به یاد ستایشگر آزادی و عدالت ملک الشعرای بهار
مرغ سحر ناله سرکن!
به مناسبت شصتمین سالمرگ او
خسرو باقرپور
•
بهار در سال ۱۳۲۴ ش در کابینهی قوامالسلطنه به عنوان وزیر فرهنگ برگزیده شد. او دریافت که این لباس برازندهی او نیست و میان او و مردم و اهل ادب فاصله انداخته است. این تمایل را قوامالسلطنه هم دریافت و قبای وزارت را از دوش بهار برداشت و زیبندهی شانه های دکترفریدون کشاورز کرد، که همراه دو عضو دیگر حزب تودهی ایران، دکتر مرتضی یزدی و ایرج اسکندری، میخواستند با حضور در کابینه ای ائتلافی، کشتیی شکستهی ایران را از دریای پر تلاطم حوادث آن زمان عبور دهند.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
٣ ارديبهشت ۱٣۹۰ -
۲٣ آوريل ۲۰۱۱
بیش از شصت سال از درگذشت ملکالشعرای بهار شاعر نامدار معاصر ایران، گذشته است. نام بهار با امر مبارزه برای آزادی و عدالت طلبی در تاریخ مبارزات جنبش مشروطیت پیوندی ناگسستنی دارد. او در سال ۱۲۶۶ شمسی در شهر مشهد دیده به جهان گشود و والدین نام محمد تقی بر وی نهادند. پدرش میرزا محمد کاظم صبوری نام داشت که خود شاعری ورزیده بود، و بیشتر اشعارش را به مدح امامان و مقدسین شیعه اختصاص داد. او اشعار فراوانی در مدح امام هشتم شیعیان میسرود و به همین سبب لقب «ملکالشعرا» داشت. پدر که با آزادیطلبان و مشروطه خواهان حشر و نشری داشت، محمد تقی جوان را که چهارده ساله شده بود، همراه خویش به مجامع و مجالس آزادیخواهان میبرد و پسر با اندیشههای مساواتطلبانه و تجدد خواهانه آشنا میگردید. محمدتقی جوان به اندیشههای نوین و افکار جدید دل بست و عزم خویش را جهت تحقق مشروطه جزم کرد. پسر هجده ساله بود که پدر درگذشت. در سال ۱۳۲۴ قمری که مشروطیت درایران تحقق یافت، محمدتقی به جمع مشروطهخواهان خراسان درآمد.
بهار تخلص خود را از «بهار شیروانی» گرفت. شیروانی که با پدر بهار دوستی و الفتی داشت از شاعران و سخنوران نامدار عهد ناصرالدین شاه بود. او در شهر مشهد هنگامی که میهمان منزل صبوری پدر بهار بود از دنیا رفت. شیروانی از اهالی «شماخی» بود و صاحب تالیفات بسیاری است. او دیوانی از قصاید و غزلیات به زبانهای فارسی و آذربایجانی دارد. دو بیت معروف زیر از وی است:
اشگ ریای زاهدان ریخت به خانهی خدا
قحبه به مسجد افکند طفل حرامزاده را
زهد زاهد همه را رهبر و خود گمراه است
چون چراغی که بود در کف نابینایی
برای آگاهیی بیشتر از احوال «بهار شیروانی» میتوان به «تاریخ مختصر ادبیات آذربایجان ج ۲، باکو، ۱۹۴۴» مراجعه کرد.
آشناییی بهار با ادبیات فارسی از سن هفت سالگیآغاز شد. او نزد پدر سرودن شعر را فرا گرفت و با ساز وکار های سرایش شعر کهن فارسی آشنا شد. بهار نزد «ادیب نیشابوری» ادبیات و زبان عربی را فرا گرفت و زبان فارسیی خویش را غنا بخشید.
بعد از مرگ پدر مظفرالدین شاه قاجار طی حکمی لقب ملک الشعراییی پدر را به بهار جوان واگذار کرد.
بعد از مرگ مظفرالدینشاه قاجار و همزمان با کشمکش مجلسیان با محمدعلی میرزا، در مشهد انجمنی به وجود آمد که «سعادت» نام داشت. این انجمن با انجمن سعادت در استانبول و آزادیخواهان باکو رابطه داشت. بهار در فاصلهی زمانی ی بین سالهای ۱۳۲۶ ق تا اول رجب ۱۳۲۷ ق که به «استبدادصغیر» معروف است، همراه با گروهی از رفقای حزبی ی خویش «روزنامهی خراسان» را منتشر کرد. بهار در این روزنامه نام مستعار «رئیسالطلاب» را برای خود برگزید و نخستین اشعار او در این روزنامه منتشر شدند.
بعد از شکست استبداد و زمانی که نیروهای سرداراسعدبختیاری و مجاهدین رشتی تهران را فتح کردند و محمدعلیشاه به سفارت روس گریخته بود، سراسر ایران غرق در شور و شادمانی بود. بهار در مراسم جشن و سروری که در مشهد بر پا گشته بود چنان اشعار شورانگیزی خواند که تا مدتها نقل محافل بود.
کار جدی تر بهار در عرصهی سیاست زمانی آغاز شد که وی به عضویت حزب دمکرات ایران در آمد. این حزب در سال ۱۳۲۸ ق و با تعالیم «حیدرخانعمواوغلی» که از پیشگامان جنبش عدالتخواهی بود در مشهد تاسیس گردید. بهار به عضویت کمیتهی ایالتیی حزب در آمد و دست به انتشار روزنامهای زد که عنوان «نوبهار» را بر پیشانی داشت. «نوبهار» ناشر و مروج افکار و سیاست های حزب دمکراتایران بود.
به همت بهار و رفقایش «نوبهار» به تریبونی تبدیل شد که علیه روسیهی تزاری که نیرو به خراسان آورده بود و از مستبدین حمایت میکرد، حملات تند و آتشین میکرد.
بعد از کشتار تبریز و گیلان و بسته شدن مجلس دوم، محمدعلیمیرزای مخلوع به همراهی ی برادرش شعاع السلطنه وارد ایران شدند. آزادیخواهان پایداری میکردند و در این پایداری نشریات نقش جانانهای داشتند. با فشار سفارت روس روزنامهی «نوبهار» پس از یک سال انتشار تعطیل گردید ولی بلافاصله با نامی دیگر و تحت عنوان «تازهبهار» منتشر شد. چند ماهی نگذشته بود که به دنبال شکست مشروطهی دوم این روزنامه به فرمان ناصرالملک توقیف شد و بهار همراه با عدهای از افراد حزب دمکرات ایران به تهران تبعید گردیدند.
در گیرودار جنبش مشروطیت، اشعار بهار نقش بسزایی در امر روشنگری و تنویر افکار مردم داشت. اشعار وی بسیار صمیمی و دلنشین است. بهار در اشعار خود با استبداد و نفوذ قدرت خارجی میستیزد و از رنج و فقر مردم ایران میسراید. او قهرمانان و خادمان انقلاب و آزادی را میستاید و بر وطن فروشان و عملهی استبداد میخروشد.
او شاعری بیپروا و خردمند است. در سال ۱۳۲۵ ق زمانی که مردم ایران در اوج مبارزات جنبش مشروطه بودند، خطاب به محمدعلیشاه نصیحتنامه ای سرود که به گوشه هایی از آن اشاره میکنم:
پادشها، چشم خرد باز کن
فکر سرانجام در آغاز کن
بازگشا دیدهی بیدار خویش
تا نگری عاقبت کار خویش
مملکت ایران بر باد رفت
بس که بر او کینه و بیداد رفت
چون تو ندانی صفت داوری
خصم در آید به میانجیگری
میشود از خصم تبه کار تو
ثروت ما کاهد و مقدار تو
...
...
از اشعار استبداد ستیز بهار در این دوران میتوان به مستزاد معروفی از او اشاره کرد که اندک زمانی قبل از فتح تهران در جمادیالاول سال ۱۳۲۷ ق سروده شده است. این شعر که بیانگر افکار و احساسات انقلابیون است معلوم میدارد که روشنفکران و انقلابیون از نصیحت و دعوت شاه به تمکین به آرای ملت نا امید شده و میروند که کار را با استبداد یکسره کنند. این سروده در میان مردم دهان بهدهان میگشت. بخشی از این مستزاد را در زیر میآورم:
با شهایران از آزادی سخن گفتن خطاست
کار ایران با خداست
مذهب شاهنشه ایران ز مذهب ها جداست
کار ایران با خداست
شاه مست و میر مست و شحنه مست و شیخ مست
مملکت رفته زدست
هردم از دستان مستان فتنه و غوغا بهپاست
کار ایران با خداست
مملکت کشتی، حوادث بحر و، استبدادخس
ناخدا عدل است و بس
کارپاس کشتیو کشتینشین با ناخداست
کار ایران با خداست
پادشه خود را مسلمان سازد و سازد تباه
خون جمعی بیگناه
ای مسلمانان در اسلام این ستمها کیرواست؟
کار ایران با خداست
شاه ایران گر عدالت را نخواهد باک نیست
زانکه طینت پاک نیست
دیدهی خفاش از خورشید در رنج و عناست
کار ایران با خداست
...
...
بهار در این دوران به سرایش ترانه هم دست زد که از آن میان میتوان به تصنیف «نمیدانم چرا ویرانه گشتیوطن» که در پردهی افشاری بود اشاره کرد.
در سال ۱۳۳۲ ق که مصادف با آغاز جنگ بود بهار با آرای مردم ولایات درگز، کلات و سرخس به نمایندگیی دورهی سوم مجلس شورای ملی برگزیده شد. و روزنامهی نوبهار را از سال ۱۳۳۳ تا ۱۳۳۶ ق در تهران منتشر کرد. این انتشار با چند بار تعطیل و توقیف همراه بود. در این دوران او به ایجاد جمعیتی دست یازید که «دانشکده» نام داشت در این تشکل بهار به آمورش و تربیت شعرا و نویسندگان جوان پرداخت.
در این ایام «نوبهار» بر اثر انتشار مقالات آزادیخواهانهی ضد دولتی توقیف شد.
مبارزات و حضور در عرصهی ادب را بهار با سردبیری و انتشار روزنامهی «ایران» پی گرفت، این روزنامه در سال ۱۳۳۸ ق منتشر میشد. یک سال بعد بهار در جریان کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ ش زندانی شد و مدت سه ماه را در زندان گذراند.
بهار در دورههای چهارم و پنجم و ششم نیز از جانب مردم خراسان و تهران به نمایندگیی مجلس شورای ملی برگزیده شد و همدوش با سیاستمدارانی چون آشتیانی، بهبهانی، مدرس و مصدق مبارزه کرد و اکثرا در درون فراکسیون اقلیت قرار داشت.
بهار در این دوران از نمایندگیی خود، تریبون مجلس را به سنگری تبدیل کرد که در آن با شرافت و به تمامی از حقوق دمکراتیک مردم و بهخصوص محرومان کشورش دفاع کرد. او از سال ۱۳۱۲ تا سال ۱۳۲۰ ش به جبر رضا شاه از سیاست کناره گرفت و به امر تدریس در دانشگاه، تالیف و خدمات ادبی پرداخت.
غزل معروف زیر را بهار در سال ۱۳۱۲ ش هنگامی که در زندان شهربانی اسیر بود سرود، که بخشهایی از آن را میآورم:
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
فصل گل میگذرد، همنفسان، بهر خدا
بنشینید به باغیو دلم شاد کنید
عندلیبان، گلسوری به چمن کرد ورود
بهر شاباش قدومش همه فریاد کنید
یاد از این مرغ گرفتار کنید ای مرغان
چون تماشای گل و لاله و شمشاد کنید
هرکه دارد ز شما مرغ اسیری به قفس
برده باغی و به یاد منش آزاد کنید
آشیان من بیچاره اگر سوخت چه باک
فکر ویران شدن خانهی صیاد کنید!
...
...
بهار با سقوط رضاشاه بار دیگر به سیاست روی آورد و به عنوان نمایندهی مردم تهران، به مجلس پانزدهم راه یافت.
بهار در سال ۱۳۲۴ ش در کابینهی قوامالسلطنه به عنوان وزیر فرهنگ برگزیده شد. او دریافت که این لباس برازندهی او نیست و میان او و مردم و اهل ادب فاصله انداخته است. این تمایل را قوامالسلطنه هم دریافت و قبای وزارت را از دوش بهار برداشت و زیبندهی شانه های دکترفریدون کشاورز کرد، که همراه دو عضو دیگر حزب تودهی ایران، دکتر مرتضی یزدی و ایرج اسکندری، میخواستند با حضور در کابینه ای ائتلافی، کشتیی شکستهی ایران را از دریای پر تلاطم حوادث آن زمان عبور دهند.
بهار در کنار مردم ماند و با جغد جهل و جنگ و عفریت استبداد و استعمار پیکارش را ادامه داد.
سرودهی معروف «جغد جنگ»، یادگار این دوران است:
فغان ز جغد جنگ و مرغوای او
که تا ابد بریده باد نای او
بریده باد نای او و تا ابد
گسسته و شکسته پر و پای او
ز من بریده یار آشنای من
کزو بریده باد آشنای او
چه باشد از بلای جنگ صعب تر؟
که کس امان نیابد از بلای او
شراب او ز خون مرد رنجبر
وز استخوان کارگر غذای او
همی زند صلای مرگ و نیست کس
که جان برد ز صدمت صلای او
همی دهد ندای خوف و میرسد
به هر دلی مهابت ندای او
همی تند چو دیو پای درجهان
به هر طرف کشیده تار های او
چو خیل مور گرد پارهی شکر
فتد به جان آدمی عنای او
به هر زمین که باد جنگ بروزد
به حلقها گره شود هوای او
در آن زمان که نای حرب دردمد
زمانه بینوا شود زنای او
به گوشها خروش تندر اوفتد
ز بانگ توپ و غرش و هرای او
جهان شود چو آسیا و دم به دم
به خون تازه گردد آسیای او.
بهار سفرهایی هم به خارج داشته است و از باکو، سوییس و ... دیدار کرده است که سروده ها و چکامه های بسیاری حاصل این سفر ها است، از میان این سروده ها میتوان به سروده ای با این آغاز اشاره داشت:
ملک جهان چون سوییس باغ ندارد
لالهی باغ سوییس داغ ندارد
جز دل ایرانیان خسته در این ملک
یک دل غمگین کسی سراغ ندارد
بهار این غزل را در سال ۱۳۲۷ ش در شهر لوزان و در بستر بیماریی سل سرود.
شعر ملکالشعرای بهار، شعر بازگشت به سبک کهن است. او سه اصل روانی، سادگی و استحکام را از سبک خراسانی گرفته است در کنار این ها اندیشه و زبان و پیام نوین را در آن ریخته است.
شعر بهار شعری مردم پسند و ساده است. بهار در زمان خویش شاعری روشنفکر و پیشتاخته از زمانهی خویش است، اما چنان می سراید که همگان میفهمند و پیام های انسانیی درون آن را در مییابند.
بهار محاسنی دارد که در کمتر شاعر و ادیبی یافت میشود، او نویسنده، پژوهشگر، سیاستمدار، دانشمند، استاد دانشگاه، وزیر و وکیل است. آثار مکتوب او آیینهی تمام نمایی از دورانی پنجاه ساله و پر تلاطم است. از این منظر هیچ شاعر و ادیبی در ایران قابل مقایسه با او نیست، ولی شاید بتوان او را به سبب گستردگیو تنوع زندگیی سیاسی و هنریاش با ادیب و سیاستمدار فرهیختهی مکزیکی «اوکتاویو پاز» به مقایسه نشست. البته منهای نقش یزرگ پاز در ادبیات جریان ساز.
آثار و تالیفات بهار بسیار فراوانند، علاوه بر دیوان اشعار که با همت فرزندش دکتر مهرداد بهار بارها تجدید چاپ شده است، میتوان به تالیفات زیر اشاره کرد:
سبک شناسیی نثر در سهمجلد
سبک شناسیی نظم
تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران در دو مجلد
تصحیح انتقادیی تاریخ سیستان
تاریخ بلعمی
مجمعالتواریخ والقصص
ترجمهی سه کتاب از پهلوی
دستور زبان فارسی به همراه چهار استاد دیگر(دستورپنج استاد)
و مقالات و دیباچه های بیشمار دیگر.
شمس لنگرودی، شاعر، شعر شناس و پژوهشگر خوب ایرانی، در تاریخ تحلیلی شعر نو، جلد اول، ص ۱۵۳ بهار را باوجود معاصر بودن با شعرای نوپرداز، مطلقا نوپرداز نمیداند. او مینویسد«او آخرین بازگشتیی دورهی قاجار، و دست بالا، از شاعران جنبش مشروطه محسوب میشود. ولی دو شعر مدرن، تنها دو شعر دارد، که ظاهرا به تفنن یا برای قدرت نمایی ساخته است و خالی از لطف نیست.»
در زیر قسمتی از یکی از دو سرودهی نوین بهار را میآورم:
بیایید ای کبوتر های دلخواه
بدن کافورگون پاها چو شنگرف
بپرید از فراز بام و ناگاه
به گرد من فرود آیید چون برف
سحرگاهان که این مرغ طلایی
فشاند پر ز روی برج خاور
بهبینمتان به قصد خود نمایی
کشیده سر ز پشت شیشهی در
...
...
از آثاری که همیشه یاد بهار را در جانها زنده میکند، میتوان به تصنیف جاودانه و زیبای«مرغ سحر» با آهنگ سازی جاودان یاد مرتضی خان نی داوود اشاره کرد که در دستگاه ماهور ساخته و نواخته شده است و با صدای «قمرالملوک وزیری» و بعد ها خنیاگرانی دیگر در گوش جان ها نشسته است:
مرغ سحر ناله سر کن
داغ مرا تازه تر کن
ز آه شرر بار این قفس را
بر شکن و زیر و زبر کن
بلبل پر بسته ز کنج قفس درآ
نغمهی آزادیی نوع بشر سرا
در نفسی عرصهی این خاک توده را
پر شررکن!
ظلم ظالم جور صیاد
آشیانم داده بر باد
ای خدا، ای فلک، ای طبیعت
شام تاریک ما را سحر کن
نو بهار است گل به بار است
ابر چشمم ژاله بار است
این قفس چون دلم
تنگ و تار است
شعله فکن در قفس ای آه آتشین
دست طبیعت گل عمر مرا مچین
جانب عاشق نگهای تازه گل
از این بیشتر کن بیشتر کن
مرغ بیدل، شرح هجران مختصر مختصر کن!
بهار هرچند نامی بزرگ در ادبیات معاصر ایران دارد، نکاتی قابل تعمق نیز در زندگانی ی ادبی ی خویش داشته است. نکاتی که چونان برجستگی های فراوان وی در سیاست و فرهنگ درخشان نیست. از جمله می توان به موضع گیری های او در مقابل ستاره ی درخشانی چونان نیما یوشیج و آثار او نگریست.
بهار اما بهار بود! چونان هر آدمیزاده ای در کسوت های گونه گون بشری. آمیزه ای از خرد و خشم، دانش و ستیز با نوجویی و نوگرایی. وی مظروف ظرف زمان خویش بود و این همه اینک بر ما مشهود. شعلهی وجود این ادیب بزرگوار، ایراندوست گرانمایه، و سیاستمدار با اخلاق در روز اول اردیبهشت ماه سال ۱۳۳۰ شمسی، در تهران فرو خفت. یاد ماندگار ملکالشعرای بهار گرامی و جاویدان است.
منابع
* گزینهی اشعار بهار، دکتر احمدی گیوی، نشر قطره، تهران، ۱۳۷۰
* از صبا تا نیما، جلد دوم، یحیی آرین پور، ، چاپ پنجم، انتشارات کتاب جیبی، تهران، ۱۳۵۷
* تاریخ تحلیلی شعر نو، جلد اول، شمس لنگرودی، چاپ اول، نشرمرکز، تهران، ۱۳۷۰
* قلم و سیاست، محمدعلی سفری، چاپ اول، نشر نامک، تهران، ۱۳۷۱
* شرح حال رجال ایران، جلد چهارم، مهدی بامداد، چاپ چهارم، نشر زوار، تهران، ۱۳۷۱
|