نقد بنیادهای کمونیست کارگری منصور حکمت - ۴
ازادی بی قید وشرط سیا سی)
روزبه م.
•
دولتی که چنین شعاری را مطرح می کند ایا می توان جدی گرفت؟ پاسخ به اینگونه سئولات ذهن هر پرسش گری را به این نتیجه می کشاند که فقط می توان انارشیست بود وبه شعار ازادی بی قید و شرط سیاسی معتقد بود
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱۶ بهمن ۱٣٨۹ -
۵ فوريه ۲۰۱۱
در این نوشته تلاش خواهد شد که این شعار (ازادی بی قید وشرط سیاسی) که تقریبا تبدیل به شعار اکثر گروههای چپ شده است مورد نقد و بررسی قرارگیرد.
در برنامه یک دنیای بهتر چنین عنوان شده است: - برقراری حقوق و آزادی های سیاسی و مدنی وسیع، بیقید و شرط و تضمین شده و برابر برای همه. رفع هر نوع تبعیض بر اساس جنسیت، تابعیت، تعلقات قومی و ملی و نژادی و مذهبی، سن، و غیره(یک دنیای بهتر،اصول و چهارچوب عمومی بخش دوم قسمت اول).شاید برخی به اشتباه تصور کنند که این شعار همان شعار ازادی نا محدود عقیده،بیان،مطبوعات،اجتما عات،ازادی اعتصاب و یا تشکیل اتحا دیه های کارگری مطرح شده در بند پنجم برنامه حزب کارگرسوسیال دموکرات روسیه است که در اوت ۱۹۰٣ تصویب شده است.ایا تفاوتی بین فرمولبندی لنین ومنصور حکمت وجود ندارد؟در کدام یک از نوشته های مارکس و انگلس و یا حتی لنین به فرمولبندی ازادی بی قیدو شرط سیاسی بر می خوریم که حتی قرار است تضمین شده وبرابر برای همه باشد؟ تا انجا که می دانیم در بند پنجم برنامه حزب کارگر سوسیال دموکرات روسیه خواسته های روشن ومشخصی مطرح شده که تلاش میکند تا خواسته هایی دموکراتیک و نه سوسیالیستی را در جامعه ای که از حاکمیت استبدادی پیشا سرمایه داری و روبنا های سیاسی مربوط به ان در رنج است،مطرح کند چرا که با از بین بردن موانع استبدادی، پرولتا ریا یک گام به هدف خود که همان انقلاب سوسیالیستی است نزدیک تر می شود.حال ممکن است کسی بگوید که منصورحکمت می خواهد انقلابی سوسیالیستی کند نه دموکراتیک.باید گفت حتی در «طرح اجمالی برنامه حزب کمونیست روسیه»که در سال ۱۹۱۹ توسط لنین نوشته شده ، خواسته ازادی بی قیدوشرط سیاسی مطرح نگشته یعنی دو سال پس از انقلاب اکتبر.اما نمونه اینگونه شعارها در برنامه انارشیستها فراوان به چشم می خورد.به عنوان مثال رجوع شود به برنامه جمعیت بین المل اول بخش حقوق فردی و حقوق تشکلها انجا که می گوید:همه تشکلها صرف نظر از هدف و موضوع انها باید مانند افراد از ازادی مطلق برخوردار باشند ودر ادامه اهداف را به سیاسی،مذهبی،علمی،هنری وصنعتی تقسیم می کند.تنها تفاوتی که بین باکونین و منصور حکمت وجود دارد این است که اولی ازکلمه ازادی مطلق و دومی از بی قیدوشرط استفاده می کند.لنین اگر از واژه ازادی نامحدود صحبت می کند ان را برای موارد خاصی مانند ازادی عقیده،بیان و مطبوعات،اجتماعات وغیره به کار می گیرد ولی اقای حکمت ان را برای مواردی عام،کلی و مجرد به کار می برد.در دنیای واقعی که به تفسیر مانیفست دنیای نبردهای طبقاتی است چگونه می توان از ازادی بی قیدو شرط انهم از نوع سیاسی اش صحبت کرد شاید در تفسیر اقای حکمت شرایطی دائما وپیوسته صلح امیزمتصور شده است ،دنیایی که در ان خبری از کودتا،جاسوسی ،ترور و یا دیگر اعمالی که در طول تاریخ بارها وبارها شاهد ان بوده ایم خبری نیست.مارکسیسم انقلابی برای ازادی بی قید وشرط همه شهروندان یک جامعه مبارزه نمی کند بلکه برای ازادی سیاسی پرولتا ریا ودر رأس قرار گرفتن ان مبارزه می کند.همچنین دیکتا توری پرولتا ریا به معنای رابطه متقابل وتنگا تنگ نها دهای دولت کارگری که عبارت است شوراها،حزب،اتحادیه،کمیته وغیره... در جامعه ای که عمل سیا سی هر گروه،طبقه ویا دسته ای علیه ان، بنا بر شعار ازادی بی قیدوشرط سیاسی به رسمیت شناخته شده باشد،دیگر دیکتا توری پرولتا ریا نیست بلکه هرج ومرج وانارشیسم منصور حکمت است.در تمام اثار مارکس،انگلس ولنین (واین اخری در مانیفست حزب کارگر سوسیال دموکرات روسیه)درباره اهمیت ازادی سیاسی پرولتاریا صحبت شده نه در باره ازادی سیاسی تمام شهروندان.حکمت چون به دنبال برابری همگان در اقتصاد وبه تبع ان در سیاست است با متافیزیک برابری که شرط تحقق ازادی بی قیدو شرط است انارشیسم محض را که گوشه چشمی هم به رفرمیسم دارد دربرابر دیده همگان به معرض نمایش می گذارد.هدف مارکس نه برابری اقتصادی ویا سیاسی طبقا ت بلکه انهدام طبقات است.از انجا که جامعه بشری هنوز موفق الغای طبقات نشده پس لاجرم ازادی بی قیدو شرط سیاسی شرط برابری همه که همان برابری طبقات است را در خود مفروض دارد.کافی است به نامه مارکس به انگلس که در ۵ مارس ۱٨۶۹ نوشته شده رجوع کرد تا کمک بهتری در درک تفاوت مارکسیسم انقلابی با انارشیسم با کونین وحکمت بکند مارکس می گوید:برای تساوی طبقات تعبیری نمی توان یافت مگر این که بگوئیم این عبارت توافق کاروسرمایه را معنی می دهد که توسط سوسیالیستها ی بورژوا موعظه می شود هدف انجمن بین المللی کارگران نه تساوی طبقات که براساس قوانین منطق نیز غیرممکن است بلکه انهدام طبقات است که ازنظر تاریخی امری اجتناب ناپذیر است.(درباره تکامل مادی تاریخ،۲ رساله و۲٨نامه،مارس وانگلس ترجمه خسرو پارسا ص ۱۲۲)اگر هر مارکسیستی فقط یک بار اثارماکس،انگلس ولنین را به درستی خوانده باشد درمی یابد که سیاست به عنوان تقابل طبقات بر سرقدرت سیاسی موضوعی است که با عمل در ارتباط است یا به عبارتی دیگر موضوعی عملی است نه ذهنی.اختلاف بین شعارازادی بی قیدوشرط سیاسی وازادی نامحدود عقیده وبیان لنین دربند پنجم مانیفست حزب کارگر سوسیال دموکرات روسیه اختلافی محتوائی است.چون مثلا شما می توانید در مورد سیاست،هنر،شعرویاعلوم مختلف بی قیدو شرط ویا نامحدود صحبت کنید.اما چرا لنین از ازادی بی قیدو شرط صحبتی نکرده؟به این دلیل که سیا ست نه امری شناختی،بلکه امری است عملی وهمانطور که مارکس می گوید مسئله بر سر تغییر واقعیتها است.این دیگر امری بدیهی است که عمل دردنیای واقعی درهرقدم مشروط ومقید می شود یعنی ازادی همان درک ضرورتهاست وضرورت با خود قیدوشرط به همراه دارد.شما می توانید در مورد سیاست سالها ازادانه وبی قیدو شرط صحبت کنید بی انکه مقید ومشروط شوید اما در عمل سیاسی طبقات علیه یکدیگر نمی توان بی قیدو شرط بودن راطلبید ویا به عنوان خواستی برنامه ای مطرح کرد چون این یکی نه موضوعی ذهنی بلکه عملی است یعنی علی رغم اینکه عقیده وبیان(امور ذهنی)می تواند به سیاست مربوط باشد اما با سیاست(امورعملی)یکی نیست همانطور که نظریات پیرامون هنر،می تواند خود هنر نباشد.حال با توجه به این توضیحات ایا می توان متصور شد که طبقات علیه یکدیگر دست به عمل سیاسی وتقابل ازاد وبی قیدو شرط سیاسی بزنند؟اگر اینگونه بود پس ما دیگر با واژه هائی مانند اقتدارودیکتا توری طبقات درفرهنگ سیاسی برخورد نمی کردیم.دیکتا توری پرولتا ریای مارکس خود را با ازادی بی قیدوشرط سیاسی که همان برخورد وعمل سیاسی ازادانه طبقات علیه یکدیگر است،تعریف نمی کند.ایا اساسا می توان دردنیای واقعی سیا سی( نه در تخیلات انارشیستی حکمت)متصور شد که طبقه کارگر در قدرت هر نوع عمل سیاسی بورژوازی را علیه خود مجاز بشمارد؟اری در انا رشیسم می توان چنین شرایطی رامتصور شد.اری دیکتاتوری طبقات بر یکدیگرسلطه ای سیاسی است واین سلطه ارتباط مستقیم با قهر دارد واز طرفی چون با واقعیا ت سرو کار دارد درهرقدم مشروط ومقید است. دولت وجه مشخصه های خود را دارست یکی از این مشخصه ها حاکمیت است،که چون با اقتدار معنا می دهد همان دیکتاتوری است.حال تصورکنید درشرایطی که ازادی بی قیدو شرط حاکم است چه شرایطی پیش خواهد امد شهروندان یک جامعه دست به هر عملی خواهند زد یعنی ازادی بی قیدو شرط شهروندان در برابر حاکمیت.ایا اصولا حکومتی را می توان با چنین مشخصه ائی به عنوان حکومت که لازمه اش اقتدار است متصور شد؟شاید در کراتی دیگر بتوان یافت.عکس این رابطه هم منجر به استبداد می شود یعنی ازادی بی قیدوشرط دولت در برابر شهروندان.وطنز طرح این شعار در این است که چگونه می توان دولتی که خود را نماینده طبقه کارگر می نامد(دولت اقای منصور حکمت)خود طرح فروپاشی اش را در پرتو شعار ازادی بی قیدو شرط سیاسی ریخته باشد مگر در تاریخ کم سراغ داریم ازمردمانی که چون نتوانستند دولت خود را تاسیس کنند از صفحه روزگار محو شدند.از طرفی دولتی که چنین شعاری را مطرح می کند ایا می توان جدی گرفت؟پاسخ به اینگونه سئولات ذهن هر پرسش گری را به این نتیجه می کشاند که فقط می توان انارشیست بود وبه شعار ازادی بی قیدوشرط سیا سی معتقد بود.
|