یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

تمدن شوروی
میز گرد هیئت تحریریه پراودا


• روزنامه ی پروادا به مناسبت بیستمین سالگرد فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در میزگردی با شرکت تعدادی از کمونیست ها و روشنفکران این کشور، به بررسی «تمدن شوروی» پرداخته و این سوال ها را پیش کشیده است که نقش این تمدن چه بود؟ اهمیت امروزین آن چیست؟ آیا تمدن شوروی برای همیشه از بین رفته یا دارای آینده است؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۴ مهر ۱٣۹۱ -  ۲۵ سپتامبر ۲۰۱۲


۲۰ سال از زمان کودتا ضد شوروی و ضدکمونیست که باعث تلاشی اتحاد جماهیر شوروی شد گذشت. در نوامبر سال جاری ما ۹۵ سالگی انقلاب کبیرسوسیالیستی را جشن خواهیم گرفت و در ماه دسامبر ۹۰ سالگی تاسیس اتحاد شوروی را جشن گرفتیم.
در بین این حوادث حقیقتا تاریخی، برهه ای از تاریخ نهفته است که هم برای روسیه و جمهوری هایی که در ترکیب آن قرار داشتند، و هم برای تمام دنیا دارای اهمیتی بسیار بزرگ میباشد. در این دوره در منطقه بزرگی از بالتیک تا اقیانوس آرام و از قطب شمال تا ماورا قفقاز یک نظام – اجتماعی کاملا نوین سوسیالیستی شورایی با یک جامعه نوین مردمی و خلق شوروی وجود داشت، و در این زمان از پی چنین پدیده ای، دولت، جامعه و فرهنگی نوین ، بنام تمدن شوروی پی ریزی شد.
نقش این تمدن چه بود؟ اهمیت امروزین آن چیست؟ آیا تمدن شوروی برای همیشه از بین رفته یا دارای آینده است؟ از جمله مسائلی است که با داوری به نامه های رسیده، که باعث نگرانی همگان نیز شده است، محور میزگرد ما نیز در هیئت تحریریه "پراودا" گشته است.
شرکت کننده گان این میزگرد: دبیر کل حزب کمونیست روسیه گنادی آندره ویچ زوگانوف، رئیس کانون نویسندگان روسیه و نامزد عضویت به کمیته مرکزی حزب کمونیست روسیه بارانووا – گونچینکو، بالاتوف هنرمند مردمی روسیه، یسین نویسنده وفعال امور هنری روسیه، لیونوف پرفسور دانشگاه ادبیات ماکسیم گورکی، بیلوف تاریخ دان عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست روسیه، کاستریکوف تاریخ دان مسئول تبلیغات حزب کمونیست روسیه، ایمیلیانوف و زاماستیانوف تاریخ دان و کوژیمیاکو مفسر سیاسی "پراودا" عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست روسیه که مجری برنامه میباشد حضور دارند.

زمانی که به کشوری نمونه برای بشریت تبدیل شدیم
ویکتور کوژیمیاکو: در سالهای اخیر واژه " تمدن" نه تنها کاربردی گسترده یافته است، بلکه میتوان گفت که مدُ شده است. البته با معانی مختلف. برخی با استدلال به اینکه بالاخره به همت گورباچف و یلتسین روسیه وارد تمدن جهانی گشت. برخی دیگر میگویند وارد تمدن اروپایی شدیم، ایده تمدن روسی نیز دارای طرفداران فراوان است. درمورد تمدن شوروی سخنان زیادی مطرح نیست. و حتی نگرش به آن ، وکلا به دوره شوروی در نقطه مقابل قرار دارد. اگر بگویم که آلکساندر زینویف این برهه را اوج تاریخ روسیه نامید، در مقابل برخی از سالهای زندگی شوروی به عنوان نوعی شکست "چاله های سیاه " از شجره نامه کشورمان در ذهن مردم نفوذ کرده است. اوج تاریخ – و " چاله های سیاه".... فرقی در ارزیابی ها میکند؟ تلاشهای شگرفی توسط حاکمان امروزی در راستای بی اعتبار کردن گذشته شوروی اتخاذ میگردد. سیرگی گئورگویچ کارا – مورزا در کتاب دوجلدی مشهورخود "تمدن شوروی" به درستی نوشت که، نظام جدید در زایشی رنج آور، و سنگین بروز کرد. آری این رنجها ، و این زخمهای هنگام زایش است که به ایدئولوژی حاکمان امروزی تبدیل شده و با سروصدای های هرچه بلندتر مورد استفاده تبلیغاتی ضدشوروی آنها قرار گرفته است. چیزی که به عنوان مثال در فصل جدید در شبکه های تلویزیونی روسیه به نام "روسیه - فرهنگ"؟ از مجموعه برنامه های ضد شوروی ادوارد رازینسکی شروع شده است. بازهم تکرار مکررات ضد شوروی که تا بحال چندین و چندین بار در کانالهای تلویزیونی مختلف به نمایش گذاشته شده است. برنامه ای که نسلهای جوان شوروی را همچون یک تراژدی مستمر به تصویر کشیده و همه آنچه را که مایه خوشحالی و فخر آنان بوده است ربوده است. شما بگوید گنادی آندره ویچ آیا چنین چیزی جایز است وآیا میشود این تجارب مثبت و ارزشمند و آموزنده تمدن شوروی را بدور ریخت؟

گنادی زوگانوف: البته که نه مفید است و نه مجاز! اما حکومت مشغله های دیگری دارد. نمی توان دستاوردهای بزرگ اتحاد شوروی رابه رسمیت شناخت و از خود هم هیچ کامیابی نداشت. تازه بحران هم هنوز در راه است – یعنی باید یک طوری فکر مردم را منحرف کرد. جوانتر ها باید بدانند: ما دوران بزرگ اتحاد شوروی را داشتیم. تمدن بزرگ سوسیالیستی شوروی را داشتیم، ارزشهای منحصر به فردی که باید با دقت تمام مطالعه و در آینده به عالی ترین شکل مورد استفاده قرار گیرد. ما قصد داریم این مورد مهم را که دارای چشم اندازهای استثنایی برای آگاهی اجتماعی است در پلنوم ماه اکتبر کمیته مرکزی حزب که به بررسی مسائل و چالشهای امروزین در راستای بهبود کار ایدئولوژی – تئوری حزب می پردازد مطرح کنیم. ما در هیئت تحریریه مشهورترین روزنامه جهان که چندی پیش ۱۰۰ سالگی خود را جشن گرفت، گرد هم آمده ایم ونباید فراموش کرد که "پراودا" بخش لاینفک تمدن شوروی است. این به روشنی در کتاب "سده پراودا" که به مناسبت صد سالگی منتشر شده است منعکس است. البته بتازگی نسخه کامل الکترونیکی همه شماره های "پراودا" راه اندازی شده است، روزنامه ای که سالیان دراز اصلی ترین روزنامه اتحاد شوروی بود. جهان امروز بطور بنیادی در برابر چشمان ما درحال دگرگونی است. کلیشه های قدیم فرو میریزند، ناتو سیاستی تعرضی اتخاذ میکند، گلوبالیسم به دست آمریکا اراده خود را بر جهانیان تحمیل میکند. در چنین شرایطی جذابیت تمدن سوسیالیستی شوروی بطرز قابل توجهی در حال رشد است. این با بحرانی که جهان را احاطه کرده، چاله ای که دویست کشور در آن فرو افتاده اند، بی ارتباط نیست. راه های خروج از بحران بطور اجتناب ناپذیر توجه ها را به تجارب اتحاد شوروی منتهی میکند. روزی اوباما در برنامه انتخاباتی خود در باره نیاز بزرگ به سوسیالیستی کردن زندگی، و در مورد تقویت نقش دولت و مهار سرمایه مجبور به اقرار شد. اروپای بظاهر مرفه نیز با مسائل شدیدی روبرو شده است. برنامه خروج از بحران در کشورهای آسیایی – چین سوسیالیستی، ویتنام موفقتر از هر دولت کشور دیگر است. البته این در مورد هند و برخی دیگر از کشورهای این منطقه نیز صدق میکند. آنها دارای یک وجه مشترک هستند: اجرای عاقلانه ترین و دقیق ترین مقررات دولتی، مدیریت و برنامه ریزی موثر، اتخاذ برنامه های اجتماعی سیاستهای مالی. اینها همان سیاستها و برنامه هایی هستند که اتحاد شوروی بر آنها بنا گشته بود. من ۱۲ بحران سرمایه داری در ۱۵۰ سال گذشته را مخصوصا تجزیه و تحلیل کردم. میخواهم بگویم که دوتا از آخرین بحرانهای عمومی نظام به دو جنگ جهانی ختم شدند، که نقطه اصلی آنها کشور ما بود. و در واقع کشورما نیز جهان را از بحران خارج کرده، و بشریت را از فاجعه نجات داده است. در مورد نخست منظور انقلاب بزرگ اکتبراست که برنامه درخشان برق رسانی کشورو NEP (سیاست نوین اقصادی) لنین را در پی داشت. که خود به تاسیس حزب طراز نوین که مسلح به تئوری مارکسیزم بود انجامید. تمدن سوسیالیستی شوروی بر اساس میراث فرهنگی جهانی استوار بود، و هر چیز خوب که اندیشه بشری ایجاد کرده است، و قبل از هر چیز اندیشه مارکس درمورد اینکه سرمایه داری محکوم به بحرانهای برهه ای، جنگ، خشونت و استثمار وحشیانه است را جذب کرده بود. بدیل اجتناب ناپذیر سرمایه داری – سوسیالیزم است. درمورد دومین بحران عمومی نظام، نجات جهان با پیروزی بر فاشیسم هیتلری که نقش نهایی در آن از آنِ اتحاد شوروی بود. این پیروزی به همت استالین در طی مدرنیزه کردن کشور، در بخش صنعتی، وانجام انقلاب فرهنگی میسر شد. بعد از این جنگ بزرگ، ما توانستیم نه تنها در زمانی کوتاه همه چیز را احیاء کنیم بلکه، اولین فضا نورد را نیز به فضا بفرستیم. این گواهی، بر بالاترین دستاورد تمدن اتحاد شوروی میباشد، و نیز بهترین بیان در قابلیت و اولویت این تمدن است. جا دارد واقعیت دیگری را یادآور شوم. در نمایشگاه جهانی در بروکسل در سال ۱۹۵٨، غرفه ما بیشترین بازدیدکننده را داشت. این را نیز میتوان نوعی پیروزی تمدن اتحاد شوروی نامید. در این نمایشگاه ماشین "گاز ۲۱" (اولین مدل ولگا) بعنوان بهترین ماشین سواری دنیا و خودروی دروگر ما جایزه طلا گرفتند. مهمتر از همه نمایش اولین مدل ایستگاه برق اتمی، و اولین ماهواره فضایی که تماشاگران با حیرت در اطراف آنها میگشتند. این خلاصه ای از آن چیزهایی است که اتحاد شوروی قابلیت نمایش آنرا داشت. در کل، دلایلی برای افتخار کردن و افزایش دستآوردهای مان داشتیم. و حقیقتا، در زمانی معین موفقیتی در پیشرفت داشتیم. همه آن چیزهایی که دولت میدویدوف – پوتین میدوشند، در آن برهه ایجاد شده است. بدون استثنا. حتی یک شرکت مدرن با تکنولوژی بالا این آقایان تا به امروز نساخته که، بیش از ۷۰ هزار تولیدی را نیز متلاشی کرده اند. بعبارت دیگر، برخی عملکردهای آن زمان قابل انتقاد هستند، ولی نادیده گرفتن دستاوردها نادرست است! و اگر، جمع بندی کنیم: تمدن سوسیالیستی شوروی پیشرفت خلاقانه توده، نبوغ سیاسی لنین، پیروزی انقلاب بزرگ اکتبر، نوسازی استالین و شاهکارهای خلقی کشور ما را متحد کرد. ما در آن زمان پیشگامان، زندگی عادلانه نوینی برای همه زحمتکشان و نمونه ای برای جهانیان شدیم، و بشریت را از جنگ سوم جهانی نجات دادیم. و همین که به ایدآلهای تمدن شوروی – احترام به کار، دوستی ملل، نقش نوع دوستی دولت و غیره خیانت شد، همه چیز به هم ریخت. امروزه ما و حزب کمونیست روسیه خود را پیرو بهترین سنتهای شوروی میدانیم. دوران تازه ای در راه است، زمانی که کره زمین در برابر چشمان ما سرخ و چپ خواهد گشت. در برابر ما پیکاری وسیع در راستای برگشت کشور به راه پیشرفت سوسیالیستی قرار گرفته است. چندی پیش هفت تز، و هفت مساله مبرم حزب کمونیست برای این فصل سیاسی منتشر گردید. پلنوم حزب در مورد بهبودی کار ایدئولوژی و تئوریک که در آن بررسی تمدن شوروی نیز نقش کلیدی خواهد داشت در پیش است. علاوه بر این به نظر من تمدن شوروی یکی از مسائل مهم در سالهای آینده خواهد بود.

احساس انسانها در جهانی که خود ارباب آن بودند.
سرگئی یسین: برای همه ما واضح است که، کاملا در جهان دیگری و مطلقا با روابط دیگری زندگی میکردیم. هم اینک گنادی آندره ویچ حرف جالبی در مورد شکلگیری آن تمدن گفتند. آن تمدن واقعا یک امر نوین در تاریخ بشریت، و همچون یک فرماسیون نوین تاریخی دارای علائم معینی نیز بود. بیایم برخی از آنها را مشخص کنیم. تمدن شوروی در ماهیت خود انسان دوستانه بود. با فرهنگی فوق العاده غنی و منحصر به فرد! من در این باب سخنهای فراوانی برای گفتن دارم، ولی تنها به یک نمونه بسنده میکنم. در زمان حکومت شوروی در زمینه ادبیات و هنر شاهکارهای که مورد تائید جهانیان نیز قرار گرفت خلق شدند. و هم اکنون این شاهکارها کجایند؟ چندی پیش فیلم سرگئی بندرجوک "جنگ و صلح" را تماشا می کردم و متوجه شدم که، این فیلم عین خود حماسه نوشته شده توسط لئو تولستوی است! آیا در کشور ما و حتی در جاهای دیگر در طی بیست سال اخیر هیچ چیز مشابهی ساخته شده است؟ این نیز برای من زمانی که به آن برهه می اندیشم مهم نیست. مهم احساسات درونی انسانها است. از نظر من این بالاترین دستاورد تمدن شوروی بود. انسان بدون واهمه در برابر زندگی بسر می برد، بدون ترس از فردا و حتی در برخی معانی بدون ترس در برابر مرگ میزیست. چرا که او می دانست: دولت در هر حالت حامی اوست. دولت به او آموزش می داد، برای او کار فراهم میکرد، اورا درمان میکرد، اگر لازم می شد مطابق عرف او را بخاک میسپارد. با حس اعتماد به نفس، انسان حقیقتا خود را ارباب جهان حس میکرد، - این دارای بالاترین ارزش بود. زمانی که جوان بودم، تازه کار خبرنگاری را شروع کرده بودم، سوار بر اسب همه داغستان را – از سواحل دریای کاسپین تا کوه های آن را گشتم. حتی آنی فکر نکردم که اتفاقی برایم بیافتد... ما به همه آنچه که داشتیم بها ندادیم و نفهمیدیم که در چه زمانی زندگی میکنیم. همه با هم میگفتیم: "انسان با انسان دوست، رفیق و برادر است!" به عمق و درستی آن در کشور خود پی نبردیم. ما را با شایعاتی در مورد سوءاستفاده های "نخبگان" حزبی شوروی فریب دادند. اینک از خود می پرسم مسئول حزبی ایالت چه چیزی را می توانست بدزدد؟ از اصطلاح "دزدیدن" استفاده میکنم، چراکه در زمان ما این واژه مترادف خرد متداول حکومت ما است که مصطلح شده: حکومت و دزدی – برادران دوقلو هستند. به هر صورت چه چیزی یک مسئول حزبی بلند پایه می توانست بدزدد؟ فرستادن پسرش یا دخترش به یک استراحتگاه، یا کمک برای گرفتن آپارتمان، کمک به خریدن ماشین "ولگا" (با هزینه خودش). همین! او نمی توانست پسر خود را به مدیریت بانک منصوب کند، نمی توانست از او معاون وزیر بسازد، هیچ کاری از کارهایی که امروز روال شده است نمی توانست انجام بدهد.

ویکتور کژیمیاکو: به نظر من سرگئی نیلایویچ در مورد همه آنچه که گفتید دارای رابطه مستقیم با کیفیت عدالت است، که همیشه برای انسان روس بسیار شدید بوده است. من فکر میکنم، تنها با این درک در عدالت طلبی – ماهیت ایده ملی ما، توسط رژیم در این سالهای اخیر بطور مضحک و بی ثمر جستجو میشود. میخواهم به بیلوف که مبتکر بحث امروز ما است با یک سئوال مستقیم رو کنم، فرق تمدن شوروی با همه تمدنهای تاریخ بشری در چیست؟

وجود ریشه های بنیادی
یوری بیلوف: معانی زیادی از تمدنها موجود است. توینبی و دانیلوفسکی و بردیایوف هر کدام معانی مختلفی از تمدن داده اند. البته در این مورد بازهم میشود مثال آورد. برخی فکر میکنند تمدن، همان فرهنگ است، برخی دیگر آنرا شیوه زندگی میدانند. اما من با این نظر موافقم که: تمدن مجموعه ای از ارزشهای مادی و معنوی است. بدین خاطر من بر این باورم که، تمدن شوروی از همه تمدن های گذشته در تاریخ بشریت بدین صورت متمایز میشود که، مجموعه ای از ارزش های مادی و معنوی است، که تحت سلطه مالکیت عمومی ایجاد شده است. با یک تفاوت ریشه ای، چراکه همه تمدن های گذشته و کنونی در غرب تحت سلطه مالکیت خصوصی ایجاد گردیده است. و بدین خاطر تمدن غربی، اگرچه تمدن بزرگی است، اما در حال حاضر راه فنا را در پیش گرفته، چون که انتهای راه مالکیت خصوصی به ناچار تلاشی آن میباشد. تمایز دیگر تمدن شوروی پاسخگویی به ویژگیهای ملی – تاریخی روسیه بود. بیاد میآورم، لنین کنفرانس اپریل ۱۹۱۷ را با این فکرشروع کرد: مارکس و انگلس امکان چشم انداز تحقق انقلاب در کشورهای مختلف را درنظر داشته، تاکید میکردند که این انقلابات میتواند در کشورهای مختلف مطابق با ویژه گیهای ملی –تاریخی رخ دهند. کلاسیکها گمان میکردند، که کارگران فرنسوی آغازگر، و آلمانی ادامه دهنده هستند، ولی تاریخ امکان آغاز را به گردن روسها نهاد. و نه بخاطر اینکه روسیه حلقه ضعیف در زنجیر امپریالیزم بود، بلکه بخاطر اینکه اینجا بیشترین تمرکز تولید و بیشترین استثمار وجود داشت، و بخاطر اینکه طبقه کارگر روس دارای پسکولوژی جامعه - دهقانی و از قدرت همبستگی بالاتری برخوردار بوده است. در ایجاد پایه های معنوی تمدن شوروی نقش عمده را دیگر، ویژه گیهای ملی – تاریخی ما بازی کردند. از آن جمله: اگر روند سیاسی که دولت شوروی در پیش گرفت پاسخگوی مبانی اخلاقی ارتدوکس نمی بود، آنگاه مردم (در آن زمان بیش از ٨۰% دهقانان بودند) این سیاست را نمی پذیرفتند. مردم آنرا پذیرفتند چرا که، روند سیاسی شوروی بر مبانی اخلاقی ارتدوکس استوار بود. این در هیچیک از اسناد گزارشات حزبی نیامده است، اما این هم در عمل و هم در پراکتیک وجود داشت. زمانی که ما در مورد ارتدوکس سخن میگویم، باید توجه شما را به این نکته جلب کنم که، ارتدوکس به قواعدی که در انجیل است معطوف نمیگردد. ارتدوکس ما دارای پیچیدگی بیشتری است. ارتدوکس مردمی، چیزی است که مردم از بت پرستی به دین مسیحیت اضافه کرده اند! رابطه ویژه ای به زمین، چیزی که شما در انجیل نمی یابید وجود دارد، "زمین خدا" یعنی زمین به کسی تعلق ندارد. میبینیم، دهقان روس، هنوز بت پرست است، او قبل از اینکه زمین خشک را بشکافد، از او طلب بخشش میکند. اینجاست که رابطه ویژه به زمین پدیدار میگردد، یعنی، چیزی که زیر پای ایده اخلاقی و عدالت طلبی دهقان روس نهفته است، وعدالت طلبی نیز سنگ بنای جامعه شوروی بود. یا مقوله بهترین جنگ آور. اینهم بت پرستی است. رابطه ویژه به آرتش، آرتش مردمی، شفیع – همه اینها تاثیر مردم بر ارتدوکس است. ویا در رابطه با درخت. در شمایل روسهای قدیم درختان در حال تعظیم به مریم باکره هستند. و از اینجا رابطه روس به جنگل مشخص میگردد. هم اکنون همه چیز به تسلط مالکیت خصوصی در میآید. این جمله شنیدنی ایست "آه این عامل انسانی، چه بی پرواست در جنگل"، جنگل، زمین، آب در تسلط مالکیت خصوصی، چگونه رفتاری با آنها خواهند داشت؟ مالکیت خصوصی فقط بر هوا هنوز مسلط نشده است. اگر بخواهیم در مورد حکومت شوروی سخن بگویم باید گفت، که در واقع این یا آن نرُمهای اخلاقی ارتدوکس پاسخگوی سیاست شوروی بوده اند. اما رهبری کنونی کلیسا، ارتدوکس مردمی را فراموش کرده، او را بیاد نمی آورد. تازه یادآوری از زمین و آرتش باعث مشغله می شود، بدین خاطر آرام و بی سروصدایند. مسلما در سخن گفتن درباب تمدن شوروی، ما نمی توانیم از کنار فرهنگ شوروی بگذریم. او بر پایه فرهنگ بزرگ روس جان گرفت، که پیرو ادبیات روس است. وهر طور که وضعیت ادبیات باشد همانطور نیز وضعیت فرهنگ است. ما نه تنها ادبیات کلاسیک روس را ایجاد کردیم، بلکه ادبیات بزرگ شوروی را ساختیم که ادامه کلاسیک های قبلی بوده است. من ادیب نیستم و ادعایی جهت تجزیه و تحلیل ندارم، با اینحال فکر میکنم که، ویژه گی ادبیات ما گرایشات تیز اجتماعی آن است. در اینجا مشکل "یک انسان کوچک"، و انسانیت، بدون تردید ضدیت در بورژوازی است. این ادبیات در اساس ضد بورژوازی است. و بیهوده نیست که ساعات ادبیات در مدارس کمتر و کمتر میگردد. او ضد بورژوازی است و بدین خاطر خطرناک برای آموزش، و خطرناک برای رژیم فعلی. این ادبیات لبه تیز خود را متوجه پدیده ای که امروز به مصیبت ما تبدیل شده کرده است، علیه قدرت مطلق بوروکراسی. چرا نیکراسوف را در مدارس تدریس نمی کنند؟ اولا "چه کسی در روسیه اززندگی مطلوب برخوردار است"، و چرا به مردم اسطوره زندگی سعادتمند دهقان روس قبل از انقلاب اکتبر را تحمیل میکنند. دوما چه شعرهای خطرناکی نیکراسوف علیه بورکراتها دارد، شگفت آور است. بهتر این است که سولژنیتسین را تدریس کنند تا نیکراسوف را.

یوری ایمیلیانوف: من معتقدم که به موارد زیر بیشتر تاکید گردد. تمدن شوروی نخستین تجسم حقیقی تئوری مارکسیزم – لنینیزم در جهان است. بر خلاف انقلابیون بورژوازی، منجمله آنانی که عضو حزب کمونیست بودند، همانند تروتسکی، که در انقلاب اکتبر تکرار میکانیکی انقلاب بورژوازی فرانسه را دیده و تلاش در توقف ساختمان سوسیالیسم تا پیروزی انقلاب پرولتری در غرب را داشتند، لنین و سپس استالین براین باور بودند که انقلاب سوسیالیستی ادامه آن فرآیندهای اجتماعی است، که در روسیه بروز کرده اند. بدین خاطر کارا مورزا در کتاب خود به درستی خاطر نشان کرده و یوری بیلایف نیز متذکر شدند که، تمدن شوروی تجارب غنی تاریخ روس و خلق روس و دیگر ملل کشور ما را جذب کرده است. با تکیه بر دانش مارکسیسم – لنینیسم در باره قانونمندی گام به گام فرگشت فرآیند تاریخی، دولت شوروی برای نخستین بار در جهان به تدوین برنامه پنج ساله توسعه کشور پرداخت. این برنامه تضمینی شد بر اعتماد مردم شوروی به زندگی آینده خود، که "فردا بهتر از دیروز خواهد شد" همان چیزی که سرگئی یسین گفتند. اعتقاد به حقانیت دانش مارکسیسم – لینینیسم در باره قانونمندی فرگشت تاریخی مطمئین ترین تضمینی است، بر اینکه شکست سوسیالیسم در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و پیروزی بازسازی کاپیتالیسم موقتی بوده، و برگشت به راه توسعه سوسیالیستی و احیاء تمدن شوروی در مرحله نوین آن اجتناب ناپذیر است. دراین مورد به قدر کافی ویکتور تروشکوف در مقالات و کتاب خود نوشته است که من با او بطور کامل موافق هستم.

ویکتور کوژیمیانکو: لازم به تذکر است که، کارا مورزا مینویسد: پروژه شوروی در شکل اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی نشان داد که، زندگی در جامعه بدون تقسیم آن به برگزیدگان و رانده شدگان ممکن است. بشریت در شکل یک خانواده نیز میسر است، بصورت "سمفونی" ملل، ولی نه به شکل آپارتاید جهانی، همچون نسخه ای از نظام برده داری نئوپاگان.

ادامه دارد.
برگردان از زبان روسی: اردشیر قلندری 


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۵)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست