حزب مشروطه ایران به کجا می رود؟
مهرداد احسانی پور
•
ما نمیتوانیم با صدای بلند و رسا اعلام نکنیم که حمله نظامی به ایران، حمله به نظام جمهوری اسلامی نیست، حمله به تمامیت به یکپارچگی و به استقلال ملت شریف ایران است. پس روشن است که ما در برابر هیچ حملهای بیطرف نخواهیم ماند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۱ آذر ۱٣۹۰ -
۲۲ نوامبر ۲۰۱۱
بیتردید امری طبیعی است که تا دوره هائی از حیات حزب مشروطه ایران پس از درگذشت بنیانگزار و رایزن آن، داریوش همایون، نه تنها کلیه مواضع و رفتارهای این حزب، بلکه همچنین نخستین گردهمآئی رسمی و سند پایانی آن با حساسیت بیشتری مورد توجه جنبش سیاسی قرار داشته باشد. آن هم از منظر این پرسش که حزب مشروطه ایران در آینده بدون بنیانگزار و رهبر نظری و عملی خود در کدام مسیر طی طریق خواهد کرد؛ در مسیر تداوم اندیشهها و اصول پایهای که وی بخشی از آنها را به عنوان مبانی اعتقادی و نظری و اخلاقی یک حزب لیبرال دمکرات برای آیندهی ایران همچون بذری بر زمین یکی از خانواده های سیاسی ایران یعنی طرفداران نظام پادشاهی پاشید، یا در مسیر گسست از آن مبانی و بازگشت به ماهیت اولیهی مجموعهی انسانی که به گفتهی خود وی گرد منشوری جمع شدند که «۹۹ درصد» برایشان «آوردن طرفداری از پادشاهی کافی بود»، «روی این که نوشته بودیم طرفدار پادشاهی هستیم و رضا شاه دوم....» و بقیه منشور را «اصلاً جدی نگرفتند».
قابل فهم است در شرایط کنونی که موج گسترده و خطرناکتر حمله نظامی به خاک کشور برخاسته است و همه نیروها، سازمانها، احزاب، چهره ها و شخصیتهای سیاسی و فرهنگی و حتا تک تک ایرانیان، همه آنانی که قدرت بیان احساس و نظرات خود را دارند، سعی میکنند مواضع خویش را نسبت به این وضعیت روشن نمایند، در بخشهائی از این نیروها، بر وزن این حساسیت و توجه به حزب افزوده گردد. نه از آن جهت که در این گردش خطرناک روزگار، وزن حزب به عنوان یکی از سازمانهای سیاسی موجود که مرکز ثقل آن در خارج از کشور است، در تحولات جاری سنگینتر شده باشد، بلکه از آن جهت است که سایه شخصیت و موضع یگانه داریوش همایون در تکانی که به سراسر جنبش سیاسی ایران داد همچنان باقی است. اعضای حزب مشروطه ایران چه خواسته یا ناخواسته، آگاهانه یا ناآگاهانه در پیمانی، خود را متعهد ساختهاند که همچنان باقی است. پیمان دفاع از ایران از تمامیت ارضی، یکپارچگی ملت و استقلال آن در برابر خطر حمله نظامی که در شرایط کنونی ایران، پیامد تجزیه کشور را نیز به همراه خواهد داشت. هر چند این پیمان در منشور حزب مشروطه ایران از همان آغاز نوشته شد، زمانی که هنوز چنین خطری به جد وجود نداشت، اما از سال ۲۰۰٣ به موازات حمله نظامی به عراق و پیامدهای آن که همچون کهربائی اراده سازمان های تجزیه طلب را به گرد خود کشید، داریوش همایون نغمه آن را دوباره تازه کرد و در سال ۲۰۰۶ این نغمه را چنان به فریادی تکاندهنده و بیدار کننده بدل نمود که دیگر اخذ موضعی خلاف آن برای هیچ کس آسان نیست، مگر با پرداخت هزینهای سنگین از آبرو و اعتبار خود به عنوان یک ایرانی!
خوب یا بد، درست یا نادرست، این مهمترین محکی است که داریوش همایون برای سنجش حزب مشروطه ایران و مسیری که میخواهد در آینده طی کند، به دست بخشهای دیگر جنبش سیاسی داده است. دست بر قضا امروز این محک ــ دفاع از ایران از تمامیت ارضی، یکپارچگی ملت و استقلال آن در برابر خطر حمله نظامی ــ و از مسیر این سنجش است که میزان استقلال حزب مشروطه ایران نیز مورد بررسی و ارزیابی قرار میگیرد. داریوش همایون با پایهگزاری حزبی مستقل از فرد و متکی به نفس خود در میان طرفداران سلطنت، چالشی بزرگ را برای خود برگزید که در میان جنبش سیاسی ایران هرچند ناباورانه اما احترام برانگیز بود. بیتردید، بالا و پائین رفتن درجه التهاب و دمای سلطنتطلبی در روحیه و احوالات این حزب از چشم "تیزبین" جنبش سیاسی ایران، پنهان نخواهد ماند. قطعنامه اخیر حزب با مسکوت گذاشتن مخالفت با حمله نظامی به ایران و بجای آن با تاکید نابجا و قلم فرسایی در باره طرفداری خود از نظام پادشاهی گامی در جهت بازگرداندن گفتمان سلطنت طلبی برداشت.
نکته مهم دیگری که بازهم از دید جنبش سیاسی ایران پنهان نمانده، سکوت حزب پیرامون جنبش آزادیخواهی درون ایران است، که خود را در قامت جنبش سبز به نمایش گذاشته است. جنبشی که در دل خود نقش جایگزین ناپذیر مردم در درون ایران در تحولات کشور و حق آنان در تعیین تکلیف سرنوشت خویش را نهفته دارد و پایبندی به اصل استقلال ایران و اصل حاکمیت مردم ایران و مخالفت با حمله نظامی در اصل در خدمت و تقویت آن نیز می باشد.
حال حزب مشروطه ایران و اعضای آن بهتر است بجای بهم برامدن و از دست دادن کنترل اعصاب و نشان دادن عصبیت و درشت گوئی نسبت به اعضای معترض حزب و کسانی که با اسناد و ادبیات رسمی پیشین حزب، قطعنامه پایانی نخستین گردهمائی حزب مشروطه ایران بعد از داریوش همایون را میسنجند، به خود زحمتی داده و در آن قطعنامه و عمل خود دوباره بنگرند که در سه نکته اساسی زیر دارای ایرادهای بنیادینی است که از دید هیچ کس پنهان نمانده و نمی ماند. نوشتن مقاله یا مقالههای فردی، آنهم در خام دستیهای شگفتآور که بیشتر در تقویت تردیدهای زیر گام برداشتهاند، تنها ممکن است دمی در آرام کردن بدنه حزب به کار آید، اما اصل موضوع را که، پرسش از جهت گیری جدید حزب می باشد، نمیپوشاند.
و اما این سه مسئله:
۱ـ پادشاهی:
هدف ما پیکار با جمهوری اسلامی و یا هر نوع جمهوری و برای استقرار پادشاهی نیست. وظیفه ما در پیکار با جمهوری اسلامی باید در خدمت آماج ما در استقرار دمکراسی باشد که امروز به مثابه اساسیترین و اصلیترین مسئله جامعه است و زیر سایه آن باید تعریف شود. اگر جمهوری، که مضمون نظام سیاسی نیست و تنها شکلی برای آنست، تضمینی برای استقرار دمکراسی محسوب نمیشود، بنابراین شکل پادشاهی نیز از این اصل استثنا نیست که ما واقعیت آن را پیش و بیش از همگان در تاریخ دراز پادشاهی ایران و در عمر کوتاهتر جمهوری در کشورمان تجربه کردهایم. نظام پادشاهی، همچون نظام جمهوری، به تنهائی حامل هیچ ارزشی نبوده و به خودی خود هیچگونه مکانیزمی برای استقرار دمکراسی ندارد. این بحث کهنه شده را دوباره به پیش نکشیم که پیش کشیدن آن تنها سندی است که نشان میدهد یا از آن کس که، در هر خط «معلممان» میخوانیمش هیچ نیاموختهایم، و یا با آنچه که او گفته و تقریباً همه جمهوریخواهان نیز فهمیدهاند، میخواهیم تصفیه حساب کنیم. کسانی که نام حزب مشروطه ایران را در طرفداری از پادشاهی خلاصه می کنند، درکشان از مشروطیت به درک مظفرالدین شاهی نزدیک است نه به آنچه که حزب مشروطه ایران در چند سال گذشته در ادبیات خود بدان پرداخته است، از جمله:
"پیکار امروز و بازسازی آینده ایران در چهارچوب گفتمان دمکراسی لیبرال باید بررسی شود نه در قالب پادشاهی و جمهوری. می توان به هریک از این شکلهای نظام سیاسی پایبند بود و به دیکتاتوری یا دمکراسی رسید. عامل تعیین کننده شکل نظام نیست که همه چیز از آن می توان درآورد."
سنت مشروطهخواهی جنبشی آزادیخواهانه و ترقیخواهانه و ناسیونالیستی است. نهضتی است فرهنگی برای بریدن از گذشتهی ناشاد ایران و پیوستن به قافلهی تمدن جهانی. تأکید بر شکل نظام به عنوان آماج پیکار سیاسی ما نشان از خوانش سلطنتطلبانه از مشروطیت دارد و در خور ادبیاتی است که به دنبال "خورشید تابان" بوده و در آرزوی شهسواری سوار بر اسب سپید است و اعضای حزب مشروطه ایران را "پارکابی اعلیحضرت"ش میبیند، نه ادبیاتی که می گوید:
"آرمان های دمکراسی و حقوق بشر و امروزین کردن فرهنگ و سیاست ایران پس از صد سال هنوز تازگی و نیروی زندگی خود را نگه داشته اند. مردم ایران بیش از همیشه در تکاپوی این آرمانهایند و نه شکل نظام و با گردآمدن برگرد یک شخص و یک مقام و یا گفتمانی پوسیده و زنگار بسته ای از این دست."
۲ـ جنگ، تمامیت ارضی و یگانگی ملی:
پدیدهای به نام ملت ایران طلوع تاریخ ــ اگر معنای تاریخ را بفهمیم ــ جهان را همراهی می کند. ملت ایران ــ بنا به درک بزرگترین اندیشمندان جهان و همچنین کشورمان ــ از سپیده دم تاریخ و از ابتدای تاریخ خود ــ همواره در یگانگیش پا به تاریخ جهان گذاشته است. حال تلاش برای یگانه کردن و یگانهتر کردن ملت ایران، آب نادانی در هاون حماقت کوبیدن است. مسلماً حزب مشروطه بارها باور خود به تمامیت ارضی و یگانگی ملی را مورد تأئید و تأکید قرار داده، اما گویا هستند خوشباورانی که علیرغم این باور ثبت شده و رسمیت داشته، ملت ایران را به صورت مشروط یگانه می پندارند! البته نه از بهر دامن زدن و تشرف به مباحث و مفاهیم، بلکه از روی امید به یافتن همرزمان و یارگیری در صفوف سرنگونی طلبان بالاخص نیروهای قومگرا و بنیادگرایان قومی به شوخچشمی مشغولند و جاده صاف میکنند. ملتی با تاریخ سههزار ساله که سرزمین و دولت را از طلوع تاریخش داشته و جهان آن را در کل به هم پیوستهاش همواره به رسمیت شناخته است، نمیتوان در لغتبازی های ناشیانه و خادمانه تکه پاره کرد، مگر در نادانی یا با دست داشتن در جیب ثروتمندان قدرتمند و اسلحه به دستان. حضرات! ملت نمیتواند همزمان چندگانه و یگانه باشد.
تعریف ما از ایران تعریف یگانهایست که از سه جزء در هم تنیده (سرزمین ـ دولت ـ ملت) که تعریف جهانشمول است سرچشمه میگیرد و نه با ادعای «برشمردن ایرانیان در زمره یک ملت یک پارچه اشتباهی ژرف است» هیچ سنخیتی دارد و نه با آندسته از افرادی که ابتدا ملت ایران را با خطکشی زبانی و فرهنگی به خودی و غیرخودی تقسیم، و سپس با هوچی گری و سینه به تنور یگانگی ملی چسباندن، در اصل بدنبال جلب رضایت گروه های قومی هستند که در رویای کردستان بزرگ به هر قیمت می باشند.
این حضرات نوپا از یک طرف با لغتبازی ناشیانه از یگانگی ملی دفاع میکنند، از سوی دیگر از اساس وجودش را منکر میشوند و رسالت خود را در تعریف دوباره و بوجود آوردن آن از نو، میبینند. چون انگیزه شان در پیوستن به صفبندی و بده بستانهای بیرون از ایران که بر محور "خورشید تابان" با استراتژی سلبی رفتن رژیم استوار است بسیار قویست و همچنین از وسوسه و کشش بدنه حزب در پیوستن به جائی که حضور "خورشید تابان" بیشتر از هر جای دیگر گمان میرود، خوب آگاهند؛ بازی "هوشمندانه" سیاستمداران فصلی و قراردادی که قصد دارند موجودیت ایران را برای حذف رژیم و یا دمکراسی بسته شده به زیر جنگنده ها و بمبافکن های بیگانه به داو و معامله بگذارند. و دربدر به دنبال سیاهی لشگر و چرخ پنجم میگردند!
تا آنجا که گفتهایم و بدین حُسن نیز شناخته شدهایم برای ما ناسیونالیستهای حافظ ایران یعنی مشروطهخواهان، مهمترین و ضروریترین مولفه هر استراتژی، تحت هر شرایطی امنیت کشور، حفظ استقلال و تمامیت ارضی و حاکمیت ملت است. به ما حق بدهید! کدام ملتی، آزادی و دمکراسی به قیمت روزهای پرخون، ویرانی و تجزیه ایران و نابودی زیر ساختهای اقتصادی و اجتماعی را می پذیرد، که ما پذیرای آن باشیم؟ ما باید موضع خود را قاطعانه و شفاف روشن کنیم تا با سلطنتطلبان یا هر نیروی برانداز به هر قیمت، که از لندن تا پاریس تا واشنگتن، تل آویو و ریاض به دنبال بافتن فرش قرمز برای نیروهای بیگانه بوده اند مرزبندی مشخصی داشته باشیم. در چنین شرایطی ما نمیتوانیم با صدای بلند و رسا اعلام نکنیم که حمله نظامی به ایران، حمله به نظام جمهوری اسلامی نیست، حمله به تمامیت به یکپارچگی و به استقلال ملت شریف ایران است. پس روشن است که ما در برابر هیچ حملهای بیطرف نخواهیم ماند. ما در برابر هر آن چه که موجودیت و استقلال ایران را به هر شکل و تحت هر نامی ـ مثلاً کمک های بشردوستانه، به مهلکه اندازد میایستیم و در کنار هر کس از ایران دفاع خواهیم کرد.
٣ ـ جنبش سبز:
تا کنون رسم بر این بود که، آنان که هیچ چراغ سبزی در هیچ گوشهی ذهنشان نمیفروزید تلاش می کردند جنبش اعتراضی و اجتماعی بزرگ ایران را نادیده بگیرند. دقیقاً و به قصدی روشن در برابر آنان ما در کنگره هشتم حزب گفتیم که برای ما طبیعیترین ضرورت پیوستن به پیکار سیاسی مردمی صورت تازه خود، جنبش سبز است و نقش خود را در پشتیبانی از جنبش مردمی ایران برای کمک و پیشبرد مبارزه و دفاع از پیام دمکراسی لیبرال میدانیم. با توجه به شرایط سختی که فعالین جنبش در آن بسر میبرند با توجه به پرداخت هزینهی گزافی که از چهره های جنبش تا فعالین جنبش دانشجوئی و زنان و کارگران در دفاع و پایمردی از اهداف و مطالبات جنبش پرداخته و می پردازند، حال مسکوت گذاشتن امر دفاع از جنبش و فعالین آن در قطعنامه اخیر حزب و نوشتههای توجیهی آن، پرسشهای تردیدآمیز بسیاری در ذهن تداعی میکند که قوی تر از همه بیاعتنائی به همان «طبیعت» ماست که ضرورتاً ما را ناگزیر میسازد چشم به درون ایران و به ملت ایران بدوزیم و در هر شرایطی و در برابر هر خطری که حرکت پیوسته و آگاهانه ملت ایران را در راه پیکار مردمی با حکومت اسلامی و در راه رسیدن به دمکراسی و استقرار حقوق بشر در عین نگهداری استقلال و تمامیت و یکپارچگی کشور و ملت با خطر مواجهه میکند بایستیم. پرسش اساسی این است، قطبنمای ما اگر درون ایران و امیدمان به دلاوران ایران نیست به کجاست؟ به چه کسی یا کسانی چشم دوختهایم؟ چند بار دیگر باید هشدار دهیم که بیاعتباری جوهری جمعشدنها، نشست وبرخاستها و طرحهائی چون "کنگره ملی"، "دولت در تبعید" و... در نفس خود نادیده گرفتن ملت ایران است که در صف مقدم مبارزه برای دمکراسی و آزادی ایستاده است. آیا میخواهیم دامن حزب مشروطه ایران را در نبود رهبر و رایزن برجسته آن که همواره در برابر توانمندی ملت ایران به فروتنی سر احترام فرود میاورد و به جنبش سبز بزرگِ آن امیدها بسته بود، به چنین بیآبروئیهای مکرری بیالائیم که چنین ناشیانه از ذکر نام جنبش سبز ایران در قطعنامه نخستین گردهمآئی بدون داریوش همایون سکوت کردیم؟!
|