نه جنگ و نه ایران هسته ای
نقد مقالهی یوشکا فیشر در تایمز مالی آلمان مورخ ۳۰ نوامبر ۲۰۱۱
محسن مسرت - بهمن نیرومند
•
چشمانداز خاورمیانهی خالی از سلاحهای اتمی، شیمیایی و میکروبی نه تنها معضل برنامه هسته ای ایران را حل خواهد کرد، بلکه همچنین برای حل مساله اسرائیل و فلسطین و بسیاری از درگیریهای قومی و مذهبی منطقه راه گشا خواهد بود. چنین وضعیتی میتواند زیر پای بنیادگرایان را چه در ایران و چه در اسرائیل خالی کند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۲۷ آذر ۱٣۹۰ -
۱٨ دسامبر ۲۰۱۱
یوشکا فیشر، وزیر امور خارجهی پیشین آلمان در مقالهای زیر عنوان «بمب ساعتی ایران» که در تاریخ ٣۰ نوامبر ۲۰۱۱ در نشریهی تایمز مالی آلمان به چاپ رسید، به درستی به پیامدهای جنگ احتمالی علیه ایران اشاره میکند. او مینویسد چنین جنگی نه تنها به جنبش دموکراسی ایران، بلکه به «بهار عربی» نیز پایان خواهد داد، تمام منطقه را به خشونت و ترور خواهد کشاند و شرایطی ایجاد خواهد کرد که کنترل آن برای هیچکس ممکن نخواهد بود. گذشته از این، فیشر تردید میکند که اصولا بتوان ازطریق جنگ مانع برنامهی اتمی ایران شد. او با توجه به پیامدهای غیرقابل پیش بینیِ چنین جنگی، راه حل های دیپلماتیک پیشنهاد میکند که "با وجود دشواری های زیادی که برای اروپا و آلمان در بر خواهند داشت"، ارزش آزمایش را دارند.
همهی سیاستمداران مسئول باید نگرانیها و هشدارهای فیشر را جدی تلقی کنند ودر صدد یافتن راهحلهایی برای جلوگیری از فاجعهی جنگ برآیند. اما جای بسی تعجب است که او خود در مقالهی یادشده نه تنها هشدارها و پیشنهادهایش را فراموش میکند، بلکه با تجزیهوتحلیل تهدیدآمیز خود، در نهایت بنبستی را تصویر میکند که عملا برای جلوگیری از ایران هسته ای برون رفت دیگری جز جنگ باقی نمی گذارد. فراخوان فیشر برای حل معضل برنامه هسته ای ایران از طرق دیپلماتیک رانمیتوان جدی تلقی کرد، زیرا که خود او در مقدمه مقاله اش تاکید میکند که تاکنون تمام تلاش ها برای مذاکره با ایران به بن بست رسیده است.
تحلیل هشداردهنده فیشر میتواند به هر حال بمثابه توجیه عجولانه جنگ اسرائیل و غرب علیه ایران تعبیر شود و یا چنین سوتفاهمی را بوجود آورد، زیرا بدیل تصنعی جنگ با ایران هسته ای که در سراسر نوشته فیشر بچشم می خورد نتیجه دیگری نمیدهد، جز اینکه او جنگ را اجتناب ناپذیر ارزیابی می کند.
انتخاب میان وبا و طاعون که فیشر مد نظر دارد و سرانجام هولناکی نیز خواهد داشت ناشی از این اشتباه است که او مشگل فراگیر امنیتی در خاورمیانه و نزدیک را به برنامه هسته ای ایران خلاصه میکند. تردیدی نیست که دستیابی ایران به جنگافزار هستهای خطرهای زیادی برای صلح منطقه در بر خواهد داشت و درگیریهای موجود را تشدید خواهد کرد. امایک تحلیل بیطرفانه از تنش های منطقه بلاتردید نشان میدهد که برنامهی اتمی ایران تنها دلیل تنش ها نیست، بلکه صرفا یکی از عوامل معضل هسته ای در خاورنزدیک است. اما فیشر آگاهانه وجود جنگافزارهای اتمی اسرائیل و سیستم های حمل آنها، از جمله زیردریاییهای دولفین ساخت آلمان را که خود در مقام وزیر امور خارجه در مسئولیت ارسال آنها به اسرائیل سهیم بوده است، به کلی نادیده میگیرد. او طوری وانمود میکند که گویی وجود دویست بمب اتمی و موشکها و زیردریاییهای اسرائیل امری کاملا بدیهی است.
به نظر میرسد که فیشر انحصار اتمی اسرائیل را تا آن حد بدیهی تلقی میکند که در تحلیلش حتی نیازی برای اشاره به آن نیز نمی بیند. ظاهرا. از دید او تسلیحات هسته ای اسرائیل بخشی تغییرناپذیر از استراتژی نظامی غرب برای کنترل منابع انرژی خاورمیانه و راه های حملونقل آنها در منطقه خلیج فارس است، زیرا نگرانی او، چنانکه در مقالهاش تاکید میکند، این است که مبادا دستیابی ایران به جنگافزار هستهای به تغییر تعادل استراتژیک قدرت در خاورمیانه و نزدیک منتهی گردد. ظاهرا فیشر هنوز متوجه نشده است که امکانات ایالات متحده آمریکا و غرب برای پیشبرد منافع شان در خاورمیانه از طریق نظامی، از مدتها پیش تقریبا به پایان رسیده است. مصرفکنندگان جدید و قدرتمند انرژی یعنی چین، هند، برزیل و دیگر کشورهای تازه صنعتیشده، نظام کهنهی تعیین قیمت نفت را به کلی درهم ریختهاند و مدتهاست که بهای نفت در بازار جهانی بر اساس قوانین بازار کالاهای کمیاب تعیین میشود و در آینده نیز همین وضع ادامه خواهد یافت.
شاید فیشر نیز بر این باور باشد که تضمین موجودیت اسرائیل وابسته به جنگافزارهای هسته ای این کشور است. اما این همان اشتباه بزرگی است که حکومت اسرائیل نیز ظاهرا به آن دچار است. نخبگان اسرائیلی نیاز واقعی مردم اسرائیل به امنیت را دستاویزی برای ادامهی حیات خود، سیاست اشغال و جنگ علیه مردم فلسطین و کشورهای همسایه قرار دادهاند. اما سیاستی که بر پایهی بمب اتمی، اشغال و رویارویی نظامی بنا شده باشد، نه تنها به هیچوجه در خدمت امنیت اسرائیل نیست، بلکه آن را به شدت در معرض خطر قرار میدهد. امنیت اسرائیل تنها هنگامی میتواند تضمین شود که این کشور نه در مقام عضو بیگانه و سرپل غرب، بلکه به عنوان کشوری با حقوق برابر در جوار سایر کشورها در منطقه عمل کند، حقوق فلسطینیها را بر پایهی قطعنامههای سازمان ملل به رسمیت بشناسد و با همسایگان خود مناسبات صلحآمیز برقرار کند. بهتر میبود فیشر به جای پافشاری بر راهبردهای قدرت طلبانه، برداشتهای نامنطبق با زمان و تبلیغ "یا جنگ یا ایران اتمی"، از راهحلهایی پشتیبانی می کرد که در خدمت صلح منطقه و تامین حقوق همهی ملتها از جمله اسرائیل و فلسطین باشند.
یکی از پیشنهاداتی که این دورنما را نوید میدهد هم اکنون مطرح است: ایجاد منطقهی عاری از سلاحهای کشتار جمعی در خاورمیانه و نزدیک. عدم توجه به این پیشنهاد به این بهانه که گویا واقعبینانه نیست، اشتباهی نابخشودنی است. مگر نه اینکه کنفرانس پیمان منع گسترش سلاحهای اتمی وابسته به سازمان ملل در سال ۲۰۱۰ تصویب کرد که در سال ۲۰۱۲ کنفرانسی برای ایجاد منطقهی خالی از سلاحهای اتمی در خاورمیانه و نزدیک تشکیل شود؟ جای درنگ است که حزب فیشر یعنی حزب سبزهای آلمان همانند سایر احزاب و رسانههای عمومی آلمان در بارهی این مصوبه به کلی سکوت کرده است. کمترین دستاورد این کنفرانس این خواهد بود که درگیری هسته ای غرب با ایران از بن بستی که سیاست فشار یکجانبه علیه ایران ایجاد کرده است، عبور کند و زمینهای را فراهم نماید تا جمهوری اسلامی ایران بتواند با صراحت در بارهی پایان دادن به مسابقهی تسلیحاتی در منطقه به مذاکره پردازد.
این نگرانی که یک خاورمیانهی بدون سلاح اتمی میتواند همانند مجهز شدن ایران به بمب هسته ای، "تعادل قوا" در منطقه، یعنی در واقع استیلای غرب را برهم زند، نگرانیِ بهجایی است. واقعیت این است که در هر دوحال شرایط با منافع واقعی یا فرضی غرب در تضاد خواهند بود با این تفاوت بنیادی که تبدیل ایران به قدرت هسته ای به مسابقهی تسلیحاتی و به جنگی احتمالی با پیامدهای وحشتناکش دامن خواهد زد و موجودیت اسرائیل را به طور جدی تهدید خواهد نمود، در حالی که خاورمیانهی خالی از سلاحهای کشتار جمعی امکانات صلح پایدار، خلعسلاح و چشمانداز امنیت جمعی و همکاریهای اقتصادی را فراهم میکند.
این ایراد نیز که چنین پیشنهادی عملی نخواهد بود، زیرا با مخالفت جدی اسرائیل روبرو میشود، بیپایه است. رهبری اسرائیل این پیشنهاد را به این دلیل رد میکند که در صورت قبول ناگزیر باید به سیاستی تن دهد که با سیاست کنونی اش کاملا در تضاد است. در ایران نیز نیروهایی وجود دارند که ظاهرا حقانیت سیاسی خود را با ایجاد تنش و درگیری توجیه میکنند و بقای خود را نیز به تشنج و درگیری گره زده اند. هر دو رژیم چه در اسرائیل و چه در ایران صرفا برای حفظ قدرت خود و بر خلاف منافع مردم کشورهایشان عمل میکنند. اما جامعهی جهانی نباید اجازه دهد که این نیروها مانع پیشبرد این اهداف غیرصلح آمیز شوند بلکه باید تمام توان خود را برای تحقق پیشنهاد سازمان ملل به کار بندد. به عنوان مثال، ناتو میتواند برای جلب موافقت اسرائیل با خلع سلاح هسته ای منطقه، به این کشور پیشنهاد عضویت و حمایت نظامی کند، پیشنهادی که برا ی حفظ امنیت اسرائیل هیچگاه تا این حد کارآمد نخواهد بود که سلاح های هسته ای خودش. و این در حالی است که اسرائیل در واقع بخشی از ناتو بشمار میرود، زیرا در بسیاری از مانورهای نظامی این پیمان نظامی کشورهای سرمایه داری شرکت میکند و در ارتباط با برنامه های استراتژیک به اصطلاح امنیت انرژی همواره عامل عمده محاسبات نظامی غرب بوده است. اگر تاکنون اسرائیل از ورود رسمی به پیمان ناتو صرفنظر کرده است دلیلش باز نگه داشتن دست خود در ادامه سیاست اشغالگریش بوده است.
رهبری اسرائیل و نیروهای بنیادگرایی که از آن پشتیبانی میکنند باید بالاخره این واقعیت را درک کنند که دوران سیاست اشغال و انحصار قدرت هسته ای در منطقه رو به پایان است و ادامهی اشغال سرزمینهای بیگانه خطر نابودی اسرائیل را دربر دارد و نیروهای افراطی و بنیادگرا در ایران نیز باید بپذیرند که با حملات لفظی و دشمنسازی در نهایت کشور خود را منزوی میکنند و به نابودی میکشانند.
چشمانداز خاورمیانهی خالی از سلاحهای اتمی، شیمیایی و میکروبی نه تنها معضل برنامه هسته ای ایران را حل خواهد کرد، بلکه همچنین برای حل مساله اسرائیل و فلسطین و بسیاری از درگیریهای قومی و مذهبی منطقه راه گشا خواهد بود. چنین وضعیتی میتواند زیر پای بنیادگرایان را چه در ایران و چه در اسرائیل خالی کند و به گسترش جنبش دموکراسی ایران و بهار عربی یاری موثری برساند. صورتبندی نوین خاورمیانه و سیاست امنیت جمعی و همکاری اقتصادی درست همان راهی است که اروپا بعد از دو جنگ جهانی، نزدیک به ٣۰ میلیون نفر تلفات و ویرانی وحشتناک در پیش گرفت. این نه یک آرمان رویایی، بلکه هدفی کاملا امکانپذیر است و فقط وابسته به این است که همین امروز و همین جا در عرصهی سیاست جهانی در جهت آن گام برداشته شود.
|