احقاق حقوق اقلیتهای ملی قومی و مخالفت با جنگ فقط با همبستگی گسترده ی ملی ممکن است
جلال رستمی
•
حق این بود که امضاکنندگان بیانیه در نقد و برعلیه سند تفاهمنامه ی حزب دموکرات کردستان و سازمان کومله حداقل همانند اعلامیه ی ملی–مذهبیهای خارج از کشور، به طرح سئوالهایی میپرداختند..و به جای ایجاد فضای جاروجنجال، متن این بیانیه را به فرصتی برای بحث و گفتگو و تمرین دموکراسی بین نیروهای سیاسی مختلف تبدیل میکردند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱ مهر ۱٣۹۱ -
۲۲ سپتامبر ۲۰۱۲
ابراهیم یونسی در ابتدای کتاب «کردها وکردستان» نوشته ی درک کینان در یاداشت مترجم مینویسد:
«نگارش تاریخ کرد یا نوشتن درباره ی آن چیزی به جز«ذکر مصیبت» نخواهد بود: فاجعه ی کردها نسخه ی بدل فاجعه ی سرخپوستان آمریکاست. اگر کتاب فاجعه ی سرخپوستان آمریکا را خوانده باشید میبینید که هر صحنه ی آن تکرار صحنه ی ماقبل است، بااین تفاوت که نویسنده در توصیف آن از نامهای تازه استفاده کرده است: فرمانده آمریکایی با سرخپوستان پیمان میبندد، بعد همین که به اندازه ی کافی نیرو گرد آورد پیمان را میشکند و زن و مرد و کودک سرخپوست را بیدریغ از دم تیغ میگذراند– یکجا بیشتر یکجا کمتر. داستان کرد و ترک و عرب هم همین است».۱
ستم ملی و نقش آن در تنظیم روابط دیپلماتیک
تاپیش از خاتمه ی جنگ جهانی اول اقوام کرد در ایران و امپراطوری عثمانی زندگی میکردند. بعد از سقوط و فروپاشی امپراطوری عثمانی کردهایی که تحت لوای این امپراطوری به سرمیبردند در سه کشور منطقه یعنی ترکیه، عراق و سوریه پخش شدند.
ستمی که به طور منظم و با ابعاد مختلف از طرف حکومت های مستبد این کشورها برکردها رفته است و هنوز هم بر بخش وسیعی از آنها میرود، باعث شده است تا حقوق سیاسی اجتماعی و فرهنگی آنها در مقایسه با سرکوب اقلیتهای قومی ومذهبی دیگر برای فعالان سیاسی وحقوق بشری در منطقه اهمیت و حساسیت بیشتری داشته باشد.
من که شاه کشورم، نه سلطان عثمانی – اگر او از من مقتدرتر است، در عوض من از او شریفترم ۲
بدرخانبیگ در سده ی هفدهم با این سخنان که به فرستاده ی پادشاه فرانسه میگوید و بعدها با افزودن بعد قومیّت در کشاکشهای خود با سلطان عثمانی در حقیقت جوهر و هسته ی ناسیونالیسم کرد را بنا مینهد.
حضور و پیدایش گرایشهای نسبی ناسیونالیستی در بین اقوام کرد به خصوص بعد از جنگ جهانی اول باعث میشود که هرگونه تلاش و مبارزه برای به دست آوردن حقوق ملی تحت عنوان حرکتهای جدایی طلبانه سرکوب شود و عملاً خود این سرکوبها به رشد گرایشهای ناسیونالیستی حتی از نوع افراطی آن بین بعضی از گروهها و سازمانهای کرد نیز بیانجامد.
مبارزات اقوام کرد به خصوص در ایران و ترکیه و عراق باعث شده است تا روابط و معادلات سیاسی–دیپلماتیک بین این کشورها گاهی به شکل معامله یا مجادله در سایه ی این مبارزات قرار گیرد. مبارزات و جنبش اقوام کرد دارای تاریخی پر فراز و نشیب و پر از حوادث است که میتوان با بررسی بیطرفانه ی آن درسهای فراوان از آن آموخت.
آموختن این درسها با تغییرات و فعل و انفعالات سریع و پیشبینی ناپذیری که ما در منطقه ی خاورمیانه شاهد هستیم ضرورتی چشمگیر پیدا میکند. متغیرهای ژئوپولیتیک و ژئواستراتژیک در منطقه در حال تغییر مدام هستند و این تغییر مدام که با بهار عربی وارد فاز جدیدی شده است به شکل بیسابقه و پیشبینی ناپذیری توازن قوا را در منطقه به هم ریخته است. روند رو به افزایش به هم ریختگی توازن قوا، تغییر در سیاستهای داخلی و خارجی کشورهای درگیر در منطقه، به خصوص ایران و ترکیه را اجتناب ناپذیر میسازد و باعث میشود که این کشورها در رابطه با اقلیتهای قومی خود به خصوص کردها که تابعی از این روند پیچیده ی جابه جایی توازن قوا در منطقه هستند، متناسب با شرایط، سیاست های ویژه ای اتخاذ کنند.
این بدان معنی است که در شرایط حساس سیاسی حلقه ی ضعیف زنجیر استبداد در این کشورها در درجه ی اول مناطق کردنشین هستند و به همین جهت هوشیاری مردم کرد برای استفاده ی درست از شرایطی که به همریختگی توازن قوا به وجود میآورد، لازم و ضروری است. اما باید توجه داشت که همواره به همریختگی توازن قوا و حتی ضعیف شدن قدرت مرکزی به معنای رهایی و پایان سرکوب و ایجاد فضای باز سیاسی نخواهد بود. بلکه برعکس ممکن است شدت سرکوب را برای مدت طولانی، به شدت افزایش دهد.
با توجه به شرایط حساس سیاسی که در آن قرار گرفته ایم، مسئله ی کرد، همانطوریکه سابقه ی تاریخی اش نشان میدهد، همچنان اهمیت فوق العاده ای دارد. البته حساس بودن اوضاع به همان نسبت نیز همانطوریکه تاکید کردیم، مسئولیت و هوشیاری نیروهای سیاسی کرد و نیروهای سیاسی متعلق به دیگر اقلیتهای قومی و در مجموع تمام فعالان واحزاب سیاسی در ایران را طلب میکند.
واکنش در برابر تفاهمنامه ی حزب دمکرات و سازمان کومله و ضرورت همبستگی ملی
بعد از انتشار تفاهم نامه ی حزب دموکرات و سازمان کومله لازم بود (البته همچنان هنوز لازم است) مسئله ی حقوق اقلیتها در ایران مورد بحث و بررسی و ارزیابی جدی و سازنده ی فعالان سیاسی و نیروهای حقوق بشری قرار میگرفت.
این آزمایش و امتحانی جدی برای اکثریت جامعه ی روشنفکری و سیاسی ما میبود که تلاش دارد از قیدوبندهای ایدئولوژیک رها شود و در جهت این سیاست حرکت کند که برای رسیدن به دمکراسی و مبارزه با جمهوری اسلامی، در ابتدا و بیش از هر چیز، به همبستگی گسترده و یکپارچه ی ملی، نیاز داریم. این همبستگی ملی فقط با برانگیخته شدن حس همدردی و تلاش برای کمک به هموطنان کرد و ترک و بلوچ و عرب ایران و اصرار بر همبستگی متقابل بین اقلیتهای ملی-قومی، بازتعریف نمیشود. چون این احساس و همبستگی لازم و ضروری است، اما کافی نیست. همبستگی ملی زمانی از قالب اعلامیه های پشتیبانی و ابراز همدردی و ارسال "پیامهای" بشردوستانه خارج میشود که از"احساس" همبستگی ملی، به "سیاست" همبستگی ملی تبدیل شود. سیاست همبستگی ملی که، نه تنها در شعار، بلکه در عمل دفاع بدون قیدوشرط از حق و حقوق اقلیتهای قومی–ملی-مذهبی–جنسیتی و عدالت اجتماعی وحقوق تعریف شدهی شهروندی را به طور یکسان برای تمام مردم ایران در دستور کارخود قرار دهد و آنرا به صورت سیاست فراقومی–مذهبی و سازمانی و به صورت خواست مشترک ملی درآورد.
بدون شک دفاع از حقوق برابر شهروندی تمامی اقلیتهای ساکن ایران و مبارزه با ستم ملی که بر این اقلیتها تاکنون رفته وظیفه ی تمام نیروهای آگاه و مترقی است که دل در گرو رسیدن به آزادی و دموکراسی سپرده اند. راه رسیدن به دموکراسی در ایران فقط از مسیر دفاع از حق وحقوق اقلیتهای ملی–قومی و در به رسمیت شناختن زبان و فرهنگ آنها و به دست آوردن جایگاه ویژه آنها در فرهنگ کهنسال ایرانی که طی سالیان طولانی سرکوب و کنارگذاشته شده است، میگذرد. نباید فراموش کرد که همبستگی ملی در آستانه ی قرن بیست و یکم در به رسمیت شناختن تنوع فرهنگی و همچنین پدیده ی "شهروندان چندفرهنگی" معنا پیدا میکند.
بنا بر همین دلایل، این درست و بجاست که مسئله ی مهم و حساس اقلیتهای ملی-قومی به خصوص مسئله ی کردها درچارچوب و از منظر و منش دمکراسی مورد بحث های مدام و مستمر قرار گیرد و به عرصه ی عمومی کشیده شود. این حق نیروهای روشنفکر، گروه ها و سازمان ها و نیروهای سیاسی و در مجموع تمام ساکنان یک کشور است که بتوانند بدون هراس و به دور از هرگونه پیشداوری و بیم ازهر اتهامی، حول مباحث ملی-قومی و دیگر مباحث مهم از قبیل جنگ و دیگر مسائلی از این دست به بحث وتبادل نظرهای جدی بپردازند. اما باید مراقب بود که در این بحثها دستخوش احساسات و هیجانات خام نشویم و بیشتر بر منطق و دلیل و اسناد اتکا کنیم و تلاش کنیم آنها را در جهت و با هدف همبستگی ملی به پیش بریم. برای این منظور و در جهت این هدف ما باید با متانت و بصیرت کامل در چنین مواردی به مردمشناسان، جامعه شناسان و محققان بیطرف تاریخ جامعه ی خود نیز مراجعه کنیم واز آنها بخواهیم که وارد این بحثها شوند و به ما در اتخاذ سیاست درست یاری رسانند. به طور مثال کاری که رئیس حزب سوسیال دمکرات آلمان اخیراً در رابطه با بحران اقتصادی که اروپا با آن درگیر است انجام داد. زیگما گابریل رئیس حزب سوسیال دمکرات با وجود اینکه نخبگان وکارشناسان باتجربه ی سیاسی در راس و در بدنه ی حزبش به تعداد کافی وجود دارد، به هابرماس فیلسوف معاصر آلمانی مراجعه میکند و از او میخواهد که برای حزب سوسیال دمکرات مقاله ای در مورد برنامه ی حکومتی بنویسد. هابرماس نه به تنهایی بلکه به همراه فیلسوف دیگر (Rümelin Julian Nida) و یک اقتصاددان (Peter Bofinger) مقاله ای در رابطه با بحران مالی اروپا در چهار سال اخیر تهیه و منتشر میکنند. آنها در این مقاله با نقد سیاست دولت آلمان به راهکارهایی برای مقابله ی حکومت با این بحران اشاره کرده اند و از دولت آلمان میخواهند که نحوه ی نگرش خود را از اساس برای حل این بحران تغییر دهد و برای برون رفت از این بحران راه حلهای مشخصی را نیز ارائه داده اند که در حقیقت همان برنامه ی مورد درخواست رئیس حزب سوسیال دمکرات است. من فکر میکنم این سنت پسندیده را باید هر نیروی سیاسی بیاموزد و آنرا در دستورکار خویش قرار دهد. هیچ نیرویی عقل کل نیست و دنیای پیچیده ی سیاست و مسائل اجتماعی امروز تخصصی تر از آنچیزی است که ما میپنداریم. به همین دلیل فراخوان برای نظرخواهی از مردم در سطح سیاستهای کلان و مشاوره با متخصصان و صاحبنظران امری پسندیده و نیکو خواهد بود که هر نیروی سیاسی باید تلاش کند آنرا به طور اصولی در دستور کار برنامه های سیاسی خود قرار دهد.
واکنش منتقدان به بیانیه ی تفاهم
حق این بود که امضاکنندگان بیانیه در نقد و بر علیه سند تفاهم نامه ی حزب دموکرات کردستان و سازمان کومله حداقل همانند اعلامیه ی ملی–مذهبی های خارج از کشور، به طرح سئوال هایی می پرداختند و سعی می کردند از طریق طرح سئوال های جدی و از طریق گفتگو وارد بحث و گفتگویی مضمونی با این دو جریان بشوند و فارغ از تمام ابهامات و برداشت هایی که ممکن است این متن به وجود آورده باشد و بدون اینکه خواسته باشند به قضاوت نهایی در مورد آن بپردازند کوشش میکردند که این بحث را در بستر اصلی و تاریخی آن هدایت کنند و به جای ایجاد فضای جار و جنجال، متن این بیانیه را به فرصتی برای بحث و گفتگو و تمرین دموکراسی بین نیروهای سیاسی مختلف تبدیل میکردتد.
واکنش شتابزده و تلاش برای دستیابی به یک ترمینولوژی جدید
ما اطلاع نداریم آیا این تفاهمنامه ی مهم حاصل بحث جدی درون تشکیلاتی در بین اعضاء این سازمانها بوده است یا نه؟
ما هنوز اطلاع نداریم که این سازمان ها بدون نظرخواهی از مردم کردستان آن هم در شرایط "آزاد و دمکراتیک" میخواهند برای این سند حقانیت حقوقی قائل شوند یا نه؟ ما هنوز از اعتبار چنین تفاهم نامه هایی در بین مردم کردستان اطلاع نداریم. ما نمیدانیم که نسل جوان و اکثریت مردم کردستان چه مرد و چه زن در مورد متن این تفاهمنامه یا تفاهمنامه هایی از این قبیل چه نظری دارند. ما باید بتوانیم برای طرح مسائل مهم سیاسی چه مخالف یا موافق آن باشیم به ترمینولوژی های جدید دست یابیم و این امر اتفاق نمیافتد مگر اینکه از به کارگیری ترمینولوژی های گذشته به شدت فاصله بگیریم.
درس آموزی از تاریخ با توجه به حساسیت منطقه و خطر بروز جنگ
آیا میتوان امیدوار بود که مسئله ی ملی-قومی ما در آستانه ی قرن بیست و یکم و با توجه به شرایط جدید تکرار داستان سرخپوستان آمریکا نخواهد شد که هر صحنه تکرار صحنه ی ما قبل خود باشد که ما در نهایت مجبور باشیم در توصیف آنها از نام های جدید استفاده کنیم.
باید در نظر داشته باشیم که جمهوری "مهاباد" به رهبری قاضی محمد در شرایط ویژه ی تاریخی بعد از جنگ جهانی دوم و با حضور نیروهای ارتش سرخ و شکل گیری توازن قوای جدید و با وجود ضعف دولت مرکزی فقط توانست یکسال دوام آورد. تاریخ به ما میآموزد که از به همخوردن توازن قوا باید بتوانیم حداکثر استفاده را در جهت همبستگی ملی هرچه بیشتر و برای به وجود آوردن فضا و شرایط سیاسی پایدار استفاده کنیم. شرایطی که در مجموع باعث شود منافع تمام خلقهای ساکن ایران در آن تضمین شوند.
کسی شک ندارد که اکثریت مردم ایران و اقلیتهای قومی–مذهبی به ویژه مردم کردستان در طول سه دهه حکومت جمهوری اسلامی آزارها و ستم های بی حد و حصر دیده اند.
منطقه آبستن تحولات و حوادث جدیدی است. حکومت اراذل و اوباش جمهوری اسلامی بدون در نظر گرفتن منافع ملی در پی تدارک و تحمیل جنگ دیگری بر مردم ایران هستند. نگرانی و دلهره ی روشنفکران و نیروهای سیاسی جمهوری خواه و دمکرات از بروز جنگ، کاملاً امری بجا و طبیعی و پسندیده است. خلاف آن نمیتوانست متصور باشد.
اما باید کسانی که میخواهند از همین امروز به بهانه ی دفاع از میهن به صف در مقابل مساجد بیایستند و برای رفتن به جبهه های جنگ "حق علیه باطل" ثبت نام کنند، متوجه باشند ارزیابیشان از این شرایط و جنگی که اتفاق افتد دور از واقعیت است. آنها باید در نظر بگیرند که ماهیت و جنس این جنگ با جنگ ایران و عراق کاملاً متفاوت است و اساساً قابل مقایسه نیست. صدام حسین به خاک ایران تجاوز کرد و قصد تصرف بخشی از خاک ایران را داشت. به همین خاطر مردم؛ چه مخالف و چه موافق حکومت با وجود تحریکاتی که خمینی و دار و دسته اش در عراق در رابطه با شیعیان انجام میدادند و باوجود اینکه اشغال سفارت آمریکا بهانه به دست کشورهای غربی به خصوص آمریکا داد که از صدام پشتیبانی کنند؛ جانانه به دفاع از آب و خاکشان برخاستند. اما از چه زمانی مردم صلح دوست ما نشان دادند که خواستار ادامه جنگ نیستند و به قول دست اندرکاران جنگ و در راس آنها رفسنجانی: مردم دیگر تمایلی برای رفتن به جبهه نداشتند و از رفتن به جبهه ها سر باز میزدند؟ اگر حافظه ی تاریخی ما این روزها را فراموش نکرده باشد، این عدم تمایل درست پس از فتح خرمشهر در مردم به وجود آمد ودرست زمانی بود که نیروهای صدام از خاک ایران بیرون رانده شده بودند. در صورتیکه حکومت خمینی خواستار ادامه جنگ بود و قصد داشت با تجاوز به خاک عراق از راه کربلا به قدس برسد. اینجا بود که مردم دیگر تاب و تحمل این بلند پروازی ها را نداشتند و دیگر ادامه ی جنگ مسئله ی آنها نبود و به همین جهت نیز تمایلی به ادامه ی جنگ نشان ندادند. خود این را شاید بتوان یکی از مجموعه دلایلی دانست که خوردن جام زهر را به خمینی تحمیل کرد.
برای اینکه بفهمیم ماهیت و جنس و بافت این جنگ اگر اتفاق بیفتد کاملاً با حمله ی عراق به ایران متفاوت است به هوش زیادی نیاز نیست فقط باید چشمها را شست تا به خوبی دید که مدتهاست که جنگی مجازی و به شکل جنگی در جبهه های مختلف بین ایران و اسرائیل و آمریکا در جریان است. آتش این شرایط جنگی را مدتهاست که جمهوری اسلامی با تهدید اسرائیل به نابودی و محوش از روی نقشه ی جغرافیا و تمایلش برای دستیابی به سلاح اتمی و دخالتش در مسائل منطقه و حمایت از اقدامات تروریستی، روشن کرده است. فکر نمیکنم با هیچ منطقی برای این جنگ مجازی و عملاً جاری که جمهوری اسلامی آنرا آغاز کرده است حتی اگر زمانی به جنگ رودررو و حقیقی هم تبدیل شود بتوان شاخصه های دفاعی مردمی از نوع دفاعی که مردم در جنگ عراق علیه ایران انجام دادند را یافت. نه این فضا و شرایط آن فضا و شرایط است و نه این مردم آن مردم و نه این جنگ آن جنگ. این جنگ، جنگ بین حکومت جمهوری اسلامی و عمله و اکره اش با اسرائیل و آمریکا جنگی کاملاً نظامی خواهد بود. نوع و جنس و ماهیت این جنگ از نوع وجنس و ماهیت دفاع از میهن نیست بلکه در نهایت گوشت دم توپ شدن برای جمهوری ولایی و بلندپروازی های آن است.
این مشخص است که وقتی کشوری با بحران و مشکلات داخلی روبه رو باشد به رفع بحران و مشکلات داخلی اش اولویت میدهد و هرگاه با بحران و مشکلات در روابط خارجی اش روبرو شود و توانسته باشد بر اوضاع داخلی اش مسلط باشد به بحران خارجی اش اهمیت بیشتر میدهد و خود را درگیر آن میکند. خطر همینجاست! که جمهوری اسلامی فکر میکند با سرکوب جنبش سبز، توانسته است بحران داخلی اش را مهار کند و در نتیجه به مسایل خارجی اش که تشدید بحران در منطقه ی خاورمیانه و از جمله سوریه و لبنان و مسائل اتمی و شاخ و شانه کشیدن برای اسرائیل و آمریکا و در حقیقت به جنگ "مجازی اش" با آنها میپردازد. دولت نژادپرست اسرائیل نیز که بعد از بهار عربی هر روز بیشتر خود را در محاصره ی کشورهای عربی میبیند و موقعیت سیاست های سرکوبگرانه ی خود را در قبال فلسطینی ها در خطر میبیند به سیاست "بهترین دفاع حمله است" روی آورده است و چه حکومتی هم بهتر از حکومت ایران که این شرایط را برای دولت اسرائیل آماده ساخته است. سیاست حکومت جمهوری اسلامی در قبال اسرائیل و سیاست دولت اسرائیل در قبال ایران هر دو پشت و روی یک سکه هستند. پس باید تلاش کرد هر دو روی این سکه را دید.
برای جلوگیری از جنگ که خطر آن هر روز بیشتر میشود باید شرایط داخلی را به هر وسیله ی ممکن و به شکل مسالمت آمیز برای جمهوری اسلامی دشوار ساخت. باید با مردم با صراحت برعلیه سیاست های جنگ طلبانه ی جمهوری اسلامی به گفتگو نشست و به افشاگری پرداخت. باید به هر شکل و وسیله ای اعتراض خود را به سیاست های تحریک آمیز ودخالت مداوم در امور کشورهای منطقه اعلام کرد. باید با راه اندازی حرکتهای وسیع و گسترده از طریق ایجاد وبلاگها و صفحه های فیسبوکی و توییتری و... تبلیغات وسیعی را علیه جنگ به راه انداخت و تلاش کرد جنبش ضد جنگ را به جنبش مبارزه علیه جمهوری اسلامی گره زد. باید نوک تیز حمله را به طرف جمهوری اسلامی نشانه گرفت.
فقط با همبستگی ملی و با افشای سیاست های خانمان برانداز جمهوری اسلامی و سازماندهی جنبش قدرتمند اجتماعی علیه آن میتوان از وقوع جنگ تحمیلی جلوگیری کرد.
جمهوری خواهان میتوانند همراه با آزادی خواهان دیگر و نیروهای چپ و دمکرات نیروی محرکه ی اصلی این همبستگی ملی باشند.
۱ – کینان، درک: کردها وکردستان ترجمهی ابراهیم یونسی ص ۵
۲ – کوچرا، کریس: جنبش ملی کردترجمهی ابراهیم یونسی ص ۲۱
|