یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

گزارش سیاسی مصوب کنگره ۱۶ سازمان کارگران انقلابی ایران- راه کارگر (مرداد ۱۳۹۰)



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۷ شهريور ۱٣۹۰ -  ٨ سپتامبر ۲۰۱۱


توضیحی کوتاه از چگونگی روند تصویب سند سیاسی در کنگره شانزده

در کنگره ۱۶ سازمان، دو گزارش سیاسی تدوین و به کنگره عرضه شد. این دو سند همچنین در سایت سازمان و در ستون بحثهای کنگره قرار گرفت . در روند پیشبرد بحث های سیاسی درکنگره ، پس از بحث و بررسی و ارائه پیشنهادات اصلاحی بر روی اسناد ، قرار بر این شد که کمیسیونی برای اصلاح وتنظیم پیشنهادات و ارائه یک سند سیاسی از درون دو سند تشکیل شود. در این رابطه دو نظر وجود داشت؛ یک نظر بر این بود که هر دو سند به کمیسیون برود، نظر دیگر خواهان آن بود که یکی از اسناد مبنا قرار گرفته و برای اصلاح و تنظیم به کمیسیون ارجاع گردد. بر روی این مساله رای گیری شد، نظری که خواهان مبنا قرار گرفتن یکی از اسناد بود اکثریت آرا را بدست آورد، در نتیجه هر دو سند به رای گذاشته شد و سندی که اکثریت را بدست آورد به کمیسیون فرستاده شد به همین خاطر رفقای اقلیت در رای گیریهای بعدی برای اصلاح و تصویب نهایی سند مبنا شرکت نکردند.
لازم به ذکر است که در تنظیم سند سیاسی کنگره در بخشهائی، از سند سیاسی اقلیت ( دوم ) استفاده شده است.

کمیته مرکزی سازمان کارگران انقلابی ایران ( راه کارگر)
شهریور ۱٣۹۰

----

گزارش سیاسی مصوب کنگره ۱۶ سازمان کارگران انقلابی ایران- راه کارگر ( مرداد ۱٣۹۰ )
الف- اوضاع بین¬المللی

بحران مالی و تناقضات ساختاری سیستم سرمایه¬داری و مبارزه طبقاتی دهه¬های اخیر ابعاد تازه¬ و گسترده¬ای پیدا کرده، و این نظام را در شرایطی وخیم و با چالش¬های بزرگی روبه¬رو کرده است. قدرت¬های اصلی سرمایه، سه سال بعد از بحران سال ۲۰۰٨ هنوز قادر به خروج از بحران و تثبیت موقعیت خود نشده¬اند. رشد اقتصادی آمریکا بسیار کنُد، بیکاری و بحران بدهی¬های دولت در این کشور کماکان یک معضل اساسی به شمار می¬رود. اروپا و منطقه یورو در وضعیت مناسبت¬تری قرار ندارند. علیرغم ثبات نسبی آلمان و فرانسه، حلقه¬های ضعیف¬تر منطقه مانند ایسلند و یونان به مرز ورشکستگی رسیده، و ایرلند، اسپانیا، ایتالیا و پرتقال در انتظار به سر می¬برند. تلاش دولت¬های مزبور تا کنون معطوف به نجات سیستم بانکی از طریق تزریق پول برای حفظ سودآوری بنگاه¬های اقتصادی و انباشت سرمایه آنها بوده است؛ این طرح به قیمت کاستن بیش¬تر از مخارج عمومی، دستمزدها و رفاه عمومی در پیش گرفته شده است. این سیاست در مورد اعطای وام به کشورهای ورشکسته نیز اعمال می¬شود. در قطب¬های اقتصادی که رشد سریع را تجربه می¬کنند نظیر چین و هند، به تدریج اثرات بحران خود را بروز می¬دهد. لازم به یادآوری است که هند در این سال با کاهش تولید و رشد روبرو بوده است.
این سیاست کشورهای سرمایه¬داری برای نجات خود از بحران، با موج تازه¬ای از مقاومت و مبارزه روبرو شده است. بعد از جنگ جهانی اول، برای اولین بار از زمان شکل¬گیری دولتهای عربی، مبارزه مردم علیه دولت¬های مستبد و فاسد حاکم، زلزله سیاسی بزرگی در خاورمیانه عربی ایجاد کرده است. این مبارزات نه تنها حاکمان تونس، مصر را ساقط کرد و لیبی و سوریه را در نوبت نگهداشت، نه تنها بحران سیاسی را در کل منطقه خاورمیانه گستراند، بلکه الهام بخش مبارزات بخش بزرگی از مردم اروپا نیز شده است.
موج انقلاباتی که به شکل دومینو شمال افریقا و خاورمیانه عربی را در بر گرفت، انقلابات ۱٨۴٨ در اروپا و ۱۹٨۹ در اروپای شرقی را تداعی می¬کند. این انقلابات و خیزش¬ها تاکنون موفق شده¬اند برخی افراد فاسد حکومتی را برکنار سازند و تغییر قانون اساسی و انحلال احزاب حکومتی را سرلوحه مطالبات خود قرار داده¬اند. تا همین جا و به اعتبار طرح این خواست¬ها می¬توان از انقلاب سیاسی سخن گفت. معهذا به سبب عدم درهم شکستن ماشین سرکوب، خطر بازگشتِ ارتجاع کماکان یک خطر واقعی محسوب می¬شود و نمی¬توان از پیروزی قطعی انقلاب سخن گفت، و روند متوقف کردن آن را نادیده گرفت. این که ارتجاع با سازماندهی خود به قدرت باز می¬گردد یا این که موج انقلابی، پاکسازی تمام قدرتمندان قدیمی را تا تغییر نظام¬های سیاسی موجود تعقیب خواهد کرد به توازن قوا بستگی دارد. با این وجود یک چیز روشن است: احتمال این که اوضاع سیاسی این کشورها از وضع پیشین بهتر ¬شود از شانس بالایی برخوردار است.
اگرچه در فضای سیاسی جهان، آوازه¬ گران سرمایه فرادستی دارند و رویگردانی روشنفکران چپ از مارکسیسم به مد روز تبدیل شده و مغاک اضطراب اقتصادی در ترکیب با بی افقی و فقدان چشم¬انداز روشن، میدان را برای مخالفان انقلاب و تغییرات بنیادی مهیا ساخته بود، موجی از انقلاب¬ها و خیزش¬های سیاسی در شمال افریقا و خاورمیانه، درخشش پیروزی سرمایه¬داری را تا حد معینی کاهش داده است؛ و به اسطوره¬ی پایان تاریخ که با تکوین بحران اقتصادی بطلان خود را نشان داده بود، ضربات کاری وارد کرده است.

ب- اوضاع سیاسی ایران و وظایف ما

۱- خیزش با شکوه سال ٨٨، که به سبب تبهکاری و تقلب دستگاه ولایت در انتخابات سر برآورد، همچون سایر رویدادهای سترگ تاریخی، در حافظه مردم کشورمان ثبت می¬شود. این خیزش، رعدی در آسمان بی ابر نبود، بلکه از شکافی پا گرفت که در درون بالایی¬ها دهان گشود، شکافی که فرصت سیاسی مساعدی را برای تکوین این خیزش آماده ساخته بود. و در سطح عمیق¬تری باید آن را واکنش و اعتراض مردم کشور ما علیه ٣۱ سال استبداد و بی حقوقی آشکار سراغ گرفت که از متن جامعه¬مان برخاسته است. از این¬رو، این رخداد نه امری "اتفاقی، نامنتظره، نابهنگام"، بی پیوند با ساختارها و بستر اجتماعی خود، بلکه دقیقا از تلاقی¬گاه عواملی تکوین یافته است که عناصر آن پیش¬تر به طور فعال گرد آمده بودند.
۲- در دو سال گذشته ضرب¬آهنگ حرکت جنبش اعتراضی کشورمان نه در روند مستقیم و خطی، بلکه از فراز و فرودهای متنوعی گذر کرده است. سیر حرکت این جنبش را می¬توان به سه مرحله تقسیم کرد: مرحله اول، از ۲۲ خرداد ٨٨ تا ۲۲ بهمن ٨٨ ؛ مرحله دوم، از ۲۲ بهمن ٨٨ تا ۲۵ بهمن ٨۹ ؛ و مرحله سوم، از ۲۵ بهمن ٨۹ تا کنون.
در مرحله اول جنبش با شعار رای من کو پا گرفت و خیابان را به تسخیر خود در آورد. هر چه به انتهای این مرحله نزدیک می¬شویم شعارها رادیکال¬تر، نقش¬آفرینی مردم بر بستر مساعد مناسبت¬های تقویم رسمی در اشغال فضای سیاسی افزون¬تر، و روحیه تدافعی جای خود را به مقاومت فعال در برابر تعرض نیروهای سرکوب می¬سپارد.
در مرحله دوم به سبب موج دهشتناک سرکوب و دستگیری فعالان و سازمانگران، شبکه¬های ارتباطی جنبش اعتراضی از عرصه خیابان عقب می¬نشیند؛ و افتی در حرکات توده¬ای رخ می¬دهد. در این دوره رویارویی مردم با رژیم خصلت موضعی پیدا می¬کند، و جنبش اعتراضی هم پا با ارتقاء روحیه مبارزاتی، نمی¬تواند ضربات وارده بر شبکه¬ی ارتباطی خود را ترمیم نماید. در همین دوره است که بخش¬هایی از مردم نه به طور مبهم بلکه به طور مشخص ارکان اصلی قدرت سیاسی، یعنی دستگاه ولایت را تمام قد، به طور عریان هم¬چون مانعی برای دستیابی به حقوق خود مشاهده می¬کنند و خشم و نفرت خود را علیه آن فشرده می¬سازند.
مرحله سوم را که با خیزش ۲۵ بهمن آغاز شده است، می¬بایست در تداوم حرکت¬های سال گذشته با کیفیت جدید تلقی کرد، که با وزش نسیم انقلاب¬های عربی هم هنگام بوده است. موج جدیدی که خاورمیانه و شمال افریقا را در نوردیده است، در برآمد خیزش نوین، هم¬چون عامل بی¬واسطه و تقویت¬کننده، نقش غیرقابل انکاری ایفا کرده است، معهذا تاثیر این عامل را باید در بستر یک دوره¬ی تجدید قوا و تامل درباره¬ی امکانات و کاستی¬های جنبش، و پس از تعرض لجام گسیخته رژیم اسلامی در عرصه¬ی سیاسی (حمله به مخالفان تا خاکریز آخر) و در عرصه اقتصادی با سیاست¬های ضدو نقیض و ضدمردمی، تخریب پایه¬های اقتصادی و آثار شوم تشدید تحریم¬های اقتصادی همچون شرایط عمومی در نظر گرفت. مفصل¬بندی این دو عامل سبب ساز خیزش ۲۵ بهمن در یک فراز بالاتر شده است. و ارکان اصلی نظام را به نحو مستقیم آماج حمله خود قرار داده است.
یک ارزیابی عینی از سیر حرکت مردم نشان می¬دهد که جنبش اعتراضی فراز و فرودهای معینی را پشت سر گذاشته، خیابان را عرصه جولانگه خود تبدیل کرده، سپس عقب نشسته و زیر پوست شهر به ترمیم و تدارک قوا پرداخته، و آنگاه رادیکال¬تر از پیش سر بر آورده است؛ هر چند هنوز نتوانسته است متناسب با آن نیروی لازم را در برابر رژیم وارد میدان نبرد سازد.
٣- شکاف بین رهبران نمادین و اصلاح طلب بخش سبز جنبش اعتراضی با دستگاه ولایت در پا گیری و ایجاد فرصت سیاسی نقش معینی ایفا کرده ¬است، معهذا اصلاح¬طلبان به سبب اسیر بودن در محدوده¬ی شعار "اجرای بدون تنازل قانون اساسی"، به علت آرمانی کردن نقش طبقه متوسط در تکوین دموکراسی و در نتیجه برخورد ابزاری به جنبش¬های اجتماعی نظیر کارگران، زنان، خلق¬ها، جوانان، دانشجویان، سبک زندگی...از جمله عواملی بوده اند که مانع شکوفایی ظرفیت¬ها و امکانات جنبش اعتراضی شده¬اند. اکنون مدتی است که رهبری نمادین بخش سبز جنبش نقش موثری در پیش راندن مردم ایفا نمی¬کند و دچار سردرگمی و آشفتگی در نبرد شده است. این موقعیت بازتاب شرایطی است که می¬توان آن را "موقعیت متناقض" نامید. این موقعیت متناقض نه تصادفی شکل گرفته و نه بدون پیش¬تاریخ معینی تکوین یافته است. رهبران نمادین سبز جنبش چه از حیث ذهنی-برنامه¬ای و چه به لحاظ استراتژی مقابله با دستگاه ولایت با تناقض روبه¬رو شده¬اند.در این موقعیت، اصلاح¬طلبان نه می¬توانند به دستگاه ولایت بپیوندند و نه می¬توانند پیشاپیش مردم در مبارزه علیه ساختارهای مسلط قرار گیرند. این امر پیش از هر چیز ناشی از تناقضاتی است که از برنامه آن¬ها نشات می¬گیرد به علاوه موقعیت متناقض آن¬ها ریشه در برآمد عینی جنبش مردمی دارد که قلب دم و دستگاه ولی فقیه را نشانه گرفته است. این وضعیت تاثیرات معینی بر اردوی اصلاح¬طلبان برجای گذاشته و صفوف آن¬ها را دچار شکاف و تجزیه نموده است. در شرایط کنونی کل اردوی اصلاح¬طلبان با بحران هویت، فقدان استراتژی سیاسی راهگشا و در عرصه¬ی تاکتیک به روزمره¬گرایی درغلطیده¬اند.
۴- خیزش با شکوه مردم کشور ما چنان لرزه¬ای بر ارکان جمهوری اسلامی افکند که می¬توان آن را بزرگ-ترین چالش رژیم اسلامی از مقطع انقلاب تا کنون قلمداد کرد. دستگاه ولایت در ابتدا در رویارویی با این جنبش سراسیمه گشت، معهذا با موج دستگیری سازمان¬گران حرکت¬های اعتراضی، سرکوب بی رحمانه تظاهرکنندگان، ایجاد رعب و وحشت در فضای سیاسی جامعه، ضرباتی بر جنبش مردمی وارد کرد و توانست تا مقطع معینی، حضور خیابانی جنبش را متوقف سازد. آن¬ها در راستای سرکوب جنبش توانستند بخش غالب اصلاح¬طلبان حکومتی را از ساختار قدرت حذف کنند و عقبه¬ی آن را در درون اردوی محافظه¬کاران- یعنی جناح رفسنجانی- در ساختار قدرت به شدت تضعیف نمایند. درست با عقب راندن مخالفان، تحت مدیریت بیت رهبری، شکافی جدیدی در اردوی محافظه کاران دهان گشود و جناح احمدی- مشایی سر بر آورد. این جناح با مهارت هر چه تمام¬تر در ضدیت با مخالفان دستگاه ولایت با چراغ خاموش حرکت کردند و چاپای خود را در نهادها سفت نمودند و قصد داشتند که در نهاد وزرات اطلاعات و برای دور آینده¬ی ریاست جمهوری مواضع معینی را اشغال کنند که رهبری نظام از "غفلتی" که می¬توانست برای دستگاه ولایت عوارض نامطلوبی به بار آورد جلوگیری کرد. این واقعه پیامدهای زیانباری برای جناح احمدی نژاد- مشایی به بار آورد و ستاره بخت آن¬ها در کل ساختار سیاسی حاکم غروب کرد. آن¬ها از دریافت این حقیقت ساده بازماندند که در جمهوری اسلامی اساسا مسئولیت دارند نه قدرت، و ولایت فقیه قدرت دارد نه مسئولیت. اگر چه حذف این جریان به سبب مجموعه معضلاتی که دستگاه ولایت با آن روبه رو است کار آسانی نباید تلاقی شود. معهذا این رخدادها یک تغییر ساختاری در ولایت فقیه ایجاد کرده است-روندی که از مدت¬ها پیش شروع شده بود- و هر چه بیش¬تر قدرت سیاسی آن¬ها را بر دستگاه قهر استوار ساخته است. اسلام سیاسی که قصد داشت قدرت سیاسی را دینی سازد خود اکنون به یک دین دولتی و روحانیت پیرو آن به آخوند درباری تبدیل شده است. بورکراتیزه شدن ولایت فقیه، حذف متحدان دیروزی، هر چه بیش¬تر آن را به یک رژیم توتالیتر کلاسیک نزدیک¬تر می¬کند، و ظرفیت فاشیستی آن را عریان¬تر می¬سازد.
۵- برآیند و تعامل سه مولفه¬ی جنبش اعتراضی، موقعیت متناقض اصلاح¬طلبان، و بحران مشروعیت، بورکراتیزه شدن و اتکای هر چه فزاینده¬¬تر به سرکوب عریان و پلیسی تصویری از صحنه¬ی سیاسی ارائه می¬کند که در آن رویارویی اردوی مردم با رژیم، بحران سیاسی را وارد تعادلی از قوا کرده است که جنبش مردمی اگرچه نمی-تواند رژیم را به عقب نشینی وا دارد و تعادل قوا را به نفع خود تغییر دهد، اما رژیم اسلامی نیز نتوانسته است با سرکوب لگام گسیخته، موجودیت¬ جنبش را در هم شکند, هر چند موفق شده است آن را از پیشروی بیش¬تر باز دارد. بخش¬هایی از مردم به طور مستقیم و عملی دستگاه ولایت را نشانه گرفته¬اند، اما نتوانسته¬اند الزامات مبارزه در این سطح و نیروی متناسب با آن را تامین نمایند. در این صحنه نیز رهبری اصلاح¬طلب بخش سبز جنبش نیز دچار موقعیت متناقضی شده است. جنبش اعتراضی در گسترش خود، چه در سطح و چه در عمق متناسب با سطح مبارزه و نیاز آن موفق نبوده است.
۶- جنبش اعتراضی و مدافعان راه آزادی و برابری کشورمان برای این که بتوانند تعادل قوای کنونی را به نفع پیکار برای آزادی و دموکراسی رادیکال تغییر دهند باید بر ۴ چالش اساسی فایق آیند و توازن قوا را به ضرر دستگاه ولایت بر هم زنند.
الف- در دوره آتی مبارزه، بدون مفصل¬بندی و پیوند جنبش مبارزه علیه استبداد با جنبش¬های اخص اجتماعی نظیر جنبش کارگری، تهی¬دستان شهری، زنان، ملیت¬ها، جوانان، اقلیت¬های مذهبی...تغییر این تعادل سیاسی ناممکن است. بنابراین به میدان آمدن این جنبش¬ها با پرچم و قامت افراشته¬ی خود یکی از شرایط لازم در تحول شرایط سیاسی و ضامن اصلی شرایط موفقیت آن به شمار می¬رود. در غیر این صورت می¬تواند یک شکست تراژیک آن را تهدید کند.
ب- مفصل¬بندی این جنبش¬ها بدون طرح مطالباتی که این نیروها برای آن پیکار می¬کنند اگر نگوییم ناممکن، دستکم در دراز مدت نمی¬تواند دوام و بقا داشته باشد. بنابراین هر برخورد ابزاری به این جنبش¬ها قبل از هرچیز به نبرد علیه استبداد آسیب می¬رساند. ازاینرو، در شرایط کنونی بحث بر سر این نیست که جنبش¬های اجتماعی باید وارد میدان نبرد شوند، بلکه مساله مرکزی صحنه¬ی سیاسی ایران این است که الزام¬های حضور آن¬ها چگونه فراهم می-شود. به سخن دیگر نه ضرورت آمدن این جنبش¬ها، بلکه راه به میدان آمدن آن¬ها پرسشی است که باید پاسخ شایسته خود را دریافت کند.
ج- نبرد رویارو که اساسا در اعتراض¬های خیابانی خود را به نمایش گذاشته است می¬بایست با سازمان¬دهی نبردهای موضعی، استفاده از نافرمانی مدنی در شرایط مشخص طبقات و لایه¬های اجتماعی در گستره¬ی سراسر کشور پیوند یابد. اولی مشروعیت رژیم را هر چه بیش¬تر به چالش می¬کشد و دومی قوای سرکوب آن را پراکنده و فرسوده می-سازد. تلفیق این دو نبرد، یک شرط اساسی دیگر برای برون رفت از تعادل سیاسی حاضر است.
د- جنبش اعتراضی در نبرد با رژیم سفاک وپیچیده¬ی جمهوری اسلامی به تنوع سازماندهی نیاز دارد و باید از برخورد لوکس در بی نیازی از نوع معینی از سازماندهی پرهیز کند و از تقابل آفرینی مصنوعی یا از تعمیم و آرمانی کردن یک شکل از سازماندهی، که کارکرد معینی در یک مقطع از مبارزه سیاسی دارد، برای همه دوره¬ها و شرایط سیاسی اجتناب کند. هر ساختار سازمانی به سطح معینی از مبارزه، به مطالبات معینی، به اشکال مبارزه خاصی خدمت میکند، هنوز در تجربه و خزانه مبارزاتی مردم شکلی از سازماندهی کشف نشده است که برای همه دوره¬های مبارزه و برای همه عصرها کارآیی عملی داشته باشد.   
۷- مبارزه برای سوسیالیسم از امروز، وظیفه دائمی و تعطیل ناپذیر چپ است. تردید در این امر پیش از هر چیز تردید در هویت چپ است. چپ برای این که هویت خود را نه در کاغذ، بلکه همچون یک نیروی مشهود و بازیگر در صحنه¬ی سیاسی نشان دهد:
الف- باید در مسیر پیکار علیه استبداد دینی و سرمایه¬داری در راستای مبارزه برای سوسیالیسم مشارکتِ موثر داشته باشد و به الزام¬های این مداخله نیز پاسخی در خور دهد.
ب، برای گسست کامل از سوسیالیسم روسی، و بازسازی یک چپ عمیقا دموکراتیک، ضد سرمایه¬¬داری، فمینیست و طرف¬دار محیط زیست تلاش کند.
ج، مختصات سوسیالیسم را هم¬چون بدیلی انسانی، رادیکال و مشارکتی در برابر سرمایه¬داری نشان دهد .
٨- از این رو برای این که چپ به یک جریان سیاسی موثر در صحنه¬ی سیاسی کشور تبدیل شود باید در متن پیکار سیاسی جاری، گفتمان خود را به گفتمان عمومی تبدیل کند. برای دستیابی به این هدف، دستکم در چالش با چندین مساله، چپ باید رویکردی از خود ارائه کند که این رویکرد "برتری سیاسی اخلاقی" کمونیست¬ها را در مبارزه با گفتمان حاکم نشان دهد:
- سیاست حذف یارانه¬ها که به ربودن نان از سفره¬ی تهیدستان و اکثریت عظیم مردم انجامیده است و افزایش تورم، گرانی، پی¬آمدهای بحران اقتصادی سرمایه¬داری، تحریم¬های دولت¬های امپریالیستی ناشی از سیاست¬های ماجراجویانه¬ی اتمی رژیم و اثرات مخرب آن بر زندگی مردم کشور ما از جمله عواملی هستند که می¬توانند در شعله-ور شدن مبارزه طبقاتی، و پاگیری یک جنبش معطوف به سوسیالیسم یاری برسانند.
- طرح بدیل سوسیالیستی: ضرورت طرح برنامه¬ی سیاسی و اثباتی برای حل معضلات اقتصادی جهت مداخله موثر در مبارزه طبقاتی با وحشی¬گری بازار آزاد.
- بحث خشونت و مسالمت: مبارزه با روحیه¬ی انفعال¬طلبانه با تاکید بر حق دفاع در مقابل تعرض بی آن که خشونت به امری دایمی و استراتژیک تبدیل شود.
-بحث اصلاح و انقلاب: نشان دادن ضرورت و چرایی درهم شکستن ساختارهای مسلط برای تکوین حتی دموکراسی نیم بند در پیکار علیه رژیم اسلامی.
- درهم تنیدگی مبارزه برای آزادی و سوسیالیسم: توجه به منطق، نیرو و الزامات مبارزه برای آزادی و سوسیالیسم و تاکید بر پیوند ناگسستنی آزادی و سوسیالیسم و دفاع قاطعانه از مبارزات ملیت¬های ساکن ایران، زنان جوانان و سایر جنبش¬های اجتماعی را به امر ضروری تبدیل کرده است. بر این اساس کنگره ما از استقرار یک نظام فدراتیو برای جامعه¬ی چند ملیتی در ایران، حق آموزش به زبان مادری به مثابه¬ی گامی مهم در حل مساله ملی قاطعانه دفاع می¬کند.
- حفظ محیط زیست: مقابله با استثمار بی رویه¬ی طبیعت و ویرانی محیط زیست و مبارزه با سیاست¬های ویران¬گرانه¬ی اقتصادی، جهت جلوگیری از خشک شدن دریاچه¬ها و تالاب¬های طبیعی و نابودی جنگل¬ها و مراتع و پیشروی کویر و کمک به پا گیری یک جنبش دفاع از محیط زیست.
۹- ایده¬ی اتحاد بزرگ هواداران سوسیالیسم کماکان می¬تواند هم¬چون یک پروژه¬ی راه¬گشا و به عنوان وظیفه¬ی اساسی ما برای گردآوری همه مدافعان بدیل سوسیالیستی در یک حزب فراگیر، پلورالیستی و دموکراتیک به شمار رود. بازسازی یک چپ کمونیست، رادیکال، فمینست و اکولوژیک اگر نگوییم ناممکن، کاری سخت دشوار به نظر می¬رسد.. سازمان ما در قد و قامت خود باید در این راستا با روحیه¬ی گشاده و باز از هر اقدامی استقبال کند که به بالیدن چپ ترنم می¬بخشد.


               ----------------------------------------------------------------------------------------


                                                 گزارش سیاسی اقلیت کنگره سازمان


                                                         اوضاع سیاسی و وظایف ما !


۱- مبارزه طبقاتی دهه های اخیرکه سرمایه داری را به یکی ازوخیم ترین بحران ها کشانده است،ابعاد تازه ای پیدامی کند . سه سال بعد ازبحران سال ۲۰۰٨ هنوزقدرت های اصلی سرمایه قادربه خروج ازبحران وتثبیت موقعیت خود نشده اند.رشد اقتصادی آمریکا بسیارکند ، بیکاری و بحران بدهی های دولت درآن کشورمعضل اساسی است.اروپا ومنطقه یورو دروضعیت مناسبت تری نیست.علیرغم ثبات نسبی آلمان وفرانسه، حلقه های ضعیف تراتحادیه مانند ایسلند و یونان به ورشکستگی رسیدند و ایرلند ،اسپانیا ، ایتالیا وپرتقال درنوبتند.همه تلاش دولتها متوجه نجات سیستم بانکی با تزریق پول وارائه همه امکانات به قیمت کاستن بیشترازمخارج عمومی برای بازپس دادن وام ها به بانک ها و کاهش دستمزدها ورفاه عمومی برای حفظ سودآوری بنگاه های اقتصادی وانباشت سرمایه آنها بوده است.این سیاست درمورد وام دادن به کشورهای ورشکسته نیزاعمال می شود. بیش ازهرچیزدرجلوگیری ازورشکست شدن این کشورها،حفظ سرمایه بانک ها و موسسات مالی بزرگ فراملیتی که دراین کشورها درجریان است مد نظراست.قطب های رشد سریع مانند چین وهند هم به تدریج اثرات بحران را بروزمی دهند.هند دراین سال باکاهش تولید ورشد روبرو است.
درسیاست دولت ها آنچه که جائی ندارد زندگی انسان و محیط زیست اوست. وعده های رفرمیستی تغییرانرژی وادعاهای "نیوگرین دیل"توخالی درآمده وراه به جائی نبرده است.فلج کنفرانس جهانی تغییرآب وهوائی درکانکنِ مکزیک نشانه بارزاین امراست وبیش ازهرزمانی شعار"تغییرسیستم"که شعارمبارزان حفظ محیط زیست وجلوگیری ازگرم شدن زمین است حقانیت وقدرت یافته است. فاجعه نیروگاه اتمی فوکوشیمایِ ژاپن مبارزه برای برچیدن نیروگاه های اتمی را گسترش بی سابقه داد.زیرفشارمردم،دولت آلمان ناچارشد ازبرنامه خود درمورد نیروگاه های اتمی عقب نشینی کرده و آنها را درزمان زودتری متوقف کند. مردم ایتالیا علیه سیاست نیروگاههای اتمی دست راستی ها رأی دادند. مبارزه ضد اتمی درهمه جا رشد و توان تازه ای یافته است.
سیاست سرمایه داری برای نجات خود ازبحران باموج تازه ای ازمقاومت ومبارزه روبروشده است. برای اولین بار اززمان شکل گیری دولتهای عربی بعدازجنگ جهانی اول،مبارزه مردم علیه دولتهای مستبد وفاسد خودی زلزله سیاسی خاورمیانه عربی را بوجود آورده است. این مبارزات نه تتها حاکمان تونس،مصرویمن را ساقط کرد ولیبی وسوریه را درنوبت نگهداشت،نه تنها بحران سیاسی را درهمه خاورمیانه گستراند بلکه الهام بخش مبارزات بخش بزرگی ازمردم اروپا هم شد.
وقتی مردم تونس با مبارزه خود نشان می دهند که دیگرفلاکت،خانه خرابی واستبداد حاکمان فاسد را تحمل نمی کنند این پاسخ صریحی به سرمایه داری جهانی است؛چرا که تونس ازنظرصندوق بین المللی پول درتمامی دهه اخیربه عنوان سرمشق توسعه برای کشورهای آفریقائی مطرح شده بود.
وقتی جوانان وزحمتکشان بی آینده مصری با شور بسیاربه حرکت درمی آیند زنگ خطربرای قدرت های بزرگ به صدا درمی آید ؛ تا برای کنترل بحران وجلوگیری ازآینده غیرقابل پیش بینی به میدان درآیند. تعویض حاکمان مستبد و حفظ سیستم دردستورقرارمی گیرد ؛ ودرهرآنجا که امکان پذیربود(مصروتونس) به سرعت اجرامی شود.اما این برنامه که اوباما نقش اصلی را درآن دارد دریمن به سختی پیش می رود ، دربحرین به دلیل نفوذ سعودی ها و منافع آنها مستثنا می شود و در لیبی ودرسوریه امکان عمل شدن زیادی ندارد.لیبی اما بدلیل نفت،جائی نیست که بخود واگذاشته شود. پس زمنیه چینی مداخله مستقیم پیش می رود.چهره منفورقذافی درافکارعمومی وخطرکشتاری که ازجانب اومطرح بود به یاری قدرت های بزرگ سرمایه آمده تا برنامه کنترل بحران وحفظ سیستم را ازطریق دخالت نظامی توسط ناتو به پیش برند.
علیرغم همه عواملی که به نفع جریان های سیاسی اسلامی دراین منطقه عمل می کند،ازجمله بافت بشدت سنتی این جوامع،نفوذ بیکران مذهب اسلام درآنها و فعالیت گسترده وسابقه دار مثلا تشکل اخوان المسلمین درمصر، این مبارزات رنگ "انقلاب اسلامی" نگرفته است؛ وارتجاع اسلامی دراین فضای سیاسی توده ای و زیرفشاررفتارسیاسی سکولارِ مردم ، ناچار به درپیش گرفتن "مدل ترکیه" میشود. احتمالا مبارزه انقلابی مردم ایران درسال ٨٨ نکبت زندگی زیریک حکومت مذهبی را برای توده های وسیع این جوامع آشکارکرده ودرروند مبارزه آنها تأثیرگذاربوده است.
اگرچه هردوارتجاع امپریالیستی واسلامی دراین تحولات فعالند اما تاهمین جاهم این مبارزات پرشورمردمی صحنه سیاسی خاورمیانه را دگرگون کرده است. تازمانی که حتی فقط بخشی ازآن ٨ میلیون جوانان وزحمتکشان مصری که خیابانها را پرکردند ودرمقابل نیروی سرکوب ایستادند،درمیدان هستند وبی شمارکمیته های محلی خود را ساخته و بطورمستقیم عمل می کنند،پروسه انقلابی هنوزجریان داشته وبازاست وامکان پیشروی وجود دارد. زنان مصری را علیرغم همه قیدوبندهای سنتی این جامعه دیگر نمی توان به پشت دیوارخانه ها راند.شکاف ها وفضاهای بسیاری به وجود آمده وامکانات تازه ای را فراهم کرده است.
مقاومت درآمریکای لاتین واروپا نیز به درجات مختلف ادامه داشته وابعاد وکیفیت تازه ای هم پیداکرده است: ازمبارزات کلاسیک اتحادیه های کارگری که نمونه برجسته آن تظاهرات ماه آوریل درپراک به دعوت کنفدراسیون اتحادیه های اروپا بود تا مبارزات ضد سیستمی جنبش های اجتماعی که درهمایش خود درفروم اجتماعی جهانی درسنگال "تغییرسیستم" را رساترازهرزمان بیان کردند.انقلاب های شمال آفریقا وخاومیانه تأثیرمهمی درسیاست عمومی اروپا ومبارزات مردم بخش های ازاین قاره داشت والهام بخش کشورهائی مانند اسپانیا درتصرف میادین و خیابانها شد.اسپانیائی ها این باروقتی به میدان آمدند خواست تازه ای را مطرح کردند:"دموکراسی مستقیم و واقعی"! بعدازمبارزات دهه شصت قرن گذشته اروپا این نشانه موج نو مبارزه توده ای علیه "سیستم سیاسی"حاکم برقاره بود. بخش قابل توجهی ازتوده جوانان اسپانیائی که سابقه فعالیت سیاسی هم نداشتند به نفی دموکراسی نمایندگی وسیستم پارلمانی برخاستند وخواهان گرفتن زندگی اشان دردستان خود واعمال دموکراسی مستقیم و واقعی شدند.آنها که تاکنون علیه برنامه اقتصادی نئولیبرال سرمایه جهانی می جنگیدند،حالا وجه سیاسی سیستم یعنی دموکراسی نمایندگی وپارلمانتاریسم را زیرضرب گرفته ونفی می کنند. این موج تازه مبارزاتی دربسیاری ازکشورها تأثیرگذارشد واوج خود را دریونان، این قطب مبارزه انقلابی این سالیان اروپا،یافت. هفته ها مبارزه پرشورمردم زحمتکش یونان علیه برنامه ریاضت اقتصادی کابینه سوسیال دموکرات یونان،به صراحت علیه کل دستگاه اتحادیه اروپا وصندوق بین المللی پول یعنی ارگانهای سرمایه جهانی بود.چهره سرکوبگر وخونریزدولت یونان ماهیت ووظیفه "دولت"این فرم ونهاد مناسبات اجتماعی سرمایه داری را نشان داد. وقتی که ٨۰ درصد مردم یونان(بنابراغلب نظرخواهی ها) علیه برنامه ای هستند که با کاهش هزینه های اجتماعی وافزایش مالیات به میزان ۲٨ میلیارد یورو، زندگی زحمتکشان را ویران می کند ولی پارلمان گوش به فرمان ارگان های سرمایه آن را به پیش می برد،دموکراسی لیبرال ونمایندگی خود را لخت وعریان به نمایش می گذارد؛ وبرخواست همایش های مردمی میدان "دل سول" مادرید وهمایش مردمی میدان "سینتاگما" آتن صحه می گذارد. یعنی "دموکراسی مستقیم وواقعی همین حالا"! این است آن افق مبارزاتی کنونی ما.
آنچه که درمبارزات ضدسرمایه داری سال گذشته برجسته است آن است که: دراین مبارزات وسیع تشکل های سنتی سیاسی همچون احزاب ابتکارعمل را دردست نداشتند اگرچه بدرجاتی مختلف شرکت کردند اما نقش تعیین کننده نداشتند. اغلب فعالان این مبارزاتِ خودجوشِ توده ای جوانان تحصیل کرده،چه شاغل وچه بیکار،بودند که ازطریق شبکه های اجتماعی چه واقعی وچه مجازی آن را گسترش داده و پیش می بردند. اگرازچند دهه پایانی قرن گذشته مرکزثقل مبارزات اجتماعی ازمحیط کار به محیط های عمومی زندگی تغییرپیداکرده وامکانات مادی ارتباطی محیط زندگی نقش تعیین کننده یافته درسالیان اخیرامکانات ارتباطی فضای مجازی (فضاهای اینترنتی) تسهیلات عظیمی برای ارتباط درمبارزه اجتماعی فراهم آورده است. فعالان جوان تحصیل کردهِ مبارزات اجتماعی ، ازاین تسهیلات بیشترین بهره را درایجاد شبکه های مبارزاتی وروان کردن ارتباطات می برند.
نگاه به اوضاع سیاسی ایران در این بستر جهانی که ظرفیت های تازه مبارزه ضدسرمایه داری را بروز میدهد ، دریافت ما از امکانات مبارزه مان را روشن تر میکند.
۲ ــ   زلزله سیاسی در منطقه و زبانه کشیدن جنبش های خود جوش مردمی در آن نه تنها یادآور اشکال مبارزاتی بود که مردم ایران از خرداد ٨٨ به مدت نه ماه خلاقانه و جسورانه در میدان مبارزه علیه استبداد و فلاکت آفریدند ، بلکه به نوبه خود امیدی تازه در برابر جنبش آزادیخواهانه و برابری طلبانه مردم ما برانگیخت که به طور موقت در زیر سرکوب هار حکومت به تجدید قوا و تجدید آرایش نیرو مشغول بود. تظاهرات پرشور مردم در تهران و چند شهر بزرگ کشور در ۲۵ بهمن سال گذشته در شرایطی که حکومت با آمادگی کامل کلیه چهار راه ها و مسیرهای حرکت مردم به سوی میدان آزادی را با حضور نیروهای سرکوب اشغال کرده بود ، و فریاد شعارهای " مرگ بر دیکتاتور، چه با شتر چه با موتور " ، " مبارک ، بن علی ، نوبت سید علی " بار دیگر نشان داد که جنبش پر شکوه و انقلابی مردم ما که از خرداد ٨٨ طلوع کرد ، همچنان زنده است و در هر فرصت مناسب با دست زدن به اشکال تازه مبارزه لرزه بر اندام جمهوری اسلامی می افکند و عزم خود را برای برپایی انقلابی تازه نشان میدهد.
تشدید روزافزون تضاد میان جناح های حکومتی در دوره اخیر که نشانی از عواقب مبارزه انقلابی مردم در سال ٨٨ است   وجوه رشد و گسترش بحران همه جانبه سیاسی جامعه را منعکس میکند . شکاف بزرگی که در مقطع انتخابات ریاست جمهوری سال ٨٨ میان اصلاح طلبان و اصول گرایان سرباز کرد و با گردامدن جریانات مختلف اصولگرایان حول ولی فقیه ، موجب ایجاد اراده واحد در حکومت به منظور سرکوب شدید جنبش مردم شد ، در دوره اخیر به درون اصولگرایان گسترش یافته است.
احمدی نژاد که با حمایت ولی فقیه و به تبع آن سپاه و بسیج و نیروهای رنگارنگ امنیتی از صندوق رأی انتخابات ریاست جمهوری بیرون   آمد و به نوبه خود با خس و خاشاک خواندن صفوف میلیونی جنبش ، آتش خشم مردم را دامن زد ، حالا با تندتر شدن شعارهای ساختار شکنانه مردم و تمرکز ان بر روی ولی فقیه این ستون اصلی حکومت اسلامی ، درصدد است که نقش خود را در سرکوبهای سیاه دوساله اخیر فرصت طلبانه بپوشاند. علاوه براین همانند هر ضدانقلابی که پس از سرکوب انقلاب ناچار است که در کنار تقویت ماشین سرکوب برای تداوم قدرت ارتجاعی خود با برخی اصلاحات از زبانه کشیدن دوباره آتش انقلاب ممانعت کند ، اکنون احمدی نژاد و اطرافیانش نیز در این خیال خام اند که   با دور زدن روحانیت و طرح شعار ایرانیت و مخالفت با تشدید حملات در رابطه با حجاب و اخیرا مقابله با طرح تفکیک جنسیتی و دفاع از حضور زنان در ورزشگاهها و در عرصه اقتصادی نیز با وعده های سرخرمن ازقبیل واگذاری هزار متر زمین به هر خانوار ایرانی ، سکوت رضایت آمیز درمیان بخشی از مردم بوجود آورند وبا راندن روحانیت حکومتی به جایگاه دوم، امکان حکومت کردن را دوباره بازسازی کنند.و این در حالیست که جناح های دیگر اصول گرا که دور ولی فقیه حلقه زده اند ، با میدان دادن بیشتر به سپاه و بسیج و نیروهای امنیتی و اطلاعاتی و تشدید سرکوب سیاسی و گسترش آن در حوزه فرهنگی و زندگی عرفی ، راهی جز نشستن کامل بر روی سرنیزه در برابر خود باقی نمیگذارند.
پس ازقیام مردم در روز۶ دی (عاشورای) سال ٨٨ وآتش زدن تصاویرخمینی وخامنه ای وآشکارشدن ماهیت انقلابی وساختارشکن جنبش ، رهبران بخش اصلاح طلب جنبش سبز ازیکسو به شدت زیرفشارجناح غالب حکومتی برای مرزبندی با به اصطلاح ضدانقلاب وابرازانزجاروبرائت ازتظاهرات ومطالبات ساختارشکن مردم قرارگرفتند وازسوی دیگر تحت فشارجنبش ازپائین برای رادیکالیزه شدن. درنتیجه چنین کشاکشی آنها برای مدت طولانی دچاربی عملی وانفعال گشتند ، اما بتدریج بخود آمدند و به این نتیجه رسیدند که باید برای کنترل جنبش وتقویت موقعیت هژمونیک خود برآن و تقویت قدرت چانه زنی شان دربرابرحاکمیت یکدنده وهم چنین مقابله با بهره برداری قدرت های خارجی وجریانات وابسته به آنها ازوضعیت موجود ، به تجدید سازماندهی بپردازند. عناصراصلی این تجدید سازمان عبارت بودند از: تدوین یک منشوربرای روشن کردن اهداف وراهبردها، تشکیل یک نهاد هدایت کننده پیرامون رهبری موسوی وکروبی ،تلاش برای ایجاد رسانه های فراگیر،انتقال بخشی ازرهبری ونیروهای خود به خارج ازکشور،ایجاد تشکل هائی هم چون اتحادیه دانشجویان،تشکل های زنان و جوانان و کارگران سبز.
اما از آنجا که راهبرد اصلی منشور سبز همچنان برپایه اصلاحات درون سیستمی و پرهیر از انقلاب و اقدامات ساختار شکن و حرکت در راستای اجرای بی تنازل قانون اساسی و انتخابات به اصطلاح آزاد ( بدون نظارت استصوابی ) تنظیم شده است ، طبعا درشرایطی که سرنگونی جمهوری اسلامی وشعارنفی اصل ولایت فقیه،جدائی دین ازدولت و.... به مطالبات اصلی جنبش تبدیل شده است،مفاد این منشورآشکارا درتضاد با خواستهای مشهود ومطرح شده مردم درخیابان ها وپشت بام ها قرار داشته وفاقد قدرت بسیج کنندگی است.هم چنین علیرغم ادعای باوربه چندصدائی و تکثر، "منشورسبز" دروجه اصلی خود بیان گرتنها یک صدا ویک گفتمان معین است. بنابراین حتی گرایشات دیگری که خود را سبزمی دانند،اما درعین حال مدافع سکولاریسم و سرنگونی و برخی مطالبات دیگرهستند، احساس می کنند که سرشان بی کلاه مانده است. با تعمیق ودوقطبی شدن جنبش حول سرنگونی ولایت فقیه؛به ویژه پس از دستگیری میر حسین موسوی و مهدی کروبی و همسرانشان؛ گرایشهای درون جنبش موسوم به سبزهم قطب بندی شده وبه رقابت با یکدیگروکسب هژمونی برجنبش پرداخته اند.دراین میان بویژه قدرت های بزرگ سرمایه نیز بیکارنمانده وازطریق تشدید فعالیت های رسانه ای وتشکیل کنفرانس ها، وحتی تلاشهائی برای ایجاد دولت درتبعید بفکرتأثیرگذاری برجنبش افتاده اند.
در چنین شرایطی که بحران سیاسی در سطوح مختلف در کشور رو به گسترش است ،اجرای طرح هدفمند کردن یارانه ها (سیاست آزاد سازی قیمت ها) که با رشد بحران اقتصادی و تورم افسار گسیخته و افزایش رکود در تولید نیز همراه شده است ، فلاکت و بیکاری را به شدت افزایش داده و میدهد و شرایط عینی لحظه به لحظه برای گسترش مبارزات اقتصادی مزد و حقوق بگیران و بیکاران آماده تر می شود . و این درشرایطی است که اصلاح طلبان جکومتی و غیر حکومتی و همه گرایش های سیاسی لیبرال به همراه بخش خصوصی از این برنامه "بازار آزاد " دفاع میکنند. در حقیقت این همان برنامه این نیروهاست که حالا توسط احمدی نژاد به جریان افتاده است . به ویژه بعد از تحسین صندوق بین المللی پول ازاجرای این پروژه ، هواداران سرمایه داری در ایران دستشان خالی شده و این امر به عمیق شدن مبارزه علیه حکومت اسلامی و نظام سرمایه می انجامد.
بطورکلی تشدید تضادهای درونی بالائی ها که این باربطورمستقیم پای سپاه به آن واردشده است، وبا تهدید به خونریزی وپرونده سازی وتصفیه و دستگیری و هم چنین افشاگری های بزرگی علیه هردوطرف وکلیت نظام همراه است، بویژه با توجه به "انتخابات" پیشارو وگره خوردگی آن با دعوا برسرتقسیم قدرت وهم چنین تحت تأثیر تحولات منطقه وازجمله بحران سوریه ، یک باردیگر چشم انداز احتمال سرریزشدن بحران،ریزش های تازه درونی حاکمیت وخیزش های بزرگ مطرح می شود. بی تردید فعال گشتن وسرریزشدن همزمان چندین تضاد مهم، می تواند حامل فرصت های مهمی برای خیزش وپیشروی مجدد جنبش باشد.روشن است که جنبش انقلابی تنها می تواند با ایستادن روی پای خود و پای فشردن برمطالبات مستقل خویش و درراستای مبارزه علیه کلیت نظام و کانون اصلی آن ولایت فقیه ازفرصت های محتمل ناشی ازاین شکاف بهره برداری مثبت نماید وبرعمق آنها بیفزاید.
درهم آمیزی بحران سیاسی و اقتصادی مبارزه جاری برای نان و آزادی را دامن میزند و بویژه کارگران و لایه های تهیدست جامعه رابیش از پیش به میدان مبارزه روزمره و گسترده میکشاند. بر بستر این مبارزات ، جوانان و زنان که در مبارزات خیابانی نقش برجسته داشتند، در اشکال رو به رشد جنبش های اجتماعی نیز همچنان خواهند درخشید. آنان در صف مزد و حقوق بگیران،در صف بیکاران ، در صف زنان خانه دار، در صف دانشجویان ،در صف اقلیتهای ملی و مذهبی ،...حضور دارند و آگاهی و نوآوری و رزمندگی و برابری طلبی را در مبارزات متنوع اجتماعی بارور میکنند. این مبارزات با تاکید بر مطالبات جاری و استفاده از اشکال متنوع مبارزه میتواند پایه های جنبش را گسترده تر سازد و بخش های کمتر فعال مردم را نیز بتدریج به عرصه مبارزه کلان سیاسی بکشاند. در این چشم انداز ضرورت پر کردن شکاف مبارزه برای نان و آزادی بیش از پیش برجسته میشود و شرایط مساعدتری برای فعالیت و باروری گفتمان ضد سرمایه داری مبتنی بر پیوند مبارزه برای آزادی و برابری در همه عرصه های زندگی و رهایی انسان از سلطه " سرمایه " فراهم میگردد .   
همانگونه که تجربه شکست انقلاب بهمن نشان داده است، مهمترین خطردرونی برای یک جنبش انقلابی،غلبه روحیه "همه باهم" یعنی تجمع توده وارمردم حول یک رهبر و گفتمان بیگانه با ماهیت پیشرونده جنبش وادغام ومنفعل ساختن سایرگرایشات درزیرچتر وهژمونی آن گفتمان است .برای فایق آمدن بر این خطر ،لازم است جریانات وجنبش های مدافع آزادی و برابری اجتماعی در صفی مستقل ومتمایزدرمتن جنبش عمومی ضد استبدادی حضورداشته و مطالبات ضد استبدادی را با مطالبات پایه ای اردوی کار و زحمت وجنبش های اجتماعی مختلف گره بزنند. تنها از این طریق است که میتوان موقعیت گفتمان سوسیالیستی و مبارزه برای نان و آزادی را دربرابر گفتمان اصلاح طلبی و لیبرالی، تقویت کرد.
-درشرایط کنونی مهمترین مساله، سازمان یابی پایگاه اجتماعی متعلق به این گفتمان وایجاد هماهنگی بین تمامی نیروها وعناصرپراکنده آن است. با توجه به تجارب گذشته جنبش ایران وهم چنین تجارب ودستاورهای جنبش های جهانی ، آن چه به نظر مهم میرسد عبارت است از : شکل گیری هرچه بیشتر شبکه های واقعی و مجازی جوانان و فعالان جنبش و تقویت هماهنگی آنها ؛ گسترش و تقویت این گونه شبکه ها و انواع مختلف ارتباطات در همه صفوف جنبش ازجمله در میان لایه های مختلف مزد و حقوق بگیران ، بیکاران ، دانشجویان و زنان و مردم تحت ستم ملی و ......؛ ایجاد و تقویت رسانه های مستفل و کارآ بویژه در خارح کشور و بالاخره تلاش برای تنظیم و دسته بندی مطالبات هم اکنون موجود جنبش های متنوع اجتماعی و اهداف و جهت گیری عمومی آنها برای مطرح کردن در وسیع ترین سطح در رسانه ها و شبکه های اجتماعی و بحث و گفتگو درباره آنها.
٣ ــ سازمان ما که خود را جزیی از جنبش بزرگ و متنوع نیروی کار و زحمت میداند که برای خود رهانی و ساختن دنیای دیگر که در آن شکوفائی آزاد هر فرد شرط شکوفائی آزاد همگان باشد، از همین امروز مبارزه میکند ، جنبش انقلابی جاری در ایران را که تا همین جا دستاوردهای بزرگ و نازدودنی به بار آورده ،و هم زمان و هم زبان با انبوه کارگران و زحمتکشان مردم منطقه وجهان فعالیت انقلابی علیه دیکتاتورها و نظم سرمایه را در دستور کار قرار داده است ، فرصتی گرانبها برای راه پیمایی به سوی خودحکومتی مردم و درهم شکستن نظام سرمایه داری میداند.ما حضور فعال در جنبش های اجتماعی موجود را با دفاع از رنگارنگی و پلورالیسم این جنبش ها و پشتیبانی از خواستهای دموکراتیک،لائیک و برابری طلبانه سیاسی،اجتماعی ، اقتصادی را که در بطن مبارزات کارگران ، زنان ، جوانان ، دانشجویان ، ملیتهای تحت ستم ،روشنفکران و هنرمندان وازطریق تعمیق مطالبات هم اکنون موجود، زائیده و پرورده میشود ، وظیفه تعطیل ناپذیر خود میدانیم .
ما در این فرصت کم نظیر در تاریخ مبارزاتی کشورمان ، برآنیم که به اتفاق همه آنانی که علیه سرمایه داری و برای آزادی ورهائی سیاسی واقتصادی و برای کمونیسم مبارزه میکنند همراه شده و بر بستر جنبش واقعی مردم برای تقویت گفتمان ضد سرمایه داری و تقویت صفوف سوسیالیستی ، متحدانه در مبارزه برای آزادی و رهایی شریک شویم .
تجربه نشان داده است که شکل گیری جنبش اتحاد هواداران سوسیالیسم ، جدا ازبستر جنبش های اجتماعی ــ طبقاتی غیر ممکن است و در بهترین حالت به اتحاد ناپایدار چند فرقه تبدیل میشود.برای انجام آن باید همکاری نیروها و گرایشات متنوع متعلق به گفتمان آزادی و سوسیالیسم بر بستر مبارزه واقعی جنبش های اجتماعی ومطالبات آن ، پذیرش تنوع و چند صدایی و تأکید بر اشتراکات و دیالوگ در زمینه اختلافات و از نظر سازمانی پرهیز از هژمونی طلبی ،تاکید بر سازمان یابی از پائین با دخالت مستقیم و مشارکتی همه آحاد شرکت کننده در تمامی امورو کاربست شیوه هماهنگ کردن فعالیتها با توافق و بدور از هر گونه سلسله مراتب راه گشای این اتحاد بوده و درعین حال شکل دهنده آن مناسبات اجتماعی است که این مبارزه در پی آنست . 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست