یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

اتحاد چپ، از آرزو تا واقعیت


مهران همایون


• اگر قرار باشد که اتحادی بین سازمان ها و فعالین چپ روی دهد، این مسیر از داخل کشور روی خواهد داد نه در خارج کشور و این امر هم با اولین عقب نشینی های حاکمان فعلی و بازگشایی فضای سیاسی به سرعت روی خواهد داد و تمام آن قابلیت ها به سرعت شکوفا خواهد شد که نشانه های آن هم اکنون و هر چند ضعیف قابل مشاهده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۵ مرداد ۱٣۹۰ -  ۱۶ اوت ۲۰۱۱


مدت هاست که موضوع اتحاد سازمان های چپ در خارج از کشور در میان فعالین چپ خارج کشور وبه عنوان یک ضرورت، مورد بحث است و تلاشهایی نیز در این مورد انجام شده .این بحث ها پس ازاعتراضات سال ٨٨ بصورت جدی تری مطرح شد و بخصوص در اسناد چند کنگره اخیر سازمان فداییان خلق "اکثریت"نیز گنجانده شد و پس از آن نیز گروهی از هواداران این سازمان در ایران ضمن ارائه متنی انتقادی به نحوه مدیریت آن سازمان، پیشنهاداتی را در مورد اتحاد سازمانهای چپ مطرح کرده اند و ضرورت این اتحاد را گوشزد کرده اند.
حال سئوال اینجاست که چرا این تلاش ها به نتیجه نمی رسد وچرا کسانی که در مهاجرت به فعالیت سیاسی مشغول هستند حتی در چارچوب های کلی تر "جمهوری خواهی" ویا "دمکراسی خواهی" نمی توانند یک اتحاد با دوام را پایه ریزی کنند و اگر هم در دوره ی کوتاهی به اتحاد برسند پس از چندی به انشعاب می رسند؟ و چرا در کشورهای عربی روند تفاهم بین مخالفین بسیار بهتر از ایران پیش میرود و ما بر سر کوچکترین موضوع مبارزه که میتوان اقدام مشترکی را پایه گذاری کرد، توانایی اندکی داریم؟
به اعتقاد نگارنده دلایل این ناکامی را می بایست در وضعیت سازمان های چپ مهاجر دانست و این نوشته سعی برآن دارد که به بهانه این موضوع آسیب شناسی بصورت کلی از وضعیت "چپ" در ایران داشته باشد تا شاید دریچه ای باشد برای برون رفت از این وضعیت و به همین منظور وضعیت سازمان های چپ در چند مقطع (و بدون جانبداری از هیچ یک از سازمان ها) تا زمان کنونی و البته به اختصار بررسی میشود.

۱- سازمان های چپ ایران در زمان انقلاب سال ۵۷
   سازمان های اصلی چپ درآن سال ها را میتوان در چهار گروه زیر دسته بندی کرد:
    الف- حزب توده ایران
    این سازمان قدیمی ترین سازمان سیاسی چپ ایران و در همبستگی با بلوک سوسیالیستی آن زمان (با ‍‍‍رهبری اتحاد جماهیر شوروی) بود که به لحاظ توانایی های تئوریک و حتی تشکیلاتی از تمام سازمان های چپ ایران قوی تر و با ریشه های قوی در جامعه بود ضمن آنکه دارای تشکیلات کوچکی در ایران نیز بودند. (سازمان نوید)

   ب- سازمان چریکهای فدایی خلق
این سازمان با حفظ فاصله خود با بلوک سوسیالیستی جهان (ضمن داشتن سمپاتی به آن) با نظریات مائو نیز مرز بندی داشت. این سازمان با شیفتگی بسیار زیاد به مبارزه مسلحانه (که آن زمان در امریکای لاتین و جنوب شرقی آسیا در جریان بود) ضربات بسیار زیادی در زمان ‍‍‍رژیم شاه متحمل شده بود و بعد پس از آزادی باقی مانده رهبران این سازمان از زندان های شاه، عملا فاقد سازمان و تشکیلات رهبری بود ولی در مدت زمان کوتاهی توانست خیل عظیمی از جوانان روشنفکر و پرشور را جذب کند.

   ج- سازمان های قومی
   مهمترین این سازمانها حزب دمکرات کردستان بود که بخشی از رهبران این حزب به حزب توده نزدیک و بخشی دیگر با نظرات حزب توده دارای فاصله بودند ولی هر دو جناح با شعار "خود مختاری برای کردستان و دمکراسی برای ایران" توافق داشته و فعالیت میکردند.
این سازمان نیز تا انقلاب فاقد سازمان و تشکیلات داخلی بود ولی در طول زمان انقلاب به سبب پیشینه درخشان این حزب به شدت مورد استقبال کرد ها قرار گرفت.

د- سایر سازمان های چپ
به غیر از این سازمان ها، طیف وسیعی از سازمان های چپ از طرفداران تروتسکی تا پیروان نظرات مائو در ابتدای انقلاب پدیدارشدند. وجه مشترک این سازمان ها از یک سو تضاد و مخالفت با حزب توده و شوروی و از سوی دیگر نادرست ارزیابی کردن مبارزه مسلحانه به شیوه چریک های فدایی بود. این سازمان ها نیز فاقد تشکیلات در آن دوره بودند.‍

۲- سازمان های چپ در هفته های اول انقلاب
با نزدیک شدن سقوط رژیم سابق فعالیت تمام سازمان های چپ شدت گرفت و حتی برخی از سازمان ها در همان برحه تشکیل گردیدند و تقریبا تمام سازمان های چپ تحت تاثیر کاریزمای خمینی و یا اتحاد در مقابل شاه، از خمینی حمایت میکردند. هر چند که برخی از سازمان ها انتقادات نسبتا ملایمی را نسبت به مذهبیون مطرح میکردند.
این حمایت ها تا هفته های اول انقلاب ادامه داشت و به نحوی که در همان روزهای اول سازمان چریک های فدایی خلق به منظور همبستگی با خمینی اقدام به راهپیمایی به سمت محل اقامت ایشان کرد که با پاسخ منفی خمینی، این راهپیمایی لغو شد.
از دیگر حمایت های تمام سازمان های چپ، حمایت از اعدام های بدون رعایت آئین دادرسی سران رژیم قبل بود که حتی افراد و سازمان های لیبرال نیز یا از این اقدام حمایت کردند و یا سکوت.
در طی هفته های بعد از ۲۲ بهمن تفاوت تحلیل و رویکرد سازمان ها به انقلاب برای انبوه هوادارانشان تقریبا مبهم و ناشناخته بود ولی سازمان های چپ به تدریج تحلیل های خود را از وضعیت و تناسب نیروها ارائه دادند و تفاوت ها کم کم آشکارمی گردید.
در این هفته ها گروه های چماق دار حزب الهی شروع به شکل گیری و حمله به اجتماعات سازمان های چپ را آغاز کردند و کمیته های انقلاب نیز تشکیل گردید.
اختلاف سازمان های چپ در این زمان بیشتر جنبه ایدوئولوژیک داشت تا اختلاف بر سر ماهیت انقلاب وچگونگی مواجهه با آن ولی با گذشت زمان اختلافات به سمت تحلیل های متفاوت از انقلاب و شیوه مواجهه با آن تغییر کرد.

٣- وضعیت سازمان های چپ از سال ۵٨ تا سرکوب دهه ۶۰
در مجموع این سالها را میتوان سالهای تحرک انقلابی و پرحادثه دانست. سال ۵٨ با در گیریهای گنبد آغاز شد و سپس درگیریهای وسیع در کردستان وتا حدودی در خوزستان شروع گردید.
از همان ابتدای سال ۵٨ و به دنبال درگیری های گنبد و بحث بر سر نام رژیم جدید، اختلاف دیدگاههای گروهای چپ آشکار گردید و این اختلاف تحلیل و دیدگاه در دو مسیر کاملا متفاوت و در تک تک وقایع آن روز ها خود را نمایان می کرد.
در یکسو حزب توده ایران قرار داشت که با توجه به تجربه دوره ملی شدن نفت و دوره کوتاهی که با نادیده گرفتن تفاوت های اطرافیان دکتر مصدق، در مقابل او قرار گرفت وهمچنین ناشناخته بودن طیف وسیع ومتنوعی که به دور خمینی جمع شده بودند این تحلیل را ارائه داد که با تعمیق انقلاب، کل حاکمیت و طرفداران خمینی به چند پاره متضاد تقسیم خواهند شد و نام این تحلیل را "نبرد که بر که" گذاشته بود وبراین اساس سیاست "اتحاد و انتقاد" را با حاکمیت در پیش گرفت و برپایه همین تحلیل و سیاست، عملکرد سایر گروههای چپ در کردستان وگنبد را چپ روی و ماجراجویی میدانست و تلاش بسیار زیادی می کرد تا آن قسمت از مواضع پر از تناقض خمینی که بر ضد آمریکا و" اسلام آمریکایی" وعلیه لیبرال ها و به حمایت "کوخ نشینان"بود را برجسته کند.
در سوی دیگر تقریبا تمام گروه های چپ قرار داشتند که هر یک با واژگانی مختلف از "هژمونی سرمایه داری تجاری وبازار" تا بحث "کاست روحانیت" و "ارتجاع مذهبی"، کل حاکمیت جدید را تقریبا ارتجاعی و انقلاب را شکست خورده میدانستند. البته در این بین حزب دمکرات کردستان ارزش چندانی برای اینگونه تحلیل ها قائل نبود و مسئاله اصلی خود را مبارزه برای خود مختاری میدانست.
در این سالها اختلافات داخلی در مجموعه حاکمیت روز به روز بیشتر میشد و با روشن شدن مواضع هر یک از افراد و گروه هایی که در دولت موقت و یا شورای انقلاب و یا اولین مجلس حضور داشتند و سپس با انتخاب اولین رئیس جمهور (بنی صدر) اختلافات داخلی روز بروز بیشتر میشد و هر    حادثه ای سبب شعله ور شدن اختلاف تازه ای در حکومت میشد ولی موضوعی که تمام جنا ح های داخلی حکومت بر سر آن توافق داشتند ، "چپ ستیزی" تمام آنها بود که از طرفداران دوآتشه خمینی تا نهضت آزادی و بنی صدر را در برمیگرفت و در این دوره ها حملات چماق دارها به تجمعات چپ ها و یا سرکوب های وحشیانه در گنبد و کردستان با تائید و یا سکوت طیف وسیع و نا همگون حاکمیت مواجه بود،حاکمیتی شامل طیف وسیع وناهمگون اطرافیان خمینی،با تمام تفاوت هایشان و ملیون و اطرافیان بنی صدربودند که فقط آن زمان برخی از اینان سکوت را شکستند و اعتراض کردند که دامنه ای سرکوب ها به سازمان مجاهدین خلق و برخی از گروههای مسلمان کشیده شد.
در این دوره بسیار کوتاه اتفاقات بسیار زیادی روی داد که هر یک در جای خود قابل بحث بوده ولی دراین بین چند اتفاق اساسی و مهم رخ داد که از یک سو تحلیل های گروههای چپ را به شدت تحت تاثیر قرار داد که منجر به انشعابات متعددی در سازمانهای چپ گردید و از سوی دیگرباعث تشدید اختلافات در هیات حاکمه وقت و جابجایی های مهم در حاکمیت شد. این وقایع مهم به شرح زیر بود:
- شکست مبارزه مسلحانه در گنبد و کردستان که هزینه های سنگینی برای مردم این مناطق داشت و باعث گردید این روش مبارزه در حزب دمکرات کردستان با شک وتردید جدی روبرو گردد و بعدها این روش را کنار بگذارند، هر چند که کومله وبرخی سازمانهای دیگر چپ ، تا سالهای بعد نیز به این روش اعتقاد داشتند و عمل میکردند.
- اشغال سفارت آمریکا بوسیله "دانشجویان پیرو خط امام" در آبان ۵٨ از یک سو جو رادیکال را در کشور حاکم کرد و از سوی دیگر سبب شد بسیاری از سازمانهای چپ، که مبارزه با امپریالیسم را در انحصار چپ و خود می دانستند، در دیدگاههای خود تجدید نظر کنند.
- شروع انقلاب فرهنگی و بسته شدن دانشگاهها در ابتدای سال ۵۹. این واقعه با انتشار وسیع سخنرانی آیت و بوسیله سازمان مجاهدین خلق ودامن زدن به ایجاد جوی ملتهب در دانشگاه ها از سوی انان، آغاز گشت وبا شروع تجمعات اعتراضی در دانشگاه ها و بخصوص در دانشگاه تهران، سازمان مجاهدین خلق نیروهای خود را به عقب کشید ولی اعتراضات بوسیله دیگر سازمان های دانشجویی چپ رادیکال و بخصوص "پیشگام" ادامه پیدا کرد. این واقعه با تهدید بنی صدر مبنی بر راهپیمای به سمت دانشگاه در نماز جمعه، منجر به عقب نشینی از طرف گروه های دانشجویی گردید.
- کودتای نا فرجام نوژه و خطر به قدرت رسیدن نظامیان و طرفداران رژیم قبلی که زنگ خطری برای همه گروهها بود.

این وقایع به اضافه تشدید اختلافات در داخل حاکمیت جمهوری اسلامی و ارگان های تازه تاسیس آن، از یکسو سبب شد که اکثر سازمان های سیاسی چپ دچار انشعابات مختلف بشوند (که بزرگترین این انشعابات نیز متعلق به بزرگترین سازمان یعنی سازمان چریکهای فدایی خلق به دو سازمان "اقلیت و اکثریت" بود.) و از سوی دیگر توان مجموعه حاکمیت در اداره کشور رو به تحلیل رود.
شروع جنگ عراق علیه ایران درپایان تابستان ۵۹ و اوج گیری احساسات ناسیونالیستی و دفاع از کشور در مقابل کشور خارجی از دیگر وقایعی بود که به صورتی در فعالیت گروهای چپ تاثیرگذار بود. مجموعه این وقایع که با سرعت زیاد اتفاق میافتاد سبب شد که ضمن تغییر در تناسب قوا در حکومت، آرایش نیروهای چپ نیز تغییر کند به نحوی که در ابتدای سال ۶۰ تعداد زیادی سازمان های چپ با نامهای شبیه هم که از یکدیگر منشعب شده بودند وجود داشت.
این انشعابات را میتوان نتیجه طبیعی دوران گذار از شرایط خفقان رژیم سابق به وضعیتی نسبتا آزاد دانست که تمام گروهها علیرغم محدودیتها و فشارهای حکومت، میتوانستند که با آزادی نسبی، نقطه نظرات خود را با مردم و هواداران خود مستقیما درمیان بگذارند و با توجه به شرایط انقلابی حاکم و سرعت وقایع، بازتاب تحلیل ها و عملکرد خود را دریافت کنند.
این سالها علیرغم تلاش حاکمیت در محدود کردن هر چه بیشتر سازمانها و گروههای چپ و حمله به تجمعات آنها و یا سایر اقدامات دیگرو یا اعدام هایی که در گنبد و کردستان انجام گرفت، را میتوان از آزادترین سالهای تاریخ ایران دانست و اگر انقلاب و فضای سیاسی ایران تحت آن شرایط پیش میرفت به احتمال زیاد آزاد یهای سیاسی در ایران نهادینه میشد. در این سالها، مجموعه حاکمیت از سویی تجربه اداره کشور را نداشت و از سوی دیگر بطور مداوم با اختلافات بسیار زیاد و مداومی در درون خود مواجهه بود واداره کشور را با مشکلات زیادتری مواجه میکرد و به ناچار و به تدریج به عقب نشینی هایی در به رسمیت شناختن دگراندیشان تن میداد که نمونه بارز آن برگزاری چند مناظره تلویزونی پخش شده و چند مناظره پخش نشده بین عناصری از حاکمیت و بخشی از گروههای چپ وگروههای میانه اسلامی ویا اطلاعیه ده ماده ای دادستانی مبنی بر آزادی مطبوعات و احزاب غیر مسلح در بهار ۱٣۶۰ بود.
این شرایط نسبتا آزاد در آن زمان به شدت متزلزل و ناپایدار بود و با ماجراجویی های سازمان مجاهدین خلق و در گیریهای رو به تزاید این سازمان با نیروهای حزب الهی و نهایتا با خلع بنی صدر از ریاست جمهوری و اعلام جنگ مسلحانه از سوی سازمان مجاهدین خلق، این دوره به پایان رسید و دوران سرکوب و وحشت دهه ۶۰ آغاز گردید و درحقیقت تیر ماه ۱٣۶۰ را میتوان نقطه عطف چرخش به راست در جمهوری اسلامی دانست.

۴- وضعیت سازمان های چپ در سالهای دهه ۶۰ تا زمان حاضر
با شروع ترورهای سازمان مجاهدین خلق از تیرماه ۱٣۶۰، آن دوره آزادیهای نسبی به پایان رسید و با تغیر تناسب قوا در حاکمیت به نفع جناح راست مذهبی، سرکوب سازمان مجاهدین خلق و تعدادی از گروههای رادیکال چپ با شدیدترین شکل ممکن شروع گردید و حاکمیت پس از متلاشی کردن سازمان مجاهدین به سراغ حزب توده ایران و سپس سازمان فداییان خلق (اکثریت) رفت.
در دهه ۶۰ و بخصوص کشتار سال ۶۷، تقریبا کادر مرکزی تمام سازمان های سیاسی چپ به جوخه اعدام سپرده شدند و در این بین فقط سازمان فداییان خلق توانست که قبل از وارد شدن ضربه، تعداد زیادی از کادر مرکزی خود را از ایران خارج کند.
در این دوره وحشت و پس از آن، تقریبا هیچیک از سازمان های سیاسی چپ توانایی ایجاد تشکیلات داخلی برای تداوم مبارزه را پیدا نکردند و متاسفانه همزمان با این سرکوب ها، فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی و اتحاد شوروی روی داد. این دو واقعه و بخصوص حمله همه جانبه ایدئولوژیک لیبرالیسم به مبانی ایدئولوژیک مارکسیسم، بحران سازمان های چپ را در سالهای بعد را رقم زد به نحوی که سی سال بعد از سرکوب دهه ۶۰، تقریبا تمام سازمان های چپ با بحران ها و چالش های جدی تشکیلاتی و ایدئولوژیک مواجه هستند که توانایی آنها را هم در وحدت درون سازمانی و هم برون سازمانی و یا ایجاد جبهه واحد به شدت کاهش داده است.
به اعتقاد نگارنده این چالش ها را میتوان به شرح زیر دسته بندی کرد:
- قطع ارتباط سازمان ها با داخل کشور و عدم توانایی در جذب نیروهای جوان و فعال و پیرشدن سازمان ها که محافظه کاری و توقف در سالهای اول انقلاب را به دنبال داشته.
- روی آوردن بسیاری از فعالین چپ به زندگی عادی در جوامع لیبرال غربی و دور شدن تدریجی از کار سیاسی بصورت حرفه ای.
- پراکندگی نیروها در کشورهای مختلف اروپایی و امریکایی و عدم ارتباط مستقیم بین فعالین سیاسی.
- تردید جدی در مبانی ایدئولوژیک مارکسیسم در نزد بسیاری از فعالین چپ و نفوذ اندیشه های لیبرالی و سوسیال دمکراسی در بین آنان.

مجموعه این چالش ها، تمام سازمان های چپ را به شدت تحت تاثیر قرار داد و در نتیجه تمام سازمان ها با بحران های ایدئولوژیک وتشکیلاتی گوناگون مواجهه گردیدند. هر چند که در طی این سالها سازمانهای چپ، برخی فعالیت های روشنگرانه و افشاگرانه را از طریق امکانات دیجیتالی و مدرن را سازمان دادند وتلاش کردند که پرچم چپ را افراشته نگه دارند که از این جهت باید سپاسگذار آنها بود که با مشقت زیاد راه را ادامه دادند ولی این موضوع را نباید کتمان کرد که این سازمان ها توفیقی در زمینه وحدت تشکیلاتی و سازمانی نداشتند.
آن سازمان های چپ که نامی از آنها برجای مانده، با کمال تاسف، به محافلی روشنفکری محدود شده اند و حتی بزرگترین سازمان چپ (البته درسابق) توانایی برگزاری یک کنگره آبرومند و در خور یک سازمان چپ را ندارد و هر یک از اعضای کمیته مرکزی آن سازی جداگانه را سر میدهد و ضمن آنکه تصمیم به شرکت در انتخابات را دارند، یکی در مورد تحریم انتخابات قلم فرسایی میکند و دیگری نامه فدایت شوم برای مقام معظم رهبری مینویسد و یا قدیمی ترین سازمان سیاسی چپ ایران با تشتت و سردرگمی در مواضع خود، سالهاست که نتوانسته ویا نخواسته که کنگره خود را برگزار کند و منتقدین کمیته مرکزی خود را اخراج میکند و یا آن مسئول فلان سازمان سیاسی چپ، فرصت استفاده از "بی بی سی" و "صدای آمریکا" را برای حمله به رقیبان خود را از دست نمی دهد و خود نیز توانایی ایجاد یک تشکیلات قوی جایگزین را ندارد و جالب آنجاست که هیچیک از این سازمانها و افراد که بیشترین انرژی خود را صرف مبارزه داخلی و بیرونی میکنند، سر دادن شعار "وحدت" و "جبهه مشترک" را نیز فراموش نمیکنند.
متاسفانه سازمان های چپ در تبعید در حال حاضر در وضعیتی به به سر میبرند که قادر نیستد نه بر سر "مسئله اصلی جنبش" به توافقی نسبی برسند ونه برای مبارزه در این مقطع پیشنهاد و راه حل عملی دارند.
نه تصور روشنی از "آرمان" و "هدف" و "راهبرد" (استراتژی) دارند و نه "سیاست" (تاکتیک) مشخصی را می توانند ارائه دهند و حتی برای انتشار همگانی یک بیانیه ساده در محکوم کردن اقدامات وحشیانه رژیم، انواع واقسام شرط ها و پیش شرط های انجام نشدنی را مطرح میکنند و با "توقف" در شرایط سالهای اول انقلاب و تسلط علائق فرقه ای و گروهی و حتی شخصی و بدون ارتباط با یک استراتژی فراگیر، درگیر مباحث بی پایان "پیدا کردن مقص" از بین خود هستند.
نهایتا آنکه فعالین چپ چه به صورت سازمان و چه اشخاص، به سبب دور بودن از شرایط واقعی جامعه ایران، که میتوان آنها را به زندگی گیاه در شرایط گلخانه ای که ریشه در آب دارد و نه در خاک تشبیه کرد، توانایی خود را در وحدت درونی و بیرونی از دست داده اند و تا زمانی که سعی نکنند ارتباط سازمانی و پویا را با داخل کشور برقرار کنند، با نهایت تاسف این شرایط پا برجا خواهد ماند.

۵- وضعیت نیروهای چپ داخل کشور
نیروهای چپ داخل کشور علیرغم نداشتن سازمان و تشکیلات در جامعه ایران حضور فعال دارند که به طور کلی در دو دسته کلی قابل دسته بندی هستند:
گروه اول بخشی از فعالین و یا هواداران سابق گروهای پیش گفته هستند که علیرغم سرکوبها و فشارهای زیاد هنوز به نوعی به آرمان های چپ اعتقاد دارند.
گروه دوم جوانانی هستند که در دوران پس از دوم خرداد ۷۶ و در محیط های دانشجویی وارد فعالیت های سیاسی شدند.
آن گروه از نسل چپ سال های انقلاب، علیرغم بی سازمانی و نداشتن تشکل و نیز علیرغم دلبستگی قبلی و یا فعلی به سازمان های چپ در تبعید، توانسته اند که در محیط های کار و زندگی روابط نسبتا محکمی با یکدیگر برقرار کنند و به همدلی سازنده ای با وجود برخی اختلاف نظرها دست پیدا کنند و در حقیقت جوانان چپ فعلی (نسل بعدی) در ارتباط با این افراد با اندیشه های چپ آشنا شده اند.
این فعالین چپ در داخل، سیاست را نه پنجره ماهواره و یا سایت های اینترنتی، بلکه با تک تک سلولهای خود درک میکنند. اینان از زمانی که از خواب برمیخیزند و خانه خود را ترک میکنند و تا زمانی که مجددا به خواب شبانگاهی میروند، مستقیما با انواع واقسام تبعیض ها و سرکوب های رسمی و غیررسمی در محیط های کار، تحصیل و حتی محیط هایی که برای گذران اوقات فراغت خود مثل پارکها و سینما ویا ورزشگاها می روند ویا در منزل، روبرو هستند و بی لیاقتی و فساد و اتلاف منابع ملی واعطای انواع واقسام امتیازات به اعوان و انصار حاکمان را نه از رسانه ها، بلکه بلاواسطه و هر روزه مشاهده میکنند و به همین دلیل حس همدردی و اشتراک منافع و مبارزه مشترک در نزد اینان بسیار قوی است و همینان هستند که با درک شرایط عینی و ذهنی جامعه و در یک تعامل و گفتگوی سازنده، تصمیم میگیرند که مثلا در انتخابات شرکت بکنند و یا تحریم، و با گوشت و پوست خود و حتی تک تک سلول های خود درک می کنند که شرکت در یک شرکت در راهپیمایی سکوت یعنی چه. اینان علیرغم گرایشهای قبلی و یا فعلی خود توانسته اند که در بین خود گفتگویی را در پیش بگیرند بدون آنکه به گذشته سیاسی دوست خود طعنه و یا حتی متلکی نثار کنند و کمتر به شعارهای به ظاهر رادیکال آنانی که از دور دستی بر آتش دارند ارزشی قائل هستند و آن بخش از تحلیل های فعالین خارج کشور را جذب میکنند که با شرایط داخلی منطبق باشد.
اینان بر خلاف فعالین خارج از کشور که فقط از طریق اینترنت با نظرات یکدیگر آشنا میشوند، هر روزه و در محیط های کار و زندگی و چشم در چشم، با هم در حال بحث های سازنده و راهگشا هستند و نیاز به اتحاد نیروها در مقابل یک رژیم فاشیستی و قرون وسطایی را برای حفظ حداقل های موجود و گرفتن امتیازات جدید را جزء جدایی ناپذیر مبارزه می دانند و بطور کلی اگر فعالیت سیاسی در خارج کشوردر اکثر موارد، یک فعالیت فرهنگی – سیاسی- واوقات فراقتی است در ایران فعالیت سیاسی یعنی خود زندگی و کار.
اگر برای کسانی که در ایران زندگی میکنند، گفتگوی بخشی از اصلاح طلبان با حاکمیت برای کم کردن فشارها و یا گرفتن امتیاز و یا وادار کردن حاکمیت به برخی از عقب نشینی ها، یک موضوع حل شده و لازم و بدیهی در امر مبارزه است، این موضوع برای بخشی از فعالین خارج کشورخط قرمزی نابخشودنی محسوب میگردد و منتظر نکته ای در اعلامیه های موسوی یا دیگر اصلاح طلبان هستند که همانجا یقه آنان را گرفته و گذشته آنان را یاد آوری و به دادگاه بکشانند.

۶- و سخن آخر
طرح این مسائل و مقایسه ها بدین معنی نیست که مشکلی در بین کسانی که دارای گرایش چپ در داخل هستند وجود ندارد بلکه ارائه بخش کوچکی از تفاوتها در داخل وخارج در مورد موضوع       " ضرورت وحدت" است زیرا که در ایران نیز مسائلی چون استبداد تاریخی، تکروی و آشنا نبودن با کار جمعی و بسیاری از مشکلات برخواسته از حاکمیت متحجر که در درون همه ما رسوب کرده، نیز وجود دارد. در اینجا لازم است که دو نکته نیز متذکر گردد:
    اول آنکه وجود فعالین چپ در ایران بسیار جدی است، هر چند که فاقد سازمان وتشکیلات هستند و از این نظر بازتاب و جلوه ای ندارند، ولی این افراد در همه جا حضور داشته و درشکل دادن افکار عمومی جامعه نقش اساسی دارند و به دلیل همین حضور در جامعه بسیاری از مسائل که در فعالین چپ خارج کشور امری مقدس وغیر قابل مذاکره میباشد، برای اینان، با حفظ اصول، قابل مذاکره وگفتگو است چه به توافق رسیده شود و چه نرسد.
   دوم آنکه اگر قرار باشد که اتحادی بین سازمان ها و فعالین چپ روی دهد، این مسیر از داخل کشور روی خواهد داد نه در خارج کشور و این امر هم با اولین عقب نشینی های حاکمان فعلی و بازگشایی فضای سیاسی به سرعت روی خواهد داد و تمام آن قابلیت ها به سرعت شکوفا خواهد شد که نشانه های آن هم اکنون و هر چند ضعیف قابل مشاهده است و بخصوص در این بین به جوانانی که بنا به ادعای خود قصد دارند که از دستاوردهای تمام تاریخ چپ و نسل های پیش از خود استفاده کنند، میتوان امید زیادی داشت که بر خلاف نسل ما با انواع و اقسام پیش داوری ها و دشمنی ها و یا دگم های آن دوره مواجهه نیستند.
در پایان مجددا این نکته را بازگو میکنم که تمام این نقدها نه از موضع ناسپاسی به سازمانها و افرادی که به اجبار به مهاجرت روی آوردند و یا بی اعتبار و بی تاثیر قلمداد کردن فعالیت های آنان، بلکه آسیب شناسی کوچکی در مورد مسائل سازمان های چپ خارج کشور میباشد. هر چند اعتقاد دارم با اولین نسیم آزادی در ایران بسیاری از این سازمان ها در مواجهه با مسائل عینی جامعه به سازمان هایی باگرایشاتی از سوسیال دمکراسی تا چپ رادیکال تقسیم خواهد شد.

مرداد ۹۰
مهران همایون


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٨)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست