یادداشت سیاسی سیاسی دیدگاه ادبیات زنان جهان بخش خبر آرشیو  
  اجتماعی اقتصادی مساله ملی یادبود - تاریخ گفتگو کارگری گزارش حقوق بشر ورزش  
   

دو راهی تاریخی چپ ایران در سالهای اولیه انقلاب


حمید شیرازی


• راهی که نیروهای چپ در ان روزگار برگزیدند علیرغم بهای خونین ان، بخشی از مبارزه جوانان پرشوری بود که با تجربه و دانش کم از سیاست های بین المللی، در فکر بوجود اوردن دنیای بهتری بودند که در دوران احساساتی ان روز به مبارزه با یکدیگر تبدیل شد و نباید اجازه داد که اعمال گذشته این گروه و یا ان گروه تا ابد ان را زیر سوال برد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۹ بهمن ۱٣۹۱ -  ۱۷ فوريه ۲۰۱٣


 یکی از سوالاتی که همواره فکر تحلیلگران تحولات سیاسی جوامع کمتر پیشرفته را به خود مشغول داشته این بوده که در تحولات سیاسی این جوامع نقش عامل خارجی و داخلی تا چه حد بوده و کدامیک تعیین کننده تر بوده اند. ایا تحولات داخلی موتور اصلی بوده اند، ایا همواره کشور های خارجی بوسیله عومل داخلی خود نقش اصلی داشته اند ، و یا مجموعه از این دو عامل سبب ساز تحولات بوده اند. کنشگران سیاسی داخل هر کشوری نیز همواره به صورت عملی با این مسئله در گیر بوده اند و برای تعیین استراتژی خود مجبور بوده اند که به نحوی به این مسئله توجه کنند. به عنوان مثال در اعمال تحریم های کنونی برکشور عامل خارجی به صورت کاملا اشکاری نقش دارد وچگونگی برخورد به ان از مباحث اصلی بین نیروهای داخل و خارج رژیم است ولی ایا این مداخله به تنهایی قادر به ایجاد تغییرات هستند؟ شرایط فعلی بارز ترین وجه این مسئله است اما در شرایط عادی تر نظیر قبل از تحریم ها نیز این بحث ها همواره ادامه داشته.
از دید نیروهای چپ با طیف گسترده ای که در ایران قبل از انقلاب داشتند، یکی از بحث های اصلی، نقش امپریالیزم و نحوه برخورد به ان به عنوان یک نیروی خارجی بود. از سالها قبل از انقلاب به زبان ان روزگار امپریالیسم به عنوان تضاد اصلی نقطه مشترک تقریبا تمامی گروه های چپ بود. نحوه نگرش این نیروها به مسئله امپریالیزم از نظر تدوین استراتژی مبارزاتی بسیار متفاوت بود. گروه هایی که عمدتا در محدوده داخل کشور فعالییت میکردند و اشنایی کمتری با سیاست های جهانی داشتند بسیار برامپریالیزم و مبارزه رودرو ومستقل با ان تاکید داشتند که به چپ مستقل معروف شدند. نیروهای چپ دیگر که اشنایی بیشتری با سیاست های جهانی داشتند ضمن تاکید بر مسئله امپزیالیزم راه های مبارزاتی دیگری پیشنهاد میکردند که از مسیر سیاست های کشور های سوسیالیستی دیگر نظیر چین و شوروی میگذشت و به مبارزه حهانی با امپریالیزم در قالبی بزرگتر باور داشتند که دیگران بر ان ها نام چپ وابسته گذاشتند. در هر صورت این مسئله که امپریالیزم تضاد اصلی بود توافقی کلی حاصل بود. با گذشت یک سال از انقلاب با غالب شدن نظرات مذهبی در حاکمیت به خصوص در مورد سیاست های داخلی نظیر حجاب که در تحلیل های گذسته چپ هیچ جای برجسته ای نداشتند به عنوان یک تضاد تاریخی داخلی اهمیتی همسنگ و یا بالاتر از تضادی که سالها مبنای تحلیل گروه های چپ بود پیدا کرد. شوک ناشی از واقعییت های موجود جامعه، چپ ایران را بر سر یک دو راهی تاریخی قرار داد که به هیچ وجه امادگی بر خورد به ان را نداشت. با توجه به این که رژیم از سویی رفتار های ضد امپریالیستی نشان میداد و از دیگر سو به شدت در فکر ایجاد یک نظام توتالیتر مبتنی بر مذهب شیعه بود، سبب شد که انتخاب بین حمایت یا رویارویی با رژیم برای گروه های چپ بسیار سخت گردد. در این مورد گروه های معتدل تر و ملی که مسئله مخالفت باامپریالیسم از دیدگاه ان ها در حد چپ کلیدی نبود، برای خط کشی با رژیم با مشکل نظری کمتری روبرو بودند. در ان هنگام این که چه تضادی را باید تضاد اصلی دانست محور تصمیم گیری گروه های چپ در برخورد به رژیم بود و یا به کلام دیگر در واقع دو راهی تاریخی انان بود.
بخشی از چپ ایران عمیقا بر این باور بود که تضاد اصلی مبارزه با امپریالیسم است و به این خاطر باید راه همزیستی در سایه شمشیر بالا رفته رژیم که هر لحظه امکان فرود امدن داشت را با توجه به جنبه های واقعی و یا غیر واقعی سیاست های ضد امپریالیستی ان دنبال کرد. این بخش خود بدو گروه تقسیم میشدند، بخش اول که در اردوگاه سوسیالیزم قرار داشتند شامل حزب توده و بخشی از سازمان فدائیان بودند و و بخش دوم که مسئله را از دید تز سه جهان نگاه می کردند و شامل حزب رنجبران و گروه های اطراف ان بودند در حد کمتر به این باور معتقد بودند. از دیدگاه نظری اقیانوسی بین این دو دیدگاه فاصله وجود داشت.
بخش دیگری از چپ ایران ضمن فراموش نکردن امپریالیسم به این باور رسیده بود که همزیستی با این رژیم خیانت به خلق است و چندان معتقد نبود که رژیم یک رژیم ضد امپریالیستی راستین است و عملا سیاست های خود را بر مبنای مبارزه با ارتجاع داخلی قرار داد و به همین خاطر از اولین هدف های رژیم برای رفتن به مسلخ بود و بی رحمانه نابود شدند. استدلال رژیم برای توجیه خشونت این بود که در حالی که ما مشغول مبارزه با امپریالیزم هستیم، روردرویی با ما عملا ضربه زدن به مبارزه با امپریالیسم است که این استدلال به مذاق بخش دیگر چپ خوش میامد. بخش دوم نیز بخش اول را به اعمال خلاف اخلاق و جاسوسی وغیره متهم میکرد و هنوز نیز میکند.
از یک دید واقع گرایانه در مورد رفتار سیاسی انسان در فضا های ایدئولوژی زده چنین رفتاری کاملا طبیعی است و در جنبش های دیگر نیز به کرات دیده شده. به عنوان مثال در گیری خونین بین نیروهای چپ مائویست وطرفداران شوروی در انگولا چند سال قبل از انقلاب ایرن از شنیع ترین برخوردهای ثبت شده نیرو های چپ با یکدیگر است که در ایران نیز خود را باز سازی کرد با این تفاوت که در ایران چکاننده ماشه برای نابودی بخش از چپ رژیم بود. در ایران ان زمان جنگ ایده ها حتی در خانواده ها که اعضا ان طرفدار ایدئولوژی های گوناگون بودند نیز دیده میشد لو دادن برادر، خواهر، فرزند، پدر، مادر، و...سکه رایجی بود. فضای ایدئولوژی گریزی که امروز در بین اکثر گروه های سیاسی چپ و حتی بسیاری از دست اندر کاران اولیه رژیم که پایه گذاران سازمان های سرکوب رژیم بودند دیده میشود، بی شک میراث پر ارزشی برای جامعه ایران است که ریشه در اعمال ان روز بسیاری از ما دارد. عمر فعالییت داخل کشور بخش اول چپ که طرفدار همزیستی با رژیم بود طولانی تر از بخش دوم بود تا این که با محاکمه کیانوری وبعد ها با اعدام تعدادی از توده ای ها و اکثریتی ها در اعدام های سال ۶۷ به پایان نسبی رسید.
به این ترتیب چپ ایران در یک مبارزه نفس گیر وخونین با شرایط تاریخی پیچیده ای که با ان روبرو بود باید به طریقی خود را تطبیق میداد و انتخاب هر یک از راه های گفته شده به وجه تفارق اصلی نیروهای چپ تبدیل شد. سوالی اصلی از ان زمان تا کنون این بوده که کدامیک از این جهت گیری ها درست بوده. هر چند جواب این سوال از دیدگاه پویندگان هر یک از این دو راه روشن است ولی از دید یک ذهن پرسشگر چندان روشن نیست. مباحثات گوناگونی که از ان زمان تا کنون بین پویندگان هر یک از این دو راه که هر دو از ابشخور یک نظر به ظاهر واحد یعنی مبارزه با امپریالیسم حرکت میکردند، از داغ ترین بحث های دو دهه گذشته بوده که هرازگاهی به مناسبت های گوناگون مانند سالگرد انقلاب حاد میشود نظیر مباحثات اخیر اقایان نگهدار و فتاپور در دو رسانه "امپریالیستی" - امید است که خواننده به علامت "" توجه داشته باشد -. متاسفانه تا کنون علیرغم مباحثات فراوان و احتجات دو طرف مبنی بر درستی راهشان، جمع کثیری از کنشگران سیاسی و علاقمندان به مسائل سیاسی نتوانسته اند قضاوتی منصفانه در این مورد داشته باشند. دلیل این امر شاید ان باشد که ترجیح بسیاری از کنشگران ان روز در وهله اول این بوده که از منش و رفتار خود دفاع کنند و عنایتی به روشن شدن حقایق و شرایط تاریخی پیچیده ای که علمل اصلی هر یک از این دو گرایش بوده ندارند. این نحوه برخورد هر چند مطلوب جامعه پیشرفته کنونی سیاسی ایران نیست ولی سکه ای است رایج در سیاست. شاید زمان ان رسیده باشد که نظری عمقی تر به مسائل ان زمان اندازیم نه با منظور محکوم کردن این نیرو یا ان نیرو بلکه از منظر راه گشایی برای اینده و قبول این که کسی که دیکته مینویسد امکان دارد که غلط هم بنویسد. متاسفانه کینه های انباشته شده از ان زمان در بین کنشگران دست اندر کار این مسئله را با مشکل روبرو میکند.
از زوایای گوناگون میتوان به کل مسائل ان دوران از جمله مبازره با امپریلیزم نگریست. برای محدود کردن بحث، بررسی دقیقتر مبازه با امپریالیزم به جهت این که نقطه مشترک بسیاری از گروه های چپ، مذهبیون رادیکال، و بسیاری از دست اندر کاران رژیم بود و هنوز نیز بخش عمده ای از گفتمان سیاسی جامعه است نقطه اغاز خوبی میتواند باشد. گروهای بسیاری در قرن بیستم در ایران و سایر نقاط جهان علم مبارزه با امپریالیزم برفراشتند. هر چند که مخالفت با امپریالیزم دیدگاه مشترکی در بین بسیاری از مبارزین ضد امپریالیزم بوده و میباشد ولی این مخالفت با دلایل بسیار گوناگون و در بسیاری موارد کاملا متضاد صورت میگرفته. گفتنی است که صرف مخالفت با هر پدیده سیاسی به تنهایی نمیتواند مبنای ارزش باشد. از اولین اصول یک قضاوت دقیق این است که یک دیدگاه مانند مبارزه با امپریالیزم به همراه دلائل ان دیدگاه مورد ارزیابی قرار گیرد تا بتوان ارزیابی درست تری بدست اورد.   به عنوان مثال هیتلر به مدت پنج سال در سه قاره عالم و پهنه اقیانوس ها با امپریالیست های زمان خود جنگید، بزرگترین صدمات را به ان ها وارد کرد و سرزمین های انان را اشغال کرد کاری که حتی قسم خورده ترین مخالفان امپریالیزم تاکنون نتوانسته اند بکنند. ایا میتوان او را مبارزراستین ضد امپریالیستی دانست؟ مسلما خیر زیرا دلیل او برای این مبارزه خارج کردن امپریالیست ها از صحنه و ایجاد نظمی غیرانسانی تر از نظم امپریالیستی بود. لازم به توصیح است که دلایل ذهنی مبارزه در عمل باعث شکل کیری تاکتیک ها و استراتژی های مبارزاتی گروه های سیاسی میشود. در ایران ان روز در بخش چپ همانطور که امد همسویی و یا ناهمسویی با ج. ا یکی از اصول مهم تدوین سیاست های چپ بود. حال با این توضیح میتوان به دلائل مبارزه ضدامپریالیستی روحانیت و نیرو های چپ در ان روزگار پرداخت که هر دو داعیه مبارزه ضد امپریالیستی داشتند.

دلایل مبارزه با امپریالزم
بخشی از روحانیون که دستی هم در قلم داشتند و دیدگاه ارمانی به اسلام داشتند اسلام را ویا بهتر بگوئیم مذهب شیعه را بهترین جایگزین برای کمونیسم و سرمایه داری و یا امپریالیزم میدانستند. اقای مطهری این دیگاه ارمانی را در جمله ای چنین خلاصه کرد
"کمونیسم و امپریالیزم دو لبه یک قیچی هستند برای بریدن ریسمان توحید". روحانیون دیگر بسته به اگاهی سیاسیشان با ترکیبی از دلایل مختلف نظیر استقلال، قطع وابستگی، بی فرهنگی، ازادی جنسی، شرب خمر، و.. با امپریالیزم و بطور کلی غرب مخالف بودند و خواهان بازگشت به سیستم بسته اجتماعی بودند و نگاهی به گذشته داشتند. وضعییت فعلی کشور حاصل این دیده گاه های غیرمنطقی در مورد مبارزه با امپریالیزم و رویای های دست نیافتنی نظیر تشکیل اتحاد جماهیر اسلامی است.
در بخش چپ همانطور که امد سه نگاه کلی به مبارزه با امپریالیزم وجود داشت، نیروهای چپ جوان متشکل از گروه های گوناگون با عقاید مختلف این مبارزه را درقالب نفی ج. ا میدیدند وبسیار اراده گرایانه و بدون در نظر گرفتن ظرفیت های مبارزاتی خود با ج. ا و امپریالیزم به ان برخورد میکردند. از دیدگاه سه جهانی ها مبارزه با هر دو امپریالیزم چپ و راست در اولویت بود، ان ها مسئله را در حد بزرگتری میدیدند و شعار نه شرقی نه غربی برای ان ها خوش ایند بود و شوروی را بیشتر دشمن میدانستند و معتقد بودند امریکا امپریالیزم در حال زوال است لذا محمل هایی برای همسویی حداقل با بخشی از ج. ا داشتند ودر جریان گروگان گیری سفارت امریکا دائم گوشزد میکردند که خطر شوروی کمتر از امریکا نیست. حزب توده نیز به طور قاطع از دید اردوگاهی به این مسئله مینگریست و ماهانه توطئه هایی از امریکا را در ایران کشف میکرد. به این ترتیب حدت برخورد نیروهای چپ با یکدیگر کمتر از برخورد ج. ا با انها نبود و به شدت در پی یارگیری از سایر نیروهای چپ بودند. بزرگترین ائتلاف در ان دوران بین اکثریت و حزب توده صورت گرفت.از ان جاییکه سیاست های حزب توده و اکثریت در سال های اولیه انقلاب از بحث انگیز ترین موضوعات در دو دهه اخیر بوده لذا برای محدود کردن بیشتر بحث به ان پرداخته خواهد شد. این بدان معنی نیست که بررسی در باره گروه های دیگر باید نادیده گرفته شود و باید در فرصت های دیگر به ان پرداخت. افزون بر ان با فروپاشی شوروری عملا این نظر گاه اردوگاهی در مورد مبارزه با امپریالیزم به طور نسبی از میان رفت، لذا بهتر میتوان ان را مورد ارزیابی قرار داد.
حزب توده با درگیر بودن در سیاست های بین اللملی و قرار داشتن در اردوگاه سوسیالیستی پشتوانه نیم قرن سنت مبارزه اردوگاهی را در ابتدای انقلاب پشت سر داشت و این سنت که به شدت مورد اعتماد بخشی از رهبری این حزب بود مبنای انشعابات در این حزب نیز بود. تئوری راه رشد غیر سرمایه داری که در شرایط واقعی تئوریسین های شوروری سابق به ان رسیده بودند بخشی دیگر از سیاست های این حزب بود. از دید این تئوری ایجاد سوسیالیزم در کشورهای کمتر پیشرفته با مشکلات فراوان اجتماعی روبرو است لذا اگردر این کشور ها رژیم هایی بر سر کار ایند که بتوانند به منافع امپریالیزم ضربه زنند قدمی به جلو خواهد بود و باید ازاین رژیم ها صرف نظر از سیاست های داخلی ان ها حمایت کرد. حمایت شوروی از رژیم هایی مثل عراق، لیبی، و سوریه و.. بر مبنای این سیاست بود. این سیاست باعث شد در زمانی که صدام فوج فوج کمونیستها را در عراق اعدام میکرد، شوروی عکس العمل چندانی نشان ندهد. برای حزب توده مخالفت با امپریالسم از این دیدگاه مطرح بود که این مخالفت تا چه حد میتواند به نفع منافع اردوگاه سوسیالیزم تمام شود و تا چه حد همخوان با سیاست های کلان شوروی است و تمام سیاست خود را بر این مبنا تنظیم میکرد. حمایت و حمله (در مواردی بسیار ناجوانمردانه) و گزینشی این حزب به گروه های سیاسی چپ و غیرچپ در راستای این سیاست اصلی بود. تشکیل ج . ا که مانند هر رژِیم انقلابی تازه تاسیس سرگردانی های فراوانی داشت و خشم مردم ایران از سیاست های استعماری و امپریالیستی در کشور بستر بسیار مناسبی در اختیار این حزب قرار داد، گروگان گیری سفارت امریکا بسیار بیشتر از ان چیزی بود که این حزب انتظار داشت. از دیگر سو امروزه مشخص شده که بحرانی که سبب فروپاشی شوروی شد مدت ها قبل شروع شده بود و یکی از دلایل اصلی ان کمبود ارز خارجی بود، لذا کانالیزه کردن دلارهای نفتی ایران یکی دیگر از دلایلی بود که این حزب مد نظر داشت. در مورد این دلیل دوم تا کنون پژوهش جامعی انجام نشده ولی قرائن بسیاری وجود دارد در کنار عرصه توفانی سیاست در عرصه ارام تر اقتصاد نیز این درگیری در جریان بود. به عنوان مثال صنعت فولاد کشور یکی از این عرصه های درگیری در سال های اولیه انقلاب بود که تاکنون کمتر به ان توجه شده. توضیح ان که اولین صنعت ذوب اهن در ایران بوسیله شوروی در سال ۱٣۴۴ در اصفهان ساخته شد که از حمایت نسبی حزب توده برخوردار بود. بعد از بالا رفتن قیمت نفت و فقر استخراج ذغال سنگ در بسیاری از کشورهای نفت خیز، کشورهای غربی تکنولوژی جدیدی برای تولید فولاد ابداع کردند که در ان به جای ذغال سنگ از گاز طبیعی استفاده میشد و به ذوب اهن گازی معروف شد. این روش تولید فولاد برای کشور های نفت خیز که هم پول داشتند و هم گاز فراوان بسیار جذاب بود و برای کشورهای غربی نیز پرسود. در ایران قبل از انقلاب گروه کارشناسی بزرگی تشکیل شد که بهره گیری از این روش در ایران را مورد بررسی قرار دهد. این گروه این روش را مناسب برای ایران ارزیابی کرد و قرار شد در اهواز، بندرعباس، و بعدا در مبارکه اصفهان سه واحد ذوب اهن گازی ساخته شود. عملیات ساختمانی اولین واحد در اهواز به سرعت شروع شد و در زمان انقلاب حدود هشتاد در صد ان به پایلن رسیده بود. عملیات ساختمانی دومین واحد در بندرعباس چندی قبل از انقلاب شروع شد در زمان انقلاب حدود پانزده درصد پیشرفت داشت و تامین کننده تجهیزات ان ایتالیا بود و تقریبا تمام تجهیزات ان از کشورهای غربی خریداری میشد. بعد از انقلاب با توجه به این که این واحد در ابتدای عملیات ساختمانی ان بود بحث شدیدی در مورد این که این روش تولید فولاد اقتصادی نیست و کل پروژه یک پروزه امپریالیستی بوده در گرفت. ج.ا نیز در ان زمان گوش فراخی برای شنیدن این مسائل داشت. هر چند که بخشی از بحث از نظر فنی درست بود ولی این بحث کاملا انگیزه های سیاسی داشت و هدف بخشی که توده ای ها نیز دران بسیار فعال بودند ملغی کردن قرار داد با ایتالیا و واگذاری ان به شوروی برای یک ذوب اهن ذغال سنگی بود. این بحث در نهایت با انتقال این ذوب اهن از بندرعباس به اصفهان با حمایت روحانیون پرقدرت اصفهان خاتمه یافت که موجب خسارات فراوانی شد و روش گازی مورد تائید قرار گرفت و در ازای ان پروژه سوم فولاد در اصفهان حذف گردید. این یک نمونه از روش سوق دادن پروژه های صنعتی کشور به سوی شوروی بود که درعمل موفق نشد. طنز تاریخ در این است که بعد از فروپاشی شوروی این ارزوی حزب توده به راحتی براورده شد و ارجاع پروژه ها به روسیه در سایه مبارزات ضد امپریالیستی رژیم شروع شد که نیروگاه بوشهر بزرگترین نمونه ان است.
با فروپاشی شوروی سابق عملا روش مبارزه اردوگاهی با امپریالیزم نیز با پایان نسبی خود روبروشد ونیروهای چپ از سیطره یکی از شناخته ترین روش ها که متکی بر تحلیل های قوی اردوگاه بود ازاد شدند و توانستند با گشادگی فکری بیشتر به این مبارزه نگاه کنند. تحولات فکری ناشی از این ازاد اندیشی بعد ها در سمت گیری سیاسی نیروهای چپ اثر فراوانی گذاشت. ولی این سوال باقی است که ایا حزب توده در ان زمان از بحران های داخل اردوگاه اگاه بود و یا نبود و اگر بود روش حزب برای حمایت از سیاست های ج. ا شامل سیاست های داخلی ان روش درستی بود و ایا این سیاست تاثیری در حفظ اردوگاه داشت؟ پذیرفتنی است که اکثریتی های جوان ان دوران چندان از این مسائل اطلاع نداشته باشند و همسویی ان ها با حزب توده بیشتر از منظر مبارزه با امپریالیسم امریکا بود ولی در مورد حزب توده مسئله پذیرفتنی نیست و اگر از دست اندرکاران ان روز کسی در قید حیات است به باور نگارنده باید برای ایندگان این مسئله را جدا از منافع گروهی توضیح دهد. از کارهای قلمی احسان طبری در سال های اخر عمر صرف نظر از این باور که ان اثار بر اثر فشارهای ج.ا نوشته شده میتوان استنباط کرد که حداقل او در مورد اینده اردوگاه خوش بین نبود. در این زمینه او داستان کوتاهی دارد به نام "قورک چال" که اگر خوانندگان بتوانند ان را پیدا کنند و بخوانند بسیار روشن کننده است، او در این داستان تلویحا بهشت سوسیالیستی موعود را به سخره میگیرد یا حد اقل برداشت نگارنده چنین است. تا جایی که نگارنده به خاطر دارد این داستان سال ها قبل از فرو پاشی شوروی نوشته شده.
در هر صورت راهی که نیروهای چپ در ان روزگار برگزیدند علیرغم بهای خونین ان بخشی از مبارزه جوانان پرشوری بود که با تجربه و دانش کم از سیاست های بین المللی در فکر بوجود اوردن دنیای بهتری بودند که در دوران احساساتی ان روز به مبارزه با یکدیگر تبدیل شد و نباید اجازه داد که اعمال گذشته این گروه و یا ان گروه تا ابد ان را زیر سوال برد.
درسی که میتوان از ان دوران پرشور و خونین گرفت این است که سیاست های داخلی و خارجی هر رژیمی از جمله ج. ا جدا از یکدیگر نیستند و فدا کردن یکی در پای دیگری نتایج فاجعه باری خواهد داشت که در ایران شاهد ان بودیم. فدا کردن تمام اصول در پای مبارزه با امپریالیزم و تک بعدی نگریستن امروزه بسیاری از فعالیین چپ ان دوران به روان پرییشی، راست روی، و..کشانده.
در خاتمه برای ان گروهی که هنوز درگیری های ایران با امریکا و غرب را نقطه مثبت ج.ا میدانند باید پرسید نظامی که راست ترین سیاست های اقتصادی را به اجرا گذاشته، طبقاتی ترین جامعه را در طول تاریخ ایران ایجاد کرده، بزرگترین تبعیض ها در مورد شهروندان خود قائل میشود، تولیدات داخلی را نابود کرده، و... اساسا میتواند ضد امپریالیزم و یا سرمایه داری باشد؟


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست