سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

معمای «ذات اسلام» - مسعود نقره کار

نظرات دیگران
اگر یکی از مطالبی که در این صفحه درج شده به نظر شما نوعی سوءاستفاده (تبلیغاتی یا هر نوع دیگر) از سیستم نظردهی سایت می‌باشد یا آن را توهینی آشکار به یک فرد، گروه، سازمان یا ... می‌دانید لطفا این مسئله را از طریق ایمیل [email protected] و با ذکر شماره‌ای که در زیر مطلب (قبل از تاریخ انتشار) درج شده به ما اطلاع دهید. از همکاری شما متشکریم.
  
    از : علی قدیمی

عنوان : هزار سال خرافه پرستی
بما مردم ایران این فرصت داده نشد در باره اسلام و بویژه شیعه و جنایات این فرقه اسلامی چیزی بدانیم. مدارس دینی و مساجد حتا یک روز تعطیل نبودند.
هیچ امکانی تبلیغی برای احزاب و سازمانهای ایرانی بوجود نیامد و اگر میبود این فاجعه بوجود نمی امد.
گفته میشود که اسلام مقصر نیست بلکه این مردم هستند که اسلام را بد تفسیر میکنند.برای رد این ادعا من از تمام خواننده گان خاهش میکنم که کتاب سیرت رسول للله را بخوانند تا بدانند خود محمد تا اخرین روز های عمر دست از حمله و گشتار بر نداشت. این کتاب که کارنامه جنایت محمد است در خود همین نظام به چاپ رسیده است و جای هیچ گونه تردیدی در خونریزی محمد نمیتواند داسته باشد.

اما خود کتا ب قران که به ان استناد میکنند همانند یک مثلث است.

در راس بالا الله قرار دارد و در زاویه چپ و راست ان محمد و کتاب ان قرار دارد .نفی
هر یک از این سه یعنی الله و محمد و کتاب او شما را به قعر جهنم میفرستد و همه قران بر این سه اصل یعنی ترور و حشت افرینی و ترس
بنا شده است.

قران حاوی هیچ پیام انسانی نیست و تا زمانی که این کتاب مورد استناد و و بهره بردار ی قرار گیرد هیچ ایرانی اسلام زده روی سعادت را نخواهد دید.
۴۶۰۱۹ - تاریخ انتشار : ٣۰ خرداد ۱٣۹۱       

    از : آهن پاره

عنوان : اخبار روز حق داشت
یاسمین خانم یا آقا : اخبار روز حق داشته پیام شما را که توهین آشکار به آنهائی ست که خرده به حرف آقای نقره کار گرفته اند انتشار ندهد. هر چند بالاخره آنرا به اطلاع ما رساندید. «امت همیشه در صحنه» خواندن کسی که بخواهد با شوخی و خنده یا دوستی نظر متفاوت خودش را به جناب نقره کار بگوید، خودتان خوب میدانید که آنها را قاطی چه صنفی میکند و چگونه آنها را با چماق میکوبد. قرار نیست حرف آقای نقره کار یا همفکرانشان مقدس تلقی شود و غیر قابل نزدیک شدن. با درد تجربه کرده ام که کسانی که سخت تلاش دارند از "اسلام کج کوبی،" تقدس زدائی کنند، فقط به یک جابجائی دست زده و کلام خودشان را مقدس میکنند. بابا یک جو تواضع داشته باشیم. نه در برابر هم بلکه در برابر تاریخ و هستی و زندگی که همه ما و افکارمان را دیر و زود غبار میکند. هیچکداممان، با دین و بی دین مقدس نیستیم و حرفمان اما و اگر دارد.
۴۶۰۱٨ - تاریخ انتشار : ٣۰ خرداد ۱٣۹۱       

    از : مازیار هرمزان

عنوان : بیایید با یکدیگر سر خود را مانند کبک در برف فرو کنیم تا .....
بعضی از نظرات واقعن جالب و خواندنی هستند. بعنوان مثال:

... در عصر حاضر یعنی خمینی باید گفت خمینی هر کاری که کرد مطابق بود با نظر اکثریت مردم ...

آیا نویسندگان این جملات سخیف سرشان را مانند کبک در برف فرو میکنند که اطرافشان را نبینند؟

آیا مزاحمتهای چماقداران مسلمان که با حمایت خمینی از آزار و اذیت به زنان شروع کرده (.... یا روسری یا توسری!....) و به همه نشستهای دگرانیشان ادامه دادند، خولست اکثریت مردم ایران بود؟

آیا انقلاب به اصطلاح فرهنگی! که با رهنمود خمینی منجر به بستن چند ساله دانشگاهها و آموزشگاههای کشور شد، خواست اکثر مردم ایران بود؟

آیا ادامه جنگ خانمان برانداز (... راه قدس از کربلا میگذرد ...) بعد از پذیرفتن شرایط صلح از طرف صدام حسین، خواست اکثریت مردم ایران بود؟
(..... اگر این جنگ "نعمت الهی!" بیست سال هم طول بکشد ادامه میدهیم.....)


راستش نیازی نیست که به نکاتی در صدر اسلام مانند "کشتن، چپاول، تجاوز در راه خدا"، "اسلام گشایی با جنگ" و غیره پرداخت.
کسی که خود را به خواب زده، نمیتوان بیدارش کرد.
۴۶۰۱۵ - تاریخ انتشار : ٣۰ خرداد ۱٣۹۱       

    از : زهرا موسوی

عنوان : خوشا به سعادت این « بنده خدا» ها
ما که محمد را تجربه نکردیم اما خمینی اش را تجربه کردیم ، کلمه جنایتکار برای این آدم کلمه نارسائی ست . برای هیتلر و موسولینی و دیگر جنایتکاران تاریخ هم میلیون ها« بنده خدا »عزاداری کردند . آخر عزیز من کمی فکر کن بعدکامنت بنویس !
۴۶۰۱۱ - تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱٣۹۱       

    از : بنده خدا

عنوان : آقای نقره کار چرا از پاسخ گویی طفره می روید؟
«دوست گرامی
۱-پیامبر این دینی که هیچ امیدی به آن در جهت اصلاح ندارید در زمانی که در هیچ جای دنیا اسمی از دمکراسی نبود جهت تشکیل حکومتش از مردم بیعت گرفت یعنی به نوعی رأی اعتماد.
۲-همین پیامبر هنگام مرگ به جهت اینکه نمی خواست بعد از مرگش مردم باجبار به کسی که او را به عنوان جانشین خودش معرفی کرده بود رأی دهند از دادن حکم کتبی به جانشینش خودداری کرد.
۳-اولین پیشوای این دین وقتی دید مردم علی رغم سفارش پیامبر شخص دیگری را به حاکمیت انتخاب کرده اند به خاطر احترام به رأی مردم سکوت کرد و با سه حاکم پس از پیامبر کمال همکاری را انجام داد و زمانی قبول کرد که حکومت کند که مردم از او درخواست پذیرش حکومت کردند.

۴-دومین پیشوای این آئین وقتی دید مردم به دشمن شماره‍ی یک پدرش رأی جهت حکومت داده اند با او پیمان صلح امضا کرد و به احترام رأی مردم معترض او نشد.
۵-سومین پیشوای این دین زمانی که درخواست مردم کوفه رسید به احترام خواست مردم حجش را نیمه تمام گذاشت و به سمت کوفه با خانواده اش حرکت کرد. در بین راه خبردار شد که مردم کوفه از رأیشان برگشته اند و سفیر او را هم به قتل رسانده اند و وقتی این خبر را شنید تصمیم به بازگشت گرفت ولی عمال حکومتی به او اجبار کردند که باید با حکومت وقت بیعت نماید و در اینجا بود که برای مبارزه با تحمیل عقیده وارد جنگ شد و جان خود و خانواده اش را فدا نمود.
و اما در مورد نمود عینی این آئین در عصر حاضر یعنی خمینی باید گفتخمینی هر کاری که کرد مطابق بود با نظر اکثریت مردم دلیل آن اولاً حمایت و پشتیبانی جانانه مردم از جبهه ها بود که همین پشتیبانی ملی از عوض شدن نقشه ایران جلوگیری کرد . ممکن است گفته شود این مردم هر وقت مملکتشان مورد هجوم واقع شود صرفنظر از اختلافشان با حکومت جاناً دلاً از کشورشان دفاع می کنند اما واقعه بیست شهریور و اشغال ایران توسط قوای متفقین در ظرف سه روز خلاف آنرا ثابت می کند.
دومین دلیل تشییع جنازه خمینی است که با حضور برنامه ریزی نشده بیش از ده میلیون نفر صورت گرفت .
در حال حاضر هم نخست وزیر همان خمینی در کام بلا مرد و مردانه ایستاده و ذره ای از حرفش کوتاه نیامده است.
آری دوست من بزرگترین هنر خمینی اداره کشور بر اساس خواست اکثریت مردم بود و این یعنی مهمترین بخش دمکراسی ... اگر واقعاً به آن معتقدید. پایدار باشید»
.
.
.
آقای نقره کار....
این نوشته چندروز پیش خدمتتان ارسال شده و نه تنها به آن پاسخی داده نشده که حتی از نمایش آن نیز خودداری شده است...
اگر قرار است از حکومتی انتقاد شود این درست نیست که به شیوه همان حکومت از پاسخگویی طفره رفت...موفق باشید.
۴۶۰۰۶ - تاریخ انتشار : ۲۹ خرداد ۱٣۹۱       

    از : یاسمین الف

عنوان : عجبا
مسئولین محترم این سایت موهومات و بی پایه گویی های "امت مسلمان همیشه در صجنه" را بی کم و کاست چاپ میکنند ولی چند خط ناقابل مرا سانسور. مگر من چه گفتم بغییر از اینکه از تمامی انسان های آزاده دنیا و از تمامی شکنجه شده گان و اعدامی های که توسط رژیم اسلام صورت گرفته (از ۱۴۰۰ سال پیش تاکنون) عذر خواهی نمودم چرا که بنا بنام "قانون" من و من نوعی بواسطه اینکه پدر و مادر مثلا مسلمان بودند، در شناسنامه من هم مسلمان بودن قید شد. کسانی که با هزار دلیل بی پایه در فکر آزاد کردن اسلام و رهبران اسلام از ابتدا تا کنون از جنایاتشان هستند و به حمله به اقای نقره کار روی آورده اند خود آگاهانه و یا نا آگاهانه با کشتار عیر مسلمانان بر طبق قوانین اسلام باور دارند.
۴۵۹٨٨ - تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱٣۹۱       

    از : صدا

عنوان : برداشتهای خودمان را باورکنیم
اینکه اینجوری شده که باوری ، گفتمانی تاریخی دراین مورد که ذات اسلام رحمت و مرحمت (و همه چیزهای خوب دیگر ) است و بدی ای ، بدبختی ای اگر بوده تقصیر ذات این دین نیست به این خاطر است که البته به دلایل مختلف و پیچیده ای ماها، ایرانیها، این راباور کردیم قرنها قبل و هنوز برهمین باوریم. در طول قرنها با توانائی های معجزه آسای زبانی از این رحمت و طریقت و اینحرفها برای خودمان گفته ایم (فقط به اشعار عرفانیمان نگاه کنیم معلوم میشود) و خودمان هی به خودمان دوباره و فقط به زبانی دیگر این مفهوم را تحویل داده ایم. کسی هم اگربعد ازگفتن غیرازاین زنده مانده کارهایش و خودش و صدایش در این همهمه‍ی تاریخی گم شده است. حالا تا وقتی منتظربمانیم که یک قران شناسی، یک مسلمان رفورمیستی، یک کسی بیاید و صحت یا سقم این مسئله رابه ما ثابت کند خواهیم ماند درهمین دور باطل. دلدادگی ما با اسلام عمیقترازاین حرفهاست. پیشنهاد من اما اینست که (کاریست که خودم کرده ام) که میشود هرکدام ازماها بنا بربرداشت فردی خودمان ،بعنوان انسانهائی با توانائی ذهنی و آگاهی متوسط، باخواندن دقیق کتاب قرآن و تلاش کردن برای پیش ذهنیتی راجع به متن نداشتن دراین مورد تصمیم بگیریم. میشود اینکارراکرد. نتیجه اش برای من یکی که ازهمین الان روشن است. جواب من به این باور رحمانی به ذات اسلام نه است.
۴۵۹٨۴ - تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱٣۹۱       

    از : کمال حسینی

عنوان : باز هم در باره ذات دین
به نظر من در ایران تفکری که مصباح یزدی و همفکران او آن را نمایندگی می کنند رو به مرگ است ، این تفکر تنها به زور رانت خواری ، دزدی ، کلاهبرداری و وابستگی به قدرت سر پا ایستاده است ، در بدنه جامعه و به ویژه در میان اقشار مذهبی آنها در اقلیت مطلق قرار دارند ، من فکر میکنم روشنفکران ما باید به روند انزوای هر چه بیشتر این جریان کمک کنند ، چگونه ؟ جواب این سوال این نیست که که ما وارد دعوای پژوهشگران حوزه دین شویم و حکم صادر کنیم که مسلمان واقعی مصباح یزدی است و نه سروش ، این گونه اظهار نظر ها ریشه در تمایلات سیاسی ما دارد و فاقد پشتوانه تئوریک است ، این شیوه برخورد سیاسی تلاش بی سر انجام برای زنده کردن مرده است ، من دوباره تکرار میکنم ، مجاهدین خلق یک سازمان اسلامی است چرا ما آنها را نماینده ذات اسلام نمیدانیم ؟ ممکن است گفته شود که این سازمان مخالف در آمیزی دین و دولت و موافق دموکراسی است که من در همین نتیجه گیری هم شک دارم ولی اگر این فرض را هم بپذیریم آیا این به این معنی است که مسعود رجوی بر این باور است که ذات اسلام با جنایات در آمیخته است ؟ صد در صد اینطور نیست بر عکس همه حرف این سازمان این بوده است که حاکمان در ایران ضد دین هستند ، گفته میشود اگر منتظری زنده بود موافق جدایی دین از دولت بود من هم موافق این نظر هستم ولی اگر او زنده بود موافق این بود که ذات اسلام با جنایات در آمیخته است ؟ اگر از زاویه نگاه یک چپگرا هم به صحنه بنگریم آیا برای رسیدن به سوسیالیسم در ایران بهتر نیست که اکثریت مردمی که مسلمان هستند برداشتی مدرن و مصالحه جویانه از اسلام داشته باشند ؟ من خود را مسلمان نمیدانم ولی آرزو می کنم که اکثریت مردم مذهبی به امثال سروش و همفکران او تمایل داشته باشند ، تنها در این صورت است که راه ما به سوی دموکراسی هموار میشود ، در غرب روند برقراری دموکراسی با زایش برداشتی مترقی از دین آغاز شد در ایران ما هم این روند آغاز شده است به سود همه ماست که این روند را شدت ببخشیم ، اندیشه و برداشت قرون وسطایی از دین اگر از محدوده حمایت های حکومتی خارج شود توان مقابله با نو اندیشی دینی را ندارد ، روشنفکران سکولار می توانند و باید در این نبرد سرنوشت سازی که در حوزه دین و برداشت از آن در جریان است جانب نواندیشی دینی را بگیرند .من مخالف اظهار نظر در باب ذات ادیان نیستم ولی این مباحثه باید در محیطی به دور از حوزه سیاست و تمایلات سیاسی افراد صورت بگیرد . به امید روزی که ما بتوانیم شاهد مناظرات زیادی در زمینه ذات ادیان و به دور از التهابات و احساساتی که در طول ۳۰ سال گذشته و بر بستر تجربیات تلخ ما در این سالها شکل گرفته است باشیم.
کمال حسینی
۴۵۹٨۲ - تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱٣۹۱       

    از : بهرام خراسانی

عنوان : آنچه را بوده، خودش را داده اند، و آنچه را نبوده، وعده اش را داده اند. عبید زاکانی
جناب آقای نقره کار
با سلا و خسته نباشید
من نوشته شما را خواندم و با چارچوب آن کاملاً با شما همسو هستم. چنین نوشته هایی را گامی بایسته برای پیشبرد فرهنگ مدرن و گسترش تاب و توان تحمل دگراندیشان میدانم و برآنم که هر کسی که با آن همسو نیست، بهتر است بی آنکه نویسنده را به تهمتهای گوناگون متهم کند، پاسخی درخور و علمی به آن بدهد. من در بیش از ۶۰ سال زندگی خود، هم قرآن خوانده ام، هم بسیاری کتابهایی که به سود یا زیان اسلام نوشته اند. درآغاز جوانی نیز، اسلامگرایی دو آتشه بودم. سالها است به این نتیجه رسیده ام که برای رسیدن به یک زندگی اجتماعی و عمومی خوب برای مردم، نه باید دل به اسلام بست، نه دینهای دیگر، و نه هیچ آیین و ایدئولوژی مشخص. از دید من؛ نقش و جایگاه اجتماعی "ذات اسلام" همان است که در زندگی واقعی بیش از ۱۴۰۰ ساله ی خود، در سراسر جهان، نشان داده است. شکل و محتوای آن، کاملاً همانند است. اما این هیچ ربطی به این ندارد که یک نفر یا چند میلیارد نفر، به آن باور داشته باشند و آن را پرستش کنند، یا نکنند. مانندبسیاری از انسانها که چیزهایی را میپرستند که میلیونها نفر دیگر به آن باور ندارند. رفتار و دیدگاهی که در کامنت برخی از دوستان دیده میشود، اینست که اصراری جدی و شیداگونه به این دارند که باور خود را به هرقیمت و با هر وسیله، به دیگران بباورانند. از دید من، چنین رفتار و انتظاری، خود بخشی از ذات اسلام است.
از گفته برخی از دوستان، چنین بر می آید که انسان باید اسلام شناس باشد تا بتواند در باره اسلام اظهار نظر و داوری کند. این نادرستترین سخنی است که می توان برزبان آورد. مانند اینکه بگوییم که کسی که نانوا یا کفاش نیست، و از چند و چون تولید آرد یا چرم آگاه نیست؛ نباید درباره کیفیت نان یا کفشی که میخرد، داوری کند. یا اینکه کسی که نمیداند چرا خوردن چماق بر سرش، سر او را به در می آورد، نباید از خوردن چماق شکایت و یا درباره آن، داوری کند. این در واقع، سنگ بنای هرگونه خودکامگی است. روشن است که برای هر انسان منصفی، پاسخ به چنین کسی، مشخص است. برای اینکه کسی اسلام شناس یا مارکسیسم شناس و یا مسیحی شناس معتبری بشود، باید سالها در این راه تلاش کند. در این مدت نیز، به جز شماری انگشت شمار، چنین افرادی به دین پیشگانی تبدیل مسشوند که کاری جز دفاع از آن دین ندارند. فزون بر آن، در دنیای واقعی، تنها شمار اندکی از انسانها دین شناس، مارکسیسم شناس و مانند آن میشوند و یا به درجه اجتهاد در یک رشته می رسند. هنگامی که ما تنها برای چنین کسانی حق اظهار نظر در یک آیین را روا میداریم، آنگاه سند رسمی به آنها داده ایم که می توانند به تشخیص خود و برپایه ی آیین خود، سرنوشت میلیونها و میلیاردها انسان در گذر تاریخ را؛ در چنبره ی ارداه خود گیرند. و این، البته آن چیزی است که در ذات اسلام است. برخلاف دیدگاه برخی از دوستان، برای اینکه بتوانیم درباره کسی یا چیزی به درستی داوری کنیم، باید ضمن برخورداری از حداقل اطلاعات، آن چیز را پیشاپیش و برپایه یک پیش فرض، نشناسیم. به سخن دیگر؛ برای اینکه داوری درستی درباره اسلام و یا مارکسیسم داشته باشیم، باید اسلام شناس و یا مارکسیسم شناس نباشیم. این به معنای آن نیست که ما هیچ آگاهی مقدماتی از آن چیز نداشته باشیم، بلکه به معنای آنست که اطلاعات حرفه ای و بسیار ژرفی از آن نداشته باشیم. این اطلاعات ژرف، در انسان پدیده ای به نام "خطای هاله" ایجاد میکند، و مانع از آن میشود که او واقعیت را آنچنانکه هست، ببیند و بشناسد.
دوستی نیز گفته است آیا میتوان رفتار استالین را بازتاب ایدئولوژی مارکسیسم به شمار آورد؟ از دید من، حتماً همینطور است. آنچه به استالین و یا افرادی مانند او نسبت میدهند، درواقع بازتاب تز دیکتاتوری پرولیتاریا در برداشت آیینی از مارکسیسم است. هنگامی که کسی براین باور باشد که یکی از طبقات اجتماعی این حق را دارد که تنها برپایه حق و یا مظلومیتی که برای خود قایل است و یا ادعا میکند می تواند دیگر طبقات را تابع و زیردست خود بینگارد، هیچ سرانجام دیگری در انتظار آیین او و آیین او، نیست. جز دیکتاتوری و پی آمدهای آن. اینکه کسی با لفاظی، دیکتاتوری پرولتاریا را دیکتاتوری دموکراتیک بنامد و به کارگیری آن را حق طبقه کارگر بداند، باید در انتظار آنچه در روسیه و کامبوج رخ داد، باشد. هر گونه دیکتاتوری، ناپسند است و راهی به بهشت نخواهد داشت. دیکتاتوری، ذات همه ی دینها، به ویژه اسلام را تشکیل میدهد. مفهوم اسلام مردمسالار نیز، چیزی جز دیکتاتوری دموکراتیک که استالین و مائتسه تونگ میگفتند، نیست. من به این دوست پرسش کننده و کسان همانند او، توصیه میکنم با خود روراست باشند، و به جای اینکه از هر نقد و یا اظهارنظر دگراندیشان برآشفته شوند و فتوای قتل او را صادر کنند، کمی در پیش فرضها و پارادیمهای ذهنی خود، بازنگری کنند. آنگاه، دنیا را روشنتر خواهند دید.
پیروز باشیم.
بهرام خراسانی
۴۵۹۷۹ - تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱٣۹۱       

    از : ایکاروس

عنوان : ذات اسلام و نظریه پردازان اسلامی
دوستان لازم است توجه کنند که اولا" همکاری و مبارزه متحدانه به هیچ وجه حالت "همه با هم" ندارد. یکبار این تجربه شد و دیگر بس است. اندیشه ها ونیروها اگرچه ممکن است یک هدف مقطعی داشته باشند در عین حال نباید از نقد یکدیگر خودداری کنند، مگر کسانی که احتمالا" هنوز به "خط ضد امپریالیستی امام" باور دارند و به دنبال آن هستند. همچنین باید توجه داشت که وقتی از ذات اسلام و یا هر دین و تفکری سخن می گوییم، در واقع اشاره به همانی است که در آبشخور و سرمنشا آن وجوددارد. آیا غیر از این است که نگاهی به کتاب قرآن و یا کتب دیگری مانند نهج البلاغه دقیقا" نشان ازاین ذات دارد و به سادگی می توان درک کرد که از چه چیز سخن می گوید و انسان را چگونه می بیند و اصولا" برای چه انسانی و چه قرنی صحبت می کند؟ حال اگر نظریه پردازان اسلامی آن را پیچیده کرده و مردم را از درک این محتویات عاجز می پندارند، این همان اگر نگوییم عوامفریبی، پیچاندن موضوع است که آقای نقره کار به آن اشاره دارد. اگر کسانی اشاره به شخص آقای منتظری که معتقد به اسلام است می کنند، باید یدانند که ایشان نسبت به مواردی از این فقه شیعه و کاربرد آن در حکومت اعلام اشتباه کرده و از خود انتقاد کردند. من معتقدم آقای منتظری اگر زنده می ماندند با توجه به شهامت و شجاعت ایشان درانتقاد از خود قطعا" به جدایی دین از حکومت می رسیدند، چیزی که مخصوص دوران مدرن است و گسست از ذات اسلام. وقتی ذات خدای معرفی شده در اسلام بر خلاف ادیان دیگر، به قول آقای بهرام مشیری، یک خدای عصبانی و خونریز است، طبیعی است که از دل آن اسلام سیاسی همچون خمینی و القاعده با چنین سبعیت و قساوتی بیرون می آید. اگر آبشخور و نظریه پرداز یک تفکر و دین دارای نظریاتی چنین سبعانه نسبت به دیگران و "دشمنان" باشد، آینده آن تفکر چیزی جز قتل و جنایت نیست و اشکال از ذات آن است. اینکه افکار نیچه و هایدگر مورد استفاده فاشیسم قرار می گیرد بدین دلیل است که ذات تفکر آن ها اشکال دارد.
۴۵۹۷۶ - تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱٣۹۱       

نظرات قدیمی تر

 
چاپ کن

نظرات (۱۷)

نظر شما

اصل مطلب

   
بازگشت به صفحه نخست