سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

دیپلماسی اسلامی


حمید آقایی


• شباهت های بسیار بین خدای یهودیان و مسلمانان خود را بخوبی در روشهای دیپلماتیک رهبران دولت اسرائیل و جمهوری اسلامی نشان میدهد. موضع هر دو سازش ناپذیر و مبنای ورودشان به دنیای دیپلماسی ایدئولوژیشان است، یا حکومت جهانی اسلام و یا حمایت مطلق و بهر وسیله از قوم یهود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۰ مرداد ۱٣۹۱ -  ۱۰ اوت ۲۰۱۲


شکستهای پی در پی مذاکرات جمهوری اسلامی و کشورهای ۵+۱ و انزوای بین المللی رژیم ایران مسلما و در درجه اول ناشی از ناتوانی و نادانی دیپلماتهای جمهوری اسلامی نمیباشند. ریشه این عدم موفقیت ها و ندانمکاریها را باید در نوع دیپلماسی جمهوری اسلامی و خاستگاههای ایدنولوژیک و دینی آن جستجو کرد. در این یادداشت کوشش نگارنده بر این است که نقش عمومی دین اسلام را در زمینه های دیپلماتیک و سیاست خارجی مورد نقد و بررسی قرار دهد.
در یکی از تحقیقاتی که اخیرا توسط بخش مدیریت مالی موسسه تکنولوژی چونگیو در تایوان (Department of Business Administration, Chungyu Institute of Technology) انجام شده مقایسه ای بین روشهای دیپلماتیک از نظرگاه مسیحیت، اسلام و وبودیسم صورت گرفته است. این مطالعات نشان میدهند که اعتقادات مذهبی و ایدئولوژیک در دیپلماسی اسلامی ، در مقایسه با مسیحیت، بسیار تعیین کننده و اثر گذار بر روند مذاکرات دیپلماتیک هستند. همچنین، مشخص شده است که دیپلماسی اسلامی کمتر بر واقعیت های روز و الزامات شرایط استوار، بلکه بیشتر مبتنی بر ایمان مذهبی میباشد. البته جالب توجه و تا حدی متناقض با نتایج قبلی، دیده شده است که دیپلماتهای مسلمان از قدرت تجزیه و تحلیل خوبی در هنگام مذاکرات برخوردارند. البته نه بر مبنای فاکتها و واقعیت های روز بلکه مبتنی بر منطق و تفکر استوار بر ایمان و اعتقادات مذهبی. این واقعیت را در یکی دیگر از نتایج این تحقیق میتوان دید. دیپلماتهای کشورهای مسیحی روشهای قابل فهم، ساده و حسی در هنگام مذاکرات بکار میگیرند، در حالیکه دیپلماتهای مسلمان معمولا با منطقها و حرفهای پیچیده وارد مذاکرات میشوند. ((www.ccsenet.org/ibr
نگاه کوتاهی به تاریخ اسلام، از بدو پیدایش تا کنون، نشان میدهد که دین اسلام همواره یک روش دیپلماتیک خاص خود را تبلیغ و اشاعه میکرده است و رهبران مسلمانی که میخواستند جای پای پیامبر خودشان بگذارند، آنرا بکار می برده اند.
زمانی که پیامبر اسلام قدرت خود را در مدینه تثبیت کرد، فرستادگانی را در سال نهم هجری به کشورهای مجاور و قدرتهای آن زمان از جمله ایران، مصرو حبشه فرستاد و در نامه ای آنان را به ایمان آوردن به دین اسلام دعوت کرد.
این روش حتی روش مرسوم ودیپلماتیک آن دوران نیز نبود. معمول بر این بود که در هنگام آغاز مراودات سیاسی بین دو دولت رهبران هدایایی را توسط سفیرانشان برای یکدیگر میفرستادند و بدین طریق راه مبادله دو کشور را باز میکردند. اما پیامبر اسلام از همان ابتدای امر دیپلماسی خود را بر پایه دعوت به اسلام و بعبارت دیگر گسترش و توسعه اسلام قرار داد و هیچیک از آداب دیپلماتیک و مرسوم را دنبال نکرد.
این نوع از دیپلماسی طبیعتا برای کشورهای مجاور و بویژه قدرتهای بزرگ آن زمان که دین و آیین خود را داشتند نه تنها خوشایند نبود بلکه نوعی اعلام جنگ و خشونت و توسعه طلبی تلقی میشد.
همین استراتژی دعوت و توسعه طلبی توسط خلفای جانشین پیامبر اسلام نیز دنبال شد. البته اینبار نه از طریق نامه بلکه با زور شمشیر و از طریق اشغال کشورهای دیگر. و رهبران بعدی مسلمان که میخواستند و یا میخواهند که پای جای پای پیامبر اسلام بگذارند نیز همین استراتژی دعوت و توسعه را دنبال کرده اند.
آیت الله خمینی نیز پس از برقراری جمهوری اسلامی در سخنرانیهای خود یا دول و ملتهای دیگر را بدین اسلام دعوت کرد و یا پیش بینی نمود که بزودی سرنگون خواهند شد. در میان اهل سنت نیز اساما بن لادن استراتژی دعوت و توسعه را از طریق عملیات تروریستی دنبال کرد و میخواست روشهای سیاسی پیامبر اسلام را پیاده و اجرا نماید. رئیس جمهور اسلامی، احمدی نژاد نیز در سخنرانیهای خود در سازمان ملل و دیگر مجامع بین المللی سخنرانی جز دعوت به اسلام و پیش بینی سقوط نظامهای کفر و شرک نکرده است.
برخلاف روشهای مرسوم دیپلماتیک که مبتنی بر مذاکره و تبادل است، دیپلماسی اسلامی مبتنی بر اصول اولیه اسلام از جمله "اقامه توحید و عدل الهی" و حاکمیت یک دین واحد برای تمامی بشریت میباشد. دیپلماتهای جمهوری اسلامی نیز راهی جز دنبال کردن فتواهای مراجع دین و رهبری جمهوری اسلامی ندارند؛ و اصولا حرفی و طرحی قابل مذاکره نمیتوانند ارائه دهند جز تکرار فتواها، دعوتها و خط و نشان کشیدنهای رهبر جمهوری اسلامی. طریقه حرف زدن رئیس جمهوری اسلامی که تصور میکند یکی از سفیران پیامبر اسلام است نیز نشان میدهد که دیپلماسی واقعی اسلامی با اعلان و ابلاغ و صدور احکام، شکل واقعی بخود میگیرد و توسط دنبال کنندگان راه محمد، پیامبر اسلام، اجرا میشود.
البته این راه و روش اعلان و ابلاغ از آموزشهای مستقیم قران و اصولا ریشه در نوع رابطه پیامبر اسلام با خدای خود دارد.
مطالعه تاریخ ادیان ابراهیمی نشان میدهد که رابطه خداوند با پیامبرانش همواره به یک شکل نبوده است. مطابق متون دینی، خداوند، ابراهیم خلیل را برای تبادل نظر به میز مذاکره در مورد مجازات اقوام ظاهرا گناهکار دیگر دعوت میکند. حتی قبل از دعوت او پیش خود میگوید که آیا قصد مجازات کردن این اقوام را از ابراهیم مخفی نگاه دارد یا نه. بعبارت دیگر خدای ابراهیم تا حدودی اهل مذاکره و مشورت بوده است.
پس از ابراهیم رابطه خداوند با پیامبرانش موسی، عیسی و محمد به سه صورت متفاوت متحول میشود و شکل دیگری بخود میگیرد. " فریمن کلارک پژوهشگر تاریخ مذاهب و مولف کتاب معروف مذاهب بزرگ این هر سه واقعیت را چنین خلاصه مِی کند که : خداِی موسِی قدرت ترسناکِی است که همیشه در میان بندگان خودش زندگِی مِی کند و شریک همه درستیها و نادرستیهاِی آنها است، خداِی عیسِی هم بالاِی سر آدمیان است و هم در درون آنها است، و خداِی محمد صرفا دربالاِی سر آنها است و از موضع فرمانرواِی مطلقِی با آنان سخن مِی گوید که هیچوقت از مسند خدائِی خودش فرود نمِیآید." (از کتاب تولدی دیگر اثر شجاع الدین شفا).

اگر خدای تورات و یهودیان فرمانروای مطلق و قدرت طلب که به هر وسیله و امکانی (حتی در صورت لزوم با فرود آمدن به روی زمین) قوم یهود را حمایت و پشتیبانی میکند، خدای عیسی خدایی مهربان و بخشنده که جایش درون قلبها است، میشود.

خدای محمد اما اشتراکات بسیاری با خدای یهودیان پیدا میکند، بجز اینکه در آسمان باقی میماند و از طریق وحی و احکام صادره حکومت میکند. البته گاه رحیم و مهربان نیز میشود اما هیچگاه از مقام آسمانی و فرمانروایی مطلقش پایین نمی آید. خدایی که به تناسب شرایط ، جنگ و صلحهای پیامبر اسلام و حمله به قبایل دیگر را با وعدههای بهشتی توجیه و تشویق میکند؛ و از همه اعمال پیامبر از گرفتن زنهای قبایل دیگر تا کشتار مردانشان را بخاطر گسترش فرمانروایی اسلام حمایت می نماید. خدای یهود زیرک است و هدفش فقط و فقط حمایت از قوم یهود است و خدای محمد، فرمانروایی خشن است که قصد حاکمیت بر همه جهانیان را دارد (با استفاده از کتاب تولدی دیگر اثر شجاع الدین شفا).

شباهت های بسیار بین خدای یهودیان و مسلمانان خود را بخوبی در روشهای دیپلماتیک رهبران دولت اسرائیل و جمهوری اسلامی نشان میدهد. موضع هر دو سازش ناپذیر و مبنای ورودشان به دنیای دیپلماسی ایدئولوژیشان است، یا حکومت جهانی اسلام و یا حمایت مطلق و بهر وسیله از قوم یهود.

آنچه که میگویند تفاوت بسیار با آنچه که در عمل نشان میدهند دارد و به اصول مرسوم دیپلماتیک پایبند نیستند. بی دلیل نیست که هرگاه یکی از دو طرف مذاکره رهبران سخت سر این دو دولت بوده اند آن مذاکره نا موفق و حتی از قبل محکوم به شکست بوده است.

حمید آقایی 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست