یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

نگاهی به اظهارات آقای محمد قراگزلو در مورد جنبش کارگری!


گروه پژوهش کارگری


• گروه پژوهش کارگری مبنای کار خود را بررسی نیاز جنبش کارگری در حد توان خود قرار داده و اگر در این رابطه نقدی به سایر گروههای سیاسی و بخصوص چپ وارد می کند، بدلیل اعتقادی است که آنها به جنبش کارگری داشته ولی گاها بجای محور قرار دادن نیازهای جنبش کارگری، درگیریهای ایدئولوژیک را الویت می دهند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲٣ خرداد ۱٣۹۰ -  ۱٣ ژوئن ۲۰۱۱


گروه پژوهش کارگری مبنای کار خود را بررسی نیاز جنبش کارگری در حد توان خود قرار داده و اگر در این رابطه نقدی به سایر گروههای سیاسی و بخصوص چپ وارد می کند ، بدلیل اعتقادی است که آنها به جنبش کارگری داشته ولی گاها بجای محور قرار دادن نیازهای جنبش کارگری ، درگیریهای ایدئولوژیک را الویت می دهند . این روزها کم نیستند افراد منفردی که در خارج کشور نشسته و خود را پرولتاریا نامیده و با اخلاق لمپنی و یا توهین آمیز خود تلاش دارند کار همه پیشروان کارگری و فعالین را مستقیم و یا غیر مستقیم محکوم نموده تا انفعال فردی خود را توجیه کنند که آنها بخود واگذار می شوند تا در تنهایی صدایشان بگوش خودشان نیز نرسد . بررسی تفکر اندیشمندان داخلی و خارجی در مورد نیاز جنبش کارگری ارزش خود را داشته ، ولی جایی و زمانی برای این گروه پژوهشی باقی نمی ماند تا به روشنفکران منفردی که تلاش دارند خود را پیشرو و متفکر کارگران دانسته و محوریت جنبش را در خود محدود می کنند ، بپردازد . در این میان دوستی دو نوشته اخیر آقای محمد قراگزلو با تیترهای ؛ از شب هنوز مانده دو دانگی چرا کارگران از پای نشستند و همچنین روز کارگر ۱۳۹۰ روزی که رفت برباد روزی که ماند در یاد ، را ارجاع داد که بدلیل تحلیل وارونه و اشتباهاتی که در مورد جنبش کارگری داشت ، گروه پژوهش را وادار به نگاهی به آن نوشته ها نمود . در این دو نوشته خارج از برخورد تئوریک که متداول گروههای سیاسی بوده و از کلمات قلمبه و سلمبه استفاده شده تا تسلط نویسنده را در این زمینه نشان دهد ، دو محور اساسی ذکر گردیده اند که به سیاست نئولیبرالیستی دولتهای بر سر کار و تحلیل عدم فعالیت کارگران مربوط می گردد ، مبنای بررسی پژوهش کارگری بیشتر حول نوشته اول دور زده و گریزی نیز به نوشته دوم خواهد زد .
در پاراگراف اول نوشته هنوز مانده دو دانگی ، نویسنده سعی دارد با همان حربه چپ که کاربرد لغات متداول ادبیات سوسیالیستی گروهای چپ ایرانی است ، چپ را نفی نموده از برج بلندی که از آنها در ذهن خودش ساخته به پایین پرتاب کند و لذا نشان می دهد این نوشته بیشتر برای دوستان سابق نویسنده عرضه شده و کاری به دغدغه های کارگران داخل کشور و جنبش آنها ندارد . عجیب است تنها منبع داخلی ایشان از کارگران ایران به اثر آقای سلطان زاده مربوط می گردد که مربوط به سالهای بسیار دور شده و از دید سیاسی خاصی برخوردار است و با تکیه بر همین اثر نتیجه می گیرد که ؛ پشتوانه درخشان جنبش کارگری ایران آنقدر پربار است که نتواند بر موجودیت و حافظه تاریخی آن را در پیشگاه انواع نطع معابد خرده بورژوازی ذبح کند !؟ اگر طنز عجیب ایشان به برخورد متقابل همان خرده بورژوازی واگذار گردد ، باید به ایشان یادآوری کرد پس چرا دو نوشته ایشان اینقدر در مورد کارگران یاس آور است و چگونه بزعم ایشان نئولیبرالیستهای وطنی توانستند کارگران را از پای بنشانند ؟ نکته مهم در این نوشته تکیه بر گوشه ای از جنبش کارگری با تکیه بر یک کتاب و نپرداختن به پروسه طولانی مبارزات کارگری است که یا از بی اطلاعی نویسنده جهت ارائه تحلیل مشخص می باشد که در سراسر دو نوشته موج می زند و یا دلایل دیگری دارد که ایشان را وادار می کند به اسامی و کلماتی همچون غوکان ، هارت ، اصلاح طلبان ، فوکویاما ، پوچ ، زباله ، آسانسور آکادمی و غیره پناه برده و از تحلیل مشخص دور کند . ایشان در ادامه با ذکر کلیاتی در مورد تعمیق بحران اقتصادی و وقوع انقلابهای نان و آزادی ، اعتقاد دارد که طبقه کارگر بطور شایسته وارد میدان نشده است ، در حالیکه وجود بحرانهای پی درپی در کشورهای پیشرفته و در نتیجه تاثیر آنها در سایر کشورها موجب خروج بخشی از کارگران از کارشان گردیده که گسترش اعتراضات و اعتصابات کارگری را بهمراه داشته است . ایشان فراموش می کند که اوج جنبش کارگری و اثرات طبقه کارگر بر روی جوامع (حداقل پیشرفته) دقیقا در همان دوران طی می شود و سپس با سیاستهای نئولیبرالیستی با گسترش تکنولوژی و ایجاد کارهای خدماتی و خارج کردن سرمایه های بزرگ بسوی بازارهای خارجی و عوامل دیگر بخشی از طبقه از صحنه مستقیم مبارزه بکنار روند که امروزه شاهد اعتراضات و اعتصابات بمراتب کمتر کارگری روبرو هستند . اگر صحت اطلاعات ایشان در مورد شروع همزمان نئو لیبرالیسم با پینوشه در شیلی ، با ریگان در امریکا ، با تاچر در انگلیس ، با یلتسین در شوروی ، با دنگ شیائوپینگ در چین با سیاست ضد دموکراتیکی که جذب نیروهای ملی و مذهبی ! را بخود ایشان که نشان از معلومات وسیع خارجی شان دارد و سایر آگاهان واگذار گردد ، روشن نیست که این اطلاعات و بیان روسپی خانه های دهکده جهانی مک لوهان و نلسون مک گال چه کمکی به تحلیل از پای نشستن کارگران ایران خواهد داشت ؟
در ادامه نویسنده خود را در میان پرسشگرانی قرار می دهد که ایشان را به اندیشمندی باور داشته و دلیل رای دادن میلیونی کارگران ( که آمارشان را معلوم نیست از کجا آورده اند ) به اصلاح طلبان و لیبرالها در طی ۲۰ سال گذشته خواستار می شوند ، امید است بیانیه پیوست که در باره رای گیری از طرف سندیکای کارگران واحد منتشر شده اثری بر ایشان بگذارد . ایشان جواب را بدون اینکه زحمتی حداقل از تحلیل طبقاتی ۲۰ سال نظام اسلامی داشته باشند با فاکتی کلی از آقای هاروی مساله را فیصله می دهند ؛ نه برای اولین بار و نه برای آخرین بار در تاریخ است که یک گروه اجتماعی به دلایل فرهنگی ، ملی و مذهبی به رای دادن علیه منافع مادی ، اقتصادی و طبقاتی خود ترغیب شده است و این گفته آقای هاروی که حتی برای کارگران نیز ادا نشده ، بعنوان دلیل و سند رای کارگران به اصلاح طلبان و لیبرالها آورده می شود . چگونه ایشان گروههای چپ را بدلیل استفاده از آثار کلاسیک بجای حرکت مثبت با کلمات تند و توهین آمیز محکوم می کند ، زمانی که خود به چنین کاری دست می زند که حتما توسط همان گروهها جواب داده می شوند ؟ نگاهی به مقالات و بیانیه های کارگران پیشرو و فعالین کارگری که دور از جنجالهای روشنفکران منفرد به فعالیت در طبقه مشغول هستند ، روشن میکند که دغدغه های آنها چطور متفاوت با ایشان و هم فکرانشان بوده و چه ادبیات متفاوتی را بکار می گیرند تا ضمن آگاهی به سایر کارگران آنها را در ایجاد نهادهای مدنی همراه کنند . چون آقای سلطان زاده که با دوستان حزبییشان سیاستهای شوروی انقلابی و منافع آنها را به منافع کارگران ایرانی الویت می دادند و در کتابشان دلیل اصلی سرکوب کارگران را ذکر نکرده اند ، ایشان نیز وظیفه خود ندانستند توضیح کوتاهی بدهند که ترس از نفوذ شوروی در ایران موجب گردید تا شاه و دولتهای غربی همه نیرویشان را در نابودی جنبش کارگری ایران بکار ببرند . چه بسا اگر متفکرین مستقل تلاش کارگران را برای گسترش نهادهای صنفی که همچون خون در رگ برایشان حیاتی بود ، افزایش می دادند ، پشتوانه درخشان جنبش کارگری براحتی سرکوب نمی گردید تا استبداد بقدرت رسیده مانع بزرگی برای رشد آن جنبش باشد . ایشان فراموش کردند که نظام اسلامی بعنوان یک حکومت با دولتهای مختلف خود همه در ۳۱ سال گذشته یک هدف که همان سرکوبی جنبش کارگری و همه نهادهای دموکراتیک باشد را داشته و این موضوع به سیاستهای نئولیبرالیستی که تنها سرکوب را تشدید کرد ، منحصر نمی گردد . دوست محترم که سنی از ایشان گذشته بجای تحلیل اشتباه و بازی در نقش روشنکر شرح نمی دهند که خود چه شرکتی در تشکل طبقه کارگر داشته و در چه بخشی از کارگران فعال بوده اند تا سازماندهی که در طبقه انجام داده اند ، موجب شود کارگران مقابله به مثل نموده و محکوم نگردند که از بیکاری به روسپی گری و قاچاق روی آورده اند ، واقعا چه درصدی از کارگران به این امر دچار شده اند که ایشان مانند روحانیون مرجع چنین فتوایی می دهند ! چرا نباید انتظار داشت که نظام سرمایه داری با سرمایه گذاری بر متفکرین وابسته خود ، سیاستها و راه حلهایی را جستجو کنند تا علاوه بر کسب سود بیشتر که با استثمار بیشتر کارگران و سایر اقشار همراه است ، قوانینی را وضع کنند تا اعتراضات و اعتصابات کاهش یافته و سازماندهی نیروهای کارگری کاهش یابد ، اطلاق سرمایه داری زنجیر گسسته تنها بیان الفاظ قدیمی است که دردی را درمان نمی کند ! پاراگرافهای بعدی بیشتر افاضات آقای قراگوزلو در مورد اطلاعات ایشان از طبقه حاکم امریکا و انگلیس با جامعه شناسان پاچه ورمالیده شان ( ؟؟ ) می باشند که چگونه طبقه کارگر دو کشور را با سیاستهای نئولیبرالیستی به زانو در آوردند و در تمام این دو پاراگراف هم اطلاعی از جنبش کارگری این دو کشور نمی دهند که چرا آنها نتوانستند از حقوق خود دفاع نمایند . شاید کارگران کشورهای پیشرفته بدلیل کمبود بودجه نتوانستند نیروهای جامعه شناس غیر پاچه ورمالیده را استخدام کنند ، در حالیکه جامعه شناسهای متعهد به جنبش کارگری نیز کمکی نکردند و تنها ایشان نقش اندیشمند طبقه را ایفا می کنند ! خوش بحال آقای قراگزلو در این زمانی که روزنامه نگارها قلمشان شکسته شده و بیشتر خبرنگاران رخت مهاجرت پوشیده ، یا در زندانند و یا مجبور به سکوت شده اند و در زمانی که اکثر کتابهای چاپ شده و یا تجدید چاپ با هزینه سنگینی که داشته اند ، در دست ناشران باقی مانده و اجازه پخش نمیدهند ، لابد ایشان که به همه گروههای کارگری ، چپ و اصلاح طلب ( غیر از رهبری و دولت جدید ) می توپند مهره مار دارند که افاضاتشان مجوز چاپ میگیرد ! ایشان توضیح نمی دهند که چرا کارگر ساده ای همچون آقای بهنام ابراهیم زاده به دلیل اعتراض و تظاهرات بهمراه سایر کارگران به ۲۰ سال زندان محکوم می گردد و رهبران سندیکایی با چنان وضع اسفباری در زندانها اسیرند و این سرکوب خشن ، عدم وجود اندیشمندان متعهد کافی و مسائل اقتصادی که کارگران درگیرند درد اصلی کارگران است نه رای دادن آنها به اصلاح طلبان و لیبرالها که ایشان قلم فرسایی کرده اند ؟ آشکار است که رژیم مهمترین دشمن خود را کارگران پیشرو و کسانی که جنبش دموکراتیک را خواستارند ، دانسته و در سرکوب آنها تردیدی ندارد ، کارگران شانس دارند که بدلیل عدم نفوذ این نوع تفکرات منفی در جنبش کارگری از گزند آنها مصون هستند اینها و عوامل دیگر نشان می دهند که کارگران چه راه سختی در پیش دارند و از پیمودن این راه نیز نه ترسی دارند و نه راهی دیگر برایشان باقی مانده است .
تفکر آقای قراگزلو با وجود تاکید بر جنبش کارگری نشان می دهد که اعتقاد چندانی به این امر ندارد ، چرا که یا نئولیبرالیستها را مقصر در عدم حرکت کارگران می شناسد و یا ادعا می کند که ؛ اگر انقلاب اکتبر از دهه ۳۰ به بیراهه نمی رفت و به عروج رویزیونیسم و بورژوازی جدید روسیه نمی انجامید ای بسا اوضاع سیاسی ایران و منطقه دگرگون می شد . با گذر از کلمات متداول چپ سنتی و ایشان ، باید اشاره کرد که ساختار حزب سوسیال دموکراسی انقلابی طوری تشکیل شده بود که ناچارا بجایی ختم شد که باید می شد و انداختن گناه به گردن استالین و همکارانش که نقش جنایتکاری را پیدا نمودند و سیاست امپریالیستی خود را دنبال نموده ، حماقتی بیش نیست . اشکال اساسی در پروسه تشکیل حزب بود که لنین هم نتوانست به دلایل گوناگون تغییری در ساختار آن ایجاد کند و تغییر اندک هم نتوانست قدرتی را که استالین و پیروانش در زمان حیات لنین نیز داشتند و از سانترالیسم حزبی که جایگزین دموکراتیسمش شده بود موجب جلوگیری از تغییرات بعدی گردد . جهت اطلاع ایشان باید گفت فرقی نمی کرد اگر بجای استالین گروه تروتسکی و یا دیگران قدرت را در دست می گرفتند ، هرچند دوست محترم توضیح نمی دهد که چگونه انقلاب اکتبر به بورژوازی تبدیل گردید . اوضاع ایران و منطقه زمانی تغییر می کرد و یا می کند که جنبش از داخل نیرومند شده و بتواند با ایجاد آلترناتیوی قدرتمند ، طبقه حاکم را باهر شکل و شمایل لیبرالیستی ، نئولیبرالیستی ، ولایتی ، سلطنتی و غیره سرنگون نمایند ، در این حالت یک کشور انقلابی دیگر میتواند مکانیزمی در جهت سرعت بخشیدن به جنبش کمک کند . ایشان با وجودی که بخشی از تاریخ جنبش کارگری را با استفاده از همان منبع در سالهای ۱۳۰۶ شرح می دهد ، به ارزش کار فعالین و کارگران پیشرو نمی پردازد که چگونه در زمان استبداد حکومت به سازماندهی نیروهای کارگری همت گذاشتند و ضمن اعتصابات وسیعی که برقرار کردند ، درخواست مواردی را کردند که در ۸۲ سال پیش بسیار مترقی بود و حیف که جهت ایدئولوژیک گروه سیاسی ، جنبش کارگری را بسمت دیگری سوق داد که موجب سرکوب آن گردید . روشن نیست چرا ایشان درخواستهای کارگران ایران در ۸۲ سال پیش را مطرح کرده اند و چه هدفی از اینکار داشتند که ۲۰،۰۰۰ کارگر برای این خواسته ها دست به اعتصاب زدند ، مگر درخواستهای کارگران کشورهای پیشرفته نیز همچنان حول خواسته های ۱۰۰ سال پیش آنها دور نمی زند که سرمایه داری با ترفند از آنها دریغ داشته اند و مگر این پروسه تا سالهایی که دیکتاتوری سرمایه برقرار است نباید تکرار گردند ! این موضوع از هوشیاری سرمایه داری است که در غیاب روشنفکران مدعی ، کارگران را در زیر خط فقر نگاه داشته و کارگران را وادار می کند که مدام در خواسته های قبلی خود درجا زده و آنها را از حقوقی که با اعتصابات و سختیهای فراوان کسب می کنند ، ناکام بگذارند . ایشان که اضافه می کند ؛ رضا شاه و طبقه حامی وی حداکثر یک مجری مطیع تمام عیار برای اجرای سیاستها و تامین منافع امپریالیسم انگلیس بودند ، درک غلط شان را از تاریخ آنزمان و تفاوت استبداد و مطیع بودن می رساند ، همچنین کسانی که رضا شاه را بسمت ملی گرایی و رونق اقتصادی کشاندند از دید ایشان پنهان مانده ، آنها یی که وقتی رضا شاه راهش را از سیاستهای دموکراتیک کنار گذاشت ، خود نیز از دورش پراکنده شدند . برخلاف نظر ایشان صدور سرمایه های تولیدی امپریالیستی نیاز به ایجاد کارخانه های تولیدی در آنزمان نداشت و رشد صنایع داخلی جزو پروسه رشد سرمایه داری هر کشوری است ، هرچند اگر غیر همخوانی با سیاستهای اقتصادی غرب نداشته باشد . متاسفانه ایشان در نوشته خودشان که تیتر مشخصی دارد به بسیاری مطالب که به موضوع ربط نداشته ، پرداخته که در این نقد نگاه بهمه آن مطالب امکان پذیر نبوده و از دلیل نقد که نگاه به موضوع کارگران است دور خواهد کرد و لذا تنها اشاره ای به آن مسائل می گردد .
آقای قراگوزلو با اعتماد بنفس عجیبی که همیشه از مدعیان خارج صحنه مبارزاتی بر می آید ، نوشته را چنین ادامه می دهد ؛ بر کارگران نفت چه رفته است ؟ پس از انتشار مقاله روز کارگر ۱۳۹۰ طبق معمول دستگاه تبلیغاتی کمپین لیبرال - سبز استارت خورد و آقایان و خانمهای محترم مرحله ی دیگری از شماتت من را بر این محور کلید زدند که با تو که مدعی طبقه کارگر ۴۰ میلیونی هستی ، پس کجایند آن کارگران که حتی روز یک مه نیز در خیابان حضور ندارند .....ما در مقالات گذشته ی خود به این ادعاها جواب گفته ایم و در آینده نیز خاموش نخواهیم شد ...اگر طبقه کارگر ایران متشکل نیست ...اگر کارگر ایرانی به عنصری اتمیزه تبدیل شده است ..و ..مقصر اصلی و فرعی فعالان کارگری و عناصر پیشرو چپ نیستند و این میان اگر گناه کاری وجود داشته باشد - که قطعا موجود است - تمام انگشتان یک متهم را نشانه می روند ، نئولیبرالیسم وطنی فقط . باید به این جمله طولانی زنده باد گفت ، تنها یکنفر و آنهم ایشان هستند که مدعی ۴۰ میلیون کارگر بوده و قبلا جوابگو بوده و در آینده نیز خواهد بود ، چرا که اگر مدعی دیگری بود یا جوابهایی داده می شد حتما ایشان ذکر می کردند ، و این طبقه کارگر ناشکر است که با وجود چنین مدافعی بازهم اتمیزه شده است که مفهومش روشن نیست که کارگران چه تفاوتی کرده اند که مدام به این عنوان خوانده شده و به روسپی خانه ها و قاچاق محکوم می شوند . اولا معلوم نشد که چرا این منتقدین که هم خانم و هم آقا هستند تا برابری رعایت شده باشد از کمپین لیبرال - سبز میباشند که نباید بقول ایشان در جنبش کارگری نفوذی داشته و نظریات آنها برای کارگران مهم باشد و اگر بطور غلط منظور از این لقب بازهم گروههایی از چپ نشانه رفته باشند که جواب این بی انصافی به خود چپ واگذار می گردد . ثانیا چرا حضور کارگران تنها در روز اول ماه مه ملاک مبارزه کارگران است و اخبار گوناگون اعتراضات کارگران در شهرهای مختلف در مورد عدم پرداخت حقوق ، بیکاری ، یارانه و موارد دیگر ملاک نیستند و یا شاید مبارزه کارگران فقط با تیر و تفنگ در حزب کمونیستی مبارزه محسوب می گردد !؟ بهر حال یک نکته منطقی تر بنظر میرسد که نه خود ایشان در کارگران نفوذ دارند و نه کارگران پیشرو ، فعالان کارگری و عناصر پیشرو چپ به افاضات ایشان و منتقدین لیبرال - سبز شان توجه دارند چرا که درگیر یافتن راه حلی برای غلبه بر ترفندهای حکومت می باشند ، که مشکل اصلی آنهاست . ایشان ضمن اینکه روشن نمیسازد خودچه نقشی در سازماندهی کارگران در محیط کارشان و یا مراسم روز اول ماه مه کارگران سالهای قبل که با شرکت کارگران و فعالین بیشتری برگزار شده داشته است ، گرچه ایشان تلاش می کند با بیگناه دانستن کارگران پیشرو و فعالین خود را در میان آنها و شاید راس آنها قرار دهد و تقصیر را از خود نیز دور کند ! جالب ترین قسمت این پاراگراف مقصر دانستن نئولیبرالیسم وطنی است که تیر خلاص به تفکر انحرافی خود ایشان است که چنانچه در بخشهای بالا هم توضیح داده شد رشد جنبش کارگری را همیشه از بالا ، طبقه حاکم و یا مکانیزمهای خارجی شوروی ، انگلیس و غیره می بیند . در حالیکه کارگران پیشرو و فعالین کارگری همچون درخت پربار سر خم کرده و به ایجاد سندیکاهای مستقل و یا اعتراضات هرچند محدود پرداخته و تلاش دارند آگاهی طبقاتی را به سایر کارگران انتقال دهند و در این راه دنبال پیدا کردن مقصر آنهم در میان طبقه حاکم نمی گردند . آخر از طبقه حاکم و سردار سازندگی که بنظر دشمن اصلی ایشان بوده و سعی دارند وارد توضیحاتی نشوند که مربوط به رهبری و فجایعی که در زمان دولت فعلی با تکیه بر سپاه اتفاق افتاد و سرکوبی که نصیب کارگران و سایر اقشار و نهادهای دموکراتیک گردید ، چه انتظاری باید داشت ؟ آیا هیچکدام از دولتهای مختلف حکومت اسلامی از حفظ نظام و سرکوب نهادهای کارگری و مردمی تخطی کردند و آیا طبقه حاکم چه لیبرال و چه نئولیبرالیسم و چه با پوشش ایرانی بزک کرده و یا متکی به سپاه و خلاصه هر حکومت و دولت سرمایه داری و استبدادی جز این انتظار باید برود که حال از طرف شما مقصر اصلی شمرده شده که اگر نبودند شما انقلاب کارگری را براه می انداختید ؟
ادامه نوشته ایشان در مورد صنعت نفت و تبدیل کارگران به کارکنان و در نتیجه دور شدن از مبارزات و جنبش کارگری دور می زند و بازهم دو پاراگراف را از کلمات مبهم که برای فرار از تحلیل مشخص بیان می گردند و توهینهایی که به کارگران نفت می شود ، پر کرده اند که همه ناشی از درک غلط ایشان بدلیل دور بودن از این صنعت می باشند . طرح طبقه بندی مشاغل که از سالهای رژیم قبلی مطرح بوده و در ۳۱ سال گذشته بتدریج در شرکتها و کارخانه ها پیاده شده ، اطلاق کارکن به کارگر و موارد دیگر بهیچوجه تاثیری در اصل ماهیت کارگری نداده   است ، کما اینکه سندیکاهای کارگری در کشورهای پیشرفته شامل کارگران ، کارمندان ، معلمان و بطور کلی حقوق بگیران است و شاید دیرتر این موضوع در ایران نیز شکل بگیرد . مگر کارگران قانون کار تمام دولتهای ۱۰۰ سال گذشته را قبول کرده اند و یا تلاش برای تغییر آن نداشته اند ، که حال کارگرانی به این استثمار ایدئولوژیک ( از کلمات غیبی ؟ ) که تغییر کارمند به کارکن باشد سر خم کرده باشند و کدامشان بدلیل تن ندادن به این امر اخراج شدند ؟ جهت اطلاع شما در رژیم قبلی و حتی این رژیم بوده اند کارگرانی متخصص و با سابقه که توسط کسانی کارگر اشرافی خوانده می شوند ، فرزندان خود را برای تحصیلات به دانشگاههای ایران و حتی خارج کشور می فرستادند ولی هیچوقت مفتون القاب کارفرماها نشده و جایگاه خود را می شناختند ، درحالیکه در این ۵ ساله و با یارانه اخیر بلایی سر کارگران آمده است که کارگران با سابقه ۳۰ سال نیز مشکلات فراوانی پیدا نموده اند . دوست محترم معمولا بیشتر کارگران اصلا یا اطلاعی از قانون کار و تغییرات این چنینی نداشته و یا اعتنایی به آنها می کنند و می دانند که باید از طریق سندیکاهای مستقل در صورت ایجاد به خواسته های خود برسند و برایشان اهمیتی ندارد که چه نامیده شوند ، بلکه موردی برایشان ارزشمند است که منتهی به اخذ خواسته های آنها شده و بهبودی در وضع آنها ایجاد کرده باشد ! استثمار در رابطه کار و سرمایه نهفته شده و مهم نیست که چه کسی چه نامهای دیگری برای آنها تجویز کند ، حتی اسامی شورا یا انجمن و یا سندیکا آنقدر مهم نیست که استقلال این نهادها از دولت و حکومت و روشنفکران مدعی مهم است تا تنها به خواسته کارگران و مبارزه آنها توجه داشته و دنبال مقصر در جای دیگری نگردد و تنها خود و نیروهای فعال معتقد به خود را در پیشبرد مبارزه سهیم    نماید . همه دولتها و حکومتها در جلوگیری از تشکیل این نهادها و سرکوب کارگران پیشرو همگامند ، بالاخص دولت فعلی که مورد توجه شما نیست که اجازه نمی دهد تا کارگران پیشرو از زندان رها گردند و آزادی مشروط آقای اسالو نیز دلیل خاصی دارد که فعالیت سندیکاهای خارجی در آن دخیل بوده است . ایشان ادامه می دهد مهمترین خصلت دولتهای نئولیبرالیستی در ارزان سازی نیروی کار قابل تعریف است ، عجبا مگر سرمایه داری در تمام دوران حکومتش از بدو پیدایش تا بحال کاری جز این کرده است یا اینرا باید اختراع و غیبگویی ایشان منظور نمود ! در مورد سیاست نئولیبرالیستی در مقاله قبلی پروسه مبارزاتی طبقاتی و نیاز جنبش کارگری ایران که پیوست این مقاله است ، توضیح داده شده و تنها به این امر اکتفا میشود که دوران نئولیبرالیستی در کشورهایی همچون برزیل ، آرژانتین و غیره موجب رشد سرمایه گذاری و گسترده شدن کارگران و ایجاد کار و گاها افزایش حقوق برای آنها همراه بود که به توسعه سندیکاهای مستقل نیز کمک کرده است ، گرچه حمایت دولتهای آن کشورها از سرمایه گذاریهای خارجی و عدم حمایت از کارگران خودی همراه بود . اما سیاست نئولیبرالیستی با تاکید ایشان در ایران همگام با کاهش سرمایه گذاریها بدلیل تحریم و موارد دیگر ، تعطیلی کارخانه ها و واحدهای تولیدی ، تغییر واحدهای تولیدی به مسکونی ، تبدیل تولید به واردات با گمرکات سپاه ، پیدایش قراردادهای موقت و بیکاری فراوان کارگران همراه بوده است .
آقای قراگزلو شعار کارگر نفت ما رهبر سرسخت ما که به کارگران تحمیل شد را تکیه کرده و آنرا موضوع مسخره کارگران نفت قرار داده است ، در حالیکه امروزه روشن شده سیاستهای غربی بود که تیر خلاص را بر شقیقه پهلوی دوم زدند ، روشن نیست چرا ایشان بجای تکیه باین موضوع ، موضع خود و یاران سابقش را طرح نمی نماید و یا حمایتی که گروههای سیاسی و چپ از پیدایش جمهوری اسلامی کرده و فکر می کردند که با سقوط شاه آزادی خواهد رسید و شعاری از آنزمان یاد شان نمی آید که مستمسک قرار گیرد ، باید گفت دوست عزیز کارگران خیر شما را نمی خواهند تنها شر مرسانید ؟ تحلیل ایشان از پیمانکاری صنعت نفت نیز نشان از عدم آگاهی شان است ، چرا که شرکتهای وابسته به صنعت نفت که مهر خصوصی خوردند در حقیقت برخلاف سیاست نئولیبرالیستی واگذاری واحدهای تولیدی به اعوان و فامیلها و مدیران وابسته به رژیم بود و این شرکتها با حقوق بیشتری که دادند ، توانستند کارگران ، کارمندان و مهندسین را از نیروهای صنعت نفت جدا کرده و به استخدام خود در آورند . پیمانکاران نیز از این قاعده جدا نبوده و تنها معدودی از آنها به کارگران و مهندسین باسابقه تعلق داشت که از صنعت جدا شده و توانستند مدت زمانی کوتاه درآمد بیشتری کسب کنند ، وگرنه بیشتر پیمانکاران از خود مسولین و وابستگان آنها بودند که با حقوق بیشتر و قراردادهای موقت توانستند به جذب نیروهایی همت گذارند . البته زمانیکه تحریم اقتصادی غرب ، کاهش درآمد نفتی ، هزینه های انرژی هسته ای ، مزد سرکوبگران داخلی و چماقداران ، پرداخت به گروههای تروریستی خارجی ، پیدایش کارفرمایان جدید سپاه و تصرف همه منابع اقتصادی ، فساد مسولین و کمسیون گیری آنها ، تعطیلی واحدهای تولیدی بدلیل مشکلات واردات مواد و قطعات اولیه ، واردات جایگزین تولید ، عدم پرداخت هزینه های پیمانکاران از طرف دولت و موارد دیگر اثر گذاشتند ، موجب گردیدند که پیمانکاران متوقف شده و بیکاری افزایش یابد . توضیح دیگر اینکه این شرکتها و پیمانکارانی که به جذب نیروهای صنعت نفت دست زدند که گاها پیمانکاری نیروها را فقط به دلیل حقوق بالاتر استخدام و به وزارت نفت اجاره می دادند ، چون میبایست لیستهای بیمه و مالیات رد کنند و لذا کارکنان از این مزایا برخوردار می شدند . نا گفته نماند که بسیاری از کارگران پایداری کرده و به این شرکتها نپیوستند و حتی همین کارگران مورد توهین شما که بدلیل تامین مایحتاج زندگی خانواده به این شرکتها می پیوستند ، در سالهای اخیر و با تلاش فراوان توانستند بسیاری از شرکتهای پیمانکاری را منحل و خود مجددا به شرکتهای وابسته به دولت برگردند و این تلاش همچنان ادامه دارد . مواردی که توضیح داده شد گرچه با فهم شما از آنها متفاوت می باشند ، بلکه با سیاست نئولیبرالیستی شما تضاد پیدا میکنند و جهت آگاهی شما هرچه با سیاستهای جهانی و موارد کلاسیک خواسته شود مسائل کشوری همچون ایران را مشابه سازی کنند ، بهمین مشکل عدم درک دچار خواهند گردید . در حقیقت کارگران سایر صنایع و معادن که در این نوشته اثری از آنها نیست ، بودند که بدلیل موارد گفته و قراردادهای موقت دچار تعطیلی و بیکاری فراوان گردیدند که البته آمار ایشان مبنی بر ۸۰ در صد کارگران به قرارداد موقت هستند حتما اشتباه می باشد. اصولا بررسی ایشان از ۴۰ میلیون کارگری که مدعی آن می باشد تنها به غلط به گوشه ای از صنعت نفت اکتفا کرده تا بتواند نتیجه گیری خود که چرا کارگران از پای نشستند را توجیه کنند و برای ۴۰ میلیون کارگر فتوایی اشتباه دهند و این نشان از عدم حضور ایشان در تمام صحنه های کارگری دارد . کسی منکر عدم تحرک کارگران صنعت نفت که بلافاصله از طرف رژیم پس از پیروزی نظام از اعتصاب کردن ممنوع شدند ، نیست و گرچه این ایراد به بسیاری از فعالین کارگری نیز وارد است که چرا حرکات خود را گسترش نمی دهند و همچنین گروههای سیاسی و چپ که چرا خواسته های گروهی خود را بر خواسته های اصلی کارگران الویت می دهند ، ولی این موارد ربطی به تحلیلهای غلط ایشان ندارد . کارگران صنعت نفت نیز همچون سایر کارگران شاغل سایر کارخانه ها و حتی کارگران بیکار که توسط ایشان از صحنه مبارزه کنار می روند ، ناچارند برخلاف ایشان که تنها به مشغولیات ذهنی پرداخته و بد به حال کسانی که میبایست به این درسها گوش کنند ، راهی جز مبارزه ندارند . برخورد ایشان با جنبش میلیونی که به جنبش سبز معروف شدهو توانسته پایه های رژیم را بلرزاند نیز مایه تاسف است که این طیف وسیع از افکار گوناگون را در راستای تبلیغات حکومتی ، منحصر به لیبرال و اصلاح طلب نموده و منکر مبارزات دموکراتیک آنها می شود ، در حالیکه ایشان احتمالا بهای بیشتری برای جنبشهای منطقه و نهادهای دموکراتیکش قائل است . در حالیکه این نیروها همگام با کارگران خواهند توانست راهی برای سازماندهی نیروهای خود و سرنگونی نظام پیدا کنند و فضایی که با ایجاد جنبشهای منطقه گردیده و حقوق بشری که محور قرار گرفته میتواند مکانیزم مثبتی برای این حرکت باشد .
نوشته دوم آقای قراگزلو روز کارگر ۹۰ نیز با همان ادبیات چپ مملو از کلمات و اسامی شعارگونه است که بهیچوجه جای یک تحلیل درست را نگرفته و اصلا ربطی به خود کارگران و مبارزات آنها و تظاهرات روز اول ماه مه ندارد و روشن نمی سازد که خود ایشان در سالهای اخیر چکاری می کردند ، گروههای چپ را مقصر اصلی عدم برگزاری تظاهرات نموده و یا آرمانهای شعارگونه آنها را نقد می کند که طبعا آن گروهها جوابگو خواهند بود . گفته ایشان مبنی بر ؛ روزگاری که همه فهمیده اند کلید حل مشکلات اجتماعی جهان ما اعم از اقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی ، زیست محیطی و غیره در دستان پر توان طبقه کارگر نهفته است ، آیا همان شعارهای چپ سالهای ۵۷ را یادآوری نمی کند ! واقعا چه فرقی بین این شعار و شعارهای گروههای چپ مخالف هست فقط تیر و تفنگ در گفته ایشان نقش پنهانی دارد ، گرچه ایشان برای آزادی جهان نیز شعار می دهند که نشان از بی اطلاعی ایشان از ترکیب اجتماعی و عدم درک نهادهای مدنی سایر اقشار جامعه در کشورهای دیگر است که باید در وحدت با یکدیگر به سرنگونی یک نظام موفق گردند . در این نوشته نیز ایشان خود را مدعی طراز اول طبقه کارگر   می داند و همه گروههای متفاوت دیگر را محکوم و تقصیر شکست کارگران را به گردن آنها میاندازد ، ایشان درک نمی کنند که سران اصلاح طلب نیز بخشی از حکومت بوده و تلاششان در حفظ است و نباید انتظار داشت که برای منافع کارگران مبارزه کنند بلکه بیشتر باید از عوام فریبی و کمک آنها ترسید و این تفکر اصلاح طلبی ربطی به بدنه جنبش سبز و شعارهای ساختار شکنانه ای که داد ، ندارد که در پی آزادی و دموکراسی می باشند . گفتار بعدی ایشان نیز یادآور شعارهای بیمایه ایست که بارها بدون پراتیک عملی تکرار می گردند ؛ کارگران آوانگارد چپی که مدعی پیشروی و پرچم داری جنبش کارگری است فقط در عرصه ی اجتماعی شدن در پایگاه طبقاتی خود آب بندی میشود پروسه ای درخود را بسوی برای خود در متن طبقه طی میکند و به طبقه ی متوسط هم می آموزد که برای رهایی از مکافات اتمیزه شدنی که نئولیبرالیسم به او تحمیل کرده است ، چاره ای ندارد جز این که در کنار کارگران بایستد و تا مرز رسیدن به اهداف کوتاه و بلند خود از پای ننشیند . واقعا مگر گروهای چپ که بعضی از آنها تلاش می کنند حرکتی در جنبش کارگری ایجاد کنند ، غیر از این می گویند که ایشان آنها را بباد ناسزا میگیرد و چه نیروهای متوسط خوبی پیدا می شوند که با راهنمایی ایشان ، منافع خود را در رهبری طبقه کارگر فدا می کنند ! ایشان که حتی جرات نمی کنند کلمات بکار رفته در انقلابات سوسیالیستی قبلی را   تکرار نکند ولی خود را مدعی طبقه کارگر می شمارد حتی نمیگویند چگونه این کارگران آوانگارد را باید سازماندهی کرد ؟ بهر حال همانطور که گفته شد قصد این مقاله بیشتر توضیح تحلیل غلط ایشان در مورد کارگران ایرانی و صنعت نفت و انحرافات فکری ایشان بوده است ، نه اینکه ایشان جایگاهی در میان طبقه کارگر دارند . امید است این مقاله نیز کمکی در شناخت کسانی که خود را مدعی نامیده ولی کارشان تحلیل غلط و ایجاد فضای ناامیدی در میان کارگران و همه فعالین و گروههای سیاسی که خارج از این ترشحات مغزی ، بکار در طبقه کارگر مشغول هستند ،بنماید.

www.syndicavahed.biz
www.hafteh.de

گروه پژوهش کارگری خرداد ۹۰         


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست