ما و گلشیفته فراهانی در نمایشی تراژیک
مینا خانلرزاده
•
تراژدی عمیق اینجاست که علیا المهدی ما فرانسه زندگی می کند، حق بازگشت به وطن اش را ندارد، در ویدیوی اخیر به زبانی حرف می زند که اکثر قریب به اتفاق مردم ایران نمی دانند و باید برای شان با زیرنویس ترجمه بشود، کلمات اش را خودش احتمالا انتخاب نکرده و برای او انتخاب کرده اند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۲ بهمن ۱٣۹۰ -
۲۲ ژانويه ۲۰۱۲
برخی اینروزها عکس و فیلم گلشیفته فراهانی را با عکس علیا ماجده المهدی مقایسه می کنند. چرا که در سطح ماجرا، هر دو شخص، عکس برهنه و یا نیمه برهنه گرفته اند و هر دو هم سرزنش و هم تقدیر مخاطبان دسته اول یا دوم خود را برانگیخته اند. اما آیا واقعا عمل علیا المهدی و گلشیفته فراهانی در یک دسته بندی قرار می گیرد؟ پاسخ به این سوال نه برای ارزشگذاری کردن عکس های گلشیفته فراهانی، کم اهمیت جلوه دادن شهامت او و یا درگیر بحث های اخلاقی شدن، که برای درک موقعیت سیاسی ما واکنشگران به عکس های او مهم است. شاید با بررسی شرایط علیا المهدی و گلشیفته فراهانی بتوان کنکاشی در پرسش «ما کجای تاریخ و جهان ایستاده ایم» کرد.
علیا المهدی در منزلی در مصر روبه روی دوربین عکاسی دوست پسرش که چند سالی در زندان حسنی مبارک به سر برده بود ایستاد و برهنه عکس گرفت و آنها را منتشر کرد. در واقع علیا در آن عکس ها به چشم عکاسی که یکی از زندانی های دولت سابق (حسنی مبارک) بود، نگاه می کرد. عکس ها پس از آن گرفته شده بودند که حسنی مبارک به دلیل مبارزات مردم در مصر از قدرت برکنار شده بود. علیا المهدی به دلیل روشنی که خود در وبلاگش نوشته بود برای مبارزه با محدودیت ها، آزار و اذیت جنسی علیه زنان در مصر (نقل به مضمون) تصمیم به گرفتن عکس های برهنه گرفته بود. او در واقع برای نمایش تحت کنترل داشتن بدن و جنبه های مربوط به آن بی واسطه از طریق دوربین عکاسی مقابل مخاطبین مصری اش ایستاد. مردم مخاطب عکس های او مردم انقلابی مصر بودند و عاملیت جدید او را انقلاب ایجاد کرده بود. کار علیا المهدی، چه منتقد آن باشیم و چه تقدیرکننده ی آن، بخشی از فصل جدید سیاسی در مصر و ایجاد عاملیت های جدید برای مردم (از قبیل مبارزات برای تشکیل انواع سندیکاهای مستقل کارگری در این چند ماه اخیر) بوده است.
گلشیفته فراهانی به دلیل بازی در یک فیلم هالیوودی از بازگشت به ایران بطور غیررسمی محروم شد. او در فرانسه زندگی می کند. حق بازگشت به ایران را قبلا بطور غیررسمی و الان بطور رسمی دیگر ندارد. او هم (مانند بسیاری دیگر از ایرانیان و فلسطینیان خارج از سرزمین خود) ناچار واقعیت عدم حق بازگشت به وطن خود را درک کرده (هرچند با آن ممکن است مبارزه هم بکند) و درگیر کار و زندگی در محیط جدید شده است. برای بخشی از کار حرفه ای اش در سینمای فرانسه در مراسم عکس نیمه برهنه شرکت کرده است. دوربین دست یک عکاس فرانسویِ حرفه ای مد و کارگردان ویدیوهای موسیقی (۱) بوده است. گلشیفته فراهانی نه به چشم یک فعال سیاسی مسایل ایران که به یک عکاس مد نگاه می کرده است. یک عکس تنها چهره ای که از آن عکاسی شده نیست عکاس هم در عکس وجود دارد و همچنین مخاطبین اصلی عکس. مخاطبین این عکس، لااقل مخاطبین دسته اول اش، نه مردم ایران و نه برای دغدغه ای در ایران که برای شرکت در محل جغرافیایی جدید زندگی گلشیفته فراهانی بوده است. البته مسلما عواقب منتشر شدن چنین عکسی را گلشیفته فراهانی یا هر شخصی آشنا با مسایل ایران می توانسته حدس بزند و حتما می دانسته که عکس نیمه برهنه ی یکی از محبوب ترین و پرکارترین افراد سینمای چند سال اخیر ایران واکنشی گسترده بین مردم خواهد داشت و خشونت های کلامی بسیاری علیه او برخواهد انگیخت. در نتیجه قصدم کم جلوه دادن شهامت گلشیفته نیست که قصدم مواجه با فانتزی های سیاسی ما ست که بین خودمان و واقعیت حایل می کنیم. جغرافیای عمل گلشیفته فراهانی در فرانسه بوده، مقابل یک عکاس فرانسوی، به زبان فرانسوی و ویدیویی که مانده است که هیاتی روی اجراگری هنرمندان در آن ویدیو ارزشگذاری کرده و تصمیم بگیرند.
تراژدی عمیق اینجاست که علیا المهدی ما فرانسه زندگی می کند، حق بازگشت به وطن اش را ندارد، در ویدیوی اخیر به زبانی حرف می زند که اکثر قریب به اتفاق مردم ایران نمی دانند و باید برای شان با زیرنویس ترجمه بشود، کلمات اش را خودش احتمالا انتخاب نکرده و برای او انتخاب کرده اند (۲) و این کلمات نه از جنس کلمات علیا و نه برای مبارزه با این یا آن پدیده در ایران که مربوط به رویا و رویاپردازی در حوزه ی سینما می شوند. ناگفته نماند که رویا و رویای سیاسی پردازی کردن هم مهم ترین بخش فراموش شده ی نسل ما ست که سالها تحت تاثیر عملگرایی ایدیولوژی اصلاح طلبی بوده ایم و هرچند که بی رویا و رویا پردازی به واقعیت هم نمی توان دست یافت اما گویا رویای بی رویایان، بجای بلندپروازی خیال، وارونه کردن حوادث و تقلیل دادن شان به پروپاگاندا ست. از طرف دیگر، مهم ترین مولفه ای که این عاملیت جدید را برای گلشیفته فراهانی فراهم کرده که مقابل نرم های اجتماعی ایران با بدن نیمه برهنه ای که حق بازگشت به ایران را ندارد، با واسطه ی عکاس مد، چشم در چشم همه ی ما بایستد، تغییر محل زندگی او و مهاجرت او به فرانسه است و نه انقلابی در ایران. عکس های (نیمه) برهنه ی زنان که برای انستیتوهای مختلف در بیشتر جاهای دنیا گرفته می شوند بیش از آنکه عاملیت زنها و کنترل داشتن آنها بر سکشوالیتی و بدن و امیال شان را نمایش بدهند، کالا شدن بدن زنها در سیستم سرمایه داری (ایران هم بخشی از همین سیستم است) را نمایش می دهند. به دلیل همین رقابت تنگاتنگ است که انواع بدن هایی که در مجلات می بینیم روز به روز بیشتر به یکدیگر شبیه می شوند و از فرم و شکل بدن های زنهای معمولی فاصله می گیرند. در مواردی این عکس ها حتی ربطی به بدن واقعی هنرمندان هم ندارند مانند کیت وینسلت که بارها به فتوشاپ شدن عکس هایش در مجلات اعتراض کرده است (۳). در نتیجه، وقتی پای مراکز رسمی و نیمه رسمی در میان باشد، نمی توان نقش عکس های نیمه برهنه را برای دراختیار گرفتن بدن و سکوشوالیتی زنان بزرگتر از آنچه که هستند در نظر گرفت. عمل گلشیفته فراهانی در فرانسه هنجارشکنی نیست، در فرانسه زنی که نقاب بر چهره می کشد و سرتاپایش را می پوشاند هنجارشکنی می کند و گاهی بهای سیاسی پوشش اش را هم مجبور می شود بپردازد. اما عکس های گلشیفته از مبدا که سفر می کنند و به ما مخاطبین ایرانی که می رسند، به دلایل شرایط سیاسی ایران، هنجارشکن می شوند. شهامت گلشیفته فراهانی در به جان خریدن خشونت عدم حق بازگشتش به ایران و سینه ستبر کردن در برابر خشونت های کلامی که می دانسته متوجهش خواهند شد را مسلما نباید کم اهمیت جلوه داد، اما بهرترتیب تفاوت کار او و علیا المهدی، نه ضعف این یا آن شخص، که حکایت تراژیک یک ملت است که سعی دارد چشم بر آن ببندد.
اما تصاویر، ویدیو و اشعار اروتیک اجرا شده توسط زنان در ایران به هیچ وجه پدیده ی جدیدی نیست. از رقص اروتیک همزمان با خواندن اشعار اروتیک توسط زنده یاد مهوش (که از قضا مورد علاقه ی دکتر علی شریعتی هم بوده) (۴) گرفته تا شهرزاد (۵)، نویسنده و شاعر و هنرپیشه، در شاهکار مسعود کیمیایی فیلم قیصر که هم در فیلم برهنه می شود و هم رقصی اروتیک می کند که اتفاقا کسانی که فیلم قیصر را رادیکال دانسته و یا به هر دلیل دیگر تاییدش نمی کنند، ویدیوی رقص شهرزاد با آواز زنده یاد سوسن در فیلم قیصر را از باقی فیلم جدا کرده و به آن توجه خاصی نشان می دهند. نتیجه اینکه (نیمه) برهنگی و اروتیسم اجرا شده توسط زنان در تصویر و کلام پدیده ی جدیدی در ایران نیست. نکته ی مهم البته اجراگری جنسیتی بسیاری از زنان فعال لاله زار است که توسط برخی از مردان مخاطب شان مردانه تلقی می شده است که شاید این دست هنرمندان زن را برای برخی مخاطبین مردشان به مکانی فرای نرم هایی که برای باقی زنها می پسندیده اند انتقال می داده است. از طرف دیگر، آن دست از مخاطبان در مواردی که اجراگری جنسیتی زنان هنرمند را لزوما مردانه در نظر نمی گرفتند، به دلیل مقام و طبقه ی اجتماعی هنرمندان اروتیک که زیردست تلقی می شده، اروتیسم شان را نتیجه ی «طبیعی» شرایط طبقاتی و مقام اجتماعی شان در نظر می گرفتند. از قضا در حمایت هایی که از گلشیفته فراهانی شده است برخی برهنگی او را آسمانی خوانده اند. اگر این بار کسی نرم شکنی گلشیفته فراهانی را برای خود با «اجراگری ای که مردانه تلقی بشود و یا مقام اجتماعی» او مفهوم نمی کند، به برهنگی او صفتی آسمانی می دهد تا از باقی برهنگی های زمینی (که احتمالا یعنی پست) او را جدا کند. اما چطور در کشوری که چند دهه ی پیش میان هنرمندان محبوب اش زنانی بوده اند که اروتیسم بخشی جدایی ناپذیری از هنرشان بوده است، این اندازه عکس العمل به عکس گلشیفته فراهانی را شاهد بوده ایم؟ بخشی (تنها بخشی) از پاسخ به این سوال مربوط به قوانین جمهوری اسلامی است و قداستی که کانون قدرت برای بسیاری از مردم حتی بین بخش هایی از اپوزیسیون دارد. قوانین جمهوری اسلامی، مانند قوانین باقی حکومت های جهان، حتی برای برخی از کسانی که اعتقادات مذهبی جدی هم ندارند کم و بیش تبدیل به نرم های اخلاقی شده است. ترس، ترسِ نابود شدن بخشی از عاملیت سیاسی اپوزیسیون است که برمبنای ایستادگی در برابر حکومتی که اتفاقا برخی دشمن تلقی می کنند ایجاد شده است، حکایت حضور برده دار در هویت و عاملیت برده است.
سینما یکی از مورد توجه ترین انواع رسانه برای پروپاگانداهای دستگاههای حکومتی و ایدیولوژی های شان است. از این رو، هنرمندان درون ایران هم که قاعدتا براساس قوانین حکومت ایران در فیلم های ایرانی بازی می کنند، به اجبار به بخشی از پروپاگانداهای حکومت ایران (از قبیل دروغی که زنان با روسری به رختخواب می روند و با روسری و لباسهای عجیب و گشاد در خانه های شان زندگی می کنند) در دنیای فانتزیِ سینما ناخواسته جسمیت می بخشند. در نتیجه، عکس های نیمه برهنه ی گلشیفته فراهانی پا به زیربنای شلِ کانون مقدس قدرت، قوانین و نرم هایی که بر مبنای آن قوانین ساخته شده اند زده است. از طرف دیگر، هنرپیشه ای که قرار بود با روسری در خانه اش زندگی کند و حتی با روسری به رختخواب برود گویی در امتداد یکی از فیلم هایش در صحنه ای علیه قواعد کارگردانی زورگو و نرم هایی که ما به آنها عادت داده شده ایم شورش کرده و با حضوری نیمه برهنه اعلام کرده که دیگر در این فیلم بازی نمی کند. صحنه ای که ناخواسته ناگهان ما مخاطبین هم به میدان بازیگری پرتاب شده ایم و همزمان هر کدام با برداشت هایمان تصویری متفاوت از صحنه ارایه می کنیم. از طرفی دیگر، قیام هنرمند علیه سیستم، بار دیگر بر اجباری و نظامی بودن محدودیت های فرهنگی و اجتماعی تاکید می کند که قوانین جمهوری اسلامی نه برآمده از دل جامعه که اتفاقا با زور و سرکوب بر جامعه تحمیل شده اند. نکته ای که این تحمیل را پیچیده می کند، اما، این است که همزمان برخی از کسانی که این قوانین را به درستی تحمیل توام با سرکوب های گسترده ی اجتماعی-سیاسی تلقی می کنند آنها را کم و بیش نرم های اجتماعی خود هم می دانند.
(نیمه) برهنگی در معرض دید عموم مردم در کشورهایی از قبیل ایران کنونی عاملیتی می طلبد که فاعل مقابل نرم های اجتماعی، ایدیولوژی حکومت و دستگاه سرکوب اش بایستد به همین دلیل است که چنین عملی دست کم توسط عده ای مورد ستایش قرار می گیرد. اما عملی اجتماعی که ممکن است برای برخی مخاطبین ایرانی، به دلایل شرایط سیاسی-اجتماعی ایران، انقلابی جلوه کند ممکن است برای بسیاری از زنان فمینیست در کشورهایی دیگر سر فرود آوردن در برابر نرم ها و قواعد سرمایه داری باشد و لزوما به معنای عملی برای مبارزه با زن ستیزی نهادینه شده در سیستم نباشد. کمااینکه بسیاری از مجلاتی که عکس های اروتیک هنرپیشه های اروپایی-آمریکای شمالی را منتشر می کنند همزمان در صفحاتی هم بارداری و برجسته شدن شکم زنان هنرمند را رمانتیزه می کنند و عدم امنیت در زنان عادی نسبت به سایز و فرم بدن شان ایجاد می کنند و به سختی می توان آنها را مدافع حقوق زنان تلقی کرد. برای تحلیل عکس های گلشیفته نه از مفهوم شان در اجتماع سرکوب شده ی ایران می توان گذشت و نه شایسته است که مفهوم این عکس ها را در محل جغرافیایی ای که در آن اتفاق افتاده اند نادیده گرفت و نقش چنین عمل هایی را فراتر از آنچه که هستند تلقی کرد. اما این میان، نمی توان به جشن برهنگی بدن های غیرقانونی شده ای رفت که حق بازگشت به کشورشان را ندارند، بی آنکه تراژدی دست جمعی این بدن ها و محدودیت های مبارزات شان را درک کرد.
(۱) یک: en.wikipedia.org
(۲) دو: iranfacts.blogspot.com
(۳) سه: graphicssoft.about.com
(۴) چهار: در کتاب ما و اقبال
(۵) پنج: www.parand.se
|