یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

پاسخ به یک پرسش
ما چه داریم که روی میز بگذاریم؟


ف. تابان


• من به «نیاز» پیشنهاد می کنم شما دست از داستان سرایی درباره زمان پهلوی بردارید، ما هم قصه ی شکنجه و مظلومیت ها را کنار می گذاریم. آن وقت من، ارزشمندترین کالای انسانی را برای شما روی میز می گذارم: حق انتخاب کامل حکومت. بیایید با اتکا به این حق و با خواست «همه ی قدرت به انتخاب مردم» و «نه به نهادهای غیرانتخابی» به جنگ دیکتاتورها برویم! ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۷ مرداد ۱٣۹۱ -  ۱۷ اوت ۲۰۱۲


در زیر مقاله ی من به نام «قیام علیه جمهوری» یکی از خوانندگان این مقاله به نام «نیاز» نظرات و پرسش هایی را مطرح کرده بود که من وعده دادم به صورت جداگانه به این نظرات و پرسش ها بپردازم. ابتدا یکی از نظرات این خواننده ی گرامی که در زیر مقاله ی من گذاشته بود:

از : نیاز
عنوان : چک سفید دیگر به شما نه
تمام انرژی چپ و راست در این خلاصه میشود که حال همدیگر را بگیرند و همدیگر را ضایع کنند. شاه سی ساله مرده اما هنوز شما رل اپوزیسیونش را ول نکرده اید. آخه آقای تابان شما و امثال شما مگر سی و سه سال است در این دنیای بدون شاه و شیخ و برادر بزرگ و رفیق کوچک ووو در مهد دموکراسی های دنیا کسی دستتان را گرفته که بتوانید یک حزب درست و حسابی تشکیل بدهید. فکر کنید برنامه تان برای اداره مملکت چیست، چه خاکی میخواهید بر سر مردم بکنید. متحدان شما که هستند. کدام یک از اتفاقات سی و سه سال اخیر را به موقع توانسته اید تحلیل کنید و و و حالا آنهایی که رفته اند با مشروطه خواهان سر یک میز نشسته اند شاید دیده اند از این امامزاده ها مثل شما چیزی در نمیاد که به این را افتاده اند. از آن گذشته به این حقیقت بسیار ساده متمدنانه رسیده اند که سر میز نشستن با دگر اندیش خود کار نجسی نیست و آنها آدم را نمیخورند اگر مثلا زبانم لال در مورد زندانیان سیاسی بدبخت فلک زده یا هزاران نکبت دیگری که دامن هر ایرانی را گرفته با هم یک کار مشترکی بکنند. چون که مثل تمام دنیای متمدن دگر اندیشان هم حرفهای مشترکی دارند. یعنی مثلا زندانیان سیاسی باید توی زندان بپوسند تا شما با دوستان جمهوری خواهتان ابتدا یکی بشوید و تازه اگر این معجزه به حقیقت بپیوندد تازه هنوز نقطه صفر هستید.... حق با شماست که مشروطه خواه و رضا پهلوی هم برنامه ندارند. اما رضا پهلوی پشتوانه ای دارد گرامی که شما ندارید و آن ضعفش را پر میکند. آن پشتوانه کارآمدی و لیاقت حکومتهای پدر و پدر بزرگش است که میگذارد روی میز و مردم میگن از اون که بدتر نمیشه. خوب اون موقع اگر اختناق سیاسی داشتیم اما آس خاورمیانه بودیم، همه جور آزادی اجتماعی داشتیم، تفریح داشتیم، بهترین وضع اقتصادی را داشتیم، و و و. شما چی میخواهید روی میز بگذارید جز داستانهای شکنجه و مظلومیتتان در زمان شاه و خمینی. داستانهایی که برای نسل روشن امروزی دیگر دلیلی هم برای بر حق بودنتان نیست. با چه حسابی باید مردم چک سفید نثار شما و رفقای همفکرتان بدهند؟ تنها و تنها چون دشمنی ایدولوژیک با سیستم پادشاهی دارید و جمهوی خواه هستید؟ من یکی که هوادار سازمان شما بودم و سالها در ایران تمام وقت و زندگی ام را فدای این سازمان کردم و امثال من یکبار یک چک سفید به شما دادیم که خیلی برای خودمان که بدرک برای مردم و میهنمان گران تمام شد گرامی.
با صدای بلند میگم که من نوعی اگر قرار به دادن چک سفید بین رضا پهلوی بی برنامه و یا شما ی بی برنامه باشم گرامی، با وضعیت امروز چکم را صد در صد به رضا پهلوی با آن پشتوانه پدر و پدر بزرگش میدم. خواهش میکنم شما یک دلیل بیاورید که باید اون چک را به شما جمهوری خواهان مدل سیصد و بیست یا بهتر بگم اپوزیسیون ز گهوار تا گور محمد رضا شاه پهلوی بدهم.
به امید اینکه سانسور نکنید.


آن چه «نیاز» نوشته، رایج ترین استدلال هایی است که امروزه هواداران بازگشت دوباره سلطنت و خاندان پهلوی به ایران مطرح می کنند. شاید اغراق نباشد، اگر گفته شود تفریبا همه ی استدلالات هواداران بازگشت سلطنت و مردم عادی ای که این استدلالات را تکرار می کنند، در اینجا به خوبی جمع آوری شده است.

ابتدا در مورد «زندانیان سیاسی» و مبارزه برای آزادی آن ها. چنین نباید وانمود شود که سلطنت طلبان و جمهوری خواهانی که با هم نشسته اند، در حال آزادی زندانیان سیآسی هستند و عده ای مانع می شوند. من هیچ مشکلی بر سر همکاری های معین برای رسیدن به اهداف معین بین نیروهای سیاسی مختلف ندارم. اما آن ها ننشسته اند که فکری برای آزادی زندانیان سیاسی کنند، ان ها نشسته اند که نظام سیاسی آینده را پایه ریزی کنند و در اولین قدم هم هدف ما جمهوری خواهان را گذاشته اند توی جیبشان، اعتراضی اگر هست به این است.

من برای این که بحث به یک مسیر درست هدایت شود، ابتدا یک فرض می گذارم. فرض می گذارم هر آن چه که «نیاز» در باره ی من و ما گفته است درست است. یعنی برای ادامه ی یک بحث مفید می پذیرم که ما دیکتاتورهایی بودیم بدتر از شاه، که می خواستیم آلبانی و کره و لیبی معمر قذافی را در ایران پیاده کنیم. چیزی که این روزها مرتب می گویند و می شنویم. اما بیاییم جلوتر. بیایم به امروز، سی و سه سال بعد از سرنگونی سلطنت پهلوی. من که به زغم ایشان طرفدار دیکتاتورها و آدم خواران بوده ام، امروز دارم یک سیستم حکومتی را به ایشان پیشنهاد می کنم که «نیاز» و نیازهای دیگر بتوانند مرا انتخاب نکنند، و آن چه را درست می دانند و دوست دارند انتخاب کنند. «نیاز» اما به من چه پیشنهاد می کند؟ او می خواهد نظامی را بر من تحمیل کند، که من نتوانم در آن از حق انتخاب برخوردار باشم. شاه آن را هم از قبل معلوم کرده است. تفاوت «ما» و «آن ها» در همین جاست. من برای آزادی و حق انتخاب «نیاز» مبارزه می کنم و نیاز برای محدود کردن حق انتخاب من مبارزه می کند. من مبارزه می کنم برای آن که سیستم سیاسی حاکم بر ایران از سر تا پا انتخابی باشد و «نیاز» بتواند اگر مرا و یا هر کس دیگری را نمی خواهد کنار بگذارد و او برای این مبارزه می کند که خاندان معینی را به قدرت برگرداند و من نتوانم آن ها را کنار بگذارم و حق انتخاب داشته باشم. بازگشت سلطنت در ایران معنایی جز آن که مردم بسیج شوند تا یک خاندانی را که یک زمان از حکومت پائین کشیدند دوباره به حکومت برگردانند که ندارد. ما در ایران سلطنت طلب نداریم، پهلوی طلب داریم که هدفشان بازگرداندن این خاندان به قدرت است. پس فرق من با شما این است که من می خواهم حکومت ساختار و سازمانی داشته باشد که مردم خودشان حاکمانشان را برگزینند. اما شما حاکمان را تعیین کرده اید و می خواهید لباس حکومت را بر قامت آن ها بدوزدید. (رضا پهلوی و مادر ایشان و دیگران از حکومت سلطنتی به طور عام در ایران دفاع نمی کنند، مبارزه نمی کنند که نوادگان نادرشاه در ایران به سلطنت برسند، ان ها برای سلطنت خودشان دارند تلاش می کنند، یعنی لباس حکومت را به تن خودشان دوخته اند).
پس گذشته ها را اگر کنار بگذاریم و بگوییم هر چه بوده گذشته و به فکر آینده باشیم، هیچ آدم عاقلی نباید کالایی را که من (جمهوری خواه) می خواهم عرضه کنم بگذارد و برود کالایی را که شما (پهلوی خواه) عرضه می کند انتخاب کند.
پهلوی طلب ها البته مدعی اند که آن ها هم به «انتخاب» مردم گردن می گذارند. منتهی این انتخاب قرار است فقط برای یک بار صورت بگیرد. آن هم برای آن که آن ها را به قدرت برگرداند. آن وقت بنشینیم و دوباره ۲۵۰۰ سال صبر کنیم. این موضوع که سلطنت را به انتخاب مردم می گذاریم از آن حرف هایی است که ساخته شده است تا این خاندان محترم را به قدرت برگرداند. سلطنت تعریفی دارد. کجا تا به حال شنیده اید که سلطنت را به انتخاب و رای مردم گذاشته باشند. سلطنت که انتخابی نمی شود. فرض بگیرید که مردم ایران – درست مثل سال ۵۷ که به جمهوری اسلامی رای دادند – آمدند و دوباره به سلطنت رای دادند؛ حق فرزندان ما که در این رای گیری شرکت نداشته اند چه می شود؟ حق نسل های بعدی چه می شود؟ اگر آن ها سلطنت نخواستند چه؟ دوباره باید آن را به رای بگذاریم؟ این که نمی شود حکومت سلطنتی. پس باید ۲۵۰۰ سال دیگر صبر کنیم؟ آیا ما داریم خودمان و یا مردمان دیگر را فریب می دهیم. برای همه ی این ها بشریت گشته است و پاسخی پیدا کرده است و این پاسخ سیستم سیاسی است که هر چهار سال یا پنج سال یک بار مردم بتوانند مقامات حاکم را انتخاب کنند. این کجایش اشکال دارد؟
سلطنت سوئد و انگلیس را مثال نیاوریم. ما در کشوری زندگی می کنیم که سلطنت طلبش که شاه خود را دارد، هیچ، جمهوری خواهش هم از حالا رئیس جمهور خود را تعیین کرده است. یعنی در کشور ما احتمال ادامه ی دیکتاتوری وجود دارد (اخیرا تعدادی از هوادارن پهلوی ها مقاله می نویسند تا ثابت کنند که دیگر در ایران دیکتاتوری نمی شود و نتیجه می گیرند پس بازگشت سلطنت ترسی ندارد!). در مملکت ما مگر شاه جوان سال ۲۰؛ در سال ۵۵ نشد همان بزرگ ارتشتاران همایونی که دست خود را در جیب بغل جلیقه اش کرد و فرمان انحلال احزاب را صادر کرد، ایران را تک حزبی کرد؟ [حالا در این وسط «نیاز» از من فقط یک دلیل می خواهد که چرا سیستم شاه خوب نبود. خوب این یک دلیل]، مگر در کشور ما ولی فقیه اش همان نبود که می گفت من طلبه ای هستم و به قم خواهم رفت و در کار حکومت دخالت نخواهم کرد؟
آیا این ها به گذشته تعلق دارد؟ مگر خانم فرح پهلوی امروز نقطه به نقطه از دیکتاتوری همسرش دفاع نمی کند؟ مگر آقای رضا پهلوی هنوز شاه نشده خودش را رهبر اپوزیسیون فرض نکرده است؟ شاه که شد، می رود می نشیند یک گوشه ای و «سلطنت» می کند؟ مثل آقای خمینی که رفت نشست در قم و مشغول طلبگی شد؟! کدام آدم عاقلی می تواند این را بپذیرد؟ آن هم در کشوری مثل کشور ما. قدرت فساد می آورد. برای همین است که در همه ی دنیا می گویند مقامات چهار سال و هشت سال بیشتر نباید در قدرت بمانند.
بنابر همه ی این ها، ما باید نسخه ای بپیچیم مطابق حال و روز خودمان. در یک کلام: برتری فکر من بر فکر «نیاز» این است که جمهوری مورد نظر من به «نیاز» اجازه می دهد مرا انتخاب نکند، اما سلطنت مورد دفاع او به من امکان نمی دهد او را انتخاب نکنم.

چرا این واقعیت ساده پذیرفته نمی شود؟ پاسخ آن را می توان در خلال نوشته ی «نیاز» و استدلالاتی که این روزها به وفور تکرار می شود جست. دموکراسی در ایران قدر دانسته نمی شود، چون گوهری ناب عزیز داشته نمی شود، اصلا جدی گرفته نمی شود. شده است وسیله ی تصفیه ی حساب.
«نیاز» وقتی می خواهد از از من انتقاد کند، چوب دموکراسی را بر می دارد و بر سر استالین و لنین و مائو می کوبد!! اما وقتی می خواهد از حکومت شاه دفاع کند می نویسد: «خوب اون موقع اگر اختناق سیاسی داشتیم اما آس خاورمیانه بودیم، همه جور آزادی اجتماعی داشتیم، تفریح داشتیم، بهترین وضع اقتصادی را داشتیم». به زبان ساده تر یعنی بی خیال دموکراسی و آزادی های سیاسی...
و حرف من درست در همین جاست. هشدار هم در همین جاست. من چطور می توانم اعتماد کنم به «نیاز» که اگر فردا روزی، در حکومت فرضی آینده، بار دیگر داغ و درفش به سراغ من نوعی آمد و سر و کارم با پرویز ثابتی ها افتاد، «نیاز» نگوید: «ما که تفریحمان را داریم، وضع جیب مان هم که انشاءاله خوب است. این ها هم که یک مشت چپی هستند که می خواهند مملکت را به قهقهرا ببرند، پس بی خیال دموکراسی و آزادی های سیاسی، بگذار احزابشان را ممنوع کنند، و خودشان را به زندان بیازندازند»... اگر «شاه آینده» واقعا فقط هوس سلطنت داشته باشد، این نوع افکار او را دوباره وسوسه خواهد کرد که همان قاعده ی ۲۵۰۰ ساله «حکومت» را از نوع تکرار کند.
این همان ایجاد «احساس مثبت نسبت به دیکتاتوری» است که من در مقاله ی خود نسبت به گسترش آن هشدار داده ام و نوشته ام عده ای به طور منظم در حال بازسازی آن هستند و این جا دوباره می گویم:
همه ی کسانی که خشونت و سرکوب دولتی را به دلیل «پیشرفت های اقتصادی»، «آزادی های اجتماعی»، «تفریحات» کم رنگ می کنند، همه ی کسانی که خشونت و سرکوب دولتی را به بهانه ی وجود مخالفین غیردموکرات ناچیز و خوار می کنند، در پدید آمدن «احساس مثبت» نسبت به دیکتاتوری و استبداد سهیم هستند.


«نیاز» از من می پرسد: «شما چی می خواهید روی میز بگذارید جز داستانهای شکنجه و مظلومیتتان در زمان شاه و خمینی». من به «نیاز» پیشنهاد می کنم شما دست از داستان سرایی درباره زمان پهلوی و توجیه و تمجید دیکتاتوری بردارید، ما هم قصه ی شکنجه و مظلومیت ها را کنار می گذاریم. آتش بس! آن وقت من، ارزشمندترین کالای انسانی را برای شما روی میز می گذارم: حق انتخاب کامل حکومت و حق برابر انسان ها در حکومت کردن و حکومت شدن. بیایید با اتکا به این حق و با خواست «همه ی قدرت به انتخاب مردم» و «نه به نهادهای انتصابی» به مبارزه با دیکتاتورها برویم!


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۵۰)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست