شعبده ی آقای نقره کار!
در نقد مصیبت نامه ی آقای مسعود نقره کار با عنوان "تکرار تراژدی"
نامی شاکری
•
من بر خلاف آقای نقره کار از گفت و گو و اقناع "پا به سن گذاشتگان" ناامید نیستم و مایلم که به این مخاطبان ارجمند یادآورشوم و نسل جوان مخاطب این متن ها را آگاهی بدهم به این که: در رویکرد به "نظام ساقط پهلوی" و "نظام شکل گیرنده ی جمهوری اسلامی" در فردای انقلاب بهمن، چهار جریان عمده در جامعه ی ایران قابل بازشناسی بود
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۱۷ بهمن ۱٣٨۹ -
۶ فوريه ۲۰۱۱
"اپوزیسیون حکومت اسلامی در خارج از کشور از طیف گسترده و متنوع ِ احزاب، سازمان ها, گروه ها و منفردین, با نظرها و مشی های سیاسی متنوع و متفاوت شکل گرفته است. اگر حساب طیف اصلاح طلبان حکومتی یا خواستاران اصلاح حکومت، و همچنین برخی از لابی ها را که از جنس اپوزیسیون خویشاوند و درونی حکومت اسلامی اند, جدا کنیم, طیف اپوزیسیون واقعی حکومت اسلامی در خارج از کشور را چپ ها, ملی گرایان, سلطنت طلبان, مجاهدین خلق و... که در احزاب, سازمان ها و گروه های متعدد گرد آمده اند, شکل داده اند"…
شعبده را ببینید:
اول: اصلاح طلبان (اعم از حکومتی و غیرحکومتی) را جزو "اپوزیسیون" حکومت اسلامی در خارج از کشور می آورد؛
دوم: برخی از لابی ها را که از جنس اپوزیسیون خویشاوند و درونی حکومت اسلامی اند، جزو "اپوزیسیون" حکومت اسلامی در خارج از کشور را با اولی جمع می زند؛ بعد: این ها را از "اپوزیسیون حکومت اسلامی" منها می کند و به "اپوزیسیون واقعی حکومت اسلامی" می رسد که در یک طرفش "چپ" ها و در طرف دیگرش "مجاهدین خلق" قرار دارد و فراموش می کند که نه اصلاح طلبان و نه آن برخی لابی ها، ماهیتا "اپوزیسیون" به شمار نمی آیند که قابل جمع با آن جریان های دیگر و بعد هم به میل نویسنده قابل منها شدن از آن ها باشند! بدیهیات منطق ریاضی را که فراموش نکرده ایم؟
اما این "اپوزیسون واقعی" سی و دو سال عمر دارد و حاصل مکاشفه ی ریاضی آقای نقره کار هم نیست! عناصر این اپوزیسیون سالها رنج رودربایستی با هم را تحمل کرده اند و حالا به برکت جنبش سبز و چالش هایی که در تمام سطوح جامعه ی ایران (اعم از نیروهای پوزیسیون و اپوزیسیون داخل یا خارج) بر انگیخته، می نمایند که رودربایستی را کنار گذاشته و متحد شده اند. اما مخاطب ایرانی باید "گول" باشد که وحدت رضاپهلوی و مسعود رجوی و خود آقای نقره کار را در راهکارهای نبوغ آمیز آقای نقره کار محتمل بداند! "چپ" های مورد نظر آقای نقره کار را در این جمع و تفریق، من نمی شناسم. بعید می دانم که "چپ" با هویت و شناسنامه داری در شمار "اپوزیسیون واقعی" آقای نقره کار درآید.
"از میان مشکلات عدیده ای که اپوزیسیون واقعی حکومت اسلامی در خارج از کشور با آن مواجه است, حضور و رشد طنین صدای حکومت اسلامی در میان این طیف است، صدایی که در طول دهه نخست حیات حکومت اسلامی مداح و حامی این حکومت در حرف و عمل بود, امروز در میان اپوزیسیون واقعی این حکومت به گوش می رسد. نگرانی و سوال این است که چرا چنین پدیده ای در میان اپوزیسیون واقعی حکومت اسلامی بیش از پیش چهره می نمایاند؟ و در مواجه با این افراد و جریان ها چه باید کرد؟..."
آقای نقره کار جسارت آنرا ندارد که اقرار کند، آن صدای "مداح و حامی این حکومت" آنقدر توان مجاب کنندگی یافته که حتی تا صفوف درونی "اپوزیسیون واقعی" او رسوخ کند. بگذارید به عنوان نمونه از زنده یاد داریوش همایون یاد کنم که در "تقابل" او با نظام جمهوری اسلامی در این سی و دو سال هیچ کس تردید نداشت؛ اما در مواجهه با جنبش سبز مردم ایران، به موضعی منصفانه رسید و حتی در رویکرد به احتمال تهاجم نظامی آمریکا و تشدید تحریم های بین المللی، موضعی کاملا متفاوت و حتی تقابلی با "اپوزیسیون واقعی" حکومت اسلامی یافت. امثال او در آن "اپوزیسیون واقعی" کم نیستند و احتمالا از بیم "طرد"، "افشاگری" و تهدید به "رسیدگی سیاسی, حقوقی و قانونی"، "به وقتش"، مصلحت خویش را چیز دیگری می دانند.
اما آن صدای "مداح و حامی این حکومت"...
من بر خلاف آقای نقره کار از گفت و گو و اقناع "پا به سن گذاشتگان" ناامید نیستم و مایلم که به این مخاطبان ارجمند یادآورشوم و نسل جوان مخاطب این متن ها را آگاهی بدهم به این که:
در رویکرد به "نظام ساقط پهلوی" و "نظام شکل گیرنده ی جمهوری اسلامی" در فردای انقلاب بهمن، چهار جریان عمده در جامعه ی ایران قابل بازشناسی بود: اول: جریان سازنده ی نظام سیاسی جدید با طیف های بسیار متنوع آن که قدرت مسلط بود و گروه های اجتماعی وسیعی از مردم را نمایندگی (و قانع) می کرد و مورد حمایتشان هم بود. دوم: جریان مقابل و برانداز که متمایل به احیای نظام مسقوط بود و مورد پشتیبانی تمام دولت های دوست و متحد نظام سابق و در راسشان ایالات متحده آمریکا، با حداقل نیروهای اجتماعی پشتیبان در درون، سوم: جریان مقابل و برانداز که متمایل به تشکیل یک نظام آرمانی خلقی (چپ) به جای نظام جمهوری اسلامی بود با حداقل نیروهای اجتماعی پشتیبان در درون. چهارم: جریان "منتقد" که نظام برآمده از انقلاب را در مقابل تهدیدات جریان دوم (و حتی سوم)حمایت می کرد اما منتقد او در اعمال "قدرت" غیردمکراتیک و توتالیتر بود. در میان چپ ها، حزب توده ی ایران، سازمان چریک های فدایی خلق ایران (بعد ها فراکسیون "اکثریت" آن)، و در میان غیرچپ ها، نهضت آزادی ایران، ملی مذهبی ها، طیف ها و عناصری از جبهه ملی ایران، از عناصر این جریان چهارم به شمار می آمدند. در میان چپ ها متنفذترین عنصر، "سازمان چریک های فدایی خلق ایران" و معتبرترین آن، حزب توده ایران بود. در آن روزهای بلازده ی انقلاب (و بعدها جنگ)، تقابل "عمده" نه میان دمکراسی و ضددمکراسی (خشونت و ضدخشونت، اصلاحات و انقلاب و..) که میان انقلاب و ضدانقلاب در تعریف کلاسیک بود. در جهان آنروزها (که امروز چقدر کهن به نظر می رسد!)، آمریکا و اقمارش در صف مقابل انقلاب و نظام برآمده از آن و آن دو جریان اول و چهارم، در صف مقابل آن قرار می گرفتند! به این ترتیب فراهم آوردن حداکثر نیرو پیرامون شعار "پیش به سوی جبهه ی متحد خلق در مقابله با امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا" هدف حزب توده ی ایران و رفقای جوانش در سازمان چریک های فدایی خلق ایران شد. شعاری استراتژیک که هوادارانی در نیروهای ترقیخواه درون حکومت جمهوری اسلامی ایران نیز داشت. همانها که بعدها صدای اصلاح طلبی از درون نظام جمهوری اسلامی ایران را برآوردند. این استراتژی در عین حال مخالفان ودشمنانی سرسخت و نه اندک در میان نیروهای مرتجع درون و برون حکومت داشت! آن صدای "مداح و حامی حکومت" به فراخور دوری و نزدیکی رفتارهای حکومت به این "هدف"، آن را مدح و حمایت می کرد، نه به تناسب دوری و نزدیکی به رویاها و آرزوهایش! سیاست "اتحاد و انتقاد" در رویکرد به فرایند سامان یابی نظام برآمده از انقلاب در حقیقت ناظر به دیالکتیک درونی نیروهای درگیر انقلاب بود تا "...همسانسازی سیاسی و اخلاقی با ولی فقیه و حکومت اسلامی..."
اما رفتارهای درخور "مداحی و حمایت" حکومت در تمام آن سال ها، آن قدر نبود که این جریان را مفتخر به القابی چون "مداح و حامی این حکومت" کند. آرشیو مفصلی از تمام متن های منتشره در روزنامه های "مردم" و "کار" برای ارزیابی کارنامه ی سیاسی این جریان در دهه اول انقلاب در دسترس هست. متن هایی سرشار از جسارت و صراحت علمی در تجزیه و تحلیل مسائل مربوط به حکومت، مردم و نیروهای اجتماعی درگیر در فرایند تکوین دمکراسی جامعه ی ایران. ابرام بر همین سیاست "اتحاد و انتقاد" بود که نیروهای ترقیخواه درون نظام را سرانجام متوجه غفلت نظام از آرمان های انقلاب بهمن کرد و بزرگترین نیروی ممکن را در جنبش اصلاحات به میدان آورد. در حقیقت آنچه که موجب "...حضور و رشد طنین صدای حکومت اسلامی..." (بخوان صدای جنبش اصلاح طلبی مردم ایران) در "اپوزیسیون واقعی" آقای نقره کار شده، قبول فایده مندی تاریخی همین سیاست "اتحاد و انتقاد" در دوران پیشادمکراسی خواهی این آقایان است! نسبت های ناروایی که امروز امثال آقای نقره کار به "شخص" فرخ نگهدار می دهند اگرچه بری از انگیزه های "خاله زنکی – عمو مردکی" نیست، اما در کنه مطلب ، رویکرد "فدایی اکثریت" را آماج خود دارد. چه جای شکوه و شکایت وقتی که خودشان به صراحت تمام از اتحاد و یگانگی "... سلطنت طلبان, مجاهدین خلق و..." می گویند! خوشا رژیمی که اوپوزیسیونش اینهایند!
آقای نقره کار در پایان بشارت می دهد به: "دیسکلوز" کردن فکر و مشی سیاسی, عملکرد سیاسی, اجتماعی و حزبی, و حتی ویژگی ها و عملکردهای فردی و خانوادگی رهبران سیاسی و سیاستمداران، بخشی از رفتار و مبارزه سیاسی در کشورهای دموکراتیک جهان است ..." عاقبت ما را ببین! خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
نامی شاکری – تهران ۱٨/بهمن/٨۹
|