرت در دست سپاه!
احمد فرهادی
•
انگیزهی نگارش این چند خط نگرانی دوگانهای است برخاسته از نوشتهی فرخ نگهدار زیر عنوان «آقای خامنهای! فردوستها از شما آریامهر میسازند» و پاسخهای ف تابان، احمد پورمندی و بهزاد کریمی به آن. نخست نگرانی از عدم توجه هر ۴ نفر به همهی پیچیدگی اوضاع و خلاصه کردن همهی عوامل تنها در خامنهای، دوم نگرانی از زیر پا گذاشته شدن معیارهای احترام به حق آزادی بیان در اعلام برائت مشترک تابان و پورمندی
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۶ بهمن ۱٣٨۹ -
۲۶ ژانويه ۲۰۱۱
انگیزهی نگارش این چند خط نگرانی دوگانهای است برخاسته از نوشتهی فرخ نگهدار زیر عنوان «آقای خامنهای! فردوستها از شما آریامهر میسازند» و پاسخهای ف تابان، احمد پورمندی و بهزاد کریمی به آن. نخست نگرانی از عدم توجه هر ۴ نفر به همهی پیچیدگی اوضاع و خلاصه کردن همهی عوامل تنها در خامنهای، دوم نگرانی از زیر پا گذاشته شدن معیارهای احترام به حق آزادی بیان در اعلام برائت مشترک تابان و پورمندی. این نوشته تنها به این دو مهم میپردازد و به اظهارات دیگری که از نظر نگارنده، به ویژه در نوشتهی نگهدار، خطای بسیار جدی به شمار میآیند نمیپردازد.
یگانگی در ارزیابی!
به گمان نگارنده هر ۴ نوشته در ارزیابی از قدرت خامنهای هم راستا هستند. نگهدار او را در موقعیتی میداند که «موضعگیری یک جانبه»اش قادر است «اوضاع را بچرخاند». تابان و پورمندی در نوشتهی مشترکشان خامنهای را «سلطانی» مینامند «که خداوند به نماینده ی او در آسمان تبدیل شده و قدرت و ثروت افسانه ای را در هم آمیخته» است. و کریمی مینویسد «خامنه ای ... از همان بیست سال پیش ... تصمیم خود را گرفت و به اجرا هم گذاشت ... بارگاه راه انداخت و دربار ساخت و در همه جا شحنه گماشت ... تا بر هر نهاد و ارگان و در هر عرصه و زمینه در کشور فرمانروایی کند. و دقیقاً شخص علی خامنه ای بود که چنین کرد». هر ۳ نوشته از خامنهای تصویر خداوندی توانا به هر کار و فرمانروایی مطلق را ارایه میدهند که گویا همهی اعوان و انصارِ قدرت فرمانبر و مطیع بیچون و چرای اویند، هرچه را که برنامه میریزد انجام میگیرد و هرچه را که میخواهد برآورده میشود.
اختلاف در ارزیابی!
در ارزیابی از ظرفیت تغییرپذیری خامنهای و امکان از قوه به فعل درآمدن چنین ظرفیتی نیز بین برائتنامهی مشترک تابان و پورمندی و نوشتهی نگهدار تناقض چشمگیری مشاهده نمیشود. نگهدار ارزیابی میکند «هنوز تسلیم به انتها نرسیده» و با امیدی کمسو مینویسد «گرچه یاس از تصحیح رفتار شما ... کاملا فراگیر است ... اما تحلیل جدی اوضاع کشور حاکی از بازگشت ناپذیر شدن روندها نیست» و «هنوز راه اصلاح باز است هرگاه رهبر... قدرت قانونی خود را به اهرم اجرای اهداف یک جناح تبدیل» نکند. تابان و پورمندی نیز خود را کاملا ناامید نشان نمیدهند و، گرچه با بیان منفی، مینویسند «کمتر تحولی بوده است که با تغییر رفتار سلاطین دیکتاتور و مستبد صورت گرفته باشد»، یعنی قبول دارند تحولی هم بوده که «با تغییر رفتار سلاطین دیکتاتور و مستبد صورت گرفته باشد». کریمی حساب خود را از هر سهی آنان جدا میکند و با بیان اینکه «خامنه ای ... تصمیم اش را ... از همان بیست سال پیش ... گرفت و به اجرا هم گذاشت»، دعوت از خامنهای به تغییر رفتارش را «بی نتیجه ... و همان پیشنهاد مکرر ولی ابتر هاشمی رفسنجانی» مینامد. طرفه آنکه تابان و پورمندی، با وجود آنکه خواسته یا ناخواسته در ارزیابی به نگهدار نزدیکاند، چنان برنگهدار خشم میگیرند و برمیآشوبند که مینویسند «سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) باید راهی برای این معضل بیابد». احتمالا از سازمان مشترکشان توقع دارند یا جلوی قلم آقای نگهدار را بگیرد و به عدم اعلام نظر واداردش، یا او را اخراج کند. خوشبختانه کریمی از همین انتظار هم نه تنها به صراحت و بسیار نیکو فاصله میگیرد بلکه با آن مخالفت نیز میورزد.
آیا این اختلاف در خور آن برآشفتگی است؟
بگذارید نخست به نگرانی دوم بپردازیم و آشفتگی ناشی از آن. اصل ماجرا چیست؟ هم نگهدار و هم تابان و پورمندی خامنهای را صاحب قدرت اصلی حکومت میدانند. نگهدار امیدی کمسو به تغییر رفتار او بسته، تابان و پورمندی هم کاملا از او قطع امید نکردهاند، حتا شاید امید در این جملهی آنها «کمتر تحولی بوده است که با تغییر رفتار سلاطین دیکتاتور و مستبد صورت گرفته باشد» کمسوتر از امید نگهدار نباشد. اینجا هم ظاهر کار هرچه باشد باطناش همسویی است. پس اختلاف اصلی چیست؟ ظاهرا برآشفتگی در برابر تمثیلها و مسایل متعدد تحریکآمیز و ناصوابی است که آقای نگهدار در نامه آورده است. ولی آیا این برآشفتگی میتواند چنان مبنای قوی داشته باشد که اعتبار آزادیخواهی دو فرد سیاسی را که عمری برای تامین آزادی، به ویژه آزادی بیان، کوشیدهاند زیر سایه قرار دهد و آنها را وادارد اخراج او را از سازمانشان بخواهند؟
میتوان تک تک مواردی را که تابان و پورمندی دلیل برائت خود نام بردهاند شکافت ولی چنین کاری هدف این نوشته نیست. تنها برای نشان دادن کنه اختلاف من به یک مورد اشاره میکنم. تابان و پورمندی مینویسند «در نگاه نگهدار اما این سلطان، به «رهبر» شاید بیگناهی تبدیل میشود که خودش خوب است، اگر اطرافیانش بگذارند». آیا واقعا از نوشتهی نگهدار چنین برمیآید؟ آیا همین جملهی ناخوشایندی که نگهدار مینویسد «من گناه همه فجایعی که رخ میدهد را تنها بر عهده رهبری نظام نمیگذارم. همه مسوولیم اما هرکس به میزان مسوولیت خویش»، خود به صراحت گویای این نیست که او اولا رهبر را هم مسئول و گناهکار میداند، ثانیا از آنجا که هرکس به میزان مسوولیت خویش مسئول است، بیشتر گناه را به گردن رهبر میاندازد که مسئولیتاش بیشتر است؟ آیا او به صراحت به خامنهای نمینویسد «من حتی مسوولیت شعارهای براندازانه را بر عهدهی سازمانهای سرنگونیطلب نمیاندازم. زیرا تصمیم آنها به هیچ وجه قادر نبود فضا را بگرداند. اما موضع گیری یک جانبه شما قادر بود اوضاع را بچرخاند و چرخاند»؟
آری فضایی که نگهدار در نامهاش ساخته برای بسیاری از ماها ناخوشایند است. گاهی، و از جمله در نوشتهی مورد بحث، او هنر «گفتوگو حتا با شیطان» را چنان غیرهنرمندانه با حشو و زواید کاملا زاید و بدردنخور آلوده میسازد که آدمی را برمیآشوبد. ولی این بیهنری را اگر کنار بگذاریم، گمان میکنم تقابل دو شیوهی برخورد سیاسی در برابرمان آشکار میشود. شیوهای که از خطاب قرار دادن اشخاصی مانند خامنهای ابایی ندارد اگر باور داشته باشد از این کار سودی برای مردم عاید میشود، و شیوهای که از خطاب قرار دادن اشخاصی مانند خامنهای چنان نفرت دارد که اصولا آن را به زیان مردم میداند و حاضر نیست امکان سودآوری احتمالی آن با وسواس و دقت سیاستمداران مجرب مورد بررسی قرار گیرد. حساب کریمی در این مورد روشنتر و از جهتی قابل فهمتر است. او میگوید «خامنه ای ... تصمیم اش را ... از همان بیست سال پیش ... گرفت و به اجرا هم گذاشت» پس دعوت او به تغییر رفتارش بی نتیجه است. خوب کسی که دعوتی را بینتیجه میداند بدیهی است که با آن مخالفت کند و چنین هم میکند. فعلا به این موضوع نپردازیم که چنین استدلالهای ذاتگرایانه یکی از مهمترین سنگهای راه گفتوگوی بین نیروهای درگیر در سیاست و جامعه هستند و راه را بر گذر کم هزینهتر دشوار و سنگلاخی میکنند.
من برخلاف نگهدار، تابان، پورمندی و کریمی معتقدم خامنهای تصمیمگیر نهایی نیست، او نمیتواند تصمیمی مهم بگیرد و حتا اگر در محدودهی معینی هنوز اختیار تصمیمگیری داشته باشد مشروط به جلب موافقت سران سپاه است. از این رو اگر قرار است چشم به تغییری کارساز داشت باید نیروی اصلی قدرت یعنی سپاه مورد خطاب قرار گیرد. برخلاف نگهدار معتقدم خامنهای چنان در باتلاق قدرت پرستی فرو رفته و چنان تاری طی این بیست ساله دور خود تنیده که امروزه اگر بخواهد هم نمیتواند از آن رها شود و تصمیم دیگری بگیرد. علاوه بر آن اتخاذ چنان تصمیم شجاعانه برای چنین تغییر کارسازی، برازندهی شخصیتهای فرزانه و شجاعی مانند زندهیاد منتظری است و به قد و قوارهی فردی چون خامنهای نمیزیبد. ولی باور دارم خود اصل خطاب قرار دادن مخالفان و دشمنان، گرچه ممکن است تاثیر مورد انتظار را نداشته باشد، به خودی خود نادرست نیست و نباید موجب برآشفتگی و رویآوری به خواستهای غیردمکراتیک و حذفگرایانه شود. به قول معروف «حتا با شیطان هم میتوان گفتوگو کرد».
خامنهای شریک قدرت است نه بیشتر!
این برآشفتگیها میگذرد ولی آنچه بسیار نگران کننده است این است که نگهدار، تابان، پورمندی و کریمی از خامنهای در خیال خود فرمانروایی مطلق و بسیار موفق ساختهاند که گویا همهی اعوان و انصارِ قدرت فرمانبر و مطیع بیچون و چرای اویند، هرچه را که برنامه میریزد انجام میگیرد و هرچه را که میخواهد برآورده میشود. و شوربختانه تنها نگهدار، تابان، پورمندی و کریمی نیستند که چنین میانگارند. ولی به گمان نگارنده شواهد ودلایل بسیاری وجود دارند که این اندیشه را، که از چندین سال پیش مطرح است و روز به روز نیز اقبال بیشتری مییابد، مستدل میکنند که خامنهای در آرزوی ساختن قدرتی یگانه و بیرقیب غولی را پرورانده که اکنون به شریک و رقیب سرسخت او در قدرت تبدیل شده است که روز به روز جای او را در قدرت تنگتر میکند. دستکم از زمان کودتای ۲۲ خرداد میتوان دید که خامنهای یکی از شرکای قدرت حکومتی است و نه فرمانروای مطلق آن، و آن هم نه شریکی که دست بالا را داشته باشد. نگارنده از فردای کودتا چندین نوشته در این رابطه نگاشته است.
خامنهای گرچه ۵۰ روز پس از بر دوش انداختن قبای "رهبری"، مطابق قانون اساسی اصلاح شده، از "ولی فقیه" به "ولی مطلق فقیه" ارتقاء مقام یافت و اختیارات قانونی بسیار فراختری نسبت به آقای خمینی به دست آورد [پانویس۱]، ولی در واقعیت امر قدرتش بسیار کمتر از او بود، نه بین مردم جایگاه والایی داشت نه بین روحانیون، نه اتوریتهﻯ سیاسی داشت نه اتوریتهی فقهی. او، آگاه بر این ضعفها و برای جبران آنها، به تکیه بر نیروهای امنیتی- نظامی و گسترش روحانیون مواجب بگیر حکومتی رو آورد و مهندسی و گسترش بی حدوحصر "بیت رهبری" جدید را به آنان سپرد. روشن بود روحانیونی از جنس طائب و سردارانی از جنس محصولی را نه دینداری زاهدانه به خدمت "ولی فقیه" سوق میداد نه میهنپرستی پاکبازانه. آنها را شهوت قدرت و بوی «میلیارد میلیارد پول بیزبان مردم» از خود بیخود کرده بود و به سوی سرچشمهی قدرت میکشاند و پاداششان نیز باز شدن راه تمتع کامل از آن منبع لایزال بود که نصیبشان شد. با گذر سالها اندک اندک و آرام آرام "بیت رهبری" به فرمانروای مطلق حکومت تبدیل شد که خود "رهبر" را هم رهبری میکرد. آقای نوریزاد در آخرین نامهاش به "رهبر" نوشت: « مراقب فتنهها باشید. فتنههایی که بانیان آن ... در اطراف شما آرایش یافتهاند ... فتنه را در تحرک قدرتی بکاوید که در سایه است. قدرتی که هرگز مطیع شما نیست ... سران واقعی فتنه، سران قدرتهای در سایهاند. سرانی که میلیارد میلیارد پول بیزبان مردم را جابجا میکنند ...».
روند دگرگونیها در "بیت رهبری" فراتر رفت و سازمان یافتهترین بخش "بیت" (یعنی سپاه) به تدریج نیروهای امنیتی و روحانیون مواجببگیر بارگاه "رهبر" را نیز زیر چتر خود گرفت. در جامعه نیز اوضاع به جایی رسید که همهی موافقان و مخالفان حکومت را به این نظر رساند که "ولی مطلقهی فقیه" جز از طریق سرکوب قادر به اعمال "رهبری" نیست. از یک سو نیاز "رهبر" به سرکوب فزونی یافت از سوی دیگر همهی نیروی سرکوب، حتا دستگاه قضای اسلامی، زیر نگین سپاه قرار گرفت. [پانویس ۲] سپاه آرام آرام به "رهبر" فهماند که بدون او اختیار قانونیاش امکان اعمال و "رهبری"اش معنا نخواهد داشت.
شکست کودتا جان خامنهای را نجات داد!
ولی روند دگرگونیها باز هم فراتر رفت. سپاه برای سیطره کامل بر کشور و به دست گرفتن کامل و بیواسطهی حکومت آب را گلآلود کرد و دست به کودتا زد، ولی پیروز نشد. مردم با ایستادگی ستایشبرانگیز نگذاشت کودتای ۲۲ خرداد موفق شود و به سپاه فهماند که به راحتی تن به حکومت مستقیم نظامیان نخواهد داد. به این ترتیب سپاه نیز نتوانست سیر قدرتیابیاش را بیدردسر طی کند و پی برد هنوز برای مدتی منبع مشروعیت قانونی قدرتاش غیرمستقیم خواهد بود و در شرایط کنونی چارهای ندارد جز توسل به اختیارات قانونی "ولی فقیه". شکست کودتا و هشت ماه درگیری خیابانی نشان داد سپاه هنوز از منبع مشروعیت قانونی که از طریق اختیارات قانونی "ولی مطلقهی فقیه" به دست میآورد بینیاز نیست و هنوز به خامنهای برای سوء استفاده از اختیارات قانونیاش نیاز دارد. بی سروصدا از جلوی صحنه به پشت صحنه خزید و "رهبر" را دوباره به سنگر مقدم هول داد. به این ترتیب این معادله ساده اعتبار تازهای یافت که خامنهای برای "رهبری"، در شرایط فقدان اتوریته، خود را نیازمند تکیهگاه نظامی- امنیتی میبیند که زیر فرمان سپاه است و سپاه فعلا برای اعمال قدرت به اختیار قانونی "ولی فقیه" نیاز دارد. بر این پایه طرفین برگشتند سر توافق پیشین، اختیار قانونی "رهبری" در دست سپاه و قبای "رهبری" بر دوش خامنهای. زندهیاد آیتالله منتظری چند ماه پیش از درگذشت، اصطلاح "ولایت نظامیان" را به کار برد، اصطلاحی که بعدها از سوی بسیاری دیگر نیز به کار گرفته شد.
شکی ندارم اگر کودتا مطابق نقشهی ستاد کودتا و با سرعت پیشبینی شده به فرجام میرسید اکنون آقای خامنهای نه تنها عناوین پرطمطراق و بوی نم و کهنگی سدهاساله گرفتهی "ولی فقیه"، آن هم از نوع مطلقاش، و "رهبر" را یدک نمیکشید، بلکه درقید حیات نیز نبود. یا هواپیمایاش سقوط میکرد، یا ماشیناش منفجر میشد، یا قلباش ناگهان از تپش میایستاد. عجایب را ببین که او حفظ قدرت و جاناش را پس از کودتا مدیون همان "فتنه"ای است که در قلع و قمعاش با شرکای قدرتمندتر از خودش همکاری و همراهی میکرد و میکند.
خامنهای مسئول اصلی بحران کشور است!
اشتباه نشود من بر این نظر نیستم که آقای خامنهای گول خورده است، او اصلا گول نخورده و کاملا در جریان اوضاع بوده و هست. بارها نوشتهام «آقای خامنهای مسئول اصلی پایمال کردن حقوق مردم، تقلب، دروغ و ریای آگاهانه و کشاندن کشور به بحران و ورطهی سقوط است زیرا این اوست که کلید طلایی قدرت را در اختیار شرکای خود قرار داده است و همهی این جنایات زیر لوای "رهبر" و "ولایت مطلقهی فقیه" افتاده و میافتد»[۳]. خامنهای آگاهانه منافع ملت ایران را با سودای خلافت تاخت زده و شمشیر قدرت را در اختیار سرداران غارتگر سپاه قرار داده تا بر فرق مردم بکوبند و کشور را غارت کنند. او آگاهانه به مردماش خیانت ورزیده است و باید در دادگاه محاکمه و مجازات شود.
پس بحث بر سر از زیر ضرب در آوردن خامنهای نیست. بحث بر سر این است که با اغراق در قدرت او به پنهان شدن نیروی اصلی کودتا درون گردوخاک برخاسته از "رهبر"پرستی و "رهبر"ستیزی یاری نرسانیم. امروزه نیروی اصلی کودتا سپاه است که سراناش در ستاد مدیریت حکومتی، "بیت رهبری"، لانه کردهاند و در آن دست بالا را دارند. سپاه در بلوک حکومتی حرف اصلی را میزند، چراغ خاموش پیش میراند، با زیرکی کامل کارهایاش را پیش میبرد و نفرت حاصل از آن را حوالهی "رهبر" و "ولی مطلقهی فقیه" میکند و سناریوهای جدید برای آینده آماده میسازد. هیچ بعید نیست در آیندهای نه چندان دور همین سپاه، نقاب "ولایت"خواهی را از چهرهاش کنار زند، چفیه از گردن بردارد و کراوات بر یقه ببندد، و چون ناجی ایران و ایرانیت و نیروی رهایی بخش مردم از شر "ارتجاع" وارد میدان شود.
موضوع اصلی را فراموش نکنیم!
بزرگ کردن بیخود احمدینژاد و کاهش پیچیدگیهای ناشی از درگیریهای درون کودتاگران به صورتی که احمدینژاد و اعوان و انصارش را یک جناح و بقیه را یک جناح نشان دهد، نیز ساده کردن قضیه است که به شدت به شناخت دقیق اوضاع زیان میرساند و پیشبینی آینده را مشکل میسازد.
امروزه هر اتفاق سیاسی که مورد توجه و بررسی قرار میگیرد باید مواظب باشیم رد پای حاکم اصلی کشور یعنی سپاه را گم نکنیم.
==========================================
[پانویس ۱]
تغییرات عمده قانون اساسی بر اثر بازنگری سال ۱۳۶۸
اصلاحات قانون اساسی، علاوه بر حذف شرط مرجعیت برای "مقام رهبری"، جهت کوتاه کردن قد قانون اساسی به اندازهی قوارهی "رهبر" تازه انتخاب شده، در دو راستای کلی صورت گرفت. ۱ – غلیظتر کردن برتری دین بر جمهور مردم و افزودن بسیار زیاد بر قدرت و اختیارات نهادهای منبعث از دین (ولایت فقیه و زیرمجموعهی آن)، و کاستن از قدرت و اختیار نهادهای منبعث از مردم (نهادهای انتخابی)، که مقتدرانه و آشکارا با تغییر عنوان «ولایت» به «ولایتِ مطلقه» و تغییر نام «مجلس شورای ملی» به «مجلس شورای اسلامی» به نمایش گذاشته شد. یکی از تغییرات پایهای در این راستا حذف این شرط از قانون اساسی است که «ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه»ای است «که اکثریت مردم او را به رهبری شناخته و پذیرفته باشند» و واگذاری بلاشرط انتخاب رهبر به خبرگان رهبری. ۲ – تمرکز قدرت و افزایش قدرت فردی مانند حذف امکان گزینش «شورای رهبری» به جای "رهبر"، حذف شورای عالی قضایی و حذف شورای عالی دفاع.
فهرست تغییرات عمده چنین است:
۱ – تغییر نام ولایت به ولایت مطلقه (اصل ۵۷)
۲ – تغییر نام مجلس شورای ملی به مجلس شورای اسلامی (اصل ۵۸)
۳ – افزایش اختیارات شورای نگهبان (اصول ۵۸ و ۹۹)
۴ – حذف مقام نخست وزیری (اصل ۶۰)
۵ – حذف شورای عالی قضایی (اصول ۹۸ و ۱۷۵)
۶ – حذف شرط مرجعیت برای مقام رهبری (اصل ۱۰۷)
۷ – حذف این شرط که «ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه»ای است «که اکثریت مردم او را به رهبری شناخته و پذیرفته باشند» و واگذاری بلاشرط انتخاب رهبر به خبرگان رهبری (اصل ۱۰۷)
۸ – حذف پیشبینی ابن حالت که به جای رهبر «شورای رهبری» برگزیده شود (اصل ۱۰۷)
۹ – افزایش اختیارات رهبری (اصل ۱۱۰)
۱ – ۹ – اختیارات جدید
۱– ۱– ۹ – تعیین سیاستهای کلی نظام جمهوری اسلامی ایران پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام.
۲– ۱– ۹ – نظارت بر حسن اجرای سیاستهای کلی نظام.
۳– ۱– ۹ – فرمان همهپرسی.
۴– ۱– ۹ – حل معضلات نظام که از طرق عادی قابل حل نیست، از طریق مجمع تشخیص مصلحت نظام.
۵– ۱– ۹ – اختیار تفویض بعضی از وظایف و اختیارات رهبری به شخص دیگر
۲ – ۹ – انتقال اختیارات از طریق سلب آنان از بخش انتخابی
۱– ۲– ۹ – نصب و عزل و قبول استعفای رییس سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران. (از اختیارات مشترک مسئولین قوای قضاییه، مقننه و مجریه کاسته و به اختیارات رهبری افزوده شده. متن پیشین مقرر کرده بود رسانه های گروهی (رادیو و تلویزیون) زیرنظر مشترک قوای سه گانه قضائیه(شورایعالی قضایی)، مقننه و مجریه اداره خواهد شد.
۲– ۲– ۹ – نصب و عزل و قبول استعفای فرمانده نیروی انتظامی (از اختیارات ریاست جمهوری کاسته و به اختیارات رهبری افزوده شده.)
۳– ۲– ۹ – حل اختلاف و تنظیم روابط قوای سه گانه. (از اختیارات ریاست جمهوری کاسته و به اختیارات رهبری افزوده شده.)
۳ – ۹ – از طریق حذف شروط محدودکنندهی اختیار
۱– ۳– ۹ – حذف ترتیبی که برای فرماندهی کلی نیروهای مسلح ذکر شده بود یعنی از طریق نصب و عزل رییس ستاد مشترک و فرمانده کل سپاه
۲– ۳– ۹ – حذف شرط پیشنهاد شورای عالی دفاع در مورد اعلام جنگ و صلح
۱۰ – حذف شورای عالی دفاع (اصل ۱۱۰)
۱۱ – تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام (اصل ۱۱۲)
[پانویس ۲]
امروزه این که بازپرسهای سپاه حتا میزان زندان مبارزان را نیز به قاضیان دیکته میکنند، دیگر نه تنها نقل و نبات هر محفلی است بلکه خود قاضیالقضات نیز مستقیم و غیرمستقیم به آن اذعان میکند.
[پانویس ۳]
نمونه وار نگاه کنید به «سهم آقای خامنهای از اختیارات ولی فقیه» احمد فرهادی – جمعه ۱۸ تیر ۱۳۸۹ در آدرس های زیر:
www.akhbar-rooz.com
asre-nou.net
|