یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

تاملی در موضوع "چه باید کرد" و مسئله ی "چپ ایران"


کمیته ی ایجاد تشکل چپ مستقل


• فعالان و گروه های مارکسیستی باید توجه کنند که بسط هژمونیک فقط وابسته به محتوای گفتار آنها نیست ، بلکه ایدئولوژی دقیقا" از جایی آغاز می شود که خودکار بر روی کاغذ آنها حرکت می کند ، و کلمات از دهانشان خارج می شود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱٨ شهريور ۱٣۹۰ -  ۹ سپتامبر ۲۰۱۱



«آلترناتیوی نیست»
                     مارگارت تاچر

«گسستی که بتواند در عمل همسو با انتظارات ما و در خدمت آرمان های یک جنبش مردمی رادیکال و مترقی باشد، هیچ گاه در سطح اتفاق نمی افتد. در چنین گسستی دیالکتیک نفیِ مرحله کنونی و فراتر رفتن از آن، با جذب و هضم عناصر مثبت و مفیدِ موقعیت کنونی آغاز می شود.»
                                                                         امین حصوری


در آغاز از همه ی رفقایی که در "هم اندیشی" ِ "چه باید کرد" مشارکت کرده و می کنند تشکری ویژه داریم که صورت مسئله را حذف و یا حل آن را به آینده ای نا معلوم حواله نکردند و با پرسش از چه باید کرد در قبال جنبشی که در سرنوشت جمعی ما تاثیری غیر قابل کتمان خواهد گذاشت ، متعهدانه در مسیر مشارکت در تعیین سرنوشت جمعی ما سهمی گزارده اند. چرا که همیشه نادیده گرفتن به معنای چشم و دهان بستن بر یک رویداد نیست بلکه اغلب با کینه ورزی ناخواسته و نقد غیرمسئولانه نیز همراه می شود.
تائید ارتباط تنگاتنگ چه باید کرد با جنبش سبز به هیچ وجه به معنای تن دادن و پذیرش هژمونی نئولیبرالی ـ مذهبی نیست. بلکه به معنای مواجه شدن با واقعیت فرهنگ مقاومت، نهادهای ارتجاعی ِ فرهنگ، و ضعف جنبش چپ و شناخت عناصری ست که تفوق هژمونی حاکم را تضمین می کنند. اینگونه اندیشیدن به راه حل مسائل را در چارچوب پیشرویی قرار خواهد داد.
نوع نگاه ما به عنوان یک تشکل تفاوتی استراتژیک با نوع راهکار بسیاری از رفقای حاضر در این بحث دارد. به این دلیل که سوال ما مبتنی بر شناسایی زنده بودن جنبش خیابان نیست. جنبش خیابان در ظاهری که آن را جنبش سبز میخوانند مرده است ، اما تبعات آن در ذهن و روان مردم ، سیاست های حکومتی و محک خوردن اپوزوسیون جاری است "این تبعات" و "آن تجربیات" همان کالبد مورد بررسی است . نتیجتا" بحث ما اینگونه آغاز می شود: در بستر فعلی جامعه ی ایران و با نگاه و بررسی تجربه ی جنبش سبز یک تشکل چپ چگونه باید فعالیت کند و به طور مشخص در مسیر بسط هژمونیک اندیشه خود دست به اقداماتی عملی بزند؟ به عبارت دیگر ما فکر می کنیم که پاسخ به سوال چه باید کرد با تجربه ی جنبش سبز (چه در شکل حضور خیابانی آن، و چه در اشکال رسانه ای و فرهنگی) ارتباط تنگاتنگی دارد.

اول: جنبش چگونه پیدا شد؟
هر که قبل و بعد انتخابات در ایران بوده باشد بدون فکر کردن زیاد می تواند تشخیص دهد که سازماندهی و رهبری اعتراضات سال ٨٨ به طور خاص در دست اصلاح طلبان بود. از راهپیمایی های آرام همراه با بادکنک و زنجیرانسانی تا میدان راه آهن پیش از انتخابات تا راهپیمایی میلیونی روز ۲۵خرداد و پس از آن همه بدون شک "کار" ِ اصلاح طلبان بود. در واقع حضور دو سر ِجنبش (یعنی موسوی و کروبی) در حوزه ی عمومی و شهامت آن دو در به چالش کشیدن گفتمان دولت چنان نتیجه ای داد. و از طرف دیگر هر که در اعتراضات (نه راهپیمایی های پیش از انتخابات) شرکت کرد الزاما اصلاح طلب نبود. سران اصلاح طلبان در گره گاه تناقضات دولت مدرن و نظام جمهوری اسلامی (یعنی تناقضاتی که نیاز به حفظ مشروعیت در داخل و خارج از مرزها و تداوم بسیج سیاسی دولت پوپولیست و انعطاف ناپذیری فضای ایدئولوژیک بوجود آورده بود) با برنامه و شهامت (و البته بدون رقیب) وارد حوزه ی عمومی شده و موفق شدند گفتمان انحرافی خود را بر شکل چند وجهی حضور مستقیم مردم غالب کنند. بسرعت خیلی ها در تعداد قابل توجهی از شهرها دستبند و سربند سبز بسته و به خیابان ها روان شدند. شعار دادند. باطوم خوردند. زدند. و خلاصه از هر فرصتی (استفاده از نشانه های سبز در اماکن عمومی و علامت رسانه ای) برای همراهی خود با آنچه دیگر "جنبش سبز" خوانده شد استفاده کردند.( این نشانه ها به عنوان زبان ارتباطی مردم در حوزه ی عمومی عمل می کنند و در ذهنیت تاریخی مردم ریشه دارند. این نشانه ها ساده فهم اند و برای اینکه بتوانند واسطه ی ارتباطی مطالبات متفاوت باشند باید تا حدی از محتوای واقعی خود خالی شوند. از طرف دیگر در نبود فرهنگ پویای مقاومت مردم با یادآوری "تجربه ی تاریخی" خود را در متن عمیق تری قرار می دهند.) از طبقه ی کارگر در خیابان ها سرشماری نشد. اما از هر کس و ناکسی در اعتراضات بودند و اگر هم نبودند با نشانه ها حضور خود را اعلام می کردند: از پیرمرد و پیرزن، بازنشسته و کارمند گرفته تا جوان بیکار و آس و پاس و آخوند و ریشو و چادری و آدم معمولی. در اینجا با این کاری نداریم که پشت پرده ی ظاهر "معصوم" ِ اصلاحات چه گذشته بود و چه می گذشت. با این هم کاری نداریم که چرا دستگاه تبلیغاتی اصلاحات تقریبا همه ی واقعیات را سرو ته، احساسی و "اسطوره"ای نشان می داد. (این ها بدیهیات اند. دانستن آنها بخودی خود فایده ای ندارد) فقط اشاره کنیم که نادرست است اگر فکر کنیم اصلاح طلبان همه تبهکارانه از جایی بر موج اعتراضات "سوار" شدند. خیر، آنان با ابزارهای شان و با انگیزه (مادی، رانتی و معنوی) و برنامه به سمت اهداف خود حرکت می کردند.(تاکید می کنیم بر فعل استمراری "می کردند") طی سال ها و از پس جنگی خشن و در نهایت قلع و قمع کردن رقبا (و البته همگام با حرکت سرمایه ی جهانی) نخست در حوزه ی سیاسی و روشنفکری تبدیل شدند به گفتمان غالب.(به همین دلیل ملغمه ای هستند از همه چیز: مومن و لیبرال و دزد و درست کار و چپ کهنه کار و استاد دانشگاه و ...) و البته واضح است که برای این منظور "برنامه" داشتند. اگر وجود این برنامه را بپذیریم دیگر چه فرقی می کند که طبقه ی کارگر در جنبش سبز بوده یا نه: اگر هم پاسخ مثبت باشد حضور طبقه ی کارگر در چارچوب برنامه ی اصلاح طلبان بوده و با شکست آن برنامه شکست خورده است. در واقع حضور احتمالی طبقه ی کارگر در غیاب معنادار جنبش چپ اتفاق افتاده. واقعیت این است که چپ ایران در برابر پروژه ی انقلاب نئولیبرالی ِ اصلاحات "فقط" قهر کرد. آیا نمی دانست که پایگاه مردمی ندارد و قهرش فقط اندازه ی رأی اش اثر دارد؟ بر خلاف فعالان جنبش چپ ایران که در آشفتگی و تشتت همیشگی خود عصبانی بودند تیم موسوی و کروبی به نمایندگی از اصلاح طلبان به تدریج و البته با چراغ سبز غرب به اجرای "برنامه" های خود می پرداختند: ایجاد نظامی از نشانه های ارتباطی بر اساس نهادهای مذهبی و مد رسانه ای روز ، انتخاب زبانی پوپولیستی به منظورجذب مطالبات مختلف معترضین تحت نمایندگی جریان اصلاحات ، و همینطور ایده زنجیره سبز انسانی که پیش از انتخابات نظم ثابت شهر را به هم ریخت و پیش زمینه ای شد برای حضور خیابانی مردم و ... . پس از شکست پروژه ی اصلاحات از صندوق های رای شکاف های درونی خود اصلاح طلبان هم رو شد و در این میان موسوی و کروبی با حمایت از اعتراضات پساانتخاباتی محبوبیت خود را در جنبش حفظ کرده و با پایبندی به مواضع خود جنبش را در مسیری قرار دادند که خاتمی چی ها به هیچ وجه حاضر به پذیرش نتایج آن نیستند. این وضعیتی ست که امروز در برابر ما قرار دارد: از یک طرف برجسته شدن فرهنگ انفعال و خودویرانگری در بخش های عظیمی از مردم، بدتر شدن وضعیت معیشتی کارگران و مزدبگیران، بیکاری فزاینده و پررنگ شدن حاشیه نشینان "خطرناک"، و از طرف دیگر محبوبیت پایسته ی موسوی و کروبی و بخشی از اصلاحات، حمایت آشکار رسانه های مسلط خارجی از اصلاح طلبان و اشائه ی فرهنگ لیبرالی انفعال و مصرف گرایی و شق سومی به نام بحران جهانی و همه ی این ها در غیاب غم انگیز سوسیالیست ها، کمونیست ها و بطور کلی جنبش چپ.


دوم: چه باید کرد؟
ما فکر می کنیم اندیشیدن دیالکتیکی به نتایجی که جنبش سبز در پی داشت عناصر لازم برای دریافت سازو کار برپایی یک تشکل اجتماعی رادیکال را تا اندازه ای مهیا می کند. استفاده از این عناصر و نگاه انتقادی به آنها همان نقطه مشترکی است که می توان بوسیله آن با دیگر گروه های درگیر در این جنبش وارد دیالوگ شد. البته به دلیل تهدیدات همواره موجود بر سر راه گروه های چپ و ملزومات امنیتی، اندیشه و عمل گروه های چپ نمی تواند به راحتی خود را در حوزه ی عمومی جامعه ی مدنی ایران قرار دهد. این کار نیازمند تحلیل به غایت دقیقی از شرایط است. در نتیجه این سوال در پی می آید که اندیشه و عمل و نتایج مادی جنبش چپ چگونه و از چه مجرایی باید وارد حوزه ی عمومی شود و در کنار ارتباط مستمر با فعالین کارگری بر سر بسط هژمونیک اندیشه خود بکوشد. در زیر بطور خلاصه به برخی از مسائل چپ ایران اشاره کرد ه ایم:
۱ـ نمی توان به راحتی گفت تشکل چپ باید در پی جنبشی کارگری باشد و تنها به انقلابی سوسیالیستی بیاندیشد و اینطور انفعال خود را توجیه کند که «زمینه عینی انقلاب در جامعه وجود ندارد. اما مهم نیست چرا که این مبارزه ای تاریخی و طولانی ست» ... با قیاسی ساده از برآیند نیروها می توان دانست که این استراتژی شکست می خورد و در عمل در دام رفرمیسم می افتد. سازوکار هژمونیک و سرکوب گر سرمایه و ارتجاع آنچنان نیرومند هستند که در برابر بسط اندیشه و آگاهی چپ بسرعت و باقدرت هژمونی خود و در نتیجه شیوه تولید خود را بازتولید کنند . به این شکل ما همیشه در معرض سرکوب و بایکوت دیگر گروه های اجتماعی خواهیم بود ، فعالین داخلی را در اسارت و مهاجرت از دست می دهیم و مهم تر این که نقش و اهمیت بسط هژمونیک چپ در جامعه فراموش خواهد شد. در اینجا نقل قولی از ارنست مندل درخور توجه است : «در جامعه ی طبقاتی بطور دائمی آژیتاسیون اعمال می شود و اتفاقا این خود طبقه ی حاکم است که آن را انجام می دهد. مردم در برابر یک بمباران قرار دارند؛ بمباران تعدادی عقیده ی مسلط که توسط مامورین رسانه ای طبقه ی حاکم اعمال می شود ... ما نیازمند موقعیت ویژه ای هستیم. یعنی وقتی که تناقضات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جامعه ی بورژوایی لاینحل می شود. این تناقضات بطور ادواری مردم را به خیابان ها می کشاند (توجه کنیم که این نه آژیتاتور های چپ بلکه تناقضات است که مردم را به خیابان می کشاند). و در این موقع است که در بین مردم خواست به عمل سیاسی بسرعت گسترش می یابد. و در اینجاست که ضدآژیتاسیون چپ می تواند موثر باشد...مارکسیست ها در دوران انفعال توده ای فعالیت خود را به پروپاگاند محدود می کنند. آژیتاسیون چپ وقتی موثر خواهد بود که با عمل خودبخود گسترش یابنده ی توده ای پیوند زده شود... در این موقع آقایان دست راستی متعجب خواهند شد چرا که دیگر مونولوگی در کار نیست و صداهای دیگری هم شنیده می شود.» در لزوم توجه به فضای سیاسی حاصله از جنبش سبز همین بس که رخدادهای اجتماعی نقش میانبرهای عظیم تاریخی را دارند؛ سال ها کار دشوار تشکیلاتی می تواند در مدت نسبتا کوتاهی پیشروی قابل ملاحظه ای کند. همچنین در چنین مواقعی با توده ی انبوهی از مردم طرفیم که ذهنیتی سیاسی پیدا کرده اند. هم چنین در زمان و مکانی محدود با تعداد بیشتری از مردم و حجم بیشتری از توجه اجتماعی طرف هستیم که کار فعال تشکیلاتی را برای تبلیغ و تهییج آسان تر می کند . بسط هژمونیک این است که در دوران رخوت سیاسی باید چنان کار تشکیلاتی و سازمانی ای صورت گیرد که در زمان وقوع تحرکات اجتماعی ؛اندیشه و عمل چپ در کنار سازماندهی بخش هایی از کارگران بتواند بخش رادیکال آن جنبش را نمایندگی کند. چنین کار تشکیلاتی ای نیازمند انعطاف پذیری نظری و عملی ست برای پیوند با امکانات رخداد یعنی ایجاد فرهنگ گفتگو و مدارا و کسب سلاح نظری و توان لازم برای حضور در حوزه ی عمومی در کنار حفظ فاصله ی انتقادی خود با آن. بسط هژمونیک یک اندیشه جز با در دست گرفتن نبض تغییرات بزرگ و نقش آفرینی در آن و خارج شدن از پوسته ی تماشاگری منفعل ممکن نیست. عینیت یابی اندیشه های انتزاعی ، از طریق ترجمه و جاگیرشدن در امور انضمامی خرد حاصل می شود. به همین دلیل است که با وجود حجم انبوه متون مارکسیستی در کتاب های چاپ شده، در فضای وبسایت و ها و وبلاگ ها، هنوز گروه و "شخصی" که بتواند با اقبالی نسبی در حوزه عمومی فعالان عادی جنبش آزادی خواهی ایران روبرو شود ، بوجود نیامده . و با این روند هیچ گاه نیز پدیدار نخواهد شد ، چرا که گروه ها برای ارتباطگیری و پذیرفته شدن در حوزه عمومی ِ جامعه مدنی ایران ، نخست باید به نفس "ارتباط "فکر کرده و زبانی مناسب برای جذب مخاطب دست و پا کنند.
۲ـ جنبش چپ ایران پیش فرض های خود را فراموش می کند. علیرغم تاکید ش به تاریخی نگری همیشه در موقعیت های اجتماعی رادیکال "بهت زده" و منفعل می شود. در چنین وضعیتی نه فقط فعالان چپ در طوفان اندیشه های دست راستی و حکومتی صدایشان خفه خواهد شد ، بلکه در پیچشی کاذب برای جبران این "خفگی" صدای اعتراض و خواست انقلابی خود را یا به شکل اسطوره ی خیالی از انقلاب بلند می کنند ، و یا در بررسی و واکنش نسبت به "رفتار" سیاسی دیگر گروه ها با کینه توزی واقعیت موجود جامعه را تحریف و به ورطه ی مفاهیم شبه دینی خیر و شر می افتند .این ذهن اسطوره ای پادزهر این خفگی نیست بلکه منجر می شود به واکنشی منفعلانه به سرکوب. شنیدن، اندیشیدن و نقد خود تبدیل می شود به پاسخ "دندان شکن" دادن به رقیب. تبدیل شدن به دائره المعارف مارکسیستی. تکروی و دوری از کار جمعی. افسرده شدن و در نهایت گریستن بر "مصائب کمونیسم". واقعیت این است که ما علیرغم نقد مارکسیستی به مذهب هنوز نتوانسته ایم زنجیرهای فرهنگی اسلام را از پای خود برکنیم: مگر نه این که بی ایمان واقعی به برساختن آینده، روی به احیاء گذشته داریم: در نتیجه ی این رویکرد، مردم تبدیل می شوند به ناظران، حوزه ی عمومی می شود صحنه ی نمایش و ما شهدای تاریخی!
٣ـ فراموش کردن لزوم سیاست ورزی به منظور بسط هژمونیک اندیشه چپ ، نتیجه اش فرو غلطیدن به دامن رادیکالیسمی خیالی ست که اتفاقا" توسط سازوبرگ ایدئولوژیک گسترده ای توجیه می شود ، این رادیکالیسم ملغمه ای ست از انواع و اقسام فحاشی ، و مطالبات غیر ممکن ؛ و مطالبات غیرممکن در عمل یعنی ناامیدانه نخواستن آنها! قریب به اتفاق این گروه ها و فعالان لزوم کسب قدرت سیاسی را شرط لازم می دانند اما بدون کار تشکیلاتی مستمر و بابرنامه در داخل کشور، کدام "کادر" ِ با تجربه و آگاهی قرار است قدرت را کسب کند ؟ بحث های پیچیده ی مارکسیستی و هیجان کتابی مربوط به آن نشان از علاقه به آکادمی ست که اتفاقا در حاکمیت فرضی دموکراسی جعلی هم وجود آن تا اندازه ای ممکن خواهد بود! رادیکالیسمی اینچنین در واقع پنهان شدنی ست بدون خطر در حاشیه ی امن میدان مارکسیستی غالب ، برای سرپوش گذاشتن در ناتوانی واقعی ما.
۴ـ رفقای فعال در فضای رسانه ای به خوبی متوجه این نکته شده اند که در مواجهه با انقلاب ها و رشادت های مردم عرب، سیاست های کشورهای غربی در قبال این تحولات ، آشوب های لندن ، بحران دائمی اقتصادی ؛ بحث و نقد و نظر نقشی پر رنگ در محک خوردن و تعمیق نظریات ما دارد . به اعتقاد ما وارد شدن دوباره مفهوم انقلاب و سیاست مردمی ( و بالطبع ضد انقلاب و فرصت طلبی نوامپریالیسم) در گفتمان روز رسانه ها و مردمان ستم دیده جهان ، هم آن دروازه ایست که برای عبور نیروهای چپ گشوده شده و هم آن روزنه ای است که نیروهای رفرمیست با توقف در برابر آن ماهیت ریاکارانه و فرصت طلبانه شان باید آشکار شود . به این ترتیب محک خوردن نظریه در مواجهه با این رویداد ها ، روی دیگرش را داخل کشور در محک خوردن نظریه و فرهنگ و عمل غالب میدان چپ ، در مواجهه با مبارزه ای عملی در حوزه عمومی و در تشکل های مخفی نشان خواهد داد . سوالات ما این خواهد بود که آینده جهان در صف کشی نیروهای سرمایه در مقابل ستم دیدگان چه خواهد بود ؟ بی راه نیست که شاهد پا گرفتن سرمایه داری هار و انحصار طلبی باشیم که در مواجهه با "بحران" ِ اقتصادی ، اجتماعی دیگر به بسط سازوکار ایدئولوژیک خود بسنده نکند و اختیارات قانونی دستگاه های سرکوبگر را افزایش دهد. پلیس ، بدل شود به سگ های قلاده بسته ی ِ روبروی بانک ها. و دولت مداراگر و حافظ "حقوق بشر" هر روز مشت آهنین خود را بر صحن پارلمان بکوبد . در این دنیای جدید ، ستم دیدگان بسیار دشوار تر از نیروهای سرمایه ابزار ارتباطی خواهند یافت اما مبارزان واقعی ، باید مقاومت های متنوع هر منطقه را به ذهنیت تاریخی مردمان خود ترجمه کنند و به آن پیوند بزنند. در طول تاریخ معاصر بجز استثنائاتی (تشکل های کمونیستی در جنبش مشروطه، شکل گیری حزب توده در دهه ی بیست و شکل گیری و شیوه ی عمل جنبش چریکی) چنددستگی و بی برنامه گی، امکانات رادیکال جنبش چپ را همیشه در حاشیه نگه داشته است.به این دلیل یکی از وظایف ما بعنوان تشکلی داخل ایران کشف و ابداع راه های ارتباطی میان فعالان و گروه های جدا از هم برای رسیدن به ایده ای کلی در جهت همبستگی جنبش چپ در این موقع حساس تاریخی ست. و لازمه ی این امر واقع بینی، انعطاف پذیری، و تلاش در جهت رسیدن به برنامه ای مشخص است. تا قدمی کوچک در تحقق ایده اتحاد جهانی برداشته باشیم .
۵ـ فعالان و گروه های مارکسیستی باید توجه کنند که بسط هژمونیک فقط وابسته به محتوای گفتار آنها نیست ، بلکه ایدئولوژی دقیقا" از جایی آغاز می شود که خودکار بر روی کاغذ آنها حرکت می کند ، و کلمات از دهانشان خارج می شود. قابله ی تغییرات تاریخی شدن ممکن نیست جز از طریق فکر کردن بر چیزهای کوچک ، استراتژی و تاکتیک خرد ، تحمل ملال و رنج مبارزه ای طولانی و مخفیانه .( جز از طریق دنبال کردن "تکه های کوچک نان" نمی توان به خانه ای که در آینده بنا می شود بازگشت). اندیشه ی کلی تا زمانی که از بین خرابه ها و شکست های تاریخی عبور نکند و مصادیق خود را در امور انضمامی کوچک نشان ندهد ، توانایی کسب قدرت را نخواهد داشت. توجه عمیق و جدی به امور کوچک انضمامی از پسماند زباله های شهری گرفته و ویرانی های حاصل از سد سازی سپاه تا شکل های مختلف تولید فرهنگی باید مورد برسی قرار گیرد و مفاهیم تئوریک از طریق این مصادیق انضمامی منتقل شود . ما فکر می کنیم پرسش "چه باید کرد" باید بطور عینی از همین جا ـ و البته خارج از حوزه ی عمومی ـ دنبال شود.

کمیته ی ایجاد تشکل چپ مستقل.
شهریور ۹۰ 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۲)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست