داریوش همایون از نگاهی دیگر
همن سیدی
•
اما با همه این تناقضات داریوش همایون در مقایسه با همفکرانش، هم لیبرال بود و هم دمکرات. آن قدر لیبرال که نه تنها دگراندیشان را انکار نکند که بارها به گفتگو با آنها بنشیند . آن قدر هم دمکرات که سیاست را در ائتلاف تعبیر کند. این که در سیاست معمولا همه اندیشهها به همه خواسته هایشان نمیرسند و هنر دموکراسی سازگارکردن اندیشههای ناسازگار و چیدن آنها در کنار هم است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۹ بهمن ۱٣۹۰ -
۲۹ ژانويه ۲۰۱۲
نسبت حجم کارهای داریوش همایون با عدد سن و سالش نسبتی معکوس نبود که چنانچه رایج است، با افزایش یکی، آن دیگری کاهش یابد. در عرصه اندیشه نیز داریوش همایون سر پیری باز جوانی میکرد. درگیر شدن با اندیشههای پیشین، با خلقیات محافظهکارانه دوران سالمندی جور درنمیآید.او نقد گذشته را آغاز کرده بود به همین دلیل، پارسال بسیاری مرگ او را زودهنگام یافتند و متاثر از این ناباوری به تجلیل ٣ بعد زندگی وی یعنی تواناییهای حرفهای، روحیات شخصی و اندیشههای سیاسیاش پرداختند.
در عرصه حرفهای، روزنامهنگارانی پیشکسوت و نامدار، برتواناییها و مهارتهای وی صحه گذاشتند و او را صاحب سبک معرفی کردند که این خود برای تشخیص جایگاه داریوش همایون در این عرصه کافی است. در بررسی روحیات و اخلاق فردی هم، گوناگونی منابعی که همه از راستی و دوری او از فساد میگفتند، صحت آن را معتبر میسازد.
اما آنچه که در این میان عمدا یا متاثر از آن فضای تجلیل، مغبون واقع شد، بخشی از واقعیتهای اندیشه سیاسی داریوش همایون بود. نخستین غبن، حاصل شتاب و کمدقتی در تهیه گزارشی تلویزیونی از زندگی و مرگ او بود که با پس و پیش کردن نام حزب دوران جوانی آقای همایون و حذف کلمه " ملی " از میانه آن، وی را از رهبران حزب کارگران سوسیالیست معرفی کرد. شاید همین اشتباه در لندن، کیهان را در تهران برانداشت که فردای مرگش او را سوسیالیستی بنامد که بعدها سلطنت طلب شد. داریوش همایون هیچگاه سوسیالیست نبود. نام حزب دوران جوانی او " سوسیالیست ملی کارگران" یا "سومکا" بود . چیزی در مایههای ناسیونال سوسیالیزم آلمان. پایههای اولیه نازیسم هم بر نوعی سندیکالیزم حکومتی بنا شده بود اما هیچ کس آنها را سوسیالیست نمینامد.
داریوش همایون بعدها در سومکا نماند اما این دوگانگی و تناقض که در نام حزب او بود همیشه در اندیشه های سیاسی وی ماندگار شد و هر بار در قالبی تازه نمایان میشد. همه از تیزبینی او در یافتن اشتباهات لغوی و مفهومی در متون ادبی و سیاسی میگویند اما او بزرگترین جعل را در بزرگترین متن ادبی( که بعدها سیاسی شد) ندید . در دوران او هزاران نسخه از شاهنامه چاپ شده بود که کافی بود آنها را با یکی از نسخههای قبل ازحکومت پهلوی مقایسه میکرد تا وصله ناجور " چه فرمان ایزد چه فرمان شاه " را مییافت. دروغی بزرگ که به زبان فردوسی وارد ادبیات و سیاست ایران شده بود.
همایون با اندیشهای لیبرال و با هدف شکستن انحصار سیاسی کیهان - اطلاعات، روزنامه آیندگان را تاسیس کرد اما خود به بزرگترین انحصار سیاسی یعنی حزب رستاخیز پیوست. گزافهگوئی نیست اگر او را مبتکر اندیشه تکحزبی در قالب حزب رستاخیز بدانند چرا که درمیان دسته راستیهای ایران، او بیش از همه به ساموئل هانتینگوتن نزدیک بود که اندیشه حزب واحد حکومتی را برای خاورمیانه تجویز میکرد. ٣ سال پس از قبول این تناقض، کار او به تضاد هم رسید. پذیرفتن وزارتی که با پیشه سابق او به سان کارد و پنیر بود. او به عنوان وزیراطلاعات متصدی قیچیکردن روزنامهها شده بود.
تناقضاتی از این دست به اشکال مختلف در زندگی سیاسی او ادامه داشت. گاهی این تناقضها پس از ٣۰ سال در اندیشههای داریوش همایون پدیدار میگشت: آن زمان که او برای توجیه اقدامات تبلیغاتی شاه ،از حمله آمریکا به ویتنام حمایت میکرد، نه او و نه هیچ کس دیگراز همفکرانش تصور نمیکردند که همچون حملهای، روزی ممکن است متوجه ایران شود و کسانی دیگر مجبور شوند برای توجیه تبلیغات اسرائیل، به حمایت از آن برآیند. خطر این جنگ، بزرگترین نگرانی سالهای واپسین زندگی همایون بود. او حاضر بود از اعتبار سیاسی خود مایه بگذارد و در برابر این تهدید بایستد. این تضاد، واقعیت تلخ بسیاری از ناسیونالیستهای ایران بوده است.
او در سیر تحولات اندیشهاش از لزوم وجود دولتی مقتدر در مرکز، به لزوم عدم تمرکز و تفویض قدرت به مراکز دیگر رسیده بود و همین تحول، او را سر و گردنی بالاتر از سایر ناسیونالیستها قرار داده بود اما تحمل رسمیت دادن به هیچ زبانی به جز زبان فارسی را نداشت . جالب آنکه سالهای دوران تبعید خود را در کشوری که ۴۰ بار از ایران کوچکتر و ۱۰ بار از ایران کمجمعیتتر است، به سر برده بود که چندین زبان رسمی دارد. او معتقد بود کشور سوئیس با این مقیاس کوچک میتواند ۴ زبان رسمی داشته باشد اما برای ایران بااین همه گستردگی جغرافیایی و تنوع زبانی، بیش ازیک زبان رسمی لازم نیست . او همواره دو مقوله متفاوت، یعنی زبان مشترک و زبان رسمی را در هم آمیخته بود و آن دو را یکی نشان میداد . شاید این مشکل همه کسانی باشد که درک و تجربهای از محرومیت از زبان مادری ندارند..
اما با همه این تناقضات داریوش همایون در مقایسه با همفکرانش، هم لیبرال بود و هم دمکرات. آن قدر لیبرال که نه تنها دگراندیشان را انکار نکند که بارها به گفتگو با آنها بنشیند . آن قدر هم دمکرات که سیاست را در ائتلاف تعبیر کند. این که در سیاست معمولا همه اندیشهها به همه خواسته هایشان نمیرسند و هنر دموکراسی سازگارکردن اندیشههای ناسازگار و چیدن آنها در کنار هم است. او برای یافتن راهحل، معتقد به تلاش بیپایان بود که در غیر آن و اگر اختلافها به حال خود رها شوند ،عواقب آن از کنترل خارج میشود. این یعنی غلبه شخصیت فردی و حرفهای او بر اندیشههای سیاسیاش.
همن سیدی
|