خدمات بی رقیب رژیم جمهوری اسلامی به امپریالیسم
و تناقضات چپ در مبارزه ی ضد امپریالیستی
امیرهوشنگ اطیابی
•
به دلیل عدم توجه به ماهیت و عملکرد رژیم، عوام در منطقه ی خاورمیانه، جنبش های چپ، ضد سرمایه داری و ضد جنگ، نظام های متضاد با امپریالیسم و برخی از چپ های ایرانی این سردرگمی و توهم را دارند که گویا جمهوری اسلامی یکی از مهمترین دشمنان امریکا، اسرائیل و مجموعه ی کشورهای غربی است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
٣۱ تير ۱٣۹۱ -
۲۱ ژوئيه ۲۰۱۲
خدمات بی رقیب رژیم جمهوری اسلامی به امپریالیسم و تناقضات چپ در مبارزه ی ضد امپریالیستی
به مصداق دو صد گفته چو نیم کردار نیست، ضروری است که نیروهای چپ در ایران و جهان، براساس دیدگاه طبقاتی خویش، به سوالاتی کلیدی در مورد رژیم جمهوری اسلامی و جایگاه آن در مبارزات ضد امپریالیستی شان پاسخ دهند تا تناقضاتی فاحش را رفع کنند. این پاسخ ها، بویژه برای تعیین اولویت ها و مبارزه ای قاطعانه با رژیم به موازات مبارزات ضد امپریالیستی، در عرصه ی بین المللی ضروریست. همچنین این پاسخ ها مشخص می کنند که این مبارزه، بخصوص برای چپ های ایرانی، تا چه حد عین مبارزه ی ضد امپریالیستی و همجهت با آنست. به دلیل عدم توجه به ماهیت و عملکرد رژیم، عوام در منطقه ی خاورمیانه، جنبش های چپ، ضد سرمایه داری و ضد جنگ، نظام های متضاد با امپریالیسم و برخی از چپ های ایرانی این سردرگمی و توهم را دارند که گویا جمهوری اسلامی یکی از مهمترین دشمنان امریکا، اسرائیل و مجموعه ی کشورهای غربی است. در حالیکه واقعیاتی سخت و غیرقابل تردید همچون کارنامه سیاسی-اقتصادی-اجتماعی-فرهنگی رژیم و نتایج به بار آمده برای منافع ملی و درازمدت کشور و برای منطقه ی خاورمیانه، در طی سه دهه حاکمیت ولایت فقیه، نشاندهنده ی آنست که هیچ نظام وابسته و گوش به فرمان امپریالیسمی نمی توانست چنین فاجعه ای به بار آورد. برخلاف نظام های وابسته و همپیمان با امپریالیسم، رژیم جمهوری اسلامی توانسته ماهیت خویش را زیر عوام فریبی ها، شعار ها و روش های افراطی و درعین حال ارتجاعی پنهان کند.
با این مقدمه سئوالاتی در اینجا مطرح می شود که نیروهای چپ و هر نیروی سیاسی مترقی در ایران وجهان می بایست برای آن ها پاسخی صریح و روشن داشته باشند:
• آیا این رژیم در عملکرد ضد امپریالیست است؟
• آیا این رژیم، درطول حیاتش، در جهت تشدید، تسهیل و پیشبرد برنامه های امپریالیستی در منطقه و برعلیه منافع ملی ایران عمل نکرده است؟
• آیا این رژیم، مهم ترین موانع تسلط و دخالت امپریالیسم و نیروهای خارجی در کشور- یعنی وحدت ملی، مشارکت دمکراتیک مردم در قدرت و رضایتشان ازشرایط زندگی- را نابود نکرده است؟
• در مقایسه با رژیم های وابسته و همپیمان با کشورهای غربی و حتی رژیم وابسته و دیکتاتوری پهلوی، آیا این رژیم منابع و منافع ملی ما را بیشتر نابود نکرده است؟ آیا سیاست های رژیم بیشتر به سود امپریالیسم نبوده است؟
• آیا رژیم ایران در طول حیات خود به تشنج، نظامی گری، افزایش فروش تسلیحات، مسابقه ی تسلیحاتی، جنگ و رویکردهای ارتجاعی، بخصوص در خاورمیانه، بیشترین کمک را نکرده است؟
• از لحاظ طبقاتی متحدین طبیعی و بالقوه ی حکومت در عرصه ی بین المللی چه نیروهایی بجز سرمایه داری جهانی بخصوص بخش عقب مانده، مافیایی و بازار سیاه آن هستند؟
• آیا این رژیم به جز حفظ نیروهای حاکم و علائق ارتجاعی-مذهبی-فرقه ای آنان در منطقه و غارت اشغالگرانه منابع ملی، تضاد دیگری با امپریالیسم دارد؟ آیا منافع ملی، نسل های آینده، خوشبختی و بهروزی مردم ایران جایی در اندیشه و عملکرد نیروهای حاکم دارد؟
این کوششی است مختصر در پاسخ به سئوالات فوق و برشمردن مواردی از خدمات رژیم به امپریالیسم که هریک نیاز به روشنگری بیشتر توسط محققین و کارشناسان دارد. این موارد در دو عرصه ی داخلی و خارجی ارائه می شود و در قسمت پایانی نتیجه گیری می شود:
الف. خدمات رژیم به امپریالیسم در عرصه ی داخلی
مجموعه ی اقدامات رژیم در زمینه ی روبنایی، همزمان با تخریب مغول وار زیربنای اقتصادی کشور، عملا شیرازه ی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه را از هم گسسته و آن را به مرز فروپاشی رسانده است. تخریب کامل همه ی ارگان های دمکراتیک و ابزار مشارکت توده ها و طبقات مختلف در قدرت، نتیجه ای جز نابودی وحدت ملی کشور و آماده سازی برای دست اندازی و دخالت قدرت های خارجی نداشته است؛ بطوریکه آن ها می توانند در غیبت نیروهای ملی-دمکراتیک، با آلترناتیوسازی و مطابق نیازهایشان برای تحکیم پایه های نفوذ دائمی خویش به بازسازی کشوری ویران بپردازند. آنچه در عراق، لیبی و افغانستان و....در حال رخ دادن است.
نابودی همه ی زمینه های اتحاد ملی- دمکراتیکِ خلق های متعدد و پیروان مذاهب مختلف، خود زمینه سازی دیگریست برای تجزیه ی کشور در شرایطی بحرانی و ایجاد جنگ های جدایی طلبانه و فرقه ای-مذهبی. این رژیم عملا همه ی زمینه های تلاشیِ کشور را در شرایطی بحرانی فراهم آورده است- که حتی ممکن است به ایجاد مرز ها و کشورهای جدید منجر گردد.
۱. زمینه های اقتصادی و زیربنایی
o غلبه ی کامل نظام سرمایه داری عقب مانده و بیمار با تسلط بورژوازی سنتی-تجاری و بورژوازی بوروکراتیک و نظامی بدون قانونمندی های معمول سرمایه داری در زمینه ی کنترل، برنامه ریزی، سیستم مالیاتی، جلوگیری از انحصار، سوء استفاده و دزدی های غارتگرانه. ویژگی این نیروها نیز تفکرات واپسگرایانه ی مذهبی شان است.
o تحمیل مناسبات قرون وسطایی بر روابط کار و سرمایه و نابود کردن دستاوردهای کارگران، زحمتکشان و حقوق بگیران در زمینه ی قانون کار؛ تسلط کامل کارفرمایان بر کارگران به طوری که قوانین کار ایران تنها با کشورهای توسعه نیافته قابل مقایسه است. در کدام کشور دنیا می توان پدیده ی حقوق معوقه ی کارکنان واحدهای خصوصی و دولتی تا یکسال و بیشتر را دید؛ و قرارداد سفید امضا در شروع کار از آنان گرفت و قراردادهای موقت را تبدیل به روال عمده کرد؟
o تضعیف مداوم صنعت و کشاورزی تا مرز ورشکستگی به دلیل توسعه ی واردات با به هدر دادن درآمد نفت، اقتصاد دلالی و تعطیلی گسترده ی واحد های صنعتی و کشاورزی.
o گسترش نامحدود خصوصی سازی، حراج صنایع و بخش های کلان دولتی، بخصوص نفت، مخابرات و بانک ها که رو به پایان است. اگر عراق پس از جنگ و اشغال، منابع نفتی خود را حراج کرد، رژیم ایران از قبل همه ی زمینه ها را برای غارتگری سرمایه ی بین المللی با سپردن منابع و سرمایه های ملی به مافیای حاکم و نورچشمی های فاسد بخش خصوصی آماده کرده است. سپاه مهم ترین تصاحب کننده ی بخش های دولتی بوده است.
o اجرای کامل دستورات صندوق بین المللی پول در امور مالی، خصوصی سازی، تغییر قانون کار و حذف یارانه ها.
o معاملات تجاریِ خارج از روال معمول بین المللی، بسیار بالاتر از قیمت های رایج، با گرفتن پورسانت های مختلف که توسط مقامات در بانک های خارجی ذخیره می شود. در اثر تحریم ها و استفاده از بازار سیاه بین المللی، هدر دادن منابع و درآمدهای کشور بسیار بیش از کشورهای به اصطلاح وابسته است. پی آمد های سیاست خارجی و برنامه ی اتمی رژیم هم آن را تشدید کرده و به مرز بی سابقه ای رسانده است.
o عدم شفافیت و پنهانکاری کامل در زمینه ی قراردادهای خارجی با خارج کردن آن ها از هرنوع کنترل مجلس، ارگان های بازرسی، مطبوعات و افکارعمومی برخلاف قانون اساسی.
o ساختاری شدن فساد و سوء استفاده های کلان اقتصادی در همه ی سطوح تا مرزهای باورنکردنی چند هزار میلیارد تومانی.
o خارج کردن بزرگ ترین بنیادهای اقتصادی تحت تسلط و کنترل ولی فقیه، سپاه و ارگان های مذهبی از هرنوع کنترل بودجه ای و مالیاتیِ مجلس و دولت.
o خارج کردن بودجه های نظامی و اطلاعاتی از هر نوع محدودیت و کنترل و بلعیدن منابع کشور در جهت ایجاد تشنج منطقه ای و بین المللی، تحکیم دیکتاتوری و گسترش کنترل شهروندان در داخل و خارج.
o گسترش تصاعدی شکاف طبقاتی، جمعیت زیر خط فقر و لایه های کم درآمد.
o تخلیه کشور از نیروی انسانی متخصص، متفکر و کارآمد با تحمیل دیکتاتوری قرون وسطایی، انواع تضییقات و سیاست های جنایتکارانه، تبعیض آمیز، تفتیش عقاید، دخالت در زندگی خصوصی، سرکوب آزادی های سیاسی و مدنی و نقض ابتدایی ترین حقوق شهروندی؛ در نتیجه ی چنین عملکردی چندین میلیون ایرانی مجبور به مهاجرت شده اند و زمینه ی غارتگری و زورگویی نامحدود حکام هرچه بیشتر فراهم شده است.
۲. زمینه های روبنایی: سیاسی-اجتماعی-فرهنگی
نابودی و نسل کشی مجموعه نیروهای انقلابی مذهبی و غیرمذهبی نجات یافته از دیکتاتوری شاه و رشد یافته در جریان پیروزی انقلاب ۵۷ با کشتار، زندان، تبعید، تعقیب، تهدید، تطمیع، بدنام کردن و ترورهای آشکار و پنهان داخلی و خارجی. این در واقع انتقامی وحشیانه از مجموعه ی نیروهای دمکراتیک به خاطر نقش شان در انقلاب ۵۷ و پیشتازی شان در جهت تحقق خواست های دمکراتیک و عدالت جویانه ی در سال های پس از آن بود.
قتل عام زندانیان سیاسی که در تاریخ معاصر کشور بی نظیر و در جهان کم سابقه است. این جنایت تنها با جنایات حکومت های فاشیستی و در معدودی از حکومت های نظامی وابسته به امپریالیسم- آن هم در شرایط کودتایی- قابل مقایسه است. این تکمیل حذف نیروهای انقلابی و رادیکال، ایجاد گسست بین نسل انقلابی دیروز و امروز و تسلط سرمایه ی انگلی بازار و سرمایه ی بوروکراتیک بر کشور بود. پس از آن علیرغم صلح با عراق، شرایط ترور و خفقانی همانند کودتای ۲٨ مرداد ۱٣٣۲ بر فضای سیاسی کشور حاکم شد.
تسلط مجموعه ی آمرین، برنامه ریزان و مرتکبین جنایات دهه های گذشته بر هرم قدرت و دستگاه های قانون گذاری، قضایی، اجرایی و نظامی کشور. فرای هرگونه تحلیل سیاسی-اقتصادی، مردم ایران، در واقع، با حکومت باندی از جنایتکاران و تبهکاران مواجهند.
تحمیل ستم مضاعف و نقض فاحش و فاشیستی حقوق اقلیت های ملی و مذهبی کشور و ربودن گوی سبقت از رژیم سلطنتی در این زمینه.
دخالت گسترده ی حکومت با رویکردی شیعی-قرون وسطایی در امور خصوصی مردم با همان ابزارهای وحشیانه ی سرکوب مخالفین سیاسی؛ به طوری که همه ی جمعیت کشور را فرا گرفته و انزجار و تنفر از حکومت را به حد بی نظیری رسانده است. این روش حکومت تنها با حکومت کلیسا (انکیزیسیون) در قرون وسطا و با حکومت طالبان قابل مقایسه است.
تحکیم و گسترش دیکتاتوری با نابودی همه ی سازمان های سیاسی-حزبی و حتی مجموعه ی وابسته به اصلاح طلبان حکومتی و ایجاد جو ترور و اختناق در جامعه با انواع روش های مدرن و قرون وسطایی شکنجه، اعدام، سنگسار، قطع عضو، اعتراف گیری و توبه در ملأ عام.
قتل، ترور و کشتار مخفیانه ی مخالفین در داخل و خارج از کشور و قتل های زنجیره ای که نمونه های آن را در رژیم های کودتایی-امپریالیستی امریکای جنوبی در دوران جنگ سرد می توان یافت.
نابودی همه ی ساختارهای صنفی، مدنی، اتحادیه ای-سندیکایی و سازمان های غیردولتی با غیر قانونی کردن، تهدید، تعقیب، زندان، تبعید و کشتار فعالین این ساختارها.
تشدید ستم مظاعف بر زنان کشور وبازگرداندن قوانین خانواده به دوران قبیله ای-عشیرتی چهارده قرن پیش و سرکوب خواست های طبیعی و ضروری جمعیت جوان و بالنده ی کشور.
تخریب سیستم آموزشی و فرهنگی کشور با تحمیل تفکر عقب افتاده مذهبی- شیعی-فرقه ای به دلخواه حاکمان.
نابودی مطبوعات، رسانه ها و انتشارات مستقل و هرگونه روش های کنترل جامعه بر حاکمان و قدرتمندان. کسب مقام اول در جهان در زمینه ی سرکوب خبرنگاران.
ب. خدمات رژیم به امپریالیسم در عرصه ی سیاست خارجی
اگر در زمان شاه معدودی پایگاه برای امریکا، ناتو و پیمان سنتو فراهم شده بود و ۵۰ هزار مستشار در ایران حضور داشتند، اکنون به بهانه و در اثر سیاست های جمهوری اسلامی و در دنیایی یک قطبی، کشورمان در محاصره ی کامل و گسترده ی پایگاه های نظامی و صدها هزار نیروهای نظامی امریکا، ناتو و متحدینشان در منطقه است که در دهساله ی گذشته به صورت تصاعدی افزایش یافته و به حد انفجارآمیزی رسیده است. متاسفانه هیچگاه ایران با چنین انزوای جهانی همزمان با شکل گیری جبهه ای از کشورهای منطقه و همسایگان بر علیه خود روبرو نبوده است. همزمانی این شرایط با انزوای حکومت در میان مردم -که خشنودی ضمنی خویش را از دشمنان رژیم در هر شکل و شمایلی بروز می دهند- نشان از در راه بودن فاجعه ای ملی دارد که قبل از همه دستپخت رژیمی است که به زباله دان تاریخ تعلق دارد. خدمات رژیم به امپریالیسم را در عرصه ی خارجی چنین می توان برشمرد:
• تداوم جنگ با عراق به مدت هفت سال پس از پیروزی خرمشهر به منظور اشغال عراق و «رسیدن به کربلا و قدس» که موجب نابودی زیربناها، منابع و نیروی انسانی هردو کشور و تقویت و گسترش نفوذ امپریالیسم در منطقه، توسعه ی پایگاه های نظامی، نظامیگری، تشدید فروش تسلیحات و افزودن دشمنان فعال کشور در منطقه شد. گسترش و تداوم دیکتاتوری و سرکوب دگراندیشان با توسل به شرایط جنگی.
• استفاده از ترور در منطقه و جهان برای پیشبرد سیاست خارجی و حذف مخالفان که عملا جو ایران ستیزی و تجهیز نیروهای راست در جهان برای تبلیغ «خطر ایران» را تقویت کرده است.
• ایجاد تنش های مداوم در منطقه با دخالت پیگیر در امور داخلی کشورها، پیشبرد فرقه گرایی مذهبی-شیعی و آماده سازی زمینه برای بهره برداری کشورهای امپریالیستی به عنوان حامی همه ی کشورها در برابر «خطر ایران».
• تبلیغ و پیگیری سیاست ارتجاعی-مذهبی نابودی اسرائیل، کمک به شکست مذاکرات صلح و مخالفت مستمر با روش های صلح آمیز که عملا موجب تقویت سیاست های راست گرایانه و تشدید همان روش ها توسط رژیم اسرائیل شده است؛ کمک به نابودی وحدت ملی در میان فلسطینی ها به همین روش باضافه تشویق های گسترده ی مالی در این زمینه.
• پیگیری سیاست امنیتی-نظامی توسعه ی تکنولوژی اتمی با ده ها برابر هزینه ی معمول بدون توجیه اقتصادی- فنی که تقویت جبهه ی امپریالیسم، تشدید رقابت برای کسب سلاح های اتمی چه در منطقه و چه در جهان، بلعیدن منابع کشور توسط موسسات مالی-صنعتی غرب در تمام عرصه ها و ورشکستگی اقتصادی کشور را موجب شده است.
• تخریب روابط با اکثر کشورهای منطقه با روش ها و سیاست های تنشزا که در عمل تقویت حضور نظامی امپریالیسم و گسترش تصاعدی آن در منطقه و حتی حضور نیروهای آموزشی و اطلاعاتی اسرائیل در همسایگی کشور را موجب شده است.
• به کار گرفتن سیاست فرقه گرایی-شیعی و تقویت رویکرد های مذهبی-ارتجاعی در امور سیاسی، تبلیغی و خیریه در سایر کشورها، همگام و در رقابت با حکومت عربستان که مروج وهابی گری و افراطی گری سنی بوده است؛ این موجب تنش های فرقه ای در منطقه بخصوص در پاکستان، عراق، سوریه و سایر کشورهای دارای جمعیت مسلمان، تخریب روندهای دمکراتیک، تقویت نیروهای راست و تداوم و گسترش حضور نظامی امپریالیسم در این کشورها شده است.
• تعلیم و آموزش نظامی افراطیون مذهبی کشورهای مختلف توسط نیروهای قدس سپاه پاسداران در ایران، اعزامشان به کشور مبدا و ارسال مخفیانه ی سلاح و تجهیزات تخریبی برای گروه های افراطی کشورهای دیگر.
• سیاست همگامی و حمایت کامل با نیروهای ارتجاعی-مذهبی و امپریالیستی برای نابود کردن حکومت حزب دمکراتیک افغانستان. این سیاست در زمان خود موجب تقویت مزمن نیروهای ارتجاعی در منطقه و همچنین تقویت نفوذ امپریالیسم شد.
• همگامی با سیاست های ارتجاعی-امپریالیستی برای متلاشی کردن یوگوسلاوی با اعزام واحدهای سپاه در بوسنی هرزه گوین و همچنین کمک به نیروهای راست در کوسوو به بهانه ی کمک به مسلمانان.
نتیجه گیری
عملکرد رژیم در سه دهه ی گذشته نشانی است از: چشم پوشی های آگاهانه ی غرب، کمکش به رویکرد های ارتجاعی رژیم، همچنین مهره چینی هایش درهرم قدرت و تقویت سرطانی آن برای وارد آوردن ضربه ی نهایی. البته این تنها در بستر تسلط نیروهای ارتجاعی در درون حاکمیت، بخصوص تسلط انحصارطلبانه ی مجموعه ی روحانیون و حامیانشان، با خاستگاه طبقاتی بسیار ناهمگون ولی تحت نفوذ سرمایه سنتی بازار و وابستگی پنهانشان به رژیم سلطنتی امکان پذیر بوده است. همین تسلط هم نقش اصلی و کلیدی را در سرنوشت انقلاب بهمن ۵۷ و ایجاد شرایط بحرانی کنونی کشور بازی کرده است.
در چنین شرایطی مبارزه با اقدامات دخالت جویانه ی امپریالیسم و تدارکاتش برای دخالت نظامی کارساز نخواهد بود مگر آنکه مبارزه ای موازی و افشاگرانه برعلیه رژیم و نقش متقابل، بسترساز و تشدید کننده ی آن، به منظور ایجاد آلترناتیوی ملی-دمکراتیک سازمان داده شود. بدون این مبارزه ی موازی، نیروهای چپِ ضد جنگ و ضد سرمایه داری عملا با رژیم در یک جبهه قرار می گیرند و در نتیجه نه تنها به هدف خود نخواهند رسید بلکه نقشی ارتجاعی ایفا خواهند کرد و از جریان مبارزه برای تحولات ملی- دمکراتیک در ایران باز خواهند ماند. مبارزین ضد جنگ و ضد دخالت خارجی، بدون نفی، افشا و مبارزه ی پیگیر با رژیم، عملا عوامل، مزدوران و حامیان رژیم را هم به زیر پرچم خود خواهند آورد. این روش یکسویه، سناریوی کاهش نفوذ چپ و نیروهای دمکراتیک را تکمیل خواهد کرد و توده ها را برای پذیرش هر نیروی جایگزین مورد حمایت غرب آماده خواهد کرد. اکنون بیش از هر رسانه ی دیگری، رسانه های خارجی با سرمایه گذاری های گسترده در ایران نفوذ دارند و در چنین تغییراتی تعیین کننده هستند؛ در حالیکه نیروهای چپ با پراکندگی و انزوای هرچه بیشتر عرصه را به آنان وا می گذارند. رویکردهای یکسویه، یک بعدی و سکتاریستی چپ متاسفانه به این سناریوها بیشتر کمک کرده و خود انزوایی چپ را نه تنها تقویت کرده است بلکه زمینه ی تداوم آن را در تحولات آینده ی کشور هم تشدید خواهد کرد.
نباید فراموش کرد که غرب همواره یکی از کم هزینه ترین آلترناتیوها را خود رژیم- با تعدیل روش های آن در چارچوب نظام جهانی سرمایه داری- دانسته و از همه ی اهرم های فشار برای به راه آوردن این فرزند یاغی و ارتجاعی خود استفاده کرده است. شکست مذاکرات غرب با رژیم می تواند زمینه ساز دخالت نظامی در ایران شود؛ ضمن آنکه وحشت از تسلط نیروهای ملی-دمکراتیک، در اثر شکل گیری یک جنبش انقلابی می تواند هر دو طرف را به سازش در مذاکرات وادارد. ولی همان طور که در عراق، لیبی و سوریه دیده شد، با توجه به ناتوانی رژیم برای ایجاد وحدت ملی و جذب حمایت توده ها، ممکن است که غرب، حتی اگر با رژیم به توافقی مقطعی هم برسد، برای کنترل روند سیاسی در جهت منافع خود و جلوگیری از شکل گیری یک تحول ملی-دمکراتیک سرانجام به دخالت در ایران دست بزند.
متاسفانه نیروهای چپ با نادیده گرفتن نقش ارتجاعی رژیم ایران و با مصلحت گرایی در زمینه ی افشاگری و مبارزه با رژیم در صحنه ی بین المللی عملا مانع موثری در برابر پیشبرد سیاست های امپریالیستی ایجاد نمی کنند. آن ها این سیاست را برای «بهانه ندادن به دست نیروهای امپریالیستی» یا با توجیه «همراهی نکردن با تبلیغات و برنامه های امپریالیستی» توضیح می دهند که عملا نقشی ارتجاعی است در جهت حفظ رژیم. چون این گونه رویکردها متجاوز و مداخله گر را می بینند ولی رژیم هایی مثل ایران را که با دیکتاتوری تبهکارانه و مزمن خود درها را برای متجاوز می گشایند، مسیرش را آماده می کنند و سفره را برایش می گسترند، فراموش می کنند. این روش ها به نحوی ریشه در کشورهای سوسیالیستی و اقمار آن ها در دوران جنگ سرد دارد که با بی توجهی به دمکراسی، حقوق بشر و ایجاد مکانیزم های کنترل صاحبان قدرت دیده شد. احزاب منحصرا حاکم این کشورها امتیازات ویژه ای به اعضا و مسئولین خویش دادند، زمینه را برای غارت همه هستی خویش توسط کشورهای سرمایه داری و مافیای فربه شده درون سیستم خود به نحو فاجعه باری آماده کردند و سرانجام بطور کامل تسلیم آن ها شدند؛ در حالیکه توده های مردم یا با سیستم حاکم کاملا بیگانه بودند یا نسبت به سرنوشت آن بی تفاوت و یا از آن متنفر بودند. همین تجربه در رژیم های دیکتاتوری با رویکرد به ظاهر ضد غربی در چند دهه ی اخیر، رخ داده و گاه به نحو فاجعه باری تکرار شده است.
در دنیای یک قطبی کنونی، رژیم های دیکتاتوری در هر شکل و شمایلی در خدمت امپریالسمند؛ چه متحد آن باشند، مانند رژیم عربستان، چه به ظاهر ضد آن مانند رژیم های ایران، سوریه، عراقِ صدام و لیبیِ قذافی که در تحلیل نهایی برضد منافع ملی و در راستای تقویت سیاست های امپریالیسم و کنسرن های تسلیحاتی و تاراج منابع ملی شان عمل می کنند؛ چه مانند کره شمالی که با دیکتاتوری خفقان آور و کیش پرستش رهبر، فقر، قحطی، نظامیگری فراگیر و درباری از رهبران و مسئولان حزبی را برای ملتش به ارمغان آورده و تنفری تسکین ناپذیر را از کمونیسمی اینچنیننی انباشته می کند؛ چه مانند چین که به خادم سرمایه داری و حیاط خلوت آن برای برون رفت از بحران های دوره ای تبدیل شده؛ نیروی کار بی نهایت ارزان با نرخ استثماری بی نظیر در اختیار همه ی شرکت های بین المللی می گذارد؛ با سیستم تک حزبی، سرکوب اعتراضات، اعتصابات کارگری و فعالیت های دمکراتیک امنیت کامل سرمایه گذاران خارجی و بخش خصوصی خویش را تضمین می کند و با استفاده از مزیت اداره ی متمرکز اقتصاد تولیدی خویش، بالاترین نرخ رشد سرمایه داری و بخش خصوصی را در جهان دارد. جای تعجب نیست که کره شمالی، چین و روسیه بهترین دوستان رژیم جمهوری اسلامی هستند. این دوستی با خود تنفر مردم ما را هم نسبت به نظام های به ظاهر کمونیستی چین و کره شمالی به همراه می آورد. حمایت چین از کودتای انتخاباتی احمدی نژاد و اهدای دکترای افتخاری توسط دانشگاه هاوانا به وی در سال گذشته هم این تنفر را تشدید می کند. قبل از همه، چپ های ایرانی مسئول موضع گیری های نادرست چپ بین الملل در مورد رژیم ایرانند. آن ها وظیفه ی اصلی خود را در رابطه با کشورشان فراموش می کنند و با طولانی شدن دوران تبعید در کشورهای غربی، به جای ترویج سیاست های خود در رابطه با نظام حاکم بر ایران، از احزاب کمونیست و جنبش چپ کشورهای محل سکونت خود دنباله روی می کنند.
نیروهای چپ نمی توانند با نیروهای مرتجعی که از موضع مناسبات ماقبل سرمایه داری و پدرسالارانه با تفکراتی به شدت واپسگرا و متضاد با تمدن بشری (مانند مدافعان ولایت مطلقه، انصار حزب الله، القاعده، طالبان، لشگر جنگوی و انواع و اقسام افراطیون مذهبی) دریک جبهه با امپریالیسم بجنگند. نیروهای چپ همانطور که برعلیه نازیسم و فاشیسم هیتلری با کشورهای امپریالیستی متحد شدند، در دنیای امروز هم، برعلیه این نیروهای مرتجع و جنایتکار، برای تحقق حقوق بشر، خواه نا خواه با مجموعه ی تمدن بشری وجه اشتراک دارند و متحدند. آنان که، نه برای جایگزینی ملی-دمکراتیک و نه برای جایگزینی سوسیالیستی، پیشرفته تر و انسانی تر بلکه برای حفظ دیکتاتوری، مناسبات عقب مانده و ارتجاعی با تکامل و پیشرفت سرمایه داری مقابله می کنند، در زیر چرخ های تاریخ بی رحم آن له و محو خواهند شد.
سخن آخر اینکه مبارزه با دخالت امپریالیسم در کشور بدون مبارزه با رژیم و افشای نقش آن در زمینه سازیِ چنین دخالتی عملا همپیمانی با رژیم و ایفای نقشی ناکارا، اگر نه ارتجاعی، در تحولات کشور و در صحنه ی جهانی ست؛ زیرا رژیم با تمام توانش تلاش می کند که برای حفظ خود و پیشبرد اهداف ارتجاعیش، جنبش ضد جنگ و ضدامپریالیستی جهانی را به کار گیرد تا به جنگ تبلیغاتی اش در یک رویارویی نظامی محتمل کمک کنند. مبارزه با رژیم در صحنه ی بین المللی، برای تحولی مستقل و ملی-دمکراتیک در کشور، عین مبارزه ی ضد امپریالیستی ست. در جلوگیری از رشد و بارور شدن چنین تحولی، رژیم و امپریالیسم منافعی مشترک دارند، به این هدف خدمت می کنند و متحدینی بالقوه اند.
امیر اطیابی
سی ویکم تیرماه ۱٣۹۱ ((۲۰ July ۲۰۱۲
|