سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

سرهنگِ بی ستاره


شکوفه تقی


• سرهنگِ تنهایی موقر و بی شتاب،
خود را به قله می‌رساند؛
ستاره‌های شانه‌اش را
به دره بخشیده بود، ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ٨ شهريور ۱٣۹۲ -  ٣۰ اوت ۲۰۱٣


 
  لب دیوار نشسته بودم،
رویاهایم را مثل دسته‌ای کبوتر
یکی‌یکی به هوا می‌انداختم.
قفسی چرخ‌زنان،
از بامِ شب سقوط می‌کرد.
سرهنگِ تنهایی موقر و بی شتاب،
خود را به قله می‌رساند؛
ستاره‌های شانه‌اش را
به دره بخشیده بود،
تا دخترکانِ شعر،
خود را در تاریکی نسرایند.
خورشید داشت
از سینه‌اش طلوع می‌کرد.

شکوفه‌تقی



اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۱)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست