جسارتِ خروج از انزوا
حمید آقایی
•
آن چیزی که بیش از هر چیز کمبود آن احساس می شود، حضور مخالفین نظام در داخل کشور و در متن حوادث آن است. چندین دهه زندگی تبعیدوار در خارج کشور کافی است، شاید "بازگشت دسته جمعی صلح و آزادی" که فعالین شناخته شده حقوق بشری و سیاسی کشورمان باید از پیش قراولان آن باشند روح سرزندگی را به جنبش اعتراضی مردم ایران بازگرداند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۱۴ اسفند ۱٣۹۱ -
۴ مارس ۲۰۱٣
محمد نوری زاد در یادداشت اخیر خود از سکوت و انزوا طلبیِ فعالین سیاسی در ایران شدیدا انتقاد کرده است. وی در وب سیات شخصی خود در یادداشت کوتاهی تحت عنوان "آهای تنهایی، تنهایی، تنهایی" می نویسد: "معترضانِ صاحب نام ما پذیرفته اند که ما از همه سوی در محاصره و بن بست ایم. و در این بن بست و محاصره، کاری نمی شود کرد جز سکوت. و این که اجازه بدهیم گذر زمان خود به واکردنِ گره های ناگشودنی توفیق یابد". وی در ادامه یادداشت اینچنین از غم تنهایی خود سخن می گوید:
"شاید باور نکنید من در این ایام، به سراغ خیلی ها رفتم. خیلی ها. خیلی ها. از روحانی گرفته تا سیاستمدار و نام آشنا و حتی مراجع تقلید. به هرکسی که می شناختم رفتم و رو زدم. با هر سیاستمداری که قابلیت بحث داشت بحث و گفتگو کردم. یا حتی با دوستانی که آسمان کیاستشان – در محدوده ی کلام – تن به عرش می سایید به محاجه پرداختم. اما چه کنم؟ نشد که نشد. آنها بچشم خود می دیدند که من و خانواده ام در این راه تنهاییم اما هرگز برای همراهی با ما پیشقدم نشدند. و این، البته هرگز کدورتی نیست که مرا در راهی که بدان پای نهاده ام سست کند. این نیز بگویم: به تنها دلیلی که از عدم همراهی شان دست یافتم، ترس بود. و البته ترس نیز هست. حاکمیت، صمیمانه می گویم: در ترساندن مردم و صاحب نامانِ ما به توفیقی بزرگ دست یافته است. بله، آنها موفق شده اند مردم را و بویژه سیاستمدارانِ معترض و منتقد این سالهایِ ما را بترسانند. ترس، تنها دلیل سکوت اینان است."
در هنگام خواندن این نوشته به ناگاه مقاله ای در مورد ژان پل سارتر تحت عنوان "جای هیچ بهانه ای نیست" بخاطر آوردم و آنرا پس از جستجوهای بسیاریافتم. اگرچه این دو مقاله به مناسبتها و انگیزه های متفاوتی نوشته شده اند اما هردوبه موضوعات مشترکی مانند ترس، شجاعت و احساس مسئولیت پرداخته اند.
ژان پل سارتر که برخی او را یک فیلسوف می دانند بیشتر یک متفکر، نویسنده و روشنفکر متعهدی بود که متاثر از فلسفه اصالتِ وجود کیِرکگارد و افکارو اندیشه های فردریش نیچه، به موضوع "اصالت وجود" و "امانیسم" بُعدی سیاسی و اجتماعی داد. انسانی که او تعریف می کند نه یک فرد و یا شهروند معمولی بلکه انسانی است شجاع، جسور و برخوردار از روحیه جستجو گری. در دیدگاه او احساسِ مسئولیتِ انسان در درجه اول از امکانات و استعدادهای بالقوهی درونی اش برمی خیزد. در نزد او احساس مسئولیتی که متاثر از ضرورت ها، اجبارات و محدودیت های بیرونی و یا ترس های انسان باشد، یک احساس مسئولیتِ پیشبرنده نیست، بلکه بازدارنده و توجیه گر سکوت و بی عملی انسان می باشد.
به اعتقاد سارتر وجود انسان، وجودی ایستا واز قبل تعیین شده نیست، بلکه وجودی است دینامیک که انسان خود را در پروسه زندگی اش، با انتخابها و عملِ به آنها، تعریف و خلق می کند. او در حقیقیت شخصیت خود را در پروسه حیاتِ پس از تولد و با گزینشهایی که در طول حیاتش می کند شکل می بخشد و خود را از دیگران تفکیک می کند.
وی در نوشته ها و مقالات خود نشان می دهد که انسانهای ترسو کاملا در اشتباه هستند اگر تصور کنند که مخفی شدن در پناهگاه جان و انسانیت آنها را حفظ خواهد کرد. برای بدست آوردن آزادی نمی توان در پناهگاه خود مخفی ماند و به انتظار آزادی نشست. البته وی با تاکید بر این واقعیت که انسان ذاتا آزاد آفریده شده و در واقع محکوم به آزادی است، می نویسد که ترس وسکوت نیز در نهایت یک انتخاب است که برخی به آن تن می دهند.
در فلسفه اصالتِ وجود، انسان ساخته انتخابهای خویش است؛ هیچکس ترسو و یا شجاع بدنیا نمی آید و سرنوشتی از قبل برای آدمیان تعیین و مکتوب نگردیده است. انسان با انتخابهای خود و با استفاده از امکانات بالقوه ای که دارد از خود یک انسانِ با ویژگیهای متفاوت با دیگران می سازد. البته در این راه، انسان می تواند امکانات و استعدادهای جدیدی کشف کند و از خود انسان دیگری بسازد؛ که دیگر ترسو و بزدل نباشد و یا آماده باشد که خطر پیشه کند. همه اینها به اختیار خود انسان هستند و بنابراین برای عدم موفقیت و یا انتخابهایِ غلط جای هیچ بهانه ای نیست. زیرا که به انسان در حقیقت چیزی داده نشده است که بر مبنای آن اعمال و انتخابهای خود را بتواند توجیه کند و یا بهانه تراشی نماید.
فلسفه اصالت وجود و اندیشه های ژان پل سارتر در نقطه مقابل ایده ها و اندیشه هایی که به منطق گرایی و ضرورت اندیشی معروفند و انتخابهای انسان را بر این مبنا توجیه و تفسیر می کنند قرار می گیرد. در فلسفه اصالتِ وجود مهم این است که انسان با انتخابهایش از خود چه شخصیتی می سازد تا اینکه چه ضرورتهایی پیش زمینه این انتخابها بوده اند، آنگونه که اکثر مصلحت اندیشان و منطقیون آنرا پیشنهاد می کنند و به آن نیزعمل می نمایند.
بعبارت دیگر، در فلسفه اصالت وجود، در بالای سرِ انسان ، به عنوان یک وجودِ نامتعین، همواره یک علامت سوال بزرگ قرار دارد، که آیا این انسان از خود چه موجودی خواهد ساخت؟ زبون و محافظه کار و یا شجاع و چالش گر؟ ادیان و مذاهب اما، به این دلیل که همواره از دریچه ای از قبل تعیین شده به جهان نگاه می کنند، چنین علامت سوال بزرگی را در برابر انسان قرار نمی دهند. ادیان و بطور کلی فلسفه هایی که برای این جهان یک غایت و هدف قائل هستند، بجای علامت سوال بزرگ، راه زندگی و پاسخ بزرگ را در برابر انسان قرار می دهند. پاسخ بزرگی که بقول نیچه دروغ بزرگی بیش نبوده است.
احساس مسئولیت در میان ادیان و فلسفه های غایت گرا بُعدی کاملا متفاوت با احساس مسئولیت، آنگونه که فلسفه اصالتِ وجود به آن می پردازد، پیدا می کند. درادیان و فلسفه های غایت اندیش و آخرت گرا، در نهایت تقصیر شکستها و بدبختیها تماما به گردن تقدیر و سرنوشت انداخته می شود و بدین بهانه، مسئولیتِ گزینشها و اعمال انسان از گردن او بر داشته می گردد؛ و یا نتخابهای انسان با استفاده از منطقِ مبتنی بر مصلحت اندیشی، تقیه، ضرورت ها و مصالح والاتر (و برتر از مصالح شهروندان) توجیه می گردند.
در فلسفه اصالت وجود، به این دلیل که انسان ساخته انتخابهای خویش است، احساس مسئولیت، ریشه ای کاملا درونی و انسانی می یابد و پیش از هر چیز این پرسش را در برابر انسان قرار می دهد که از خود چه موجودی ساخته ای، یک آدم معمولی و دنباله رو، ترسو و پناهگاه نشین، و یا جسور و جستجو گر و آماده برای پذیرش مسئولیت همه انتخابها و اعمال گذشته و آینده خویش؟
آقای نوری زاد در ادامه یادداشت خود می نویسد: "بله، آنها موفق شده اند مردم را و بویژه سیاستمدارانِ معترض و منتقد این سالهایِ ما را بترسانند. ترس، تنها دلیل سکوت اینان است. ترس از چه؟ می گویم:
"ترس از بی آبرویی. چرا که در این سالها، سیاسیون ما از طعم و چگونگیِ رفتار “برادران” در داخل زندانها خبردار شده اند. این که برادران در پستوهای خود با چه شیوه هایی از فرد متهم حرف و اعتراف و اقرار می گیرند. دیگر چه؟ ترس از ایجاد آشوب در خانواده. این که “برادرانِ” امام زمانیِ ما، متبحر به آداب آشوب اندازی در کانون خانواده اند. و نیک بلدند که دختر یک معترض را و پسر او را و همسر او را چگونه در تنگنای عاطفی و هول و هراس قرار بدهند تا به مراد خود برسند. دیگر؟ و ترس از ایجاد وقفه در مسیرِ معیشتِ یک معترض. این که نکند کارگاهی یا کارخانه ای یا شرکتی یا دفتری یا حقوق ماهیانه ای به اشاره ی مختصرِ “برادران” مهر و موم و قطع شود. و اینها ترسِ کمی نیست. آنهم در این اوضاع و احوال ناپایدار"
آقای نوری زاد ضمن اشاره آشکارا به وجود ترس در میان بسیاری از "سیاستمداران معترض"، بطور تلویحی صف خود را از ترسو ها و کنج عزلت نشین ها جدا می سازد و بر ادامه مبارزه و پایداری و پاسخ به مسئولیت ها تاکید می ورزد. منطق او بسیار ساده و اصالتِ وجودی است. او معتقد است: "ما را چاره ای جز اعتراض مدنی نیست. هرچند زندانها از ما پرشوند! اتفاقا پرشدن زندانها از ما، که نه پولی بالا کشیده ایم و نه دست به جیب مردم برده ایم و نه امضایمان پای قراردادهای ننگینِ ترکمان چایی نشسته، لکه ی ننگی خواهد بود بر پیشانی آنانی که خود را اهل بصیرت می دانند و ما را فتنه گر. و حتماً نیز به زندان رفتن ما تأثیرات شگرفی در گشودن این بن بست نفرت انگیز بجای خواهد نهاد."
وی بجای بالا و پایین کردنهای معمولِ مصلحت اندیشان و منطقیون و برخلاف اهل تقیه و پرهیزکاری، به نتیجه عمل خود می اندیشد و از اینکه خود را در میانه میدانِ سیاست تنها بیابد باکی ندارد و حاضر به پذیرش مسئولیت خطاهای گذشته خود نیز می باشد. وی معتقد است که در این میان لکه ننگ تنها بر پیشانی ستمگرانِ ولایت فقیه و آنانی که با سکوت و تقیه خود این مال مردم خورها را همراه بوده اند باقی می ماند.
امثال محمد نوری زاد که سکوت و تقیه در برابر ولایت فقیه جمهوری اسلامی را جایز ندانستند، سمبل انسانهایی هستند که مسئولیت خطاهای گذشته خود را بر گردن شرایط و دیگران و یا سرنوشت و تقدیر نمی اندازند و به همین علت چیزی را ندارند که از دست بدهند، بلکه با پذیرش مسئولیت، انسانیت خود را می سازند، به آن اصالت می بخشند و به سرمایه های شخصی خود به عنوان یک انسان جسور و چالشگر می افزایند.
هشدار و پیام نوری زاد اما صرفا متوجه معترضین داخل کشور نیست، هشدار او دامن فعالین سیاسی خارج کشور را نیز دربر می گیرد، بویژه فعالین سیاسی و اصلاح طلبان معترضی که پس از کودتای انتخاباتی سال ٨٨ از کشور خارج شده اند و یا بطور کلی نیروهای اپوزیسیون جمهوری اسلامی که جنبش های مردمی سالهای اخیر را محور تحولات آینده ایران می شمارند و استراتژی براندازی از طریق نیروهای مسلح خود و یا حمایت های خارجی را دنبال نمی کنند.
پیام نوری زاد، قدیانی و تاجزاده، و بسیار معدودی از نسلهای پیشین زندانیان سیاسی در ایران مانند آقای امیرانتظام بسیار روشن است، انتخاب بین رفتن به زندان و یا گرفتن پاسپورت برای خروج از کشور، آنطور که رژیم جمهوری اسلامی آنرا در برابر همه مخالفین خود قرار می دهد. انتخاب بین ایندو راه، انتخاب بر مبنای مصلحت و تقیه نیست، بلکه انتخاب بین چگونه انسان شدن است. بر ترس غلبه کردن و به جان خریدن تهمت ها و حتی افشا گری ها و یا کوتاه آمدن ها و به امید اینکه از طریق خارج کشور، و با نجات جان خود بهتر بتوان علیه جمهوری اسلامی مبارزه کرد.
گردهمایی پاریس که توسط شورای هماهنگی سبز امید و به مناسبت دومین سالگرد حصر موسوی، رهنورد و کروبی برگزار شد، کنتراست بسیار جالبی را به نمایش می گذاشت. کنتراست بین اپوزیسیون جدید و قدیم جمهوری اسلامی. کنتراست بین دو نسل معترضی که اکنون در خارج کشور سکنا گزیده اند، نسل اول اپوزیسیون که پس از سرکوبهای سالهای ۱٣۶۰ از کشور خارج شد و نسل دوم که پس از کودتای انتخاباتی سال ۱٣٨٨ و سرکوبهای بعد از آن ترک وطن کرد. ضمن احترام بسیار به مبارزات و تلاشهای نسل اول اپوزیسیون که برخی از آنها در این گردهمایی شرکت کرده بودند امیدوارم که نسل دوم اپوزیسیون جمهوری اسلامی به سرنوشت قدیمی ها دچار نشود و دهه هایی دیگر همچنان در خارج کشور چنین گردهمایی را برگزار نکند.
این گرد همایی، ضمن اهمیت و ارزش آن، اما در قاموس راهی که آقای نوری زاد پیشنهاد می کند نمی تواند بگنجد، بلکه بیشتر در ردیف تمامی گردهمایی که در سالهای گذشته برگزار شده است قرار می گیرد، با اثرات کم بین المللی و اثرات داخلی بسیار ناچیز و شاید تنها برای آرامش وجدان برگزار کنندگان آن.
راهِ نوری زاد، رفتن به میانه میدان و باقی ماندن در آن است؛ و همانطور که همه می دانند این میانهی میدان همانا اعتراضات مدنی داخل کشور است، که اکنون بسیار تنها و بدون پیشرو می باشد. مبارزه علیه رژیم های ستمگر و ضد مردمی پیشتازان خود را می طلبد و نمی توان از مردم عادی انتظار داشت که بطور مستمر در خیابانها باقی بمانند و همواره کشته دهند.
متاسفانه بدلیل غلبه افکار و اندیشه های محافظه کار که در لباس مدِ روزِ اصلاح طلبی و روش های مسالمت آمیز ظاهر می شود، حتی این تئوری نیز که هر مبارزه ای پیشتازان خود را می طلبد و جنبشهای گسترده مردمی تنها به شرط حضور دائمی این پیشتازان می توانند تحقق پیدا کنند و دوام داشته باشند، بر عکس شده است. به این معنی که این مردم هستند که باید خون بدهند و زیر بار سنگین حاکمیت جهل و فساد له شوند تا زمینه برای بازگشت پیشتازان به میانه میدان فراهم گردد.
با الهام از یادداشت و هشدار آقای نوری زاد پیشنهاد می کنم که بجای برگزاری این گردهمایی ها، جنبش "بازگشت دسته جمعی صلح و آزادی" به ایران سازماندهی شود. اگر شخصیتهای سیاسی، حقوق بشری واز لحاظ بین المللی شناخته شده کشورمان، که اکنون در خارج کشور بسر می برند، بتوانند با حمایت های بین المللی زمینه ها و پشتیبانی های جهانیِ این مهاجرت بزرگ به ایران را فراهم کنند رژیم ایران قادر به مقابله با آن نخواهد بود و یا حداکثر بقول آقای نوری زاد همه را روانه زندان خواهد کرد . تجربه نشان داده است که جلاد آنگاه دست از خونریزی بر خواهد داشت که تیغش کند گردد و دیگر کارایی نداشته باشد و یا زندانهایش مملو از آزادی خواهان شوند.
همچنین تجربه نشان داده است که فشارهای بین المللی، سیاسی و تحریم های اقتصادی بیشتر به دوام امثال حکومتهایی مانند جمهوری اسلامی کمک خواهند کرد تا سرنگونی و تضعیف آنها، و در این میان، بیش از هرکسی مردم این کشورها را به خاک سیاه و بدبختی خواهند نشاند. چندین دهه از محاصره و تحریم کوبا و یا کره شمالی می گذرد، آیا در سیستم سیاسی این کشورها تزلزل ایجاد شده است؟
مردم کشور ما اما با اعتراضات مدنی و اعتصابات خود حضور خود را در میانه میدان مبارزه با جمهوری اسلامی حفظ کرده اند، آنکه جایش خالی است فعالین سیاسی، حقوق بشری و معترضین داخل این نظام هستند که یا به هر دلیلی سکوت کرده اند و یا در زندانهای این رژیم در حبس می باشند و یا مجبور به ترک وطن شده اند، آن چیزی که بیش از هر چیز کمبود آن احساس می شود، حضور این عناصر در داخل کشور و در متن حوادث آن است. چندین دهه زندگی تبعیدوار در خارج کشور کافی است، شاید "بازگشت دسته جمعی صلح و آزادی" که فعالین شناخته شده حقوق بشری و سیاسی کشورمان باید از پیش قراولان آن باشند روح سرزندگی و شادابی را به جنبش اعتراضی مردم ایران بازگرداند.
http://haghaei.blogspot.com
|