سیاسی دیدگاه ادبیات جهان - مقالات و خبرها بخش خبر آرشیو  
   

اشکِ تِمساح یا خودپسندیِ دَلقَکها


جواد ولدان (صابر)


• آنقدر مشمئز و منزجر از قلبها و ملّتها هستید که شب و روز باید در اِستحکامات و قلعه ها، در ترس از ربایندگی و کشتار زندگی کنید. بجای غلبه بر قلبها، بجایِ حاکمیت عشق و علاقه، از ترس می بایست خود را در سوراخهایتان پنهان کنید. از آزادی و حقوقِ بشر حرف می زنید، امّا هنوز بعد از پنج، شش سال حکومت و قدرت نتوانسته اید «گوانتانامو» را ببندید ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱٣ شهريور ۱٣۹۲ -  ۴ سپتامبر ۲۰۱٣


جایزهء صلح نوبل را پس بده، اگر بویی از شرافت برده ای.
بَرَک حسین اوباما یک خطِّ قرمز تعیین کرده بود. کاربردِ گازهایِ شیمیایی در جنگِ سوریه ممنوع است. بِکُشید، امّا از سلاحِ شیمیایی بهره نگیرید. ما، آمریکا، آجانِ جهان، و اطرافیانِ کاسه لیسمان و خون در شیشه کُنان غرب یعنی همان کشورهایِ اروپاییِ معلوم الحال، مُجازیم اسلحه را به هر کجا که خواستیم بفروشیم، امّا کاربردِ اسلحه را، برای حفظ «آبرویمان» در رسانه ها محکوم می کنیم. داد و هوارِ حقوق بشری راه می اندازیم. بَرَک حسین اوباما و دیگر دَلقکان کوچک و بزرگش می گویند، ما مطمئنیم که اَسَد سلاحِ شیمیایی دارد. من هم مطمئنم که اَسَد سلاحِ شیمیایی دارد. اطمینانِ من از رِذالت بی شائبهء شما نتیجه می شود. امّا اطمینانِ شما از کجا می آید؟ جز این است که خودتان این سلاحها را به او فروخته اید، به او، به صدام و دیگر مُزدورانتان، تا منافعِ شما را حفظ کنند.
با حمایت و تقویتِ اسراییل و دیگر کشورهایِ مزدورِ عربی جایِ پای در میان کشورهایِ عربی و منطقه درست کرده اید. فروشِ سلاح، همین کاری است که اینک با عربستان سعودی، قَطَر و کشورهایِ خلیج فارس می کنید. گازِ «سارین» یکی از فرآورده هایِ تخصّصی آمریکاییها و آلمانی هاست. آلمانیها هم که تخصّصِ اصلیشان را، یعنی مسموم کردن با گاز را، از پدر بزرگِ خَلَفِشان به ارث برده اند. با این مُستَهجانات و استفراغات، با این اعمال بارها چهرهء بی سیرت و صورت خود را به باد داده اید. با ویتنام، با ایران، با عراق، با افغانستان، با سومالی و با ... هزاران مثالِ دیگر. «حَلَبچِهء صدام» را هنوز فراموش نکرده ایم. صدام از کجا گاز آورده بود. صدام از چه کس و کسانی سلاح شیمیایی دریافت کرده بود. مگر نه این بود که بسیاری از کشورهایِ غربی در جنگِ ایران و عراق حامی صدام بودند. بعد از آن به صدام «گیر» دادید. از آن زمان که این نوکر کمی سَر بُلَند کرد و آن کرد که با خواسته و علایق شما در منطقه در مغایرت قرار گرفت، داد برآوردید که او سلاحِ اتمی، شیمیایی و بیولوژیک دارد. به یک کشورِ بیگانه حمله کردید، کُشتید، و دار زدید و مزدوران و معلوم الحالانی چون «مالکی» را به مردم عراق تحمیل کردید. به چه مجوزی، به چه انسانیتی؟ زندان ابوغریب را ما همگی فراموش نکرده ایم. نه آنرا و نه هزاران جنایاتِ دیگرتان را که توسط «ویکی لیکس» و «بِرِدلِی مِنینگ» و «اِسنودن» تا بحال منتشر شده اند.
در عراق و افغانستان هزاران هزار کودک را می کُشید و بی خانمان می کنید، تنها به این خاطر که به دنبالِ دفعِ «تروریسم» هستید. در حالیکه تروریستِ واقعی در رأس دولتهای شما نشسته است. تروریستِ واقعی شمایید و بانگهایتان و خون مِکانتان. براستی که این افشاگری ها تنها قلّه هایی از کوههای یخی ننگ شما را نشان می دهد، که بخشهای اعظم آن هنوز در دریای تحمیق و ناآگاهی ملّتها و در بسترِ سرابهایی که به ملتها و ملّتهایتان وعده می دهید، پوشیده مانده اند. اگر شما حامیِ حقوقِ بشرید، چرا سلاح تولید می کنید؟ اگر شما طرفدارِ حقوق بشرید، چرا دربِ کارخانه هایِ سلاح سازی خود را لَجَن نمی گیرید؟ در زمان گُورباچوف، آنزمان که شوروی از هم پاشیده بود، میزان اسلحه های «شرق»، روسیه به میزانی ناچیز و حدّاقل رسیده بود، پیمان وَرشو از هم پاشیده بود. با آمدن روسای جمهورِ هارتان، همانندِ بوش پسر و پدر، آنچنان کردید که هاریِ خود را به پوتین نیز منتقل ساختید. آنچنان کردید که پوتین دوباره به تسلیحِ مجدّد روسیه پرداخت. بعد او را متّهم می کنید که هنوز در قالبِ زمانهای جنگِ سرد فکر می کند. چه کس و کسانی پوتین را به این اعمال وا داشتند؟ با نامِ دفاعِ موشکی به تسلیحِ تمامی کشورهایِ ناتو پرداختید و سگ هایِ درندهء خود را همانندِ ترکیه و «اردوغان»، و دیگر اقمارتان را با موشکهایِ رنگارنگتان بر علیه مردم بیگناه افراشتید. بعد از فروپاشیِ شوروی دیگر پیمانِ ورشویی و تهدیدی از سوی شرق وجود نداشت و ندارد. شما چرا ناتو را مُنحل نمی کنید؟ بعد از آن، از آنجا که خود را با داشتنِ دشمن تعریف می کنید و بی دشمن نمی توانید زندگی کنید، به ساخت و پرداختِ دشمنِ جدید، اسلام، و القاعده و «تروریسم» برآمدید. هر کس که به مخالفت از شما واژه ای بر زبان آورد، به تروریسم و خیانت متهم کرده، به زندان می اندازید. در حالیکه بن لادن و القاعده نیز دست ساختهء خود شما بود. او را بال و پر دادید و مجهّز کردید و مقابل شوروی در افغانستان افراشته و تقویت کردید.
بَرَک حسین اوباما که شایستهء آن نیستی، نامت را بر زبان راند، اگر بویی از شَرَف برده ای، خود جایزهء صلحِ نوبلت را پس بده.
از سازمان ملل گفتگو می کنید. کدام سازمان، کدام ملل؟ این سازمان هم عروسکی از عروسکهای شماست. این سازمان همان می کند که شما می خواهید. غیر از آن باشد، با فشارهای مالی و دیگر تَحمیلات آنرا به زانو در می آورید. به هر زمان که چین و روسیه و هر کشور دیگری را تهدیدی برای منافع و قُلدری خود، خطری برای دست اندازی به منابعِ انرژی جهان می بینید، واویلا از حقوق بشر می گویید و اشکِ تمساح می ریزید. ننگتان باد، که با بزرگداشت مارتین لوترکینگ و دیگر اعمالِ خبیثتان همواره در پی واژگونیِ حقایق و حماقت و تحمیق افراد و ملل بر می آیید.
اگر بویی از وجدان و شرافتِ انسانی در تو هست، جایزهء صلح نوبلت را پس بده.
کودتایِ بیست و هشت مرداد را، یکی دیگر از ننگهای شما آمریکاییهایِ بی نام و بی اصل و بی پدر را هنوز فراموش نکرده ایم. همین چند روز پیش بود که من و هموطنانِ من شصتمین سالگرد این ننگِ شما را به غُور و غَم نشستیم. دولتِ مردمیمان را، دولتِ مصدق را سرنگون ساختید و سگِ وابستهء خود را، محمد رضایِ دربدر شده را بر من و بر ملّتم تحمیل کردید. حال جایزهء صلح نوبل می گیرید. جایزهء شرم و ننگ و قلدری برازندهء این اعمال است، نَه جایزهء صلحِ نوبل. بعنوان نمایندهء ملّت و دولت امریکا چرا از ملّتِ مظلوم ایران طلبِ بخشش نمی کنی؟ انقلابِ مردمیِ مشروطه، انقلابهای دیگر ایران و جهان را منحرف ساختید. قیامِ مردمی بهمن پنجاه و هفت را، با گفتگوها و سِرّ و سازهایِ پشت پردهء ژنرال هویزر آمریکایی با بازرگان و بهشتی در تهران منحرف ساختید. از رادیکاله شدن و از انقلابِ واقعیِ مردمیِ ایران جلوگیری کردید. نخواستید که اسلحه بدست این مردم بیفتد که خود با زور و منطقِ انقلابی و دریای خروشانِ مردمی سگِ زنجیریتان را، محمدرضای دربدر شده را به دَرَک واصل کنند. این ملّایانِ رمّال را هم ما از شما داریم. چون ملّتها را تحمیق می کنید. چون کتاب و آگاهی را دشمن خود می دانید، چون دیکتاتور می آورید و دیکتاتور می برید. در آنزمان (در بهمن ۵۷) بین «بد» و «بدتر»، «بد» را انتخاب کردید. به یک جمهوری آبکی رضایت دادید تا قیام و خروش مردمی ایران عمیق نگردد. تا حکومتِ ایران مردمی نشود. سپس با عبارات و واژه هایی دهان پر کن به تحمیق ملّتها و به یاوه گویی از حقوق بشر و مهد آزادی و دمکراسی می پردازید.
از کنسولگری و سفارتخانه هایتان در جهان، دِژها و مستحکمات درست می کنید. آنقدر مشمئز و منزجر از قلبها و ملّتها هستید که شب و روز باید در اِستحکامات و قلعه ها، در ترس از ربایندگی و کشتار زندگی کنید. بجای غلبه بر قلبها، بجایِ حاکمیت عشق و علاقه، از ترس می بایست خود را در سوراخهایتان پنهان کنید. از آزادی و حقوقِ بشر حرف می زنید، امّا هنوز بعد از پنج، شش سال حکومت و قدرت نتوانسته اید «گوانتانامو» را ببندید. آزادی و حقوقِ بشرِتان را من و تو مقیم آلمان و خارج از کشور، اغلب در فیلمهای کوتاه خبری دیده ایم. آنگاه که پلیسِ تا به دندان مسلّحِ حیوان صفتشان، با تظاهرکنندگان و صُلح طلبان چه رفتار می کنند. کجاست این آزادی و حقوق بشرتان؟ اینها تنها کلماتی است «قُلُنبه سُلُنبه» که متأسفانه بخاطرِ حدِّ وفورِ سوء استفادهء این افراد، خودِ این کلمات هم بوی اشمئزاز می دهد.
به پیاده روی در خیابان و یا پارک که می روی، اگر نخواهی که از طرف سگهایِ این مردم لیسیده شوی، اگر مثل خود این مردم، به زیاده روی در مصرف الکل نپردازی، به تو به چشم دیگر می نگرند. آنگاه دیگر از آنان نیستی. آنگاه از «مرّیخ» آمده ای. آنگاه دیگر حقِ «آزادی» نداری. این «آزادی» را که به دهانِ اینها انداخته اند، «بی بند و باری» است، سرگرمی است. مرا سرگرم کنند، تو را سرگرم کنند، تا اجناس و بُنجُلهایشان را به ما بیاندازند. جامعهء آلوده و مشمئزِ مصرفی را اینها «دمکرات» و آزاد نام گذاشته اند. درست است، که اینجا آزادی است، امّا برای سگان و خوکان و درّندگان آزادی است. سرمایه داران و خون در شیشه کُنان آزادند. زالو صفتان آزادند تا خون من و تو و او را بمکند. آزادی برای پولدارهاست. آزادی برای استثمارکنندگان و برده فروشان است.
و چه اَسَفبار که بسیاری از جَهان سوّمی ها و هموطنانِ بی کفایت و کلّه پوکِ من، که خود مثلاً دم از روشنفکری و نویسندگی می زنند، امّا از وابستگی و افراط در غربگراییشان مغزی برای آنها نمانده است که تفکّری کند، که خود مثلاً ریاضیدانند و همه کاره، که خود در «ایران امروز» هفته ای یکبار مقاله می نویسند، از کاسه لیسان این خوکانِ وحشی غرب شده اند. جلساتِ نجات ایران در آلمان و خارج از کشور تشکیل می دهند، آمریکایی و دیگر خارجیان و خائنان معلوم الحالِ مثلاً ایرانی را برای نجاتِ ایران دعوت می کنند. ای که شرمتان باد. ننگِ تاریخ بر پیشانیتان. و تا من و امثالِ من وجود دارند، این ننگ را بر شما و تا ابد نوشته خواهند کرد. حرف از برنامهء اتمی ایران می زنند و یک جو فهم ندارند که بگویند، اسراییل که خود حدّاقل دویست بمب اتمی دارد و عضوِ هیچگونه سازمان جهانی اتمی نیست و خود را نیز مُلزم به هیچگونه معاهده ای در این مورد نکرده و نمی کند، با چه حقّی برای ایران و دیگران برنامه تعیین می کند. شما وابستگان می خواهید با حملهء نظامی و دخالتِ غرب حکومت در ایران تعویض و تعیین کنید. این آرزو را به گور خواهید بُرد. ننگتان باد، که مشکل ایران را به دستِ وابستگان و خارجیان و بدستِ سلطنت طلبان و مثلاً مشروطه خواهان گشودن بخواهید. مسائلِ ایران باید به دستِ ایرانی و ایرانیان حل شود. باید از اینها پُرسید، چند بار و چند گونه غرب منافعِ ایران و ایرانی را در نظر داشته است، که این بار دوّمش باشد.
اگر آلمانی ها خود را مدیونِ اسراییل می دانند، بدان جهت است که پدربزرگشان در شصت هفتاد سالِ پیش یهودیان را تار و مار کرده است. این تراژدی و ننگِ تاریخِ بشری اینک نباید خود سببی شود، که این ننگ و تراژدی مجدداً تکرار گردد. یهودیانِ مظلومِ دیروزی، هم اینک فلسطینیان بی سرپناهِ امروزی هستند. نازیها و فاشیستهای دیروزی هم اکنون اسراییل و نتانیاهو و هزاران زهرمار دیگر در ماشینِ نظامیِ اسراییل و آمریکای کنونی هستند.
ای ننگ بر شما که بخاطرِ تظاهر و دوروییتان، بخاطرِ احساس گناهتان، سالکان و حقیقت گویان خودتان را هم مانندِ متفکّر، شاعر و نویسندهء گرامی آلمانی، آقای گونتر گَراس و دیگر متفکّران مُهر می زنید و خاموش و ایزوله می کنید. از آزادی و حقوقِ بشر حرف می زنید، امّا آیا حاضرید این نوشته را، اگر به آلمانی و انگلیسی بنویسم، در رسانه هایتان منتشر کنید؟ کدام آزادی، کدام حقوق بشر؟
اوباما و سرویس های اطلاعاتی او بار دیگر در پیِ ساخت و سازها و تحریفِ حقایقند، تا همانندِ جورج بوشِ پسر به جهانیان «مدرک» ارائه دهند. آنزمان مدارک آوردند که صدام دارای بمب اتم، سلاح شیمیایی و بیولوژیک است، اینبار مدرک دارند که اَسَد، از سلاح شیمیایی استفاده کرده است. در اینکه اَسَد و پوتین و دیگر دیکتاتورهای کوچک و بزرگ نیز همانندِ همپالکی هایِ غربیشان همه ضدِّ مردمی اند، حرفی نیست. امّا با درایت و فهمِ کافی باید مو شکاف بود و گفت، خون را که با خون نمی شویند. شما که قِصاص را در ایران و جمهوریِ کذایی و اسلام نهی می کنید، چرا خود به این حرام دست می زنید. این بام و دو هوا را می بینید؟ در یک حملهء هوایی چه محدود باشد چه نامحدود، احتمالِ اِتلاف و بی خانمانسازی مردمِ بیگناه فراوان است. این حمله، امّا می بایست تنها و تنها بخاطرِ خودپسندی بَرَک حسین اوباما صورت بگیرد. جهانیان بدانند، که این حمله و کُشتار و بی خانمانسازیِ مردمِ بیدفاعِ سوریه ربطی به حقوق بشر و دلسوزی برای ملّتِ سوریه ندارد. هزاران و بَل میلیونها بار که این نقض حقوق بشر است، مُنافیِ با حقوقِ خلقها و منافی با حقوقِ بین الملل، منافی با اخلاق است، اگر داشته باشید. چون او یک بار از خطِّ قرمز سخن گفته است، باید این حمله صورت بگیرد، تا او چهره اش را، تا او خودپَسَندیش را حفظ کند. ننگ بر این چهره و ننگ بر این خودپسندی. پشتِ این چهره و پشتِ این نام و پشتِ این خباثت، صهیونیستهایِ استثمارگر و ماشینِ نظامیِ آمریکا و اسراییل و جورج بوشها کمان گرفته اند. در تمامیِ جهان می بایست بر علیه این حملهء نظامی به خیابان آمد و تظاهرات کرد. باید نشان داد که این حمله ربطی به حقوق بشر و ربطی به دلسوزی برای مردم بی پناه سوریه ندارد. باید چهره هایِ کذب و ریا را از هم درید. می بایست دستِ حیوان صفتان و درّنده خویان را رو کرد. چه خوب گفته، همشهری با مهر و صفای من، بشنوید:
صوفی نهاد دام و سَرِ حُقّه باز کرد.
بنیادِ مَکر با فَلَکِ حُقّه باز کرد.
ساقی، بیا! که شاهدِ رَعنای صوفیان
دیگر به جلوه آمد و آغاز به ناز کرد!
ای کَبکِ خوشخرام! کجا می روی به ناز؟
غَرّه مشو که گربهء عابد نماز کرد!
ای دل! بیا که ما به پناه خدا رویم
زآنچ آستینِ کوته و دستِ دراز کرد.
بازیِّ چرخ بشکندش بیضه در کلاه
آن را که عرضِ شعبده با اَهلِ راز کرد.
صَنعت مکن! که هرکه محبّت نه راست باخت
عشقش، به روی دل، درِ معنی فراز کرد.
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
شرمنده رهروی که عمل بر مَجاز کرد!

حافظ! مکن ملامتِ رِندان، که در اَزَل
ما را خدا زِ زهد و ریا بی نیاز کرد.

[email protected]
چهارم سپتامبر ۲۰۱۳


اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

Facebook
    Delicious delicious     Twitter twitter     دنباله donbaleh     Google google     Yahoo yahoo     بالاترین balatarin


چاپ کن

نظرات (۵)

نظر شما

اصل مطلب

بازگشت به صفحه نخست