خداحافظی با چپ، سلام بر چپ!
نکاتی در مورد موضع بخشی از چپ در قبال انتخابات ۹۲
فواد شمس
•
تا چندماه پیش فقط دعا میکردیم که جنگ نشود و تحریمها کمر جامعه را خم نکند. اما الان به لطف «مردم» و حضور میلیونیشان در پای صندوق و البته در خیابانها، فضا به سمتی رفته که میتوان امید تازه کرد. چه رای داده باشیم چه رای نداده باشیم، باید از این فرصت برای متشکل کردن چپ استفاده کنیم
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲۱ تير ۱٣۹۲ -
۱۲ ژوئيه ۲۰۱٣
از همین ابتدای متن بدون هیچ تعارفی باید گفت که بخش عمده ای از اپوزیسیون در انتخابات اخیر از «مردم» عقب ماندند. در این میان بخش بزرگی از نیروهایی که خود را «چپ» میدانند نیز نهتنها از مردم عقب ماندند که بعد از انتخابات نیز چند روزی در شوک بودند و بعد از خارج شدن از شوک، از پس توجیه این عقبافتادگی برنیامدند که هیچ، وضع را بدتر هم کردند.
بخشی از چپ که مصادیقش کم نبودند، هنوز به سوال «چه شد؟» در ذهنشان پاسخ نداده، گیج و منگ است از اتفاقی که در خرداد ۹۲ افتاد، اما اصرار دارد که «چه باید کرد»ها را خطاب به مردم، و طبقه کارگر البته، بنویسد.
بگذارید همین ابتدا تکلیف دیگری را نیز مشخص کنم. در این نوشته روی سخنم با آن چپی نیست که «رای دهندگان» را خائن به انقلاب میداند. آن چپی که در خیالات خود در پشت فیسبوک سیگاری دود میکند و خویشتن را در کوههای سربهفلککشیده تفنگبهدوش میبیند، یا هنوز در گوگلمپ دنبال روستاهای استراتژیکی است که از آن شهر را محاصره کند. قماشی متفاوتتر از چپ هم هستند که آنها هم «رای دهندگان» را چون جبهه انقلاب را ترک کردند، خائن میپندارند؛ انگار که در خیابانهای تهران دو گزینه وجود داشت یک طرف «باریکاد»ها برپا بوده است و کمون نازیآباد و جوادی، کمون میدان منیریه و خیابان ولیعصر، کمون امیرآباد و یوسفآباد را مردم برپا کرده بودند و از میدان انقلاب تا آزادی را سنگر بسته بودند و جانانه مبارزه می کردند و رایدهندگان ناگهان خائنانه پشت مردم را خالی کردند! نه روی سخن با این عزیزان هم نیست. حتی با آن نوباوگانی هم که خیال میکنند در تهران می ۶٨ پاریس جریان داشت و رایدهندگان حکایت خیانت حزب کمونیست فرانسه را بازآفرینی کردند هم سخنی ندارم. برای ایندست از عزیزان صرفا ساعات خوشی باید آرزو کرد هرچند وقت یه بار هم در حد یک کامنت فیسبوکی باهاشان باید شوخی کرد. با این دوستان سخن جدی نمیتوان گفت.
اما روی سخن اینجا با آن بخش از نیروهای چپ است که حال با هر تاخیری خود را جزئی از «جنبش سبز» و جنبش مردم ایران میدانند. آنانی که بالاخره با هر تاخیری و هر اشتباه تاکتیکی بعد از ۲۵ خرداد ٨٨ با مردم همراه بودند. آنانی که هرچند دیر اما بالاخره میرحسین موسوی و کروبی را «همراهان جنبش» دانستند. این بخش از نیروهای چپ هرچند بهصورت زیگزاگی اما با کارنامهای قابل قبول تا همین اواخر با جنبش مردم پیش آمد.. اما ناگهان در انتخابات ۹۲ در بزنگاه تاریخی که باید درست رفتار میکردند باز هم گرفتار تاخیر شدند همانگونه که پیام دو خرداد ۷۶ را دیر دریافتند و در خداد ٨٨ نیز اندکی دیر با جنبش همراه شدند، در خرداد ۹۲ باز هم مهرشان همان و نشانشان همان. این بار اما این اشتباه می تواند به قیمت حذفشدن از جنبش مردم ایران و حاشیهای شدن در این متن بیانجامد. این جا لازم است چند نکته را در مورد مواضع قبل و بعد از انتخابات بیان کنیم و در آخر ضمن پاسخ به سوال «چه شد؟» تلاش کنیم به وسع خویش، به مساله «چه باید کرد» وضح بخشیم.
۱- قطعا چند ماه قبل از انتخباات ۹۲ اکثریت فعالان عرصه سیاست در ایران پیش بینی نمی کردند انتخابات ۹۲ به این شکل رقم بخورد. اما بعد از حضور هاشمی رفسنجانی در انتخابات موجی از امید برای تغییر شکل گرفت تا این جای کار نیروهای چپی که خودشان را جزئی از جنبش مردم ایران فرض میکردند با این موج همراه بودند
۲- بعد از رد صلاحیت هاشمی معادلات چنان به هم خورد که تا چند روز همگان در شوک بودند. با آغاز مبارزات انتخاباتی، ولی «مردم» خصوصا جوانان و علیالخصوص شهرستانیها و از همه مهمتر طبقات فرودست راه را نشان دادند و باز کردند. آنان، برخلاف بخشی از جریان روشنفکری و اپوزیسیون، این نکته را دریافته بودند که مهم «رای به امید» و «رای به تغییر» است نه «رای به هاشمی رفسنجانی» یا «رای به حسن روحانی». حالی که در مواضعی تعجببرانگیز بخشی از اپوزیسیون، که متاسفانه چپها هم با آن همراه بودند، رای به هاشمی را رای به دموکراسیخواهی تعبیر میکردند ولی رای به حسن روحانی را خیانت به جنبش سبز! این موضع خیلی عجیب بود. حتی «بهزاد کریمی» از سازمان اکثریت برای خاتمی و هاشمی نامه هم مینویسد که از روحانی دفاع نکنید! واقعا جای سوال دارد که این دوستان چه فرقی بین هاشمی و خاتمی از یک طرف و روحانی از طرف دیگر میبینند؟ اگر یک جوان عضو جبهه مشارکت ایران اسلامی این موضع را میگرفت من درکاش میکردم اما یک پیرمرد کارکشته سیاست آن هم از مرکزیت سازمان فداییان خلق – اکثریت این موضع را میگیرد؛ واقعا درک نمیکنم چنین چهرهای چه توهمی به خاتمی و هاشمی دارد و آنان را چقدر مترقیتر از روحانی تصور کرده است؟ ما با همان استدلالی که حتی به میرحسین موسوی رای دادهایم میتوانستیم، و توانستیم البته، به حسن روحانی هم رای بدهیم.
٣- نیروهای چپ خصوصا احزاب و سازمانهای باسابقه، مشخصا «حزب توده ایران» و «سازمان فداییان خلق- اکثریت» و «سازمان راه کارگر» انگار برای تحریم انتخابات با سلطنتطلبها و «مجاهدین خلق» مسابقه گذاشته بودند. هر کسی زودتر بیانیه تحریم بدهد برنده است؟ این چه تجربه و سابقهای است که نمیفهمد تحولات شاید ساعت به ساعت تغییر کند؛ چرا باید دو هفته قبل ازانتخابات بیانیه بدهد و تمام راهها را بر خود ببندد و بعد هم بر اشتباه اصرار ورزد؟ نکته اینکه در مسابقه تندرفتن به سمت حاشیهایشدن، قطعا جریانات هپروتی چپ از این سازمانهای استخوانخردکرده کلی پیشترند. سالهای سال طول میکشد شما به گرد پای آنها برسید. پس لااقل اندکی در همین جایی که هستید توقف کنید و دور و اطرافتان را برانداز کنید!
۴- بعد از انتخاب حسن روحانی ناگهان همانهایی که از تحریم سخن میگفتند این پیروزی را به مردم تبریک گفتند. واقعا اگر شما الان به این نتیجه رسیدهاید که پیروزی روحانی، پیروزی مردم بود، شجاعت بیان اشتباهتان در تحریم را باید بپذیرید. اما چند روز که گذشت سردبیر «اخبار روز»، بهعنوان تاثیرگذارترین رسانه این طیف، ناگهان تکلیف سردرگمی خود و طیف و سازمان مطبوعاش را روشن کرد. او گفت مردم «خیال میکنند پیروز شدهاند»؛ یعنی آنان «احساس پیروزی» دارند؛ این خود پیروزی نیست. ف.تابان، مردم را کودکانی تصور میکند که با یک آبنباتچوبی گول خوردهاند. حتما، آقای تابان هم همراه با رضا پهلوی، مسعود رجوی و بازماندگان مرحوم منصور حکمت گول بازی رژیم را نخوردهاند. باید جایگاه جدید آقای تابان و سازمانشان را در میان نیروهای اصیل مبارزی که نام برده شد، تبریک بگوییم؛ چندانکه این روزها «اخبار روز» و «نشریه کار»، رقابت جدیای دارد با رسانههایی همچون «خودنویس» و «تلویزیون مجاهدین خلق»(سیمای آزادی) در افشاگری عوامل "رژیم» خصوصا «آخوند روحانی». شاید سازمان فداییان خلق-اکثریت، از تمامی تاریخچهاش بدون اعلام رسمی اظهار ندامت کرده است. و دیگر نمیخواهد پیام دو خرداد ۷۶ و همراهی در جنبش ٨٨ را یدک بکشد؛ تو گویی میخواهد جریانی حاشیهای باشد در حاشیه حاشیهایترین نیرو های اپوزیسیون.
۵- با این اوصاف، حالا، چه اتفاقی افتاده است؟ به نظر میرسد به تحلیل مفصلی احتیاج نیست. بلکه، به صورت خلاصه: مردم پیروز شدند؛ اپوزیسیون شکست سختی خورد و در این میان بخشی از چپ هم به حاشیه رانده شد. این چپ، از این پس، نه در کنار جنبش سبز و نه در کنار نیروهای جدی داخل کشور که در کنار سلطنتطلبان و مجاهدین خلق و انواع و اقسام مائوئیستها و جریانات «حکمتیست» ( که برای خودشان دنیایی هم دارند)! تداعی میشود. بر چپ خارج از کشور این وضعیت سایه دارد. بخشی دیگر از چپ هم در داخل کشور تبدیل به نیرویی شده که صرفا کارش حمله هیستریک به رای دهندگان است؛ آن هم در فضایی مجازی. قطعا با این اوصاف نباید انتظار خیلی جالبی برای جایگاه چپ در آینده سیاسی ایران داشت
۶- همانطور که بدون تعارف شروع کردم اینجا هم بدون تعارف میگویم که حاکمیت جمهوری اسلامی حتی جناحهای اصلاحطلب آن و حتی بخش عمدهای از جنبش سبز هم دلش میخواهد چپ همینی باشد که هست؛ یک نیروی حاشیهای بیتاثیر در جامعه و پرت از معادلات جاری سیاسی که صرفا ژست خیلی رادیکال بگیرد و با دست خود، خودش را از تمامی بازیها حذف کند. چنین چپ، ایدهآل تمام دشمنان و رقبای سیاسیش است. متاسفانه بخشی از چپ نهتنها این نقش را بازی کرد که به دیگر نیروهای چپی هم که نخواستند در سناریوی تحریم حاضر باشند، حمله میکند.
۷- حال باید چه کار کرد؟ الان انتخابات تمام شد. چه رای داده باشیم، چه رای نداده باشیم. فرصتی رودر روی ما است. تا چندماه پیش فقط دعا میکردیم که جنگ نشود و تحریمها کمر جامعه را خم نکند. اما الان به لطف «مردم» و حضور میلیونیشان در پای صندوق و البته در خیابانها، فضا به سمتی رفته که میتوان امید تازه کرد. چه رای داده باشیم چه رای نداده باشیم، باید از این فرصت برای متشکل کردن چپ استفاده کنیم. باید به درون مردم برویم و با واقعیتهای فکر و عمل مردم گامبهگام همراه باشیم. البته بخشی از چپ مختار است این کار را بکند یا همچنان در کنار آن نیروهای اپوزیسیون فوقالذکر بماند و بر سر تصاحب درصدی از «۲۷درصد» تحریمیون، در افشاگری «آخوند روحانی» با آنان رقابت بکند.
|