یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

تاملی بر "پرگار" و افاضات "نگهدار"!


عباس هاشمی


• این همه ضعف و اهمال در این برنامه تامل برانگیز است. درحالی که اگر حقیقتا هدف روشنگری باشد، می‌بایست از اشخاص ذیصلاح و پژوهشگران مستقل و تاریخ‌نگاران این مرحله از تاریخ ما دعوت کرد (و نه الزاما مجاهد یا فدائی، چرا که "گروه‌های مسلح" جزیی کوچک از نهادهائی بوده‌اند که "در مقابل جمهوری اسلامی ایستادند" ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۹ ارديبهشت ۱٣۹۱ -  ۱٨ می ۲۰۱۲


آخرین برنامه‌ی "پرگار" در پایان ماه آوریل امسال - از سلسله برنامه‌های تلویزیون بی.بی.سی. فارسی که هر دوشنبه درباره‌ی موضوعی خاص توسط آقای "داریوش کریمی" اجرا می‌شود ـ به مسئله‌‌ای اختصاص داده شده که از جهات مختلفی قابل تامل است: هم موضوع برنامه، هم ترکیب شرکت‌کنندگان و هم کیفیت برنامه! با بررسی این سه محور، اهداف این برنامه نیز تامل‌انگیز می‌شود.
موضوع برنامه "گروه‌های مسلح" نام گرفته و مجری برنامه با این جملات برنامه را آغاز می‌کند: «گروه‌های مسلحی که در چند سال بعد از انقلاب در مقابل جمهوری اسلامی ایستادند، یادآور یک مبارزه‌ی قهرمانانه هستند یا خطائی نا‌بخشودنی؟...»
اما از این برنامه کسی نمی‌فهمد آن "گروه‌های مسلح" که هستند، از چه زمان سلاح بدست گرفته‌اند و چرا مسلح‌اند، چه عملیاتی انجام داده‌اند، چه می‌خواستند و از چه هویت سیاسی ـ اجتماعی برخوردار بودند. و این که دشمن آن‌ها، جمهوری اسلامی چگونه پدیده‌ای است و از چه هویت و عملکردی برخوردار! ؟ لاجرم باید پرسید اساسا منازعه برسر چه‌ها بوده؟
مگر نه اینکه انقلابی اتفاق افتاده بوده است؟! مگر اسلامیان با شعار "بحث بعد از مرگ شاه" دهان سایرین را نمی‌بستند؟ شاه که رفت، بنابراین "بحث"هائی را که حضرات ـ با چماق حزب‌الله‌شان ـ به "بعد از مرگ شاه" احاله داده بودند، می‌بایست آغاز می‌شد؟!.
چرا جای بحث و مناظره را چماق گرفت و "گروه‌های چماقدار" میدان‌دار شدند؟! و "روسری یا تو سری"، نخستین ارمغان آیت‌الله‌ها برای زنان ایران شد؟! فراموش نشده که اینان هر صدای مخالفی را به دست اوباشان مزدورخود خاموش می‌کردند... پس طبیعی بود که تضادها تشدید شود و بر سرانقلاب و مطالبات آن درگیری ایجاد گردد: چه در کردستان، چه در گنبد و چه در کارخانه‌ها، دانشگاه‌ها و ... بدون بحث اما سرکوب آغاز شد. در واکنش به این سرکوب است که جنبش‌های اجتماعی برای تداوم انقلاب در مقابل ارتجاعی که به نام انقلاب سوار بر جنبش مردم شده بود، دست به مقاومت می‌زنند. در آن میانه "گروه‌های مسلح" و غیر مسلح، بسته به رویکردشان در کنار جمهوری اسلامی و یا در کنار خواست آزادی و مطالبات انقلاب مقاومت می‌کردند. از این رو برنامه‌ی "پرگار" می‌توانست روشن کند که تفاوت و دلایل وجود و حضور "گروه‌های مسلح" چه بود و پیوندشان با مطالبات انقلاب چیست؟ آنگاه ضعف و قوت‌هایشان را به بررسی بنشیند...
لذا ضروری بود که "گروه‌های مسلح" مورد به مورد بررسی شوند. چرا که ما با چندین دسته از"گروه‌های مسلح "مواجه‌ایم که هر کدام عملکرد و هویت‌شان با دیگری فرق داشت: "فرقان" با "مجاهدین خلق" متفاوت است، "مجاهدین خلق" با "چریک‌های فدائی خلق". دست به اسلحه بردن "خلق کُرد" و "خلق ترکمن" نیز از مقوله‌ای دیگر! و شایسته این بود، که نمایندگانی از آنان در آن برنامه‌ی پرگار حضور می‌داشتند! با این توضیحات به اشکال متدیک‌ی که در سوال اولیه‌ی برنامه مطرح شده است پی‌ می‌بریم: "گروه‌های مسلح‌ی که در مقابل جمهوری اسلامی ایستادند مبارزه‌ای قهرمانانه کرده‌اند یا خطائی نابخشودنی؟" چه مبارزه‌ی مسلحانه درست و چه غلط بوده باشد، الزاما پاسخ نه یکی از این دواکسترم (افراط) است و نه درست و غلطی تاکتیک‌ها حقانیت و عدم حقانیت مقاومت را توضیح می‌دهد. چرا که مبارزه‌ی مسلحانه، می‌تواند مقاومتِ مشروع باشد، اما اجراکنندگان چنان بد عمل کرده باشند و یا اصلا عملی نکرده باشند که از جهاتی کارشان "خطائی نابخشودنی" به حساب آید و برعکس می‌تواند مبارزه‌ی مسلحانه‌ای غلط باشد، اما "ایستادن آن‌ها در مقابل جمهوری اسلامی مبارزه‌ا‌ی قهرمانانه"!
وقتی سوال یا موضوعی، خارج از متن مطرح شود (یعنی بریده از مجموعه‌ی شرایط خود) امکان بررسی و نقد مسئله اگر نگوئیم ناممکن، لااقل بسی دشوار می‌شود و به سوال "تقدم مرغ یا تخم‌مرغ" شبیه می‌شود که توجه طرفین مباحثه از "تحول تدریجی انواع در پیدایش"، دور می‌شود.
تراژدی اینجاست که"گروه‌های مسلح"، هم "قهرمانانه ایستادند" و هم در مواردی دچار "خطاهای نابخشودنی" شدند و این پارادوکس را "پرگار" روشن نکرد. آن برنامه اگر درست سازماندهی شده بود و به سوی کشف واقعیت پیش می‌رفت، در گام نخست فرخ نگهدار، "دراز" می‌شد: نه بعنوان کسی که از "مبارزه‌ی مسالمت‌آمیز" در برابر "گروه‌های مسلح" دفاع کرده، بلکه بخاطر همکاری ها و دفاع گستاخانه اش از جمهوری اسلامی که همه‌ی مخالفان رژیم را، چه مسلح و چه غیر مسلح، همصدا و هماهنگ با جمهوری اسلامی، "ضدانقلابی، خرابکار و آمریکایی" لقب می‌داد...! اما درآنجا چه کسی"خط" را پیش ببرد؟! و "پرگار" بیش از هرچیز آنچه در برنامه‌ی خود القا کرد همان منطق بلاهت‌باری‌ست که هم اکثریت را حامل حقیقت و هم آن را محق و مجاز به سرکوب اقلیت، و یا اقلیت را مجبور به تسلیم در مقابل اکثریت می‌داند! منطق سرکوب فقط برای ایجاد ترس و وحشت نیست.در یک اضطراب و بگیر و ببند مداوم, جامعه نباید این بلاهت را بفهمد: که سرکوبگر، حتی اکثریت هم نیست، اما سایر اقلیت‌ها را به نام اکثریت و منافع جمع سرکوب می‌کند.
(تازه آن هم در خلال یک انقلاب که مظهر بروز تفاوت‌هاست و گوش‌ها به یکباره برای شنیدن صدای اقلیت‌های متفاوتی که همواره سرکوب شده‌، حساسیت نشان می‌دهد و در یک سمفونی عظیم، می‌رود که امکان فهم عمومی و همدردی همگانی را فراهم سازد!) اما این بلاهت جانمایه‌ی هستی سیاسی و هویت خط امامی نگهدارها و همه‌ی پوپولیست‌ها را تشکیل می‌دهد. در حالی که تاریخ نشان داده است که همواره یک اقلیت آگاه و مصمم، مشعل‌دار و پیشگام تحولات اجتماعی بوده است. دریغا که برغم وجود عناصر و زمینه‌ی لازم، به علتِ نقشی که چنین سفلگانی در لباس رهبران و اپوزیسیون بازی کرده و می‌کنند، در حال حاضراین پیشگام، پراکنده، بی‌اعتماد، و بعضا اشتباه‌کار و به حاشیه رفته‌است.
ترکیب شرکت‌کنندگان: ترکیب نیروهای شرکت‌ کننده در آن برنامه شگفت‌انگیز است. عنوان برنامه، "گروه‌های مسلح" است اما اصلی‌ترین جریان آن "گروه‌ها" که "مجاهدین خلق" باشند در برنامه حضور ندارند!؟ و بدتر از آن، حضور عنصری‌ست که در همکاری با جمهوری اسلامی کمر یکی از همین"گروه‌های مسلح" یعنی بزرگ‌ترین سازمان انقلابی چپ را شکسته و بسیاری از اعضای آن را به کشتن داده و حالا خودش "مدعی‌العموم" شده و علیه همان سازمانی که خود سه دهه رهبر اصلی بخش عمده‌اش بوده و "نان" آن را خورده، "حکم بطلان" صادر می‌کند! یکی هم نیست آنجا تا "یقه‌اش را بگیرد"...و به او بگوید: البته این حق طبیعی توست که بالاخره جمله‌پردازی‌های انقلابی گونه‌ی خود را که متاثر از سازمانی انقلابی با اهداف بزرگ انسانی و اجتماعی بوده است، کنار بگذاری و به جایش آرزوی "جاه و مقام" در سر بپرورانی. اما ممنون از "رهبری‌های خردمندانه"ات که یک سازمان بزرگ, با صدها هزار عضو و هوادار را در همکاری با بهشتی‌ها و لاجوردی‌ها به تلاشی کشاندی، پس از این ولی به "معلم اخلاق"، آن هم این مدلی‌اش، احتیاجی نیست. خدا روزی تو را جای دیگری حواله کند "برادر". تو واقعا تصادفی طرفدار آخوندها و "خط امام"ی نشدی، اصلا ترا چه به چریک و فدائی، حیف تو نیست؟!!
آقای حسن بهزاد دیگر شرکت‌کننده‌ی برنامه، برغم دفاع شرافتی و اخلاقی‌ای ـ در حد توان خود ـ که از سازمان‌اش به عمل آورد، به پایه‌ی پوسیده استدلال‌های نگهدار و عملکرد‌های ریاکارانه‌ی او اشاره ی لازم را نکرد. خانم سمیه اغنیا هم با سوال‌های‌شان نشان دادند که عنایتی به شرایط خود‌ ویژه‌ آن زمان (که انقلابی اتفاق افتاده است. که این "گروه‌های مسلح" نقش مهمی در سرنگونی رژیم گذشته داشته‌اند. که برای آزادی و عدالت جنگیده‌اند، که نتیجه‌اش اما "امام" بوده با توسری‌ها و جهنم‌اش...و...) ندارند.
در میان شرکت‌کنندگان اما مداخله‌ی هوشمندانه‌ی آقای کیانوش بوستانی با طرح سوالی بجا و کلیدی، (مبنی بر عطف توجه به شرایط انقلابی و حقوق برابر مشارکت‌کنندگان در انقلاب و نیز حق دفاع مشروع آنان در مقابل گروهی انحصارطلب که تنها یگ گرایش در اپوزیسیون بوده است و ...) می‌رفت که مسئله را به جای اصلی بکشاند، و یکبار دیگر شاهد "حمله‌ی قلبی آقای نگهدار در مناظره‌ی تلویزیونی" باشیم. اما در قدم‌های بعدی بر اثر اندکی بی‌دقتی، مورد هجوم نیشخندها قرار می‌گیرد و بحث را منحرف می‌کنند؛ در حالی که مثال ایشان مثال بی‌پایه‌ای نبود و جای بحث داشت.

کیفیت برنامه:
کسانی که برنامه‌های "پرگار" را نگاه می‌کنند، دیده‌اند که معمولا برنامه‌ها با تدارک قبلی اجرا می‌شود. اما در این برنامه تدارکی به چشم نمی‌خورد و مثلا معلوم نیست چرا آقای کریمی هیچ سوال روشنگرانه‌ای پیرامون بی‌مسئولیتی‌های نگهدار، (یعنی اعمال و مواضع گذشته و بلبل زبانی‌های امروزش در تخالف با آن) نمی‌پرسد؟! آقای کریمی که نشان داده است برای هر برنامه حداقلی مطالعه و جستجو انجام می‌دهد، قاعدتا به اسناد مربوط به مسئله‌ی جنگ گنبد – که یکی از مهم‌ترین اتهامات به چریک‌های فدائی خلق است، سری زده و لابد دیده است که "عباس هاشمی" (نویسنده این مطلب) به عنوان نماینده‌ی چریک‌های فدائی خلق در ترکمن صحرا، طی گزارشی مختصر در نشریه‌ی "آرش"، نوشته است: «...در حالی که ما را در ستاد گنبد محاصره کرده بودند و زیر آتش آن‌ها بودیم، به ستاد تهران تلفن زدم که رفقا را درجریان بگذارم ...فرخ نگهدار گفت شما هم به آتش‌شان پاسخ بدهید...» فرخ نگهدار که تاکنون نسبت به این گفته سکوت مطلق اختیار کرده است، چرا از سوی مجری برنامه مورد سوال واقع نمی‌شود؟! در اینجا آیا لازم نبود تاملی بر آن واقعه‌ی بس مهم و تاریخی بشود و مردم ببینند جنگ‌افروز که بوده و ما چه کردیم و پرده از چهره‌ی ... این ریاکار و هم جمهوری اسلامی مطبوع‌اش برداشته شود؟!فقط برای خوانندگان به یک نمونه ی مشخص اشاره میکنم که روشن شود چرا میگویم پارادوکس و چرا مورد به مورد و در متن باید مسایل را بررسی کرد. مثلا در همین جنگ گنبد: آقای نگهدار که لابد"از شکم مادر" تا کنون مخالف "خشونت" بوده است, معلوم نیست چرا در مقابل حمله ی جمهوری اسلامی به ستاد سازمان در گنبد طرفدار واکنش قهرآمیز میشود؟! و مثلا منی که بیشتر از سوی همین اکثریتی ها "چپ رو" و لابد "خشونت طلب "معرفی شده ام, وقتی دیدم دشمن محل و زمان درگیری را تعیین کرده است ,از درگیری پرهیز کردم و همین نکته را که آموزه ای از جیاب بود با مردم و رفقای ترکمن یکروز قبل از شروع جنگ در میان گذاشتم و درگیری را در آن شرایط نادرست خواندم .گرچه رژیم جنگ را تحمیل کرد, خلق ترکمن اما مقاومت جانانه ای کرد و آنان را مجبور به عقب نشینی نمود ... و تو خود بخوان حکایت از این مجمل .
به هر رو این همه ضعف و اهمال در این برنامه تامل برانگیز است. درحالی که اگر حقیقتا هدف روشنگری باشد، می‌بایست از اشخاص ذیصلاح و پژوهشگران مستقل و تاریخ‌نگاران این مرحله از تاریخ ما دعوت کرد (و نه الزاما مجاهد یا فدائی، چرا که "گروه‌های مسلح" جزیی کوچک از نهادهائی بوده‌اند که "در مقابل جمهوری اسلامی ایستادند" و به بهانه‌های واهی سرکوب شدند) تا مسئله به درستی و همه جانبه کاویده شود. اما بجاست از برنامه‌ریزان پرسیده شود: بنابر اهمیت و الویت مسئله‌ی مورد مناقشه و با این همه امکانات وسیع و زنده‌ای که با حضور اصلاح‌طلبان سابقا حزب‌اللهی و اطلاعاتی و مطلع در لندن و آمریکا و در بیشتر محافل اصلاح‌طلبی خارج از کشور موجود است،"پرگار" موضوع چگونگی پیدایش و نقش"باندهای سیاه"و اوباش متشکل را که به قتل مبارزین و سرکوب انقلاب پرداختند و بدنه‌ی اصلی "بسیج" و "لباس شخصی‌ها" را ساختند و هنوز در کارند، مقدم ندانسته و یا به طور همزمان از آقایان دعوت به عمل نیاورده تا مسئله به طور همه جانبه و در یک "پانوراما"ی وسیع بررسی شود؟! من امیدوارم مسئولین "پرگار" به این ضرورت پاسخ مثبت بدهند و چنانچه "بسیج" و "لباس شخصی‌ها" جزئی از ارثیهی اصلاح‌طلبان نباشد که می‌بایست حفظ شود، برنامه‌ای همه جانبه و با حضور پژوهشگران مستقل برای "پرگار" تدارک ببینند.

اشاره‌ای به هراس افکنی‌های "نگهدار" از "دفاع مشروع" و یا "خشونت" به تعبیر او:
آقای نگهدار در ادامه‌ی سخنان "پراگماتیستی" همیشگی خود، در این برنامه "کاتولیک‌تر از پاپ" شده و با هراس و وحشت در حالی که تفنگ و فشنگ و ماشه را قاطی کرده، به مدد دست و پا، هر نوع دفاعی را نامشروع و "خشونت"آمیز می‌داند! انگار خیال کرده بخاطر خوش خدمتی‌هایش قرار است "خشونت" دامن او را هم بگیرد؟
در دنیا انقلابی سراغ نداریم، بدون "گروه‌های مسلح"و بدون "مقاومت" و یا "دفاع مشروع"!
ضمنا به نظر می‌رسد فرخ نگهدار یکبار دیگر بدون مطالعه، خودش را (اینجا و آنجا) به جریانی می‌چسباند که میثاق‌های آن را نمی‌شناسد؟! چرا که ایشان گاهی هم از حقوق بشر صحبت می‌کند.
اما گوئی نمی‌داند که مسئله‌ی دفاع مشروع و "حق قیام" را حتی "اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر" هم به رسمیت می‌شناسد ! آقای نگهدار باید بداند: این البته به معنی آن نیست که تنظیم‌کنندگان مفاد"اعلامیه جهانی حقوق بشر" کمتر از ایشان نگران منافع حکومت‌ها و "خشونت" هستند. تفاوت در این است که آن‌ها از یک شعور عمومی و منطقی برخوردارند که نمی‌گذارد حرفی مفت بزنند یا چیزی را تصویب کنند که با یک حساب ساده بشود به ریش‌شان خندید. آن‌ها می‌دانند این امر اجباری‌ست و از ذات منازعه‌ی طبقاتی بر می‌خیزد و منافع حکومت‌گران حد و حصر نمی‌شناسد.
اما نگهدار "سنگ را بسته و سگ را رها کرده" و از"خشونت" وا مصیبتا دارد! جالب‌تر اما این است که اگر جمله پردازی‌های موسمی او را کنار بگذاریم، می‌بینیم عملا همه‌ی زندگیِ سیاسی‌اش در سه دهه‌ی گذشته به دفاع ‌ازخشونت‌گراترین نیروی سیاسی تاریخ معاصر ما خلاصه می‌شود! نیروئی که با تسلیح اوباش، انقلابیون را قلع و قمع کرده و از اراذل باند سیاهی، "بسیج"و "لباس شخصی" ساخته و به جان مردم انداخته است! (و شاید سوای منافع مادی، به همین خاطر هم باشد که علاقه‌ای به سرنگونی آن ندارد؟! بالاخره این هم نوعی سرمایه‌گذاری ست!).
برای بنگاه بی.بی.سی. اما مسئله نه انقلاب ۵۷ است، و نه "گروه‌های مسلح" آن زمان! چرا که انقلاب ۵۷ کارش به پایان رسیده است و اتفاقا به کمک امثال همین نگهدارها، جنبش دموکراتیک و "گروه‌های مسلح" و غیرمسلح‌اش متلاشی شدند. حالا اما می‌خواهند شکست مادی و مقطعی چپ انقلابی را (که چیزی جز مطالبات کارگران، زحمتکشان، زنان، جوانان، ملیت‌های ایرانی ... یعنی آزادی و عدالت در سر نداشته و ندارد) شکستی معنوی و اصولی جلوه دهند! پس مسئله‌ی اصلی نه دیروز، که امروز و فردای ایران است!
اما "بی.بی.سی." به عنوان یکی از مهم‌ترین سخن‌پراکنان "اصلاح‌طلبی اسلامی" در ایران، هم چنانکه در قیام ۵۷ با "پروژه‌ی اسلامی" از"آیت‌الله خمینی" پشتیبانی تام و تمام کرد، امروز نیز در غیاب یک جریان توانمند انقلابی و به هنگامه‌ای که امکان توفان‌های مهیب بسیار است، تبلیغ آرامش و پرهیز از "خشونت" نموده، می‌کوشد سقف توقعات و مطالبات مردم را به سطح چانه‌زنی‌های اصلاح‌طلبان اسلامی فرو بکاهد و با نادیده گرفتن سی سال حکومت مذهبی و لاجرم انزجاری عمومی از آن، امکان نظری و روانی آن را فراهم سازد تا باز هم جریانی اسلامی را از دل همین حکومت بر اریکه‌ی قدرت بنشاند. چرا که اینان نیز بسان سلف خود در ضدیت با تحولات اجتماعی و انقلاب و انقلابیون از یک قماش‌اند. به همین جهت ریشه‌کن‌سازی هرنوع فکر انقلابی و یا فکر سپردن قدرت بدست خود مردم را از وظایف عاجل خود می‌داند. در یک پروژه‌ی وسیع که مدتی‌ست آغاز گشته‌، اصلاح‌طلبان حکومتی و چپ‌های نادم و روشنفکران دستگاهی و عناصر فرصت‌طلب دیگر، زیر چتر حمایتی غربی‌ها (اروپا و امریکا) در حال دوره دیدن، اخذ مدارک عالی تحصیلی برای اشغال پُست‌های دولتی، و البته سبک و سنگین شدن و هم چنین شناسائی عناصر ناباب و ضد "انقلاب" هستند تا چنانچه مذاکرات با رژیم به نتیجه‌ی دلخواه نرسید و یا شعله قیامی در گرفت، این"گروه همخوان" آماده باشد که به هنگام، بر آن نازل شود و یکبار دیگر همچون آوار و بختکی چون خمینی، آن را خفه سازند. و "تامل‌انگیز"ی اینجاست: آیا این برنامه‌ی"پرگار"، با ترکیب و تدارکی که برگذار شد،"شانس" از پیش خریده شده‌ای نیست برای بنگاه خبر پراکنی بی.بی.سی. که با "درس‌های اخلاقی"، " چفت و بست"ی بر پروژه‌ی "دموکراسی برای ایران" بسازد و آن را به ملت به جان آمده ایران ارزانی دارد، تا ملت "کتف بسته" بماند و هیچ ضرری نرساند و خطری نداشته باشد، و غرب هم با چهار تا "آدم"ی که قبلا توجیه شده‌اند، بهتر و راحت‌تر کنار بیاید و "خشونت" و خون‌ریزی هم انشالله در کار نباشد؟! چنین مباد.

عباس هاشمی
پاریس - ۱۱ ماه مه ۲۰۱۲ 

* این مقاله در نشریه ی آرش شماره ی ۱۰۷ نیز منتشر می شود.


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (٣)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست