انقلاب تونس- جنبش سبز و ما ایرانیان
فرید راستگو
•
هر جنبشی که خود را زندانی رژیم استبدادی کند و خواهان اصلاح استبداد باشد، غالباً محکوم به شکست است چون استبداد ، اصلاح پذیر نیست بلکه جنایتکار است. مردم تونس از همان روزهای اول آماده آن بودند که با محاصره قدرت، طرحی نو دراندازند یعنی انتخاب کرده بودند که استبداد را انتخاب نکنند. در صورتیکه مردم ایران در جنبش سبز، قلمرو استبداد را انتخاب کرده بودند و می خواستند در محدوده این قلمرو فعالیت نمایند و از استبداد أزادی طلب می کردند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱٣ بهمن ۱٣٨۹ -
۲ فوريه ۲۰۱۱
جنبش خود جوش مردم تونس یک انقلاب بود. انقلابی که با جوانان آغازید و با پیوستن اقشار مختلف مردم بدان مبدل به یک همبستگی ملی و تاریخساز شد. انقلابی بدون خشونت که از مطالبات اقتصادی شروع شد و با تشدید سرکوبش توسط لباس شخصی ها، بسیجی ها و دیگر نیروهای ویژه سرکوب رنگ سیاسی بخود گرفت و در کوتاه مدت شعارش مبدل شد به بن علی برو! قیام ادامه دارد و در نهایت بن علی فرار کرد. انقلابی که در آن مردم تحت ستم و اسیر در چنگال دیکتاتور، خود را زندانی قلمرو دیکتاتور خودکامه نساختند و بدنبال اصلاح رژیم در چارچوبش نبودند. آنان خواهان رهائی بی قید و شرط خود از دیکتاتور پوسیده ای بودند که کلیه حقوق انسانی و آزاد ی شان را سلب کرده بود و بدین جهت کلیت نظام را زیر سئوال بردند و مرکز قدرت یعنی بن علی را نشانه گرفتند. این ها نشانه تصمیم و عزم ملتی است به جان آمده که ترس خود را از دیکتاتور از دست داده بود و بر خواستهای به حق خود ایستاد و به نیرو و توانائی خود ایمان آورد. تونسی ها نه از نیروهای امنیتی ترسیدند و نه از لباس شخصی ها و بسیجی های شناخته شده بن علی که به روی مردم آتش می گشودند و نه فریب وعده وعیدهای توخالی بن علی را خوردند. مردم تونس بر مطالبات حق طلبانه و آزادیخواهانه خویش ایستادند تا حکومت دیکتاتوری بن علی را فرو ریزند و ریختند و وارد تاریخ شدند.
انقلاب تونس از آن جهت اهمیت دارد که اولین انقلاب دمکراسی خواهی در جهان عرب است. انقلابی که موجب شده است تا وزش نسیم بهار آزادی اش را در سرمای زمستان به دیگر کشورهای تحت سیطره استبداد در خاورمیانه و آفریقای شمالی انتقال دهد. شعله های خیزش مردمی به سایر کشورهای عرب نیز گسترش یافته است و خواهد یافت. رژیم های مستبد و فاسد و مرتجع از مصر تا الجزایر و از مراکش تا اردن و از یمن تا ایران و از ایران تا عربستان سعودی به لرزه درآمده اند. بجز عربستان سعودی اکثر مردم این منطقه در خط فقر بسر می برند و جمعیت محتاج به نان شب روزانه افزایش می یابد. در این کشورها تجاوز به حقوق انسانها، بیکاری، تورم، فقر و فساد سر به آسمان کشیده است و تمامی این عوامل اجباراً در بستر خود خیزشهای مردمی را بدنبال خواهد داشت. وقت آن رسیده است که توده های گرسنه و اسیر کشورهای این منطقه، مبارزه خود علیه مستبدین را تا نابودی کامل آنها ادامه دهند و مدعی حقوق و آزادی خود شوند.
خوشبختانه تا این لحظه از گروه های افراطی خبری نیست و بالاتر از همه، خمینی و خمینی صفتانی بالا سر انقلاب تونس حضور ندارند. انقلاب تونس فاقد رهبران اصلاح طلبی بود تا قادر شوند جنبش همگانی مردم را به بیراهه بکشند و آنرا به مجراهائی روانه کنند که منافعشان ایجاب می کند یعنی حفظ نظام. بنابراین می توان انقلاب تونس را انقلابی نامید که هیچ کشور، حزب یا مجموعه ای سیاسی – فکری، رهبری آن را برعهده نداشت. مردم حاضر در اعتراضات به طور عمده به حزب یا ایده خاصی گرایش نداشتند بلکه افرادی از طیف های اجتماعی و سیاسی مختلف بودند، بدون اینکه حتی نماد، پرچم و عکس شخص یا گروهی را در دست داشته باشند. آنها تنها پرچم تونس و پلاکاردهای دست نوشته با خود داشتند و این موضوع در تمامی اعتراضات در همه شهرها به چشم می خورد. انقلاب تونس جنبش همگانی مردمی بود که ترس خود را از دست داده بودند و دقیقاً بدین علت غیرقابل توقف بود زیرا همینکه مردم یعنی همه مردم تصمیم بگیرند که خود خویشتن را رهبری کنند و دست به حرکت بزنند٬ هیچ سپاه و ارتشی را یارای مقابله با او نیست.
پر واضح است بعد از فرار بن علی، ایرانیان با این سئوال مواجه شوند که چرا تونسی ها تونستند بن علی را فراری دهند ولی ما ایرانیان در جنبش سبز نتوانستیم سیدعلی را فراری دهیم. یا ساده تر بگوئیم چرا "تونسی ها تونستند و ما ایرانیان نه تونستیم". در مقاله ای بنام " بن علی رفت، سید علی و رژیمش هم باید بروند" تلاش کردم پاسخی به این سئوال دهم ولی اینبار می خواهم از زاویه دیگری پاسخ دهم. اکنون بسیاری مقصر اصلی افول جنبش سبز را موسوی و کروبی می دانند تا جائی که برخی، این دو شخص را عامل نظام نامیدند و برخی هم از این فراتر رفتند و موسوی و کروبی را خائن به مردم دانستند.
باید گفت جنبش سبزو انقلاب تونس مشابهات فراوانی دارند. جنبش سبز و انقلاب تونس هر دو خود جوش بودند. در هردو جوانان نیروی اصلی محرکه بودند. در هر دو مردم رشادت و از خود گذشتگی نشان دادند. در هر دو از آخرین تکنولوژی یعنی موبایل و اینترنت و یوتیوب و فیس بوک و... استفاده شد و در هر دو، عده ای بی گناه کشته شدند. اما این دو جنبش دو هدف مختلف و دو نتیجه مختلف داشتند. در تونس جنبش از رژیم عبور کرد و انقلاب شد در ایران جنبشی در چارچوب نظام متولد شد. تونسی ها نظام را در کلیت خود نشانه گرفته بودند و در محدوده نظام عمل نکردند و بدنبال اصلاح رژیم استبدادی نبودند بلکه خواهان آزادی و دمکراسی بودند. بدین خاطر شعارشان "بن علی برود" بود و در نتیجه به آن می گوئیم انقلاب تونس. در صورتیکه شعار جنبش سبز "رای من کو" بود. پس مردم در ایران دست به دامن استبداد شده بودند تا رای آنان را محترم شمارد و از مستبدین خواهان قدری امتیاز بودند و اساساً بر همین مبنا در انتخابات رژیم شرکت کردند تا بین بد و بدتر، بد را انتخاب کنند. جنبش سبز قصد عبور از نظام را نداشت تا مبدل به انقلاب شود و هر جنبشی که خود را زندانی رژیم استبدادی کند و خواهان اصلاح استبداد باشد، غالباً محکوم به شکست است چون استبداد ، اصلاح پذیر نیست بلکه جنایتکار است. مردم تونس از همان روزهای اول آماده آن بودند که با محاصره قدرت، طرحی نو دراندازند یعنی انتخاب کرده بودند که استبداد را انتخاب نکنند. در صورتیکه مردم ایران در جنبش سبز، قلمرو استبداد را انتخاب کرده بودند و می خواستند در محدوده این قلمرو فعالیت نمایند و از استبداد أزادی طلب می کردند.
جنبش سبز زمانی با طرح شعارهای ضد دیکتاتوری و ضد خامنه ای و ولایت فقیه وارد مرحله انقلابی خود شده بود و آرام آرام نظام را در کلیت خود نشانه گرفته بود. در این مرحله سرکوبگران به سرکوب خود شدت و حدت بخشیدند و همزمان رهبران جنبش سبز که خود جزء بالاترین مقامات جمهوری اسلامی بودند، بهمراه انواع گوناگون اصلاح طلب جمهوری اسلامی خواه در داخل و خارج از کشور دست به یکی شدند و مانعی در مقابل جنبش مردم گردیدند. آنان تمامی تلاش های خود را بکار بردند تا مانع اوج گیری جنبش مردم بر علیه نظام جمهوری اسلامی شوند و موفق هم شدند زیرا اندیشه عبور از رژیم جمهوری اسلامی عمومی نشده بود و دقیقاً بدین خاطر جنبش سبز سراسری نشد و اقشار مختلف بویژه تهی دستان در آن شرکت نکردند.
در درون و برونمرز، نیروهای اصلاح طلب و ملی مذهبی به رهبری خاتمی و سحابی و.... بیانیه پشت بیانیه صادر کردند و تلویزیون بی بی سی و آمریکا پی در پی با اصلاح طلبان و حامیانشان مصاحبه ترتیب می دادند تا بتوانند ترمزی در مقابل مردم شوند و شدند. در خارج آقایان گنجی، سروش، کدیور، مهاجرانی و عبدالعلی بازرگان اطاق فکر سبزی درست کردند و گفتند هر کس از رهبران جنبش سبز( موسوی،کروبی و خاتمی) تبعیت نمی کند، جزء حنبش سبز نمی باشد. یعنی تفرقه بیانداز و حکومت کن.
بنابراین جنبش سبز با کوشش اصلاح طلبان حکومتی و غیر حکومتی نتوانست مثل انقلاب تونس در مرحله اول خود موفق شود و راس نظام را فراری دهد. اما مقصر کیست؟ آنچه مسلم و هویداست، ما نمی توانیم از مقامات و مامورین دیروزین و امروزین نظام جمهوری اسلامی انتظار داشته باشیم ما را به دروازه آزادی و به حاکمیت جمهور مردم سوق دهند. آقایان خاتمی و بویژه موسوی و کروبی بعنوان رهبران نمادین جنبش سبز از بدو ورود به مبارزات انتخاباتی صادقانه گفتند حضورشان در انتخابات برای نجات نظام مقدس جمهوری اسلامی است. همینکه موسوی و کروبی بعد از تقلب انتخاباتی در مقابل کودتای انتخاباتی ایستادگی کردند و در حد خود جانب مردم را گرفتند جای شکرش باقی است و به باور نگارنده، آنان بیش از ظرفیت و انتظارشان مایه گذاشته اند. ما نباید از این دو که خود از روز اول تاسیس جمهوری اسلامی از پایوران این رژیم بوده اند و معبود شان خمینی است، انتظار داشته باشیم مردم ایران را بر علیه رژیم جمهوری اسلامی رهبری کنند. این انتظار بیهوده و عبث است.
به باور نگارنده، مقصران واقعی ما ایرانیانیم. اکثر ما ایرانیان بجای آنکه خود خویشتن را رهبری کنیم، همواره بدنبال رهبر می گردیم تا آنان برایمان تعیین تکلیف کنند و راه را نشانمان دهند. گویا تنها نخبه ها واجد استعداد رهبری هستند و مردم باید از آنان پیروی نمایند. انقلاب تونس نشان داد که انقلاب بدون رهبری هم ممکن است و هم میسر و چه بسا سریع تر به پیروزی برسد. و تازه مردمان مصمم و توانا چه احتیاج به رفیق نیمه راه و رهبران نالایق دارند.
ما مردم ایران عمدتاً بدنبال کیش شخصیت و قهرمان پروری و رهبرسازی هستیم، و رهبران خود را بدون تامل و اندیشه ای حتی تا ماه می بریم و گذشته آنان برایمان مهم نیست.
ما ایرانیان بر حق و حقوق خود پافشاری نمی کنیم و ملتی که بر حق خود نه ایستاد قادر نخواهد بود مستبدین را تسلیم خواست خود سازد. بیست سال است بدنبال اصلاح طلبان حکومتی روان هستیم بدون آنکه از تجربه سی سال اسارت در استبداد مذهبی، این درس را فرا گیریم که استبداد اصلاح پذیر نیست و محدوده آن محدوده اطاعت است و هر کس در این محدوده عمل می کند باید فرمانبردار و مطیع بی چون وچرا باشد.
ما ایرانیان وسیعاً از موسوی و کروبی دنباله روی کردیم و شعار یاحسین میر حسین ساختیم و امروز که در بن بست قرار گرفته ایم برخی به آنان لقب خائن هم می دهند، بدون آنکه متوجه شویم ما بدنبال افرادی روان شدیم که خود شرافتمندانه می گویند خواهان حفظ نظامند نه نابودی آن و گفته اند جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر!.
برای رسیدن به آزادی و دمکراسی، ما ایرانیان بجای آنکه از رهبران عبور کنیم، بدنبال رهبرانی افتادیم که خود بارها اذعان داشته اند می خواهند ما را به دوران طلائی امام رجعت دهند!.
غالب ما ایرانیان، انسانها را با حق نمی سنجیم بلکه حق را با انسانها می سنجیم و بهمین خاطر است هرکس که سخنان زیبائی بیان کرد بدون بررسی پیشینه و سوء پیشینه اش و حتی بدون سبک - سنگین کردن حرفهایش، بدنبالش روان می شویم، برایش کف می زنیم و هورا می کشیم و وقتی او ما را به قهقرا برد و به روز سیاه نشاند، تازه می گوئیم انگلیسی ها کار خود را کردند!!.
بسیاری از ایرانیان نمی خواهند قبول کنند مردمانی که روی حق و حقوقشان استقامت نکنند در مبارزه بر علیه ظلم وجور پیروز نمی شوند و به حق و آزادی خود نمی رسند.
بخش وسیعی از ما ایرانیان چهار سال یکبار در نمایش رای گیری مرتجعین حاکم شرکت می کنیم و دلمان خوش است در انتخابات شرکت کرده ایم و انتظار داریم مستبدین تغییری در زندگی مان ایجاد نمایند. هر بار زندگی مان بدتر شده است اما، حاضر نیستیم حتی تصور کنیم که سی سال است مستبدینی چون احمدی نژاد، محسن رضائی، خامنه ای، جنتی، مصباح یزدی و سرداران سپاه با برگزاری این نمایش مسخره، ما را به تمسخر و بازی گرفته اند.
اگر ما ایرانیان می خواهیم این وضعیت تغییر کند باید هدف خود را استقرار حاکمیت جمهور مردم انتخاب کنیم و کوشا باشیم تا به هدف خود برسیم و تا رسیدن به حاکمیت خود و تشکیل دولتی مردمی و حقوقمدار به مبارزه ای بی امان ادامه دهیم تا رژیم را واژگون سازیم. در غیر این صورت استبداد هر چقدر که پوسیده و ضعیف باشد هر چقدر که تضادهای درونی اش زیاد باشند، تا مردم تصمیم به سرنگونی اش نگیرند، سرنگون نمی شوند.
فراموش نکنیم سیاست بازانی که سی سال است با سخنان عوام پسندانه خود مکارانه مشغول فریب مردمند تا به ما ایرانیان القاء کنند که با اصلاح استبداد می شود به دمکراسی رسید نقش بسیار مخربی در جنبش سبز داشتند. همانهائی که در همسوئی با سران رژیم جمهوری اسلامی با القاء رعب و وحشت در میان مردم، سالهاست به دروغ می گویند انقلاب یعنی خشونت و خشونت، یعنی انقلاب زیرا از خیزش مردم به جان آمده هراسانند چون فردای هر تغییر و تحولی، اکثراً باید در دادگاه حقیقت یاب پاسخ گوی مردم باشند. و من العجایب عمدتاً آنانی انقلاب را خشونت بار و خشونت گستر تبلیغ می کنند که خود روزی یا جزء پایوران نظام بوده اند و یا جزء خشن ترین عمال رژیم جمهوری اسلامی بوده اند و لکه سیاهی در شرح حالشان یافت میشود. و بعد از انقلاب با خشونت تام وتمام خود در خدمت خمینی و خامنه ای مشغول بگیر و ببند و کشتارمردم ایران بوده اند. اکنون برای تبرئه خود و شریک جرم ساختن می گویند در بعد از انقلاب همگان خشونت طلب بوده اند و نزاعی جز نزاع بر سر قدرت نبوده است. این دروغگویان، بزرگترین تهدید و مانع جنبش مردم ایران هستند چون قدرت پرستان شکست خورده ای هستند که منتظرند تا روزی به حکومت برسند و دمار از جن و انس در بیآورند.
متاسفانه چه در داخل و چه در خارج از کشور فعالان و کنشگران سیاسی یافت میشوند که دم از عدالت اجتماعی، حقوق بشر، دمکراسی و آزادی می زنند ولی یک بار هم به مردم نمی گویند مردم ایران حاکمیت حق شماست، آزادی حق شماست، استقرار دمکراسی حق شماست و مرتجعین حاکم، حق شما و کشور شما را غصب و اشغال کرده اند پس به حق خود عمل کنید تا صاحب منزلت و کرامت شوید!. ولی سالهاست در پیروی از اصلاح طلبان حکومتی مبلغ اصلاح استبدادند چون وسط بازند. اینها با اعمال خود مستقیم و غیر مستقیم به حفظ نظام ولایت مطلقه فقیه کمک شایانی کرده اند. اینان بنا را بر ناتوانی مردم گذاشته اند و می گویند چون مردم توانائی مقابله با رژیم ندارند پس باید به حداقل قانع باشند. برای رسیدن به حداقل ها باید دست به دامن مستبدین حاکم شوند و در رای گیری شرکت کنند. آنانی هم که آماده فریب خوردن هستند بطور چشمگیری در رای گیری شرکت می کنند و بعد هم سید علی درنماز جمعه قمپوز در می کند و می گوید مردم ایران با شرکت دشمن شکن خود در انتخابات به جهانیان ثابت کردند که آنان نظام مقدس ولایت مطلقه فقیه را قبول دارند!.
خلاصه کنیم هر جنبشی که معتقد باشد محل عملش درون رژیم است و هدفش هم این باشد که مستبدینی چون سید علی و اصحابش را ملتزم به اجرای قانون کند، چنیبن جنبشی الزاماً به شکست می انجامد. یعنی نه استبداد قانون پذیر است و نه راه حل چارچوب رژیم می باشد. هر کس در قلمرو دشمن برود شکست می خورد و اینرا سی سال است تجربه کرده ایم و هر بار شکست خورده ایم باز هم تجربه می کنیم.
جنبشی که نخواهد حق حاکمیت مردم را برآورده نماید و به استقرار آزادی و دمکراسی جامه عمل نپوشاند پیروز نخواهد شد. زمانی می توانیم پیروز شویم که مبارزه خود را خارج از چارچوب نظام و برای عبور از آن تدارک ببینیم و با بیانی شفاف و روشن بگوئیم نه به نظام ولایت فقیه و آری به حاکمیت جمهور مردم. پس زمان آن رسیده است که برای رسیدن به دمکراسی عزم خود را جزم کنیم و هر کس خود را رهبری کند و همه با هم به حق خود عمل کنیم که مطمئناً پیروزی از آن مردمی است که خواهان رسیدن به آزادی و دمکراسی باشند.
پیروز و سرافراز باشید
Fa_rastgou@yahoo.com
|