خوزستان در آینه ی تاریخ و آمار
کاظم موافق
•
بررسی گفتمان گروهها و سازمانهای"آزادی بخش" که مدعی دفاع از حقوق "ملت عرب" خوزستانی هستند که آنرا پیشاپیش "عربستان" مینامند، یادآور نظریههای "میشل عفلق" بنیانگذار حزب سوسیالیست بعث عراق و سوریه است که خود ملغمهای از سوسیالیسم و پان عربیسم بود
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
سهشنبه
۹ آبان ۱٣۹۱ -
٣۰ اکتبر ۲۰۱۲
استفاده از واژه "ملت" برای تعریف هویت اقوام مختلف ایرانی اگر "مغلطه" نباشد، "تحریف" و واژگون کردن حقیقت است زیرا ملت تعریف خاص خود را دارد.
مِلَّت را میتوان یک واحد بزرگ انسانی تعریف کرد که طی تکامل تاریخی به وجود آمده و بر شالوده اشتراک سرزمین و اقتصاد و تاریخ و فرهنگ ملی استوار است. عامل پیوند آن فرهنگ و آگاهی مشترک است. از این پیوند است که احساس تعلق به یکدیگر و احساس وحدت میان افراد متعلق با آن واحد پدید میآید و زبان مشترک به تنهایی نمیتواند دلیل بر هویت ملی مشترک و تعریف یک ملت باشد، نمونههای عینی بسیاری نیز وجود دارند که اﺛبات کننده این نظریه است. چه بسیارند مردمی که زبانی مشتُرک دارند ولی خود را از هم جدا و متعلق به هویت و ملیتی متفاوت میداند.
ملل مختلف عرب زبان علیرغم داشتن زبان و مذهب کاملا مشتُرک و علیرغم تلاشهای فراوان سیاستمدارن عرب برای تبلیغ ایدئولوژی پان عربیسم، هنوز هم خود را مللی متفاوت از یکدیگر میدانند و دارای اختلافات فراوان فرهنگی و سیاسی هستند. مثال دیگر مردم کشورهای آلمان و اطریش است و از طرف دیگر چه بسیار ملت هایی که مردم آنها به چندین زبان مختلف صحبت میکنند ولی خود را متعلق به یک ملت میدانند. مهمترین این ملت ها، ملتهای چین، هند و سوئیس هستد .
برای درک "نفرت" متقابل ایرانیان و اعراب که تاکید بر آن برای "فرصت طلبان" از نان شب هم واجب تر است، میباید تحلیلی ملموس ارائه کرد. نفرت ایرانیان از اعراب نتیجه "غرور" جریحه دار شده آنان بر اثر شکستی نظامی است که بیش از ۱۴۰۰ سال پیش اتفاق افتاد و جای زخم آن تا به امروز بر روان آنان باقی مانده و رهایشان نکرده است و هیچگونه ربطی هم به "ما" اعراب ایران ندارد. "جهان عرب" نیز در ادامه این نفرت دو سویه نقش بسیار مهمی ایفا کرده و میکند ،از مصادره مفاخر فرهنگ، علم و ادب ایرانی با اضافه کردن "برچسب اسلامی" بر نام آنها تا تحریف نام تاریخی "خلیج فارس" به دستور و حمایت اربابان بریتانیایی و چشم طمع دوختن به خاک ایران . این نفرت دقیقا از جنس نفرتی است که "نسل شکست خوردهٔ" اعراب از اسرائیل ۶ دهه است در انتقال آن به فرزندان بیگناه خود بیوقفه میکوشند، در حالی که بسیاری از آنها شاید در طول زندگی خود هرگز یک اسرائیلی را به چشم ندیده باشد . از نظر اعراب، یهودیها همه "صهیونیست" هستند و واجب القتل. نمونه دیگر این نفرت "نژادپرستانه" انتقال نفرت کور از "شوشتریها" و "دزفولیها" توسط پدر و مادران نا آگاه "عرب ایرانی " به نسل جوانتر است، که هموطنان خوزستانی به خوبی از آن آگاهند.
خوزستان
خوزستان از نظر منابع طبیعی بدون تردید یکی از ثروتمندترین سرزمینهای جهان است. "استرابون" جغرافی دان قرن اول میلادی خوزستان را از حاصلخیزترین جلگههای جهان میداند و"مقدسی" جغرافی دان قرن دهم میلادی آن را با بهشت مقایسه میکند.
نام "خوزستان" در نوشتههای قرن اول میلادی به چشم میخورد و در قرنهای بعدی در نوشتارهای مورخین به کرات تکرار و در نقشههای آن عصر به همین نام ثبت شده است. )ویکیپدیا، خوزستان(
اولین باری که نام "عربستان" برای نامیدن "خوزستان" استفاده شد پس از قیام "سید محمد مشعشع" با دعوی مهدویت در سال ۸۴۵ هجری بود که با حمله به خوزستان و تصرف حویزه(که به گفته ابن بطوطه ساکنانش پارسی و عجم بودند) بنای امارتی قبیلهای را در آنجا بنیان نهاد. حکومتی که پس از اعلام سرسپردگی نوادگانش به شاه اسماعیل صفوی و قتل آنها به دست وی، همچنان در دست خاندان مشعشع باقی ماند و با خیانت به ولینعمت تاجدار و سازش با "محمود افغان" تداوم یافت و سرانجام در عهد نادرشاه افشار به پایان رسید. (ویکیپدیا، مشعشعیان)
برای درک بهتر قیام مشعشعیان و دلایل موفقیت آن میباید دو عامل مهم دخیل در آن را نام برد:
شرایط نا به سامان کشور در سالهای آخر حکومت "شاهرخ تیموری " و خلأ قدرت پس از مرگ وی و جهل و بیسوادی عمومی در کنار باورهای عمیق مذهبی مردم در آن نواحی که با اندیشه "مهدویت" آشنایی کامل داشتند و سبب گرویدن عده زیادی به "مهدی موعود" و رونق گرفتن کار "سید محمد مشعشع" شد.
دومین و آخرین فصل از این دفتر حکومت ۳۰ ساله " بنی کعب " در خوزستان است که از سال ۱۲۷۳ خورشیدی با امارت "شیخ جابر خان نصرت الملک" شروع و با کشته شدن "شیخ مزعل" جانشین وی به دست دست برادرش "شیخ خزعل" که با پشتیبانی و کمک دولت انگلیس صورت پذیرفت تا سال ۱۳۰۳ شمسی یعنی زمان دستگیری و انتقال"تحت الحفظ" وی به تهران توسط "فضل الله زاهدی ادامه یافت. شیخ خزعل در زمان حکومت خود بر خوزستان از هیچ کوششی برای مال اندوزی و توسعه قدرت خود فروگذاری نکرد و به طور علنی حافظ منافع بریتانیا در جنوب ایران بود. پس از برکناری شیخ خزعل نام استان به نام سابق و اصلی خود یعنی "خوزستان" تغییر یافت. )ویکیپدیا، شیخ خزعل(
از این دو فصل مهم حکومتهای عرب بر خوزستان و فاصله نسبتا طولانی میان این دو دوره هیچ نشان یا اثری که بیان کننده بهبود وضع اعراب خوزستان باشد تاکنون ارائه نشده است.
بافت جمعیتی خوزستان و گویشهای رایج در آن بسیار متنوع و گوناگون است که از آن جمله میتوان از قوام و تیرههای مختلفی مانند اعراب، بختیاری ها، لرها، دزفولی ها، شوشتری ها، بهبهانی ها، قنواتیها و کردونیها به همراه هموطنان مسیحی و کلیمی و زرتشتی اشاره کرد. در کنار این طیف گسترده میتوان به دیگر هموطنانی اشاره کرد که دهه هاست با انگیزههای اقتصادی به آنجا مهاجرت کرده و خود را "خوزستانی" میدانند.
در سالهای پیش از انقلاب خوزستان قلب و پایتخت صنعتی / اقتصادی کشور و قبله جویندگان کار از سراسر کشور بود. نرخ بیکاری در استان منفی بود و خوزستان بازار کاری بین المللی برای پروژههای نفت، گاز، پتروشیمی، فولاد، کشاورزی و صنایع جانبی آن از جمله الکل و کاغذسازی بود.
علیرغم اینکه بیش از یک سوم آبهای جاری کشور در استان خوزستان جاریست که از این نظر خوزستان پر آبترین استان کشور است. از نیمه دهه ۶۰ خورشیدی و با پروژه "طرح توسعه نیشکر و صنایع جانبی" که به عنوان آس اقتصادی هاشمی رفسنجانی میبایست ایران را به یکی از بزرگترین صادرکنندگان شکر و الکل در جهان تبدیل کند، به نابودی کشاورزی استان انجامید. همچنین با صرف دهها میلیارد سرمایه و انحراف مسیر پر آبترین رود خاورمیانه یعنی "کارون" آن را در آستانه نابودی کامل قرار داده اند، در حالی که همه مردم استان با مشکل کمبود و آلودگی آب مواجهند.
تاریخچه "اعراب ایران"
خاستگاه اصلی یا "مسقط الرأس" اعراب ایران که بیش از ۱۶۰ طایفه و عشیره را شامل میشوند، یمن، حجاز و عراق است و هجرت نیاکان ما به ایران در ۴ دوره مختلف تاریخی صورت گرفته است.
بنا به منابع تاریخی موجود اولین هجرت اعراب به ایران را به اوائل حکومت سلسله ساسانیان نسبت میدهند و با توجه به شکسته شدن "سد مارب" در سال ۴۵۲ میلادی در یمن که در آن زمان تحت سلطه ساسانیان بود ، زمینه اولین موج مهاجرت گسترده را فراهم ساخت که میتوان از آن به عنوان سرفصل "سکونت اعراب در ایران" نام برد.
دوّمین و بزرگترین موج هجرت اعراب به ایران در قرن هفتم میلادی و همزمان با حمله اعراب حجاز به ایران آغاز و به مدت ۴ قرن ادامه یافت.
سومین موج در آغاز دهه ۷۰ میلادی و پس از درگیریهای مرزی ایران و عراق و اخراج "ایرانیان" از عراق توسط صدام حسین پدید آمد و آخرین آن نیز در بحبوحه آخرین جنگ ایران و عراق در دهه ۸۰ میلادی بود.
در حال حاضر اعراب بیش از ۳۵% کلّ جمعیت خوزستان را تشکیل میدهند و تراکم جمعیتی آنها از شمال غربی استان در شوش آغاز و در امتداد نوار مرزی ایران و عراق تا آبادن ادامه مییابد.در امتداد آن از شمال اهواز در ملاثانی شروع و با عبور از اهواز تا خلف آباد(رامشیر) و امیدیه ادامه یافته و به بندر ماهشهر ختم میشود. بنابرین حتی اگر کلّ جمعیت شهرهای ماهشهر، آبادان، خرمشهر و امیدیه را نیز ۱۰۰% عرب فرض کنیم، با نگاهی به نقشه استان درمییابیم که بیش از نیمی از مساحت استان را ساکنان بومی "غیر عرب" تشکیل میدهند که تا به امروز (با وجود تنشها و اختلاف نظرها) به طور مسالمت آمیز در کنار یکدیگر زیسته اند.
برای استدلال تاریخی با توجه به اینکه تاریخ مقولهای "یکپارچه" و "متواتر" است، نمیتوان تنها به بخشی از آن که ما را به نتیجه دلخواه میرساند بسنده کرد و از "پیش" و "پس" آن برهه بخصوص چشم پوشید. اینگونه تحلیلها که بر بستر "تحریف" و "آرمانگرایی" استوار است نه تنها کمکی به درمان درد نمیکند، که در درازمدت به ابزاری علیه خود بدل میگردد
سخن آخر
به موازات تنگ تر شدن حلقه تحریمهای فلج کننده علیه جمهوری اسلامی و بن بست مذاکرت هسته ای، نجواهای طرفداران جنگ در هر دو سوی میدان بیش از هر زمان به گوش میرسد. در این میان تریبون داران و نمایندگان "ملتهای تحت ستم غیر فارس" تبلیغات و تحرکات خود را در جهت آنچه خود آنرا فراهم سازی مقدمات "رهایی" این "ملت ها" از "ستم تاریخی" حاکمیت مرکزی مینامند گسترش داده و به صورت سازمان یافته دنبال میکنند. در یک سال گذشته سمینارهای متعددی با شرکت این نمایندگان " مادام العمر" در پشت درهای بسته انجام شده و در آینده نیز انجام خواهد گرفت. با توجه به شناخت متقابلی که اغلب این نمایندگان از همدیگر دارند، بر سر بسیاری از مسائل با هم به توافق رسیده تفاهم نامههایی نیز به امضا رسیده است. به مبارکی و میمنت...
بررسی گفتمان گروهها و سازمانهای"آزادی بخش" که مدعی دفاع از حقوق "ملت عرب" خوزستانی هستند که آنرا پیشاپیش "عربستان" مینامند، یادآور نظریههای "میشل عفلق" بنیانگذار حزب سوسیالیست بعث عراق و سوریه است که خود ملغمهای از سوسیالیسم و پان عربیسم بود. این گفتمان یادآور ادبیات رایج سالهای اول انقلاب است، با این تفاوت که "خلق ها" و "اقوام" تبدیل به "ملت" شده اند.
خارج از ادبیات نفرت آفرین پرچمداران این گفتمان، آرزوی آنها تشکیل استانی خود مختار با حق اولویت شهروندی برای اعراب است که سوالات زیر را در ذهن متبادر میکند:
با توجه به بافت درهم تنیده جمعیتی استان، آیا کلیه شهروندان بومی غیر عرب و دیگر هموطنان شاغل در صنایع استان "شهروندان درجه ۲" خواهند بود؟
در اینصورت تفاوت با حاکمان فعلی کشور که حق شهروندی را تنها حق خود و حامیانشان میدانند و شهروندان را به خودی، ناخودی و بیخودی تقسیم کرده اند چیست؟
بدون شک عزیزانمان در خوزستان علیرغم زیستن بر بستری از ثروت با فقری سیاه دست به گریبانند و از بسیاری حقوق ساده اجتماعی، فرهنگی و سیاسی خود(مانند دیگر هموطنان) محرومند، اما اکثریت قاطع آنها خواهان "دموکراسی" و "حقوق برابر" هستند. حق شهروندی درجه یک و حقوق برابر(که حق همه است).حق آموزش به زبان مادری(عربی ) که حقی طبیعی و مشروع برای همه هموطنانی است که وضعیتی مشابه اعراب دارند. حق سهیم شدن در درآمدهای سرشار کلیه منابع طبیعی و صنعتی استان (و کشور)، و در نهایت حق مشارکت در مدیریت اداره استان بر مبنای استعداد و شایستگی.
تمامی این خواستها در قالب مشارکت سیاسی در یک "حکومت ملی " با "مدیریتی غیر متمرکز" در چهارچوب یک "ایران یکپارچه و غیرقابل تفکیک" فارغ از نوع حکومت ( پادشاهی یا جمهوری) به سادگی قابل دسترسی است و گفتمان نمایندگان "خودخوانده" خلق جلا دهنده خنجر تفرقه است که تیغه آن در دست این گروه ها، نوک آن متوجه مردم تحت ستم و دسته آن در دست حاکمان است که به آرامی مشغول جدا کردن گوشت از پوست و استخوان هستند.
|