یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

مسلمان "خوب" و مسلمان "بد"!
خواسته های "یونیورسال" و استاندارد دوگانه غرب!


تهمورث کیانی


• مصداق بارز گفتمان ِ مسلمان "خوب" و مسلمان "بد" و استاندارد دوگانه غرب در بی توجهی کنونی به کشتار مردم بحرین به دست حکومت خاندان آل خلیفه است. با توجه به جمعیت اندک بحرین، کشتارها دست کمی از قتل عام ندارد و چون این قتل عام برای سرکوب قوم خاصی است مصداق قتل عام نژادی و مستوجب محکومیت و دخالت شورای امنیت میتواند بود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ٣ فروردين ۱٣۹۰ -  ۲٣ مارس ۲۰۱۱


محمود ممدانی، استاد دانشگاه کلمبیا، در یکی از کتابهای خود می گوید پس از زوال و بی رونق شدن "اوریانتالیسم" و نظریه های کهنه استعماری درباره مردم شرق به طور کلی، و مسلمانان به طور خاص، همان نظرات در قالبی تازه در دوران جنگ سرد مطرح شدند. از نظر او، در این دوران پژوهشگران دستگاه سیاسی حاکم و بسیاری از رسانه های غربی با تقسیم مسلمانان به مسلمان "خوب" و مسلمان "بد" سیاست خود را در برابر آنها تنظیم کردند. در دوران جنگ سرد مسلمان "خوب" آن گروه از مسلمانانی بودند که در کشمکش دو اردوگاه شرق و غرب، جانب غربی ها را می گرفتند. مجاهدین افغان و افرادی نظیر بن لادن از جمله مسلمانان "خوب" و فعالان سیاسی مذهبی در کشورهایی که حکومت هایی متحد جهان غرب داشتند، نماد مسلمان "بد" بودند. امروز، اما، جمهوری اسلامی در جایگاه سابق "اتحاد شوروی" قرار گرفته است. همچنانکه بسیاری از پژوهشگران غربی پس از جنگب سرد گفته اند، آن سیاست به بهای بسیار گزافی برای جنبش های دموکراتیک جهان تمام شد. بسیاری از جنبش های آزادیخواه چون در همان ابتدا متهم به دوستی با اردوگاه کمونیسم شدند، یا بیم آن می رفت که متحد آن اردوگاه از آب درآیند، چنان در تنگنای محاصره و تحریم قرار گرفتند که سرانجام چاره ای جز پناه بردن به اتحاد شوروی و سپس تسویه جنبش از عناصر دموکراسی خواه نیافتند. بارزترین مثال ویتنام است. هوشی مین در جنگ دوم جهانی رابطه نزدیکی با ارتش ایالات متحده داشت نه با روسها وهنگام استقلال نیز اعلامیه استقلال ویتنام را کلمه به کلمه از روی اعلامیه استقلال آمریکا نوشت. او امیدوار بود ایالات متحده از استقلال ویتنام استقبال کرده و از فرانسه خواهد خواست آن کشور را رها کند. در واقع ایالات متحده در آغاز چنین کرد، همچنانکه در الجزایر هم نخست از استقلال طلبان و در ایران نیز نخست از محمد مصدق دفاع کرد. پیدایش جنگ سرد و حاکمیت نظریه "دربرگیری" جرج کنان بر سیاست خارجی ایالات متحده، اما، طومار همه چیز را درهم پیچید و جهانی تازه پدید آورد. بهترین فرصت برای یکه تازی دیکتاتورهای ریز و درشت فراهم شد. رهبران انقلابی جنبش های استقلال طلب در دامان اتحاد شوروی و آنانی که با انقلابی ها می جنگیدند، مانند دیکتاتورهای نظامی آمریکای لاتین، در دامان ایالات متحده جای گرفتند. جنبشهای دموکراسی خواه با رادیکالیزه شدن و سپس توتالیتریسم از هر معنی تهی گشتند. سرهنگان کودتاچی در ویتنام جنوبی ملی گرایان و راهبه های بودایی ضد فساد را به قتل میرساندند و دولت جانسون از بیم غلبه کمونیسم گزارشات سفیر خود را نادیده گرفت. جنبش های ملی تسویه شده و باقی مانده رهبران چاره را در توسل به شوروی یافتند. در آن جهان، جایی برای سیلواها، رئیس جمهوری پیشن برزیل که در دوران او برزیل به یکی از قطب های اقتصادی جهانی تبدل شد، نبود. سیلوا همان آلنده سال ۲۰۰۰ بود و اگر در آن دوره به قدرت می رسید یا به سرنوشت آلنده تبدیل می شد یا در صورت بقا راهی به جز پناه گرفتن در زیر بال شوروی و ایجاد رژیمی توتالیتر با اقتصادی ورشکسته برای او باقی نمی ماند. چین و هند، البته دو استثناء بودند. چین مائو با همه رادیکالیسم آن، به سبب درگیری با اتحاد شوروی با آغوش باز ایالات متحده روبرو شد. خارج شدن از این پارادوکس فرصتی به چین داد تا بتواند راه را برای پیشرفت و اصلاحات بزرگ بعدی در آن کشور هموار کند، راهی که همچنان ادامه دارد. نیز، هند به سبب بزرگی، رویه مسالمت آمیز گاندی، و بر جای ماندن بوروکراسی عظیم دوران استعمار توانست به رغم دوستی با اتحاد شوروی هیچگاه فرمانبر روس ها نشود. همه، اما، از بخت و اقبال بزرگی چین و هند برخوردار نبودند.
انقلاب اسلامی و انقلاب ساندیست ها آخرین انقلاب های قرن خود بودند. هر دو مانند همه انقلابات ماهیتی دموکراتیک داشتند و، نیز، هر دو مانند همه انقلابات به غارت و بیراهه رفتند. نقش جنگ سرد در این غارت بارز بود. برخی به سبب خشمی که از جمهوری اسلامی دارند علت را اسلام یا "آیت الله ها" می دانند. آنها غافل از آنند که چنین سرنوشتی نصیب همه انقلابات قرن گذشته شده است و به قول شاعر "ما خود به ویرانی آبستن بودیم" (۱). پایان جنگ سرد آغاز دوران نوینی بود. دوران رادیکالسم، انقلاب، و خشونت پایان گرفت و رفرم و اصلاح طلبی مجال تازه یافت.   
نسیم آزادی پایان جنگ سرد، اما، پشت درهای بسته خاورمیانه عربی باقی ماند. سه عامل موجب بسته ماندن این درب شدند. نفت، کشمکش پیوسته جمهوری اسلامی با ایالات متحده، و منازعه اعراب و اسرائیل. خیزش مردم در تونس و سپس مصر امید تازه ای آفرید. شگفت نیست که جنبش از کشورهایی شروع شد که هم به سبب توریسم رابطه بازی با جهان خارج، خاصه جوامع غربی، داشتند و هم در شمار کشورهای نفت خیز نیستند. عامل نفت به رغم تأثیر همچنان شگرف خویش، به سبب گسترش اینترنت و آگاهی مردم از تحولات جهانی و رشد سرسام آور بیکاری و بی عدالتی، ترک برداشته است. فاکتور اسرائیل و جمهوری اسلامی، اما، همچنان در نحوه تعامل کشورهای غربی با جنبش های دموکراتیک منطقه به قوت خود پا برجاست. نحوه تعامل کشورهای غربی در گذشته با وضعیت شیعیان لبنان و حزب الله نماد این موضوع است. استاندارد دو گانه در برخورد با جنبش های دموکراتیک منطقه، اما، به بهترین نحوی در تعامل با خیزش مردم بحرین نمایان است. اگر حزب الله لبنان گروهی شبه نظامی است که در موارد مختلف در درگیری با اسرائیل دست به سلاح برده است و در دهه های گذشته نیز گاهی دست به کارهای تروریستی زده است، مردم بحرین، اما، گناه بزرگشان این است که از قضا شیعه هستند و به رغم اصرار مدام برخی از رهبران آنها بر استقلال خود از ایران، در مظان اتهام همکاری با و گرایش به ایران اند. آنچه عمق فاجعه تبعیض و بی عدالتی را در بحرین برجسته تر می کند آن است که شیعیان تقریبأ ۹۰% جمعیت کشور را تشکیل می دهند. پس از نظام جدایی نژادی سابق در آفریقای جنوبی، بحرین تنها کشوری است که اکثریت جمعیت در معرض تبعیض از سوی اقلیت است. آنها نه تنها از دست یابی به مشاغل حکومتی و مهم محروم هستند، بلکه سالهاست به سبب وارد کردن کارگران غیرشیعی از کشورهای دیگر- در تلاشی سازمان یافته اما اعلام نشده از سوی خاندان حاکم بر کشور برای برهم زدن ترکیب دموگرافیک کشور- از دستیابی به مشاغل معمولی نیز محروم شده اند.
برخی رسانه های غربی و تحلیلگران وابسته به مراکز قدرت با پیروی از سیاست خاندان حاکم بر بحرین، همچنان می کوشند تا خصلت فرقه ای و مذهبی به جنبش دموکراتیک مردم بحرین دهند و آن را جنبشی شیعی در برابر سنی ها جلوه دهد. این در حالی است که جنبش بحرینی ها در ماهیت خویش هیچ تفاوتی با جنبش مردم عرب در مصر، تونس، لیبی، سوریه، یمن و سایر کشورهای عربی ندارد. سنی ها هم به نسبت وزنشان در جمعیت کشور در این جنبش سهیم هستند. باید پرسید اگر جنبش سایر کشورها برای عدالت و آزادی است، و اگر آزادی، همانگونه که هیلاری کلیتون می گوید، خواسته ای یونیورسال (جهانی) است، چرا در عزم مردم بحرین برای بدست آوردنش چون و چرا می کنیم؟ و مهمتر از همه، اگر جنبش بحرینی ها جنبش فرقه ای است، جنبش سبز ایران- کشوری با اکثریت قاطع شیعه- که متشکل ازهمه گروههای مذهبی و سیاسی است به چه قصدی است. به همان دلیلی که نمی توان جنبش سبز ایرانیان را جنبش فرقه ای مذهبی شیعی نامید جنبش بحرینی هاهم جنبشی دموکراتیک است.   
مصداق بارز گفتمان ِ مسلمان "خوب" و مسلمان "بد" و استاندارد دوگانه غرب در بی توجهی کنونی به کشتار مردم بحرین به دست حکومت خاندان آل خلیفه است. با توجه به جمعیت اندک بحرین، کشتارها دست کمی از قتل عام ندارد و چون این قتل عام برای سرکوب قوم خاصی است مصداق قتل عام نژادی و مستوجب محکومیت و دخالت شورای امنیت میتواند بود. کشتن هفت نفر و زخمی کردن ۲۰۰ نفر در یک روز در بحرین با جمعیتی کمتر از یک میلیون برابر با کشتن ۷۰۰ نفر و زخمی کردن یکصد و شصت هزار نفر در مصر با جمعیت ٨۰ میلیونی است. آنچه بهتر از همه این استاندارد دوگانه و فریبکاری را نشان می دهد آن است که در حالیکه مردم تونس و مصر و یمن می جنگند تا به حاکمیت "قانون اضطراری" چندین و چند ساله در کشور خود پایان دهند، خاندان حاکم بر بحرین قانون وضعیت اضطراری تازه ای تصویب می کند و از نیروهای ارتش کشوری، که به گواهی سازمانهای حقوق بشر و اسناد داخلی وزارت خارجه ایالات متحده دارای بدترین رکورد حقوق بشر است، برای استقرار "قانون اصطراری" مدد می طلبد.
برخی گزارشات از معامله پنهانی کشورهای اروپایی با عربستان سعودی خبر می دهند. بر اساس این معامله، در قبال موافقت اتحادیه عرب با دخالت نظامی در لیبی- این موافقت اگر چه جنبه نمادین دارد اما با توجه به روانشناسی مردم عرب پس از تجربه دخالت نظامی در عراق، بسیار مهم است- کشورهای فرانسه و بریتانیا چشم خود را بر سرکوب مردم در بحرین می بندند. این گزارشات همچنین از اعمال فشار سعودی ها بر دولت پرزیدنت اوباما برای همراهی با فرانسه و بریتانیا در حمله به لیبی حکایت می کنند. دولت ایالات متحده تاچند روز پیش بر خطرناک بودن اعمال منطقه ممنوعه پروازی تأکید داشت و وزیر دفاع این کشور، این کار را غیرضروری و پرهزینه اعلام کرد. باراک اوباما می گفت ایالات متحده باید نقشی همانند نقش خود در تحولات مصر و تونس ایفا کند. ناگهان، اما، ورق برگشت. چرخش سیاست دولت اوباما حتی موجب شگفتی رسانه ها شد.   
ای کاش دخالت در لیبی همانطور که دولت های فرانسه و بریتانیا می کوشند جلوه دهند با اهداف انسانی محض بوده و نشانه تحول در سیاست های این کشورها باشد. کارنامه این دولت ها، اما، حکایت از چیز دیگری دارد. هنگامیکه معمر قذافی در برابر تهدید های پرزیدنت جرج بوش تسلیم شد و با برچیدن برنامه ساخت سلاح کشتار جمعی خویش موافقت کرد، آقای تونی بلر معمر قدافی را در کاخ او در لیبی در آغوش گرفت. منابع دولت لیبی اعلام کردند از آقای بلر مانند یک برادر استقبال کردند و دیلی تلگراف بعدأ گزارش داد که تونی بلر نقش مشاور دولت لیبی را بر عهده گرفته است. پس از آن شرکت نفت بریتانیا با اعمال فشار بر دولت بریتانیا و از آن رهگذر بر دولت اسکاتلند موجب آزادی آقای عبدالباسط المقرایی- یکی از عاملان سقوط هواپیمای پان آمریکن و کشتار چند صد انسان بی گناه - را فراهم کرد. نخست وزیر وقت بریتانیا، اعلام کرد "آزادی او به طور جدی در راستای منافع عظیم ملی کشور ما بود". شرکت نفت بی پی، البته، پاداش خود را به دست آورد. خرید بخشی از سهام شرکت بی پی از سوی شرکت سرمایه گذاری دولت لیبی برای جلوگیری از سقوط آن، بخشی از آن پاداش بود. تنها موضوعی که در آن میان فراموش شد مردم لیبی بودند که همچنان در چنگال قدافی به امان خدا رها شدند. فرانسه، اما، کارنامه ی بهتری ندارد. فرانسه ای که همچنان در معرض اتهام همکاری در قتل عام رواندا است، فرانسه ای که هم اکنون در کنار پایگاه نظامی اش در ساحل عاج رئیس جمهور حاکم پس از تقلب در انتخابات و محکومیت از سوی جامعه جهانی، هر روز دست به کشتار معترضین می زند، و سرانجام فرانسه ای که نخستین واکنش اش به جنبش مردم تونس ارسال وسایل سرکوب و محکوم کردن جنبش مردم بود- چون بر خلاف لیبی در آنجا دارای منافع کلان بود- همان فرانسه اکنون در برابر سرکوب مردم در بحرین و تا حدی در سوریه ، به سبب بند و بست های محتمل آینده با خانواده اسد، (۲) خفقان گرفته است.

بخت بد بحرینی ها
هیچکس هنوز نمی داند گروههای مخالف در لیبی چه کسانی اند و چگونه فکر می کنند. آقای نیکلاس برنز، معاون وزیر خارجه ایالات متحده در دوره جرج بوش و استاد فعلی هاروارد، می گوید این نخستین بار در تاریخ است که ایالات متحده عملأ وارد جنگ به سود گروه هایی شده است که اصلأ نمی شناسد و همه رسانه های غربی با اصطلاح "شورشی" از آنها نام می برند. بریتانیا، البته، روی رهبری وزیر کشور سابق قذافی حساب باز کرده است، مردی که تا چند هفته پیش از همکاران درجه اول دیکتاتور بوده است. گویی بریتانیا بر آن است که سیستم بماند و تنها از شر دیکتاتور بی ثبات و غیرقابل پیش بینی مانند قذافی رها شود. برخلاف لیبی، جنبش بحرینی ها، اما، دارای رهبران اسم و رسم داری هستند که سالهاست همه از برنامه ها ی آنها به طور شفاف خبر دارند. برخی از آنها در سالهای اخیر از اعضای پارلمان تازه بحرین بوده اند و اغلب سکولار یا مذهبی های میانه رو هستند. اینهمه، اما، موجب نمی شود تا اپوزیسیون بحرین در نزد دولت های اروپایی قدر و منزلت "شورشی"های لیبیایی را بیابد. شیعیان بحرین از بخت بد همسایه عربستان اند و از دیرباز با شیعیان سعودی رابطه فرهنگی و تاریخی گسترده ای دارند. عربستان در حالیکه خود فاقد هر نوع قانون اساسی است، به شدت از موفقیت مردم بحرین برای استقرار رژیم مشروطه مبتنی بر قانون اساسی در هراس است. عربستان دارای اهمیتی فوق العاده و استثنایی، و به مراتب بیشتر از لیبی، در اقتصاد جهان و بازار انرژی است. هر گونه بحران در این کشور در شرایط کنونی می تواند اقتصاد کشورهای صنعتی را گرفتار شوک و پیامدهای متزلزل کننده سازد. بنابراین، راهبرد کشورهای غربی در برابر جنبش بحرینی ها متفاوت از راهبرد آنها با جنبش مردم لیبی است. همچنین، بحرینی ها چون اتفاقأ اغلب شیعه هستند و محتملأ افزایش سهم آنها در حکومت منجر به نفوذ بیشتر جمهوری اسلامی خو.اهد شد، از نظر دولتمردان غربی، خاصه فرانسه و بریتانیا، فعلأ تا اطلاع ثانوی مسلمان "بد" هستند و می توان در برابر سرکوب آنها بدست خاندان حاکم عجالتأ سکوت کرد.
سرانجام، مردم بحرین بد اقبال اند چون در حالیکه متهم به همکاری با ایران اند، جمهوری اسلامی اعتبار و مشروعیت موثر سیاسی- اخلافی گذشته را ندارد تا بتواند در دفاع از آنها نقش جدی ایفا کند. جمهوری اسلامی در همین زمانی که بحرینی ها خواستار آزادی و حکومت قانون هستند، قانون اساسی خود را کاملأ نادیده گرفته و رهبران جنبش دموکراسی خواهی را- رهبرانی که بنا بر آمار رسمی دولت در انتخابات ملی بیش از ۱۲ میلیون رأی از مردم گرفته اند- پس از ماهها فشار و آزاردر حبس خانگی قرار داده، عده ای از معترضین را کشته و صدها نفر را بدون مراعات قانون خویش به زندان افکنده است. بنابراین، هنگامیکه مثلأ خاندان حاکم بر بحرین به جمهوری اسلامی بگوید ما همان کاری را با مخالفان خود می کنیم که شما با مخالفان خود می کنید، یا بگوید اگر قانون خوب است چرا شما خود قانون خویش را مراعات نمی کنید، یا اگر تبعیض بد است چرا شما بر ضد مسلمانان سنی و شهروندان بهایی خود آن را به کار می برید، جمهوری اسلامی به لحاظ اخلاقی و سیاسی نمی تواند در برابر این زبان درازی پاسخی داشته باشد.
بی عدالتی، سکوت نسبی جهان غرب در برابر جنبش دموکراتیک بحرین، خشونت پلیس و نیروهای مداخله گر خارجی میتواند موجب رشد رادیکالیسم و گرایش به خشونت گردند. خشونت و رادیکالیسم محصول ناامیدی و در تنگنا قرار گرفتن است. درایت و میانه روی رهبران معترضین بحرینی در این میانه اهمیتی بیش از پیش دارد. امید است جنبش دموکراتیک بحرینی ها به سرنوشت جنبش های دموکراتیک در دوران جنگ سرد گرفتار نشود.

tahmoures_kiani@yahoo.com

پانوشت ها:
۱) پور نوروز،فرامرز. مجموعه شعر "در جاده های بن بست"، ص۵
۲) من همه جا از "خاندان حاکم" به جای "دولت" استفاده کرده ام. چون این رژیم ها همه فاقد نخستین اصول تعریف شده دولت هستند. دولت می تواند البته استبدادی یا دموکراتیک باشد. اما این رژیم ها حکومت باند های فامیلی هستند نه "دولت".

تهمورث کیانی،سیاتل (ایالات متحده)، دوم فروردین ۱٣۹۰ شمسی


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست