معمای «ذات اسلام»
مسعود نقره کار
•
یک بی مسولیتی و بی پروائی نمونه وار سیاسی و اخلاقی می طلبد که ادعا شود فاجعه آفرینی های حکومت اسلامی ربطی به اسلام و ذات اش ندارند، و این مسلمانان و صنف آخوند و فقیه و مفتی هستند که فاجعه می آفرینند. این دلیل آوری و ادعا سفسطه و گریز از نقد سنجشگرانه، و توجیه ذبح شرعی انسان و انسانیت در مسلخ وهم و وحی است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۵ خرداد ۱٣۹۱ -
۱۴ ژوئن ۲۰۱۲
اگر معما نباشد لابد معجزتی ست که رفتار تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ی یک «اسانشیل» که سرشت و جوهره اش بی عیب وپاک، و ماهیت و مقومات اش آگاهی وتعادل وانسانیت جلوه داده شده است، در وجه غالب جهالت وجنون وجنایت از آب درمی آ ید.این ادعائی کهنه است که دین مبین اسلام ذاتی پاک و بی عیب دارد، دینی که در نگاهی همه جانبه و واقعی جوهره و عناصرمتشکله ی ذات اش مندرجات و آموزه های قران، کلام وقلم و کردار پیامبراسلام و خلفای راشدین و ائمه اطهار و موجوداتی مثل« امام خمینی» هستند.
بسیاری ازجامعه شناسان و فلاسفه ی مسلمان وطنی وغیر وطنی کوشیده اند تا با دهن کجی به واقعیتی به بزرگی ی زندگی و تاریخ با نوعی حسابگری ی اراده گرایانه عناصر شکل دهنده ی این ذات مطهررا تفکیک و پاره هائی ازآن را سرند کرده و مودبانه در حاشیه بریزند، وفقط محتویات قران، و کلام و قلم و کردار پیامبر اسلام را ذات اسلام معرفی کنند. تلاش این مجموعه این بوده و هست که حسا ب و کتاب قران و پیامبر اسلام را از حساب و کتاب شخصیت ها و تجلیات تاریخی و اجتماعی غیر ذاتی ای که به تعبیر این جامعه شناسان و فیلسوفان، شخصیت ها و تجلیات « عرضی » اند، جدا کنند . یعنی در تحلیل نهائی ی صادر شده از سوی این جماعت، قرن ها ارعاب و ارهاب و جنون و جنایت هیچ ربطی به این ذات مقدس ندارند.این جامعه شناسان و فلاسفه ی اصلاح گر و« مدرن» در پس کشتی گرفتن با کلمات چغر و مرعوب کننده اما چیزی جز توجیه و سفسطه و شکستن کاسه کوزه بر سرمسلمانان بینوا تحویل تاریخ نداده اند. دراین میانه حتی اگر تقسیم بندی ذاتی و عرضی، که نه یک تقسیم بندی فلسفی بل که خدعه ای سیاسی به نظر می رسد نیز پذیرفته شود معلوم نیست تکلیف ایراد ها و نقدها و نظر های متعارضی که به ذات اسلام ، یعنی قران و کلام و قلم وکردار محمد پیامبر اسلام وجود دارند، چه خواهند شد ؟ . و با چه نوع عقل و فلسفه و جامعه شناسی ای می توان تبیین و توجیه کرد که یک ذات و یک پدیده بی عیب و پاک و معصوم و مطهر و معطرمی تواند در وجه غالب قرن ها انبوهه ا ی جهالت و جنون و جنایت تولید کند بی آنکه این تولیدات ربطی به این ذات داشته باشند ، وفلاسفه و عقلای اش هم با گستاخی و یک دنده گی همه ی پلیدی ها و پلشتی ها را تقصیر و گناه پیروان این ذات و موجوداتی به نام فقیه و مفتی ومشابهین آن ها قلمداد کنند، وحتی بسط اجتماعی و تاریخی این ذات را با « عرضی» خواندن آن ها بیگانه با این ذات نشان دهند . یک بی مسولیتی و بی پروائی نمونه وار سیاسی واخلاقی می طلبد که در قرن بیست و یکم آنهم در پرتو تجربه ی « حکومت اسلامی » و موجودی به نام روح الله خمینی ـ یعنی موجودیتی باز تعریف و باز تولید خدعه وجهالت و جنون وجنایت ـ که نه فقط آبرو و حیثیت یک ملت که آبروی انسان و انسانیت برده است، دست به عوامفریبی ای نخ نما برد که: آی ایهالناس این همه فجایع ناشی از بد فهمی و نادانی شما معیوبان و ناپاکان است. این نوع آوازه گری ها چیزی جزگریز از نقد سنجشگرانه معنا نمی دهد، و حکمت اش نیز باز چیزی جز ذبح شرعی انسان و انسانیت درمسلخ وهم و وحی نبوده ونخواهد بود.
پذیرش و تن دادن به این فریب بزرگ که «اسلام به ذات خود ندارد عیبی، هر عیب که هست از مسلمانی ماست» از سوی مردم مسلمان در بهترین حالت واکنشی حسی-ـ عاطفی نسبت به عملکرد تاریخی ـ اجتماعی این ذات و عرضیات اش است، اما اینگونه ادعا ها همرا با تبلیغ و ترویج «حکیمانه» از سوی فلاسفه مسلمان و« نواندیشان و روشنفکران دینی »دیگر یک واکنش روانی نیست، تبلیغ و ترویج خدعه ای سیاسی وعوامفریبی ست. بشریت قرن ها ذات اسلام تجربه کرده است، حضراتی که بی اعتنا به این تجربه ها ی هولناک تلاش می کنند با فرافکنی و نوعی نسبیت گرائی و« گرائی» های دیگر، به ویژه با چماق تقبیح ذات گرائی ،مانع نمونه برداری ی آسیب شناسانه از این ذات شوند، مسلمانان را نیز تحقیرو توهین و تحمیق کرده و می کنند.
|