آتش افروزی بشر دوستانه، یا عناد کورکورانه
بهرام خراسانی
•
من نوعی و آقای رئیس دانا، باید بتوانیم در چارچوب منشور حقوق بشر؛ از کمکهای بشردوستانهی همهی مردم و دولتهای جهان برای رسیدن به یک جامعهی مردم سالار؛ بهره گیریم. همانند آنچه در یک سیل و زلزلهی بزرگ رخ میدهد. متاسفانه با زلزلهی ۳۳ سال پیش ایران و پس لرزههای آن؛ شهروندان ایرانی؛ چندی است در شرایط اضطرار قرار گرفتهاند. همهی مردم و دولتهای دنیا، دشمن ما نیستند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۲۵ دی ۱٣۹۰ -
۱۵ ژانويه ۲۰۱۲
آقای رئیس دانا، در روز ۲۱/۱۰/۹۰ مقالهای با نام "آتش افروزی بشردوستانه" در نشریهی اینترنتی اخبار روز منتشر کردهاند. بخشی از مطالب آن که به گفتمان تکراری و گاه کسالت آور پیامدهای جنگی احتمالی بین هواداران جمهوری اسلامی و غرب باز میگردد؛ کمابیش نه تنها مورد تأیید این نگارنده است، بلکه همهی نیروهای دموکرات ایرانی نیز چنین می¬پندارند. آقای رئیس دانا ضمن منت نهادن بر "چندین رفیق و دوست" خود؛ و با قید "برای آخرین بار، مگر در وقت ضرورت که خود بدانم...."، نظر نهایی خود را در بارهی رابطهی جنگی بین نظام جمهوری اسلامی و دولتهای غربی؛ ارائه کردهاست. او؛ ضمن ستیز با همه و هرکس جز اعضای فرقهی سیاسی خود؛ مطالب گاه سفسطه انگیزی را پیش کشیده که در اینجا به کوتاهی، به درون مایه برخی از آنها خواهم پرداخت.
از لحن همواره پرخاشگر و خودستایانهی آقای رئیس دانا که بگذریم؛ از نظر مشی سیاسی؛ در مخالفت سنتی ایشان با جهان غرب، و روشنفکران باورمند به رویکردها و دیدگاههای مدرن یا ناوابسته به مارکسیسمِ مورد پسند آقای رئیس دانا، تردیدی نیست. نوعی غرب ستیزی که اگر آن را با ادبیات حدود ۵۰ سال پیش بنویسیم، شاید تفاوتی چشمگیر و ریشهای با دیدگاههای آل احمد و دنباله روانش در حکومت جمهوری اسلامی، نداشته باشد. به همین گونه؛ نویسندهی این متن؛ در جانبداری ظاهری یا واقعی آقای رئیس دانا از بخشی از مردم ایران که بخشی از طبقهی کارگر را تشکیل میدهند و بیشتر در استانهای غیر صنعتی حضور دارند تا تهران؛ و تا حدی حمایت از برخی دولتهای شبه سوسیالیستی و عوامفریب مانند دولتهای چپگرای آمریکای لاتین؛ تردیدی ندارد. اکنون ببینیم ایشان در مقالهی خود کدام نظر نهایی را ابراز کردهاند:
۱. قای رئیس دانا عمدتاً با دستمایه قرار دادن گفتگوهای یکی از برنامههای "پرگار" در تلویزیون فارسی بیبیسی و با انتقادی خشن از برخی از روشنفکران ایرانی برونمرز؛ میگوید: "کسانی در داخل و خارج، البته به ترتیب در پوشش و آشکار، از ضرورت مداخله های بشر دوستانه آمریکا در ایران یاد میکنند زیرا به قول ایشان ایران در آنچنان وضعیت ناگوار و نگران کننده ی ضد حقوق بشر قرار دارد که این ضرورت از سوی هر نیرویی با هر نیتی هم که باشد نه تنها قطعیت بلکه فوریت دارد". (تأکید روی واژگان از من است). البته، پاسخگویی به این نتیجهگیری آقای رئیس دانا برعهده متهمان یا مخاطبان مستقیم ایشان است، اما تا جایی که این نویسنده موضوع جنگ افروزی از دو سوی فرایند بروز جنگی احتمالی بین ایران و غرب، یعنی حکومت ایران و دولتهای غربی را پیگیری میکند؛ نه کسی از چنین ضرورتی نام برده و نه کسی فوریت چنین رویدادی را خواستار شده است. اساساً در جبههی نا متشکل و غیر رسمی اپوزیسیون حکومت ایران؛ هیچکس هیچ جنگی را تقدیس نکرده و ضروری ندانسته، و همه کس در این جبهه، بر نکبت و ناعادلانه بودن آن؛ تأکید کردهاند.
تا جایی که به منافع اکثریت جامعه و همهی مردم باز میگردد؛ امروز هر انسان فرهیختهای؛ هر جنگی را زشت، غیرانسانی، و نا عادلانه میداند. در جهان امروز و هنگامی که از واژهی "جنگ" به عنوان یک پدیده و فرایند آگاهانه و قابل برنامهریزی نام میبریم؛ هیچ جنگی عادلانه نیست. این را همان به گفتهی رئیس دانا "آقای جوانی که از مدعیاتش معلوم بود که چند کلاس هم درس خوانده و آن «علم مرده ریگ» آموخته است"، نیز میداند. بنا براین؛ متهم کردن فرهیختگان و روشنفکران جامعه به جانبداری از جنگ از سوی دانشمندی چون آقای رئیس دانا، کمی سئوال برانگیز است. عاملی که در گذر چند سدهی گذشته عیار ناعادلانه بودن همهی جنگها را افزایش داده و به تدریج، جنگهای عادلانه را بیمعنا ساخته است؛ همانا عنصر پیشگرانه و با لقوه ضدجنگ آگاهی اجتماعی و گسترش کمی و کیفی طبقه متوسط جدید جامعه در تقریباً همهی کشورها، و گسترش وسایل ارتباط جمعی است. طبقهای که به راحتی حاضر نیست به "گوشت دم توپ" و یا "چماق استبداد" تبدیل شود. این طبقه، بنا به جایگاه اجتماعی خود، و نه برپایهی باورهای ایدئولوژیک و شعارهای سیاسی؛ خوبیها و جذابیتهای یک جامعهی آباد و آزاد را حس کرده، و آن را بر ویرانهی پس از هر جنگی، ترجیح میدهد. برای فهم برتری صلح بر جنگ در یک جامعهی نسبتاً ثروتمند و یا مستعد ثروتمند شدن هم؛ لازم نیست کسی پای درس استاد رئیس دانا بنشیند، مگر اینکه حتی با الفبای جامعهی مدرن، آشنا نباشد.
امروزه، صلح طلبی؛ نیاز و تمایل طبیعی اکثریت نزدیک به همهی مردم است و جنگ ستیزی نیز؛ ریشه در همدلی و همسویی انسانهای آگاه جامعهی امروزی دارد. البته، اگر نخبگان و روشنفکران جامعه نتوانند از این تمایل طبیعی سود جویند و در معرض دشمن تراشیها و تفرقه افکنیهای دوستان نادان و دشمنان آگاه و مغرض قرار گیرند؛ بسیار روشن است که جنگ افروزان میتوانند از آن سود جویند. متناسب با زمان و مکان؛ نیروی ضد جنگ، میتواند در شکلهای متفاوتی نمایان شود. جنبش پرتوان مردمی در داخل هر کشور یا جامعهی جهانی، تحریم یا اقدام سازمان ملل و دیگر نهادهای صلحجوی بین المللی، ائتلافی از چند کشور، و یا ترکیبی از همهی آنها؛ میتوانند در این فهرست قرار گیرند. در شرایط پر تنش جنگ افروزی و "صلح مسلح"، شکل جنبش ضد جنگ را به سادگی و پیشاپیش نمیتوان تعیین کرد. کسی نمیتواند در خلأ برای چیزی نامشخص، راه حل مشخص تجویز کند. با کتاب دعا، استغاثه و عریضهی افراد گمنامی چون من نوعی نیز، نمیتوان آتش جنگ را خاموش کرد. در دنیای واقعی؛ این توازن فیزیکی و اندیشگی بازیگران صحنه است که حرف نهایی را میزند نه شعار، اتهام، و یا حتی حق واقعی. در هر حال، خوار و یا امپریالیستی انگاشتن هرگونه کنش جهانی در برابر جنگ افروزی حاکمیت جمهوری اسلامی؛ هنر قابل ستایشی نیست.
رئیس دانا با چشم پوشی بر مروت و اخلاق سیاسی، پرسش یکی از حاضران آماتور و هیستریک جلسهی پرگار از دکتر لاهیجی و دکتر محمدی را نقل میکند که: ".... آیا خیلی برایتان دلچسب است که نیروهای آمریکایی و ناتویی بیایند ایران و از کشتهها پشته بسازند بعد سرکار راه بیفتید قدم بر روی جنازه ها بگذارید و بیایید بشوید «یک کسی» در ایران"؟ اوبا نقل این پرسش سفسطه گرانه، به خواننده چنین تلقین میکند که گویی در بین همهی دانایان این سرزمین؛ تنها آقای فریبرز رئیس دانا از پلشتی جنگ آگاه است و دیگران تفاوت بین رزم و بزم را نمیفهمند. گویی تنها رئیس دانا با جنگ مخالف است و دیگر روشنفکران و اپوزیسیون حکومت ایران؛ مزدوران امپریالیسمند که در سودای جنگ افروزی، و یا "کسی شدن"، میسوزند.
هر جنگی چه در دورانهای پیشاسرمایه داری و چه اکنون؛ خاستگاهی شوم دارد و از منافع گروهی از صاحبان قدرت سرچشمه میگیرد. تا هنگامی که این خاستگاهها و منافع وجود داشته باشند؛ و نیروی اجتماعی موثر و پرتوانی در برابر جنگ افروزی وجود نداشته باشد؛ جنگ نیز وجود خواهد داشت. هر جنگی به معنای درست آن؛ همواره؛ دست کم دو سو دارد و یا از دو سو به آن دامن زده میشود. هماوردی با جنگ افروزی و ناکام گذاشتن آن؛ نیاز به یک نیروی اجتماعی صلحجو و موثر دارد. همانگونه که جنگ افروزی نیز به هیمه، هوا، و آتش نیازمند است. متاسفانه؛ امروز این رهبران جمهوری اسلامی هستند که این هیمه را فراهم میسازند و جنگ افروزان جهانی؛ از آن سود میبرند. بازهم متاسفانه؛ در سایهی کردار رهبران جمهوری اسلامی؛ امروز در داخل کشور که وضع مشخص است و به دلیل شرایط امنیتی، پراکندگی نیروهای آگاه اپوزیسیون، و تفرقه افکنی بین آنها از همه سو؛ اعتراض علنی بر ضد جنگ طلبی رهبران جمهوری اسلامی و یا حتی دولتهای غربی، تقریباً شدنی نیست. در درون آمریکا یا دیگر کشورهای غربی نیز، به دلیل کردار حکومت اسلامی و عملکرد اسلامگرایان افراطی در جهان، اعتراض چشمگیری در مخالفت با حمله نظامی به ایران دیده نمیشود. حتی حمله به ایران، به یکی از شعارهای تبلیغاتی برخی نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا، تبدیل شده است.
۲. در گذر بیش از سد سال گذشته، و شاید از زمان میرزای شیرازی تا کنون، استعمار ستیزی با عامیانه ترین، ابتداییترین، و بیاثرترین شکل آن؛ در ذهن بسیاری از روشنفکران ایرانی؛ خانه کرده است. این استعمار ستیزی خشک، بی منطق و کاریکاتوری برای کشوری که هیچگاه رسماً مستعمره نبوده؛ به نوعی دشمنی با مدرنیسم، و گاه خارجی ستیزی تبدیل شده و همواره، بیشتر اهرمی بوده در دست فئودالها، روحانیون، و دولتهای دیکتاتوری تا استقلال طلبی واقعی. رفتار حکومت جمهوری اسلامی و دولت شاه با مخالفین با پیش کشیدن تابوی پیوند با بیگانگان، و همچنین آنچه هم اکنون در خدمت بشار اسد قرار میگیرد؛ نمونهی روشنی از این رویکرد است.
در گرماگرم جنگ سرد بین جمهوری اسلامی و دولتهای غربی؛ اصطلاح نوپدید و هنوز ناروشن "مداخله های بشر دوستانه" که آقای رئیس دانا از آن با نام "مداخله های بشر دوستانه آمریکا" یاد میکند، دستاویز و چماقی شده در دست او؛ که بی هیچ توضیح، تفسیر، و هشداری؛ آن را به دلخواه، بر سر هر کس فرود آورد. او در برابر این اصطلاح، "جنگ افروزی بشر دوستانه" را برای نوشتهی خود برگزیده است. همانند واژگانی چون کمونیست، بیدین، تروریست، بهایی، جاسوس و مانند آن؛ که دولتهای خود کامه، به دشمنان یا منتقدین خودنسبت میدهند، رئیس دانا نیز اصطلاح "مداخله های بشر دوستانه" را همچون یک دشنام و نشانهی کفر، وصلهی لباس کسانی کرده است که درخواست کمک از دولتها و ملتهای جهان را، یکی از ابزارهای احتمالی مقابله با سرکوب خشن مردم ایران توسط حکومت جمهوری اسلامی پنداشتهاند. در حالی که هنوز کسی به درستی و روشنی؛ هویتی برای این اصطلاح تعریف نکرده است، رئیس دانا آن را در افراطی ترین شکل ممکن؛ یعنی حمله نظامی به ایران، به درخواست چند نفر روشنفکر مهاجر، نمایانده است. گویی امپریالیسم جهانی و نئوکانها به تعبیر رئیس دانا؛ تا کنون و بدون هیچ انگیزهی دیگر؛ تنها منتظر فرمان آتش از سوی این روشنفکران بوده اند.
من نه آگاهی کافی برای شکافتن اصطلاح نوپدید "مداخله های بشر دوستانه" در این نوشته دارم، و نه آهنگ چنین کاری را. در بارهی این گفتمان، آقای کاظم علمداری و برخی دیگر از روشنفکران و کنشگران سیاسی در نوشتهها و مناظرههای تلویزیونی خود سخن گفتهاند و اگر لازم بدانند، خودشان بازهم آن را پی خواهند گرفت. اما با تأسف فراوان؛ آقای رئیس دانا که در نوشتهی دراز خود از هر دری سخنی گفتهاند و شاید بسیاری از آنها ربطی به موضوع نوشته هم نداشته باشند؛ به ناگاه در یک چشم بندی تر دستانه، و پس از بیان چند عبارت، آنها را به طرفداران نظریهی مبهم مداخلهی بشر دوستانه نسبت میدهد و چنین نتیجه میگیرد که کویا از نظر این گروه؛ "این ملت را باید به ضرب رسانه های ماهوارهای، موشک کروز، اجرای منطقهی پرواز ممنوع، اشغال نظامی و گماردن سرسپردگان بر سرشان به قرن بیست و یکم کشاند". یعنی بیان نقل به مضمون همان اتهاماتی که رژیم جمهوری اسلامی به مخالفان خود نسبت میدهد.
او با رفتارهایی که یادآور دوران نوباوگی جنبش چپ در سالهای پیش از انقلاب ۵۷ ایران است، داستان را بالا شهری و پایین شهری کرده و مینویسد: "..... یقین دارم مانند آنچه در افکار عمومی روشنفکری و سیاسی فعال ایران جاری است، در افکار مردمی ایرانیان خارج نیز جنگ و حق مداخله ی یک سویه کاملاً طرد میشود. اما بررسی های من در مورد اعلامیهها و موضعگیریهای خارج به خوبی و با پشتوانهی آماری به من نشان دادند هرچه جریانها و افراد چپ ستیزتر، بیگانه تر با عدالت، بی اعتناتر به نیازهای تهیدستان و دشمن یا بیخیال تر نسبت به طبقهی کار کشور بودند، همان اندازه هم بیشتر برای حضور آمریکا و مداخلههای بشر دوستانه ی معطوف به کاربرد زور تلاش قلمی و قدمی میکردند. نمیگویم اشتثناءهایی ندیدم. اکبر گنجی یک کار همیشگی و مأمورتیش چپ ستیزی بوده و هست. معلوم است دیگر چون در ایران که بود چنین بود و حالا هم این گل به سبزهی جایزه ی میلتون فریدمن اقتصاددان، نظریه پرداز سلطه ی سرمایه داری جهانی آرسته شد (در حالی که گنجی اصلاً اقتصاد نخوانده و چیزی از آن نمیداند). اما منصفانه بگویم، او در تغییر مواضعش و رویگردانی از جنگ و مداخله در میان کسانی که مورد نظرم است استثناء است (و ببینید که ما چگونه میتوانیم به رغم دشمن خوئیهایی، نظیر آنچه او میکند گرایشهای درست را قدر بدانیم و لطفاً از خود بپرسید که آیا آنها نیز سر سوزنی چنین میکنند؟)". در اینکه به گفتهی ایشان آمارها چگونه تهیه شده و اینکه اصلاً او چنین پژوهشی انجام داده یا نه، جای تردید است. همچنین، معلوم نیست که آیا هوداران چندصد هزار نفری مارکسیسم و جنبش چپ ایران، رئیس دانا را که چپ ستیزی را منشأ همهی پلیدیهای جهان میداند؛ به عنوان یک مارکسیت قبول دارند، یانه.
من نه به اصطلاح "خارج نشین" هستم، نه آهنگ دفاع از خارج نشینان را در سر دارم و نه اینکه کسی نیازمند چنین دفاعی است. اما در این سرهم بندیهای بی پشتوانه نوشتهی آقای رئیس دانا؛ سه چیز ناپسند را میبینم: پوپولیسم و نوعی عامه گرایی برای جلب پشتیبان و همنظر، ادعاها و تهمت زدنهای بیپشتوانه و نامستند، و خودستایی بیاندازه. از این بابت، واقعاً برای او متاسفم.
رئیس دانا پس از بافتن دلخواه عبارتهایی بی سر وته، به ناگاه آن را در زنبیل رقیب میریزد، و او را به استناد این بافتهها، متهم به کاری ناکرده میسازد. او؛ معلوم نیست از کجا، گزاره "دشمنِ دشمن من دوست من است" را به آنهایی که او در زمرهی طرفداران تز هنوز ناروشن مداخلهی بشر دوستانه به شمار میآورد، نسبت می دهد و آنگاه با همان سبک پوپولیستی میگوید: "من اگر با دولت ایران مسئله دارم و مسئله من هم اساسی و ساختاری است فضولی این امر به دولت نژادپرست و ارتش متجاوز اسرائیل نیامده است و ربطی هم به کارکردهای امپریالیسم نو به ویژه آمریکا و انگلستان و فرانسه ندارد. این چه مربوط است به دولت مرتجع عربستان سعودی که نوکرصفتانه به عنوان کارگزار آمریکا کار میکند و در آن کشور و در بحرین و یمن جنایت میکند. آنها دشمن دشمن من هم که باشند هرگز دوست من نیستند. کدام اراده و خرد سازمان یافته گفته است رفتن زیر لوای آنان وظیفه و برنامهی ماست. ما که سازمانی به آن صورت که موثر باشد نداریم که دستوری داده باشد و تازه اگر داشته باشیم هم دستور آن باید دموکراتیک و مبتنی بر اراده ی خود ما باشد. ارادهی ما سر سپردگی و اتحاد با ارتش ناتو را برای میهن نمیپذیرد. این جا پای ناسیونالیسم قوم گرایانه یا دولتی توخالی در میان نیست. پای سلطهی قومی و زبانی و دینی در میان نیست. پای آرمانها و دارایی های مشترک توده هایی است که با هم سالها زیسته اند و دردها و تاریخ مشترک دارند. چه کسی گفته است که اگر در مثل نیروی انتظامی و قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران دشمن من است پس باندهای شرارت و قاچاق مواد مخدر که جوانان سرزمینمان را به خاک فلاکت میکشانند دوست من محسوب میشوند. واضح است که من در مبارزه علیه آسیب اجتماعی اعتیاد عواملی چون سوء مدیریت و فساد را نیز هدف میگیرم، با این وصف هرگز سوداگران ضدانسانی دوست من نتوانند بود". چنین صغری و کبری چیدنهای بی پایه رئیس دانا را اگر سفسطه و مغلطه ندانیم، پس چیست؟ چه کسی و در کجا گفته است ما باید زیر لوای عربستان، اسراییل، ناتو یا دیگری برویم؟ در این گفتمان، چه کسی دربارهی اعتیاد و آسیب اجتماعی سخن گفته است؟
رئیس دانا در تصویر صحنهی درگیریهای جنگی، و شاید هم با نیت تهدید دولتهای غربی، مینویسد: ".... اگر آنها بی اعتنا به عواقب حملهی خود باشند و دولت های وابسته شامل [؟] تکلیف مرگ و زندگی خود را در این حمله ببینند و اگر حضور نظامی آمریکا و ناتو برای جنگ بی انتها ضروری شود و صورت گیرد بی تردید با مقاومت نیروهای نظامی و پاراتروپهایی در این سرزمین گسترده و جغرافیای پیچیدهی آن رو به رو میشوند. اما این تنها واکنش نیست. نیروهای مردمی و چپ و کارگری در پی خواستها و آرمانهای خود با انگیزه تر و مستقل تر وارد عمل میشوند؛ عملی مستقلانه". در اینجا، او که شاید رویای نبرد استالینگراد و یا نبردهای مجاهدین افغان با دولت شوروی سابق را در ذهن خود زنده کرده، و شاید خود را یکی از کمیسرهای ارتش سرخ کارگری ایران پنداشته است، نمیگوید که چرا این نیروهای مردمی و "چپ کارگری"، هم اکنون و پیش از آنکه جنگی درگیر شود، وارد کارزار "مبارزهی مستقل" نمیشوند، و از جنگ پیشگیری نمیکنند؟
رئیس دانا ادامه میدهد: "بخش فعال و اثرگذار روشنفکری ایران مبارزه ی ضد امپریالیستی را در چارچوب صلح خواهی و دموکراسی خواهی گستردهتر خواهد کرد. وحدت مردمی ریشه دارتر و بیشتر خواهد شد. این فقط نظر من نیست، نظر تقریباً همه فعالانی است که در عرصه ی اندیشه و عمل میشناسمشان. باری همان برآوردها که یاد کردم بر آنند که این جنگ طولانی خواهد بود با میلیون ها کشته و صدها هزار کشتهی نظامی نیروهای مداخله گر، نابودی ۶۰ تا ۷۰ درصد زیر ساخت ها، مجروح و معلول و بی خانمانی و خرابی در شهرها، گسترش عملیات انتقامی و انتحاری و تهاجمی در همه جای جهان، به ویژه آمریکا و اروپا و به میدان کشیده شدن موثر پای شماری از نیروها در شماری از کشورها بر علیه منافع غرب و ازنابشان. این جنگ، چنان که وزیر دفاع ایالات متحده گفت، آینده ای نامعلوم دارد". گرچه بخشی از این تابلو رئیس دانا دور از حقیقت نیست، اما تا حد زیادی اغراق آمیز است و درمورد نیروهای انتحاری که احتمالاً رزمندگان القاعده و حزب اله لبنان خواهند بود؛ با سخنان فرماندهان نظامی جمهوری اسلامی و فرماندهان نظامی ارتش صدام پیش از آغاز جنگ و سرنگونی رژیم عراق، شباهت بسیار دارد. در حالیکه در جریان به اصطلاح بهار عربی، تا کنون یک شعار ضد آمریکایی شنیده نشده، معلوم نیست رئیس دانا این خیل عظیم و بین المللی پشتیبانان رژیم جمهوری اسلامی در مبارزه با غرب و اذنابش را چگونه شناسایی کرده است. همچنین، در شرایطی که همه کس وقوع جنگ را ابزاری برای بهانه جویی و سرکوب مردم توسط حکومت جمهوری اسلامی میپندارند، روش نیست که رئیس دانا چه کسانی را "مردم" میداند، و چه سیمایی از "ریشه دار شدن وحدت مردمی" در صورت وقوع این جنگ، به دست میدهد.
من هم میپندارم که اینک، وقوع جنگی بین جمهوری اسلامی و برخی دولتهای غربی و شاید منطقهای؛ پدیدهای بسیار محتمل به نظر میرسد. چنین جنگی، برای کشور ایران بسیار خانمانسوز، ویرانگر، و دهشتناک خواهد بود. پیآمدهای دقیق و ویرانگر چنین جنگ احتمالی، از هم اکنون قابل ارزیابی نیست، اما میتوان گفت که تأثیر منفی دراز مدتی بر سرنوشت کشور ما و شاید دیگر کشورهای منطقه خواهد داشت. متناسب با مسیر جنگ که از هم اکنون قابل پیش بینی نیست، و متناسب با نیاز همتایان غربی جنگ افروزان رژیم جمهوری اسلامی که درصورت بروز جنگ، ابتکار عمل را آن همتایان غربی دردست خواهند داشت، خطرهای بزرگی از جمله تجزیه سرزمینی، کشور ایران را تهدید میکند. فرایندی که درصورت وقوع، خواب خوش برخی قومگرایان در دستیابی به استقلال زبانی و فدرالیسم را؛ به کابوسی خشن و پر درد سر پس از بیداری، و بالکانیزه شدن منطقه تبدیل خواهد کرد. در چنین شرایطی و در بهترین حالت؛ تعدادی دولت ضعیف، بی اراده، و بی قدرت از این معرکهی دهشتناک؛ بیرون خواهند آمد، و رویا پردازان، بادی در مشت خواهند یافت. نه ملیتی، نه سوسیالیسمی، و نه طبقهی کارگر پیروزمندی. البته به نظر میرسد در این زمینه، آقای رئیس دانا هم چیزی جز این را تصور نمیکند. اما گویا چنین میپندارد که تنها یا بیشتر، امپریالیستها در جستجوی این وضعیت هستند، و اگر ما به آنها و اسرائیل "اجازه فضولی" ندهیم، شاید بتوانیم سرنوشتی شوم را از خود دور کنیم.
اما برخلاف نظر آقای رئیس دانا؛ احتمالاً خود چنین جنگی به عنوان یک پدیده و بیتوجه به پیآمدهای دراز مدت آن؛ جنگی درازمدت نخواهد بود. این جنگ احتمالی در زمانی رخ خواهد داد که ساختار و سازمان حکومت جمهوری اسلامی ترکهای بزرگی برداشته است. قوای دولتی و نظامی و هیمنهی آن؛ بیشتر کاربرد و مصرفی درونی دارند، و در میدان جنگی که از هم اکنون میتوان جهنمی بودن آن را حدس زد، کاربردی نخواهد داشت. این نظام فاسد، در گرمای سوزان آن جنگ احتمالی، همچون برفی آب خواهد شد، از آن سیلی به راه خواهد افتاد، و این سیل با خود؛ ملتی کهن را به گردابی ترسناک خواهد برد. اگر وارد بحثهای کلامی نشویم، همانگونه که مارکس گفته بود، "خرده بورژوازی هنگام صعود و رویش، طبقات دیگر را با خود به فراز نخواهد آورد، اما به گاه سقوط، همه را باخود به پایین خواهد کشید". اعتبار از دست رفته، فساد اداری گسترده و غیرقابل کنترل، رقابتهای درون حکومتی افسار گسیخته و غیر اخلاقی، اقتصاد ورشکسته، و بیاعتمادی عمومی به حاکمیت موجود؛ برخی از ویژگیهای وضعیت کنونی است. اینهمه، در شرایطی است که رأس سازمانهای نظامی و انتظامی در دست عدهای سودجوی ثروتمند قرار دارد، و بدنهی آن از عدهای حقوق بگیر و مزدور بیایمان تشکیل شده است. در این میان؛ بسیج، سودجوترین، فرصت طلب ترین، و بیایمان ترین آنها خواهد بود که تنها کاربردی سرکوبگرانه خواهد داشت. در جنگی که احتمال آن میرود، بر خلاف نظر برخی از تحلیلگران، نه این بدنه توان دفاع از این نظام را دارد، و نه وطن پرستانی مانند اکبر گنجی، که تا بخواهند از آمریکا به ایران برسند، جنگ اصلی پایان یافته است. به این صحنه، پدیدهای مانند جنبش فروخفته سبز را نیز بیفزایید که چه آقای رئیس دانا آن را به رسمیت بشناسد و چه به رسمیت نشناسد، علل وجودی و عناصر آن از بین نرفته و "گاه نیاز، باز شعله برافروزد". این جنبش، جنبشی عمومی است که در همهی اقشار و طبقات اجتماعی کشور ریشه دارد، و "طبقه کارگر" مورد پرستش آقای رئیس دانا هم یکی از آنهاست. اینکه در آینده چه کسی یا گروه و شورایی این جنبش را هدایت کند، در اختیار دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی جامعه است، و روند جاری رویدادها، آن را تعیین خواهد کرد.
۴. از آنچه گفتیم و از صحنهای که آراستیم، چه نتیجهای میتوانیم بگیریم. روشنفکران و اپوزیسیون ایران، چه نقشی در پیشگیری از یک جنگ خانمانسوز، و پیشگیری از واژگونی کشتی سرزمین ایران، دارند. این نگارنده بازهم چنین میپندارد که روند واقعی حرکت را تا حد زیادی؛ ویژگیهای ملی و بین المللی و دیالکتیک تاریخ تعیین میکند. اما خودآگاهی ما انسانها و شهروندان این سرزمین هم به عنوان یکی از نمودهای این دیالکتیک، راهی را در پیش پای ما میگذارد.
به نظر ما؛ در این تابلو؛ تغییر یا فروپاشی دیر یا زود نظام جمهوری اسلامی؛ به این شکل یا آن شکل؛ تقریباً قطعی است. اما جنگ گریز ناپذیر نیست و در شرایطی خاص؛ میتوان از حرکت ماشین جنگی در حال روشن شدن پیشگیری کرد. البته، تعیین چگونگی آن و نیروی بازدارندهی جنگ، در اختیار ما نیست. ما تنها در آن حد میتوانیم اثرگذار باشیم، که نقش و وظیفهی تاریخی خود را در جام جهان نمای روندهای کنونی به خوبی تشخیص دهیم، و به آن عمل کنیم. باید ببینیم این وظایف چیست؟
ایران نه تنها از ملیتها، زبانها و فرهنگهای متفاوتی تشکیل شده، بلکه گرایشهای سیاسی بسیار گوناگونی در آن وجود دارد. گرچه همهی این گرایشها توسط احزاب ریشهدار و شناخته شدهای نمایندگی نمیشوند، اما واقعاً وجود دارند و هیچ گرایشی، به تنهایی نمیتواند کارساز باشد. با اینهمه؛ به باور این نگارنده؛ وجوه مشترک در این رنگارنگی، بسیار زیاد است. این وجوه مشترک، مانند رگههای یک معدن ارزشمند، باید شناسایی و استخراج شوند. شاید بتوان گفت که بازسازی اقتصادی و سیاسی کشور و استفاده از امکانات آن، دوری از جنگ، و به رسمیت شناختن حق طبیعی و برابر همهی شهروندان برای بهرهمندی از امکانات ملی، سیاسی و حقوق شهروندی؛ آشکارترین رگههای قابل دسترسی این معدن را تشکیل میدهند. همهی شهروندان با هر زبان و قومیت؛ چه جمهوریخواه، سلطنت طلب، کمونیست، ملیگرا یا دینگرا؛ سهمی برابر در این سازندگی دارند. برای اینکه ۷۵ میلیون شهروند ایرانی؛ برای رهایی از دشواریهای کنونی؛ در جستجوی مداخلهی بشر دوستانهی خارجی نباشند، باید چشم اندازی برای یک زندگی مشترک و سرافرازانه ملی داشته باشند. جنبش فروخفتهی سبز، و ارتش کارگری اما نه "مستقل" آقای رئیس دانا، باید یک ستاد فرماندهی مشترک و قابل قبول داشته باشند، تا بدون نیاز جدی به کمک خارجی، بتوانند ادارهی کشور را در اختیار خود گیرند. برای اینکه نیازی به "اسکندر" نباشد، باید "نادر"ی پیدا شود. اکنون برای اینکه نادری پیدا شود، باید فرهنگ قبیلهگرایی را کنار بگذاریم و در جستجوی وجوه اشتراک باشیم تا وجوه تفرقه. روشنفکران و شهروندان ایرانی، هم باید باهم متحد شوند، و هم با جهان پیرامونی خود، آشتی کنند. این کار شدنی است. اقتصاددان شهیری همچون آقای رئیس دانا، با همهی ستیز کوری که با به اصطلاح امپریالیسم جهانی دارند، به خوبی میدانند که جزیرهی منفک رابینسون کرزوئه، اینک سالها است از پهنهی جهان ناپدید شده، و با وسایل ارتباطی گوناگون؛ به بقیهی جهان پیوند خورده است. کشور ایران هم اکنون و در شرایط محاصرهی اقتصادی، با بیش از ۱۵۰ کشور جهان رابطهی سیاسی و اقتصادی دارد. این سخن پیش پا افتاده را هر کس میفهمد که در این پیوندهای پر شمار، هر کس برپایهی منفعت خود عمل میکند. همان پیوندی که یک نانوا یا کفاش با مشتری، و یک کارگر با کافرما برقرار میکند. حد عادلانه بودن این پیوند اجباری را، نه بغض و خشونت، بلکه توازن قوا و قدرت چانه زنی تعیین میکند. زندگی سیاسی و اجتماعی نیز، از قانون شرکت سهامی پیروی میکند. اینکه سهم موثر ما در یک شرکت چقدر باشد، قدرت اثر ما را تعیین میکند.
آقای رئیس دانا و کسانی مانند ایشان؛ بهتر است به جای تهمت، ناسزا گویی، شعار و فرقه گرایی؛ راه نشان دهند و آمادگی این را داشته باشند که دست دوستی به سوی همهی نخبگان و روشنفکران ایران با هر گرایشی، دراز کنند. من نوعی و آقای رئیس دانا، باید بتوانیم در چارچوب منشور حقوق بشر؛ از کمکهای بشردوستانهی همهی مردم و دولتهای جهان برای رسیدن به یک جامعهی مردم سالار؛ بهره گیریم. همانند آنچه در یک سیل و زلزلهی بزرگ رخ میدهد. متاسفانه با زلزلهی ٣٣ سال پیش ایران و پس لرزههای آن؛ شهروندان ایرانی؛ چندی است در شرایط اضطرار قرار گرفتهاند. همهی مردم و دولتهای دنیا، دشمن ما نیستند. در جهان کنونی؛ اساساً هیچ کس دشمن کس دیگری نیست. پیروز پهن دشت سیاست و اقتصاد جهان، کسانی هستند که به یک رابطهی بٌرد – بٌرد باور داشته باشند. دشمن تراشی و دشمن پنداری دیگران؛ تنها ابزاری آگاهانه در دست فرقه گرایان و دیکتاتورها است.
پیروز باشیم
|