مورچه ها (۲)
(ده شعر کوتاه)
یوسف صدیق (گیلراد)
•
می گویم:
مورچه در مشت کودک
مثل قلب من است
در مشت تو.
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۲٨ آبان ۱٣۹۱ -
۱٨ نوامبر ۲۰۱۲
(۱)
می گویم:
مورچه در مشت کودک
مثل قلب من است
در مشت تو.
. . . .
می خندی و
بی تابی ام را جشن می گیری.
(۲)
مورچه ی شاعر
از کاسه ی شقایق
آب می نوشد
و روی کاکل گندم
شعر می نویسد.
(۳)
شبتاب
در شب مورچه ،
بسان قطاری ست
که تو را می آورد
در شب من.
(۴)
باد می وزد.
مورچه از دیوار می افتد.
باد خرده نان را می قاپد.
مورچه باد را انکار می کند.
زندگی
به زمین و زمان چشمک می زند.
مورچه
خرده نانی دیگر بر دوش
از دیوار بالا می رود.
(۵)
تابستان سوت می زند.
مورچه ها
گرد قرصی نان، در جنبش.
تنها یک مورچه
کمی دورتر
حمام آفتاب می گیرد.
(۶)
برگی
بر گرده ی موران.
خانه ، دور و
سفره ی رفاقت نزدیک.
(۷)
مورچه ها نمی گریند.
مورچه ها نمی خندند.
با اینهمه
یکدیگر را از یاد نمی برند.
(۸)
کودک تمنا می کند؛
مورچه نمی شنود.
کودک فرمان می دهد ؛
مورچه نمی ایستد.
کودک تهدید می کند؛
مورچه می گریزد.
(۹)
یک قایق کاغذی.
دو مور مسافر
و کودکی
که پارو می کشد
بر پهنه ی خیال.
(۱۰)
پهلوانی کوچک
در سمت روشن هستی
راه می پیماید.
موری
باری سنگین تراز خود را
بر گرده می کشد.
۱۳۹۱ ..........
|