در دفاع از میراث فرهنگی پرویز شهریاری
بابک پاکزاد
•
این که فرج سرکوهی این بار نیز قلم به دست گرفته است و درباره شکست پرویز شهریاری در عرصه فعالیت های فرهنگی می نویسد طبیعی است، یعنی دیگر طبیعی است. چرا که این اولین بار نیست که او به تخطئه شخصیت های چپ می پردازد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۹ خرداد ۱٣۹۱ -
۲۹ می ۲۰۱۲
این که فرج سرکوهی این بار نیز قلم به دست گرفته است و درباره شکست پرویز شهریاری در عرصه فعالیت های فرهنگی می نویسد طبیعی است، یعنی دیگر طبیعی است. چرا که این اولین بار نیست که او به تخطئه شخصیت های چپ می پردازد. قضاوت او درباره بیژن جزنی را به یاد داریم. به نظر می رسد برای سرکوهی زدن چپ یک پروژه بلند مدت و دامنه دار است. هر کس از میان ما می رود سرکوهی برخود واجب می بیند چند خطی درباره اش بنویسد حالا این ضرورت از کجا برمی خیزد و می خواهد چه چیزی را به چه کسی ثابت کند بر من روشن است و فکر می کنم دیگر دست اندر کاران عرصه مطبوعات و فرهنگ و سیاست هم بدانند و بر آنها هم روشن باشد. تفکیک هایی نظیر شخصیت علمی و شخصیت فرهنگی، یکی را تقدیر کردن و دیگری را نسبت به هم عصران عقب مانده قلمداد کردن. ابتدا از "کمونیستی معتقد" سخن گفتن و در انتها وابستگی به نحله چپ سنتی را عامل شکست در عرصه فرهنگی دانستن. و جالب تر از همه، اینها را در سایت بی بی سی فارسی ثبت و منتشر کردن.
آقای سرکوهی! این فقط شما نیستید که درباره پرونده سیاسی- فرهنگی-علمی افراد اظهار نظر می کنید. دیگرانی هم هستند که می توانند درباره پرونده شما اظهار نظر کنند. این که فرج سرکوهی که بود و اکنون که هست. و بنا به سنت و فرهنگ امان بسیاری از این اظهارنظرها پس از آن که دستتان از دنیا کوتاه شد بر صفحه کاغذ و مانیتور جاری خواهد شد. درست نظیر آنچه شما کردید. می بینید آقای سرکوهی! شما نیز چندان با سنت ها بیگانه نیستید؛ شمایی که به قول خودتان داعیه اندیشه نو در مجله اتان داشته اید. و اما شهریاری به دوستان و نزدیکانش چه گفت. او همیشه می گفت اگر بعدا خواستید به بهانه یاد من، کنار هم جمع شوید و دیداری تازه کنید، به جای روز مرگ، روز تولدم با هم قرار بگذارید. شهریاری سنن زیبا را پاس می داشت و با سنن فرهنگی واپس گرایانه درمی افتاد و اول از همه هم خودش داوطلب می شد. بگذریم.
در نوشته شما تفکیک زیرکانه و هدفمندی صورت گرفته، تفکیک میان پرونده علمی و پرونده فرهنگی. نمی دانم در قرون وسطی و ماجرای گالیله و دادگاه تفتیش عقاید، آیا گالیله را حول آن ماجرا شخصیتی علمی ارزیابی می کنید یا سیاسی یا فرهنگی؟ اساسا آیا امکان دارد که شخصیتی چون گالیله را این طور شقه شقه کرد؟
آقای سرکوهی! شما درباره دانشمندی صحبت نمی کنید که از شرکت های فراملیتی پول کلان می گیرد تا پروژه ای را به انجام رساند. شما درباره دانشمندی صحبت نمی کنید که از شرکت اکسون موبیل پول می گیرد تا بدیهیات درباره گرم شدن زمین را انکار کند.
تازه زمانی که دانشمند را با دانشمند مقایسه می کنی، وجه فرهنگی شخصیت علمی پرویز شهریاری به مثابه یک دانش پژوه مستقل برجسته می شود. شهریاری دانش پژوهی بود که سعی می کرد که زندگی کند، او خواسته ناخواسته الگو شد. اما تلاش کرد اگر قرار است الگو شود به نمونه هایی نظیر اواریست گالوا یا گالیله و... بیشتر نزدیک باشد تا تکنوکرات های خودفروخته حل شده در مناسبات اجتماعی موجود و فرهنگ سرمایه داری دلالی. او در این مسیر کاملا خودآگاهانه عمل می کرد و از تمام امکانات موجود بهره می جست. او تصمیم داشت که در ایران زندگی کند و در ایران بمیرد. و چون می خواست زندگی کند در حرکت فرهنگی-علمی-سیاسی اش همواره شرایط ماندن و کارکردن را لحاظ می کرد نه شرایط کار کردن و رفتن. در پرونده فرهنگی شهریاری به مجله ای برمی خوریم با بیش از بیست سال سابقه فعالیت. می توان بررسی کرد و نشان داد چه تعداد نویسنده برای اولین بار از مسیر این نشریه به جامعه فرهنگی ایران معرفی شده اند. یقین دارم تعداد آنها بسیار است. چه بسیار افرادی که در سنین مختلف قلم زدن را در این مجله آموختند چه جوان و چه میانسال. مقالات پرشمار و متعدد درج شده درباره جنبش های عصر حاضر نظیر جنبش ضد جهانی سازی، جنبش ضد سیاست های نئولیبرالی و ریاضتی، جنبش ضد سیطره شرکتی، جنبش ضد جنگ، جنبش کارگری و جنبش حفظ محیط زیست، همه و همه نشانه ای است از هماهنگی ضربان این مجله با ضربان جهان.
آقای سرکوهی! شما ترجمه های ادبی و رمان های ترجمه شده توسط پرویز شهریاری را با ترجمه های شاملوی بزرگ مقایسه می کنید و سپس آن را نوعی شکست تعبیر می کنید. بگذارید لحظه ای ماجرا را برعکس کنیم فکر می کنم ماجرا به دوره دانشجویی ام برمی گردد در مجله ای مصاحبه ای خواندم با احمد شاملو. در آن مصاحبه شاملو از عشق وافرش در نوجوانی به نجوم و فضانوردی سخن به میان آورده بود حال تصور کن شاملو یک کتاب ولو کتاب کودک هم در مورد نجوم می نوشت یا ترجمه می کرد. نهایت آن می شد بسیاری از مردم به خاطر شاملو آن کتاب را می خریدند و شاید افق جدیدی در برابر دیدگان فرزندانشان باز می شد. به یاد داشته باشید که شهریاری قبل از هر چیز یک معلم بوده، معلم ریاضی. نفس این که یک معلم ریاضی و بعدها یک ریاضی دان و محقق تاریخ علم، که از قضا از شخصیتی کاریزماتیک برخوردار است دست به ترجمه رمان پابرهنه ها بزند، چه پیامی می تواند در بر داشته باشد؟ کنش فرهنگی نهفته در این عمل چیست؟ آیا به زعم شما فقط و فقط یک آزمون و خطا در ترجمه آثار ادبی بوده که به شکست انجامیده؟ به نظر من ابدا این طور نیست. شهریاری با اسطوره انسان متخصص و تعریف تنگ و محصور آن در نظام سرمایه داری درافتاد. خواست او انسانی بود که همه جانبه رشد کرده باشد و اعتقاد داشت تنها چنین انسانی است که به چرخ دنده نظام سرمایه داری بدل نمی شود. او عملا در پرونده مطبوعاتی اش نیز رشد چنین انسانی را مد نظر قرار داده بود و حتی در برنامه کاری روزانه اش سعی می کرد چنین تعبیری از انسان را در مورد خود اعمال کرده و متحقق کند. پرویز شهریاری با کارنامه ای گرانبها در هشتاد و شش سالگی درگذشت. انتظار زیادی است که بخواهیم هشتاد و شش ساله ها و سی ساله ها همدیگر را بفهمند. او هشتاد و شش ساله گرانمایه ای بود که از دست رفت.
یادش گرامی.
|