یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

جنبش زنان در گیومه
۱. در ستایش ۸ مارس


محمد قراگوزلو


• جنبش زنان همواره بر نازل ترین سطح ممکن مطالبات رفرمیستی درجا زده است و در ایران، زمانی که در اوج بره کُشانش بود برای مشروعیت بخشیدن به پلاتفرم خود، به سوی آقایان منتظری و صانعی دست کومک دراز می کرد. شکل جدید همان جنبش، اینک به دلیل فشارهای دولت دهم، به غرب خزیده و خواسته های خود را در پارلمان های بورژوایی و مراکز متکی به سرمایه داری دنبال می کند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱٣ اسفند ۱٣٨۹ -  ۴ مارس ۲۰۱۱


یکم
• راست است که معیار آزادی هر جامعه یی بر مبنای آزادی زنان سنجیدنی است...
• راست است که آزادی هر جامعه یی در گرو آزادی زنان است...
• راست است که بدون آزادی زنان سخن گفتن از آزادی جامعه یاوه است...
• راست است که زنان نیمی از جمعیت هر جامعه را شکل می دهند و هر جنبش اجتماعی فقط با حضور نیمه ی خود (زنان) توان مند است...
• راست است حتا در مدرن ترین جوامع و کشورهای معاصر زنان از حقوق اجتماعی برابر با مردان برخوردار نیستند...
• راست است که در کشورهای فرعی، زنان بیش از کشورهای سرمایه داری اصلی از ستم های جنسی، حقوقی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و غیره رنج می برند...
• راست است که در کشورهای فرعی سرمایه داری - از جیبوتی و نیجریه و لیبی و کویت و بحرین و مصر و اردن و عراق و ایران گرفته تا پاکستان و افغانستان - مبارزه برای آزادی پوشش و فرهنگ و هنر و حق طلاق و حضانت و برابری جنسی و ارث برابر و غیره - اگرچه تلاشی تقلیل گرایانه است اما هر اندازه پیش رفت در تحقق آزادی زن و احقاق مطالبات پیش گفته حرکتی مثبت و رو به پیش است...

دوم
همه ی این ها و موارد مشابه راست است ولی بر مبنای این نظریه که "تاریخ جوامع از گذشته تاکنون، تاریخ مبارزه ی طبقاتی بوده است." (مانیفست ـ ۱٨۴٨) می توان گفت - و پذیرفت - که:

      آن چه امروزه تحت عنوان "جنبش زنان" مشهور شده است و با آب وتاب و لعابی از نحله های مختلف فمینیستی، مطالباتی معقول را پی می گیرد (در مورد جنبش های فمینیستی بنگرید به مقاله ی مبسوطی از این قلم تحت عنوان "ناامنی جنسی و جنبش های فمینیستی"،۱۰/۱۲/۱٣٨٨، این جا وآن جا)، نه فقط حرکتی مینی مالیستی-ست که در غالب اوقات به منافع اکثریت زنان کارگر و زحمت کش بی-اعتنا می ماند، بل که در مجموع به سبب پای گاه فرا طبقاتی خود از ظرفیت های نهفته و فعال ذهنی و مادی جنبش های اجتماعی فراگیر مبتنی بر استراتژی سوسیالیستی نیز می کاهد.
      جنبش زنان- همه جا در گیومه - به یک مفهوم جداسازی، انتزاع و محروم کردن جنبش طبقات فرودست از نیمه ی پرتوان آن نیرویی است که می تواند در مبارزه ی طبقاتی کارـ سرمایه، توازن قوا را به سود طبقه ی کارگر به هم بریزد.
    جنبش زنان در کشورهای سرمایه داری فرعی با وجود درجه یی از ترقی خواهی که پیش تر برشمردیم مقوله یی ناروشن است که در بهترین شرایط تا حد جنبش های موج دوم فمینیستی در کشورهای اصلی سرمایه-داری ارتقا می یابد و آخرین ظرفیت اش مبارزه با خشونت (خانواده-گی، اجتماعی) علیه زنان و پس زدن ستم های جنسی است.
    من در چند مقاله از جنبش زنان به عنوان متحد جنبش کارگری یاد کرده ام. اینک ضمن تصحیح آن موضع تاکید می کنم جنبش زنان نه تنها از خصلت طبقاتی مشخص و واحدی برخوردار نیست بل که به واسطه-ی در بر گرفتن مطالبات زنان بورژوا – که آنان نیز خواهان آزادی پوشش و حق طلاق و حضانت و... هستند - صف زنان کارگر را متشتت می-کند و جنبش کارگری را به تحلیل می کشاند.
    جنبش زنان همواره بر نازل ترین سطح ممکن مطالبات رفرمیستی درجا زده است و در ایران، زمانی که در اوج بره کُشانش بود برای مشروعیت بخشیدن به پلاتفرم خود، به سوی آقایان منتظری و صانعی دست کومک دراز می کرد.
    شکل جدید همان جنبش، اینک به دلیل فشارهای دولت دهم، به غرب خزیده و خواسته های خود را در پارلمان های بورژوایی و مراکز متکی به سرمایه داری از جمله جایزه ی نوبل و پولیتسر و لابی با سیاست مداران دنبال می کند. این شکل جدید چه بداند و چه نداند، واقعیت این است که طرف های به اصطلاح حامی او خود از جمله ناقضین حقوق اولیه ی زنان هستند. کافی ست که به رفتارهای بیمارگونه ی جنسی برلوسکونی دقیق شوید تا به عرضم برسید. مضاف به این که اگر در غرب زنان از مصونیتی نسبی در حیطه ی نهاد کار و خانه برخوردارند و از خشونت سازمان یافته علیه آنان کاسته شده است و آپارتاید جنسی تا حدودی به بایگانی رفته است، همه و همه دست-آوردهای بیش از صد و پنجاه سال مبارزه ی طبقه ی کارگر است که به این آزادی های نسبی مفهوم واقعی می بخشد.
    انکشاف مبارزه ی طبقاتی در کشورهای اصلی سرمایه داری تبعاً مطالبات زنان را با آن چه که زنان در کشورهای فرعی سرمایه داری پی می گیرند متفاوت کرده است. چنین گفته می شود که دغدغه ی اصلی زنان ایران حضور در استادیوم های فوتبال و مقولاتی ست که در فیلم-های جعفر پناهی و تهمینه میلانی دنبال می شود. راست است. اما همه راست نیست. نادرست نیست اما درست هم نیست. در ایران نیز استثمار بیش تر، بی کاری و به تبع آن فقر و به دنبالش فحشا زنده-گی زنان را سخت شکننده کرده است. (در این مورد بنگرید به مقاله-یی از این قلم تحت عنوان: بی کاری، فقر و روسپی گری این جا و آن-جا ) همین استثمار و خشونت جنسی به صور دیگری در کشورهای اصلی سرمایه داری نیز مشاهده می شود. گیرم به شکلی شیک و مدرن تر. واقعیت است که بی کاری و فقر مهم ترین معضل اکثریت زنان جهان از آمریکا تا ویتنام، از انگلستان تا ایران، از پرتغال تا تایلند و اندونزی و عراق و مصر و تونس و لیبی و... است. جنبش های فمینیستی و جنبش زنان به مهم ترین نیاز زنان بی تفاوت می ماند.
    جنبش زنان از مطالبات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی زنان خانه-دار سخن نمی گوید، نسبت به وضع کودکان کار بی تفاوت می ماند. به حاشیه ی شهرها و روستاها نمی رود. از زنان کارگر امضا نمی گیرد. (امضای خانم عبادی که معروف خانم رایس و کلینتون و آلیوماری فقید و ون کیمون هستند کجا و امضای فلان زن کارگر کجا؟)
    کلیت فرا طبقاتی جنبش زنان اجازه نمی دهد که آنان از کار، نان، مسکن و آزادی سیاسی سخن بگویند. خیلی از اعضای این جنبش اساساً نیازی به کار و نان و مسکن ندارند و هزینه ی یک "میک آپ" لازمه ی حضورشان در فلان اکسیون، از اجاره خانه ی فلان کارگر زن نیز فراتر می رود.
    گفته می شود جنبش زنان جریانی مدنی ست که برای سکولاریسم، رفع تبعیضات جنسی، دموکراسی (از نوع پارلمانتاریستی) مبارزه می-کند. از قرار با این افق فی المثل سکولاریسم الهام علی اف باید برای این جنبش ارضا کننده باشد. مدل جمهوری مری رابینسون آرمان-گرایانه و رسیدن به جایگاه بی نظیر بوتو اغواکننده! واقعیت این است که در سه کشور آذربایجان، ایرلند و پاکستان حقوق زنان به سه شکل کم و بیش متفاوت نقض می شود. البته که قصابان برآمده از اسلام سلفی در پاکستان وحشیانه تر از اوباش علی اف به حقوق زنان یورش می برند، اما در نهایت عقلانی شدن القاعده ی زن کُش پاکستانی - به روایت جنبش زنان - در استثمار زنان نفت گر باکو متوقف می شود و به آزادی زن نمی انجامد.
    دوستان بسیار نازنینی از "تشکل زنان کارگر" دفاع کرده-اند، اما اگر می پذیریم که زنان کارگر به عنوان نیمی از طبقه ی کارگر فقط در متن جنبش چپ کارگری قادر به ایفای موثر نقش طبقاتی خود هستند، دیگر سخن گفتن از یک تشکل مستقل شقه کردن جنبش کارگری ست. تشکل زنان کارگر فی المثل باید برای ایجاد رختشوی خانه، سه روز مرخصی مازاد بر مردان کارگر، شرایط ویژه محیط کارگر، دست مزد شهروندی برای زنان خانه دار – خانه داری به عنوان کار - تاسیس شیرخوارگاه و مهدکودک و مشابه این ها مبارزه کند. اگر این خواسته ها در متن پلاتفرم جنبش کارگری ثبت نشود، راست ترین مفهوم آن فرو غلتیدن این جنبش در سراشیب انحطاط مردسالاری است و به تبع آن از دست دادن ماهیت ترقی خواهانه و سوسیالیستی جنبشی است که برای آزادی جامعه مبارزه می کند. زنان کارگر بخشی از طبقه ی کارگرند و تبعاً جنبش یا تشکل این زنان نیز فقط در درون طبقه می تواند شکل بگیردتا در کنار هم رزمان مرد، علیه سرمایه داری مبارزه ی طبقاتی متشکل را پیش ببرد.


این ترانه ی زیبای جان لنون را زمزمه کنید تا بخش بعدی یادداشت را بنویسم:

زن فرودست ترین دنیاست
آری چنین است
بیندیش و کاری کن
مجبورش می کنیم که صورتش را رنگ کند
                                    و برای مان برقصد
اگر نخواهد برده باشد می گوییم دوست مان ندارد
اگر واقعی باشد می گوییم ادای مردان را در می آورد
او را مدام تحقیر می کنیم
اما چنین می نماییم که روی سرمان جا دارد
....

محمد قراگوزلو
Mohammad.QhQ@Gmail.com


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲٣)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست